بحث اخلاقی هفته
در دعا بعد از نماز زیارت حضرت رضا (سلام الله علیه) عبارتی دارد، که إنسان هر وقت به این فقره از عبارت میرسد، باید خیلی تأمل و دقت کند و آن عبارت این است که إنسان به خداوند عرض میکند که «وَ كُلَّمَا وَفَّقْتَنِی بِخَیرٍ فَأَنْتَ دَلِیلِی عَلَیهِ وَ طَرِیقِی إِلَیه»، که این جمله پر معنایی است.
إنسان به خداوند عرض میکند که خدایا هر خیری را که ما را موفق به آن میکنی، تو ما را راهنمای بر آن خیر بودی، یعنی اگر دلالت و راهنمایی تو نبود، اگر دستگیری تو نبود، به آن خیر نمیرسیدیم و تو طریق به سوی آن خیر بودی.
در اینجا دو مطلب بسیار قابل توجه وجود دارد؛
یک مطلب این است که این یک ضابطهی کلی است، که اگر إنسان موفق به امری میشود، این توجه خداوند و منبع الخیر به إنسان است، مخصوصاً در رشتهی خودمان باید به آن توجه داشته باشیم.
گاهی اوقات در بعضی از آیات شریفه قرآن خداوند به أنبیاء، یا پیامبر خاتم (صل الله علیه و آلیه و علیهم) و یا به بعضی از اولیاء میفرماید: من شما را در بین بشر إختیار کردم، که این مرتبهی والایی از توجه است.
اگر واقعاً خالصاً و بدون هیچ بُعد دنیوی به این رشتهی خودمان دقت کنیم، کسی که در مسیر طلبگی و به دست آوردن حکم خدا و بیان آن برای مردم و إستنباط و فهم قرآن قرار میگیرد، این مصطفای از ناحیهی خداست، منتهی آن کسی که بعد از مدتی به فعلیت هم برسد.
بعضیها در این مسیر میآیند، -خیلیها را سراغ داریم، از رفقایی که با خود ما هم بودند- اما الآن نیستند که شاید موفقیتهای بهتری در إنتظارشان باشد، ولی اگر به فعلیت رسید کشف از این میکند، که إنسان مورد إصطفای خداوند قرار گرفته و هر کسی را خداوند منشأ برای قوام دینش قرار نمیدهد.
این دینی که خداوند آورده و این همه زحمت روی آن کشیده شده، کسانی که در طریق بیان دین میخواهند قرار بگیرند، -حال بعضی به ظاهر هم قرار میگیرند اما اثری ندارند اگر جنبهی تخریبی نداشته باشند- و واقعاً انسان میبیند که وجودشان برای حفظ و نشر دین مؤثر بوده است، اینها به نظر من همین مقام إصطفای خداوند است که نسبت به أنبیاء داشته، منتهی در یک درجهی بسیار پایینتری.
إصطفاء هم از اموری است که تشکیکی است، که در درجهی بسیار پایینی در اینجا صدق میکند، اما اگر به این نکته توجه نکنیم رهزن در راهمان بسیار زیاد است، که توجه مبادا برود سراغ اینکه حال بعد از مدتی در جامعه برای ما چه اعتباری قائلند؟ دنبال این مسائل نیستیم.
مگر از اول که أنبیاء و أولیاءدر این راه قرار گرفتند، دنبال این بودند که إعتبارشان در جامعه و در بین مردم در چه حدی هست؟ باید این را واقعاً از درونمان بیرون کنیم، اگر نسبت به این مسئله توانستیم مشکلمان را حل کنیم، به فعلیت میرسیم.
اما اگر گرفتار این شدیم که مثلا فلانی ده سال درس دیگری خوانده و حال چه امکاناتی دارد و چه وضع و موقعیتی دارد، ولی من الآن ۲۰ یا ۳۰ سال است درس میخوانم و یک صدم آن را هم ندارم، اینها تماماً مانع میشود که انسان حقیقت راهش را ببیند.
راه ما همین است «وَ كُلَّمَا وَفَّقْتَنِی بِخَیرٍ فَأَنْتَ دَلِیلِی عَلَیهِ وَ طَرِیقِی إِلَیه»، واقعاً هر روز که انسان درس و بحثی دارد، باورمان شود که امروز باز عنایت خداوند بود که به درس و بحث و به اینکه این روایت اولیای خدا را بخوانم و بفهمم و حکم خدا را إستنباط کنم و بفهمم موفق شدم.
واقعاً اگر این جمله مد نظر إنسان باشد و اگر در این مسیر قرار گرفتیم، که مسیری هم بهتر از این مسیر نداریم و هیچ رشتهای به مثل این رشته إنسان را بین خودش و وجدانش قانع نمیکند که این رشته متصل به منبع خیرات است.
علوم دیگر نهایتش این است که انسان چند سال درس میخواند و نظریهی دکتری یا حتی ده دکتری را یاد میگیرد، اما آنها چه کسی بودند که چنین نظری را دادهاند؟ چه اعتباری برای نظریهی آنها وجود دارد؟ چه پشتوانهای دارند؟ هیچ، اما این راهی که در آن هستیم، راه أنبیاست، که یک معنایش -همان طور که امام (ره) بیان کرده- این است که أنبیاء تبلیغ میکردند و ما هم باید در بین مردم تبلیغ أحکام کنیم.
اما من این استفاده را هم میکنم که همان طور که خداوند اصطفای خاصی نسبت به أنبیاء و أولیاء و برگزیدگان خودش دارد، نسبت به جنود اولیایش هم دارد، و لذا ادعا داریم که ولو به حسب ظاهر جنود ولی الله الأعظم هستیم.
اما نکته دومی در این عبارت وجود دارد این است که «فَأَنْتَ دَلِیلِی عَلَیهِ وَ طَرِیقِی إِلَیه»، که این «طَرِیقِی إِلَیه» عطف تفسیری نیست، بلکه نکتهی دوم و مهمی را میخواهد بیان کند که در این گونه از طرق، یعنی در راه خیر، -البته خیر به آنچه که در نظر خداوند هم خیر است، مثل راه و سیرهی أنبیاء و أولیاء، ارتباط با منبع وحی و علم که اینها مصادیق بارز علم و خیر است و خود علم که از مصادیق روشن خیر است- طریقش هم از همان طریق فیض خداوند است که او هم دلیل و هم طریق است.
این علمی را که الآن در طریقش قرار گرفتیم، چون ماهیتش خیر است، باید هم طریقش منبع الخیر باشد و برای علم نمیتوانیم از راه غیر صاحبانش وارد شویم، که از اینجا آن معنایی که در بعضی از روایات هست که ائمه (علیهم السلام) فرمودند که: علم حقیقی پیش ماست و طریقش هم ما هستیم، روشن میشود.
اگر إنشاءالله به این دو نکته توجه داشته باشیم، بسیاری از تخیلات که گاهی اوقات در أذهان ما به وجود میآید، که انسان بین خودش و وجدانش شکوهای دارد، که یک بیاعتباری ظاهری را انسان إحساس میکند، رفع میشود، چون نمیداند که خودش را به چه گنج و منبعی متصل کرده است، که این بسیار مغتنم است.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین