«و حینئذٍ فقد یتحقّق فی عقدٍ واحدٍ الخیار لأشخاصٍ کثیرةٍ من طرفٍ واحدٍ أو من الطرفین، فکلّ من سبق من أهل الطرف الواحد إلى إعماله نفذ و سقط خیار الباقین بلزوم العقد أو بانفساخه، و لیس المقام من تقدیم الفاسخ على المجیز.»
امکان ثبوت خیار برای افراد متعدد در عقد واحد
مرحوم شیخ (ره) فرمودهاند: در این قسم دوم از وکالت، که موکل شخصی را در مطلق تصرفات مالیه وکیل کرده و هر گونه تصرف مالی را که خود موکل میتواند انجام دهد، وکیل هم آن اختیار را دارد، اگر وکیل معاملهای را انجام داد، هم وکیل خیار مجلس دارد و هم موکل.
حال فرعی که در اینجا مطرح میشود این است که این عقد که دارای دو طرف است، اگر هر دو طرف عقد را وکلاء منعقد کنند، یک وکیل از طرف بایع مالک و وکیل دیگر از طرف مشتری مالک، در بعضی از صور در یک طرف عقد، یا در هر دو طرف عقد، خیار برای بیش از دو نفر، یعنی برای اشخاص متعدد و اشخاص کثیره ثابت میشود.
مانند این که آقای الف به آقای ب وکالت مطلق میدهد، به طوری که این آقای ب حتی حق اینکه دیگری را هم وکیل کند دارد، حال این آقای ب باز شخصی را به نام ج را وکیل کرد که ایجاب معامله را جاری کند، به نحوی که این وکالت شخص ج هم، وکالتش در تصرفات مالیه به نحو مطلق هست.
بنا بر مبنای شیخ (ره) که فرموده: هم وکیل خیار دارد و هم موکل، در اینجا در طرف ایجاب، هم ج که آمده عقد را خوانده، هم ب که وکیل اول بوده از طرف موکل و هم آقای الف که خودش مالک اصلی است، این سه نفر همهشان خیار مجلس دارند.
البته با آن شرطی که شیخ (ره) فرموده: که موکل در صورتی خیار مجلس دارد، که در مجلس عقد حضور داشته باشد. حال فرض کنید الف و ب و ج هر سه شان هم در مجلس عقد حضور دارند، هر سه نفر خیار مجلس دارند.
چگونگی اعمال این خیارات متعدد
مطلب مهمتر این است که خیار مجلس این سه نفر چگونه إعمال میشود؟ اگر آقای ج گفت: «فسخت» و ب گفت: «أمضیت»، اگر اختلافی بینشان اتفاق افتاد، که همه بر إمضاء و یا فسخ توافق نداشتند، در اینجا حکمش چیست؟ اگر همه بر امضا توافق داشته باشند، مسئله روشن است و اگر همه بر فسخ هم توافق داشته باشند، باز حکمش روشن است.
اما در جایی که یکی از این فسخمیکند و دیگری امضاء، مرحوم شیخ (ره) فرموده: «کل من سبق إلی إعمال الخیار فقد نفذ»، هر کدام یک از این سه نفر که سبقت در إعمال خیار پیدا کردند، هر کدام که باشد همان نافذ است، فرقی هم نمیکند که «من سبق إلی إعمال الخیار» بگوید: «فسخت» یا بگوید: «أمضیت». چه عقد را فسخ کند و چه امضاء، در اینجا قول من سبق و عمل من سبق معتبر است.
فرق بین ما نحن فیه و موارد تعارض بین فاسخ و مجیز
در موارد تعارض بین فاسخ و مجیز فقهاء فتوا دادهاند که «قول الفاسخ مقدم» و حال در معاملهای هم بایع و هم مشتری خیار دارند، بایع و مشتری، هر دو مالک اصلی هستند و خیار هم دارند، اگر بایع بگوید: «فسخت» و مشتری بگوید: «أمضیت»، ولو «فسخت» بایع بعد از «أمضیت» مشتری هم باشد، در اینجا گفتهاند: آن امضای اول مشتری به درد نمیخورد.
در موارد تعارض بین فاسخ و مجیز، فقهاء فتوا دادهاند که قول فاسخ مقدم است، و لو اینکه إعمال فسخ از إعمال إمضا مؤخر باشد، پس چرا در اینجا این را نمیگویید؟
در اینجا هم، الف، ب و ج، هر سهشان خیار دارند، بگوییم که: قول فاسخ مقدم است. در حالی که فرمودهاید: قول من سبق مقدم است، چرا ما نحن فیه را مانند سایر موارد تعارض بین فاسخ و مجیز قرار نمیدهید؟
مرحوم شیخ (ره) علت قضیه را بیان نکرده و تنها به اشاره فرمودهاند: ما نحن فیه از قبیل مسئلهی فاسخ و مجیز نیست.
اما اینکه چرا از آن قبیل نیست؟ در دَوَران بین فاسخ و مجیز متعلقها مختلف است، یعنی بایع که گفته: «فسخت» متعلق فسخ بایع ایجاب است و متعلق «أمضیت» مشتری قبول است، لذا این متعلقها در فرضی عقد واحد را تشکیل میدهند که هر دو رضایت به معامله داشته باشند و اگر یکی از اینها فسخ کرد، گویا حقیقت عقد از بین میرود.
اما در ما نحن فیه فرض بر این است که الف، ب و ج، هر سهشان در یک طرف عقد هستند، مثلاً در طرف ایجاب هستند، لذا اگر ج بگوید: «أمضیت» و ب بگوید: «فسخت»، این «أمضیت» معنایش این است که از ناحیهی ایجاب آن تزلزلی را که موجود بود، از بین بردم و عقد را از طرف إیجاب مستقر کردم و وقتی که ایجاب مستقر شد، دیگر موضوع برای الف یا ب باقی نمیماند.
همچنین اگر ج بگوید: «فسخت»، معنایش این است که التزام از طرف ایجاب را به طور کلی از بین بردم، لذا دیگر موضوع خیار برای ب و الف منتفی میشود، به دلیل اینکه موضوع خیار مرکب از دو جزء است؛ «الإلتزام المتزلزل»، خیار یعنی اینکه یک التزامی در این معامله پیدا کردهام، اما این التزام، یک التزام متزلزل است و میتوانم از این التزامم برگردم. پس موضوع خیار دو جزء دارد؛ یکی التزام و دوم تزلزل.
اگر ج اول بگوید: «أمضیت» قید تزلزل منتفی میشود، یعنی التزام، التزام مستقر میشود و موضوع خیار برای ب و الف منتفی میشود و هکذا اگر ج بگوید: «فسخت»، باز موضوع خیار، یعنی آن جزء اولش که عبارت از التزام باشد، از بین میرود و دیگر التزامی در کار نیست و لذا موضوع خیار منتفی شده است.
نکتهای از حواشی
نکتهای در اینجاست که مرحوم شیخ (ره) هم این نکته را اشاره نکرده، اما در حواشی آمده و آن نکته این است که همهی این حرفها در فرضی است که خیار را برای الف، ب و ج متعدد ندانیم، یعنی اینکه بگوییم: خیار برای جنس بایع است، که جنس بایع در اینجا یک مصداقش موکل اول است، یک مصداقش ب است و یک مصداقش هم ج است.
اگر خیار را برای جنس قرار دادیم، یا به تعبیر دیگر بگوییم: خیار یک حق است، که در اینجا برای طبیعت بایع است، منتهی طبیعت بایع؛ یک مصداقش الف است، یک مصداقش ب و یک مصداقش ج، این فرمایش مرحوم شیخ (ره) بنا بر این فرض که خیار یک حق است درست است.
اما اگر کسی بگوید: در اینجا الف یک حق مستقل دارد، ب یک حق مستقل دیگری دارد و ج هم یک حق سومی دارد، بنا بر این مبنا که حقوق متعدد است، سه خیار است، لذا هیچ کدام به دیگری ربطی ندارد و مرحوم سید (ره) هم در حاشیه همین نظریه را اختیار کرده است.
غایت خیار مجلس بر فرض وجود خیار برای افراد کثیره در دو طرف عقد
مطلب دوم این است که اگر در اینجا که سه نفر در طرف بایع است، فرض میکنیم که سه نفر هم در طرف مشتری خیار مجلس دارند و غایت خیار مجلس تفرق است، حال ملاک در تفرق را در اینجا چه بدانیم؟ اینکه میگوییم: «البیعان بالخیار ما لم یفترقا»، در اینجا افتراق چه تصویری دارد و خیار مجلس در چه وقتی منقضی میشود؟
مرحوم شیخ (ره) چهار احتمال در اینجا دادهاند؛
احتمال و قول اول این است که بگوییم: اگر موکلین از مجلس خودشان در حال عقد تفرق پیدا کردند، -البته این احتمال اول بنا بر مبنای کسانی است که میگویند: موکلین خیار مجلس دارند، ولو در مجلس عقد هم حضور نداشته باشند.- خیار به هم میخورد.
احتمال و قول دوم این است که اگر موکلین در مجلس عقد حضور دارند، تفرق آنها از مجلس عقد، خیار را به هم میزند.
احتمال و قول سوم این است که اعتبار در تفرق متعاقدین است، یعنی آنهایی که عقد را اجرا کردند، که اگر آنها تفرق پیدا کردند، خیار مجلس به هم میخورد.
احتمال و قول چهارم این است که نه به افتراق موکلین است و نه متعاقدین، مثلا در این مثال سه نفر در این طرف عقد فرض کردیم و سه نفر هم در آن طرف، اگر در هر طرف یکی باقی بماند، چه موکل باشد و چه وکیل، این کفایت میکند در اینکه هنوز تفرق حاصل نشده است.
بعد شیخ (ره) فرموده: أقوی در بین این إحتمالات اربعه، قول اخیر است، اما دیگر وجهش را بیان نکردهاند که چرا قول اخیر أقوا است؟ که آن را در تطبیق عرض میکنیم.