«و لو تلف الثمن»، حال اگر ثمن تلف شود، دو صورت دارد، «فإن كان بعد الردّ و قبل الفسخ»، صورت اول اینکه تلف بعد از فسخ و قبل از رد باشد.
البته در اینجا اضافه بفرمایید که مرحوم شیخ (ره) روی وجه اول و دوم بحث میکند که یا رّد را قید برای خیار بگیریم و یا قید برای فسخ، اما روی وجه سوم که رّد عین فسخ است، دیگر در اینجا جاری نمیشود.
«فمقتضى ما سیجیء: من «أنّ التلف فی زمان الخیار ممّن لا خیار له»»، روی آن دو وجه که بین رّد و فسخ تفکیک بود، مقتضای آنچه که بعداً میآید که «التلف فی زمان الخیار ممن لاخیار له» این است که «كونه من المشتری و إن كان ملكاً للبائع»، یعنی و لو اینکه ملک برای بایع است و در ملک بایع واقع شده، اما ضمانش بر عهدهی مشتری است.
«إلّا أن یمنع شمول تلك القاعدة للثمن و یدّعى اختصاصها بالمبیع»، زمانی میتوانیم به این قاعده «التلف» تمسک کنیم که بگوییم: هم شامل مبیع میشود و هم شامل ثمن، مگر اینکه جلوی عمومیت را بگیریم و ادعای اختصاص آن نسبت به مبیع را داشته باشیم، یعنی بگوییم: قاعده «التلف فی زمن الخیار» تنها تلف مبیع را شامل میشود و دیگر شامل تلف ثمن نمیشود.
«كما ذكره بعض المعاصرین»، که برخی از معاصرین، یعنی صاحب جواهر (ره) این را بیان کردهاند، «و استظهره من روایة معاویة بن میسرة المتقدّمة.»، و آن را مستظهر از روایت معاویة بن میسره دانستهاند.
شیخ (ره) فرموده: «و لم أعرف وجه الاستظهار»، نمیفهمم که از کجای این روایت، صاحب جواهر (ره) استفاده کرده که قاعدهی «التلف» اختصاص به تلف مبیع دارد و شامل تلف ثمن نمیشود؟
(سؤال و پاسخ استاد محترم) خود قاعده مطلق است، منتهی بعضی قرائنی مثل همین روایت معاویة بن میسره و یا بعداً میخوانیم که قرائن دیگری آوردهاند برای این که این قاعده را به تلف مبیع اختصاص دهند، مثلا مورد روایات این قاعده تماماً تلف مبیع است، که این باعث میشود بگویند که: اختصاص به همان تلف مبیع دارد، که مرحوم شیخ (ره) بحث این قاعده را مفصل در اواخر خیارات مطرح کردهاند.
(سؤال و پاسخ استاد محترم) یعنی صاحب جواهر (ره) باید از روایت معاویه به شکلی استفاده کنند که اگر ثمن تلف شد بر عهده بایع است، در حالی که قاعده خلافش را میگوید که اگر عمومیت داشته باشد، یعنی چه تلف مبیع و چه ثمن بر عهدهی «من لاخیار له»، یعنی مشتری است، که اگر این را استفاده کردند، نتیجه این میشود که قاعده تلف اختصاص به مبیع دارد. البته مرحوم شهیدی (ره) در حاشیه فرموده: میتوانیم درست کنیم و برای استظهار صاحب جواهر (ره) وجه خوبی را بیان کرده است.
شیخ (ره) فرموده: «و لم أعرف وجه الاستظهار»، نفهمیدیم که از کجا این استظهار را استفاده کرده است، «إذ لیس فیها إلّا أنّ نماء الثمن للبائع و تلف المبیع من المشتری»، چون اصلاً در روایت فرض تلف ثمن وجود ندارد، بلکه در روایت دو مطلب وجود دارد؛ اول نماء ثمن برای بایع است و دوم اینکه تلف مبیع بر عهده مشتری است.
بعد شیخ (ره) فرموده: «و هما إجماعیان حتّى فی مورد كون التلف ممّن لا خیار له»، این دو مطلب هم اجماعی هستند و حتی در مورد اینکه تلف بر عهدهی «من لاخیار له» است، یعنی ضمانش بر عهدهی غیر ذو الخیار است، اما این دو حکم هست، یعنی حتی اگر گفتیم که: ثمن هم تلف شود، بر عهدهی مشتری است، اما باز نماء ثمن برای بایع است.
«فلا حاجة لهما إلى تلك الروایة»، پس برای این دو حکم احتیاجی به این روایت نیست، چون اجماعی است. «و لا تكونالروایة مخالفةً للقاعدة»، و روایت هم با عموم قاعده مخالفتی ندارد، چون اگر استظهار صاحب جواهر (ره) از روایت درست باشد، که اگر ثمن تلف شود، بر عهدهی خود بایع است، در حالی که بایع ذو الخیار است و این با عموم قاعدهی «التلف فی زمن الخیار» مخالف میشود، اما شیخ (ره) فرموده: در روایت اصلاً فرض تلف ثمن وجود ندارد، تا با عموم قاعدهی «التلف فی زمن الخیار» منافات داشته باشد.
بعد فرموده: «و إنّما المخالف لها هی قاعدة «أنّ الخراج بالضمان»»، این قاعدهی «التلف فی زمن الخیار» با قاعده «الخراج بالضمان» تنافی دارد، که از خارج توضیح دادیم.
«إذا انضمّت إلى الإجماع على كون النماء للمالك.»، البته اگر این قاعده «الخراج» را با إجماعی قائم شده بر اینکه نماء برای مالک است ضمیمه کنیم، که در ما نحن فیه فرض این است که الآن مالک ثمن بایع است، چون فرض این است که ثمن، بعد از رّد و قبل از فسخ تلف شده است، که از خارج توضیح دادیم.
«نعم، الإشكال فی عموم تلك القاعدة للثمن كعمومها لجمیع أفراد الخیار.»، بله اشکال در عموم این قاعده نسبت به ثمن است، مثل اینکه اشکال دیگر هم هست که آیا این قاعده شامل همهی مصادیق خیارات میشود و یا تنها شامل دو، سه خیار مخصوص میشود؟
«لكن الظاهر من إطلاق غیر واحدٍ عموم القاعدة للثمن»، اما ظاهر اطلاق کلام کثیری از علماء این است که قاعده شامل ثمن هم میشود، «و اختصاصها بالخیارات الثلاثة»، اما اختصاص قاعده به خیارات سه گانه، «أعنی خیار المجلس و الشرط و الحیوان و سیجیء الكلام فی أحكام الخیار.»، یعنی خیار مجلس، شرط و حیوان در احکام خیار بحثش خواهد آمد.