«هذا مضافاً إلى ملاحظة بعض أخبار هذا الخیار المقرون فیه بینه و بین خیار الحیوان، الذی لا یرضى الفقیه بالتزام ثبوته للوکیل فی إجراء الصیغة، فإنّ المقام و إن لم یکن من تعارض المطلق و المقید إلّا أنّ سیاق الجمیع یشهد باتّحاد المراد من لفظ «المتبایعین»، مع أنّ ملاحظة حکمة الخیار تبعّد ثبوته للوکیل المذکور؛ مضافاً إلى أدلّة سائر الخیارات، فإنّ القول بثبوتها لمُوقع الصیغة لا ینبغی من الفقیه.»
دلیل سوم: وحدت سیاق روایات خیار مجلس و خیار حیوان
مرحوم شیخ (ره) فرمودهاند: در صورتی که عاقد خودش اصیل نباشد و تنها وکیل در إجرای صیغهی عقد باشد، این وکیل خیار مجلس ندارد و سه دلیل بر آن اقامه کردهاند است؛ دلیل اول و دومش گذشت.
دلیل سوم این است که روایاتی داریم که در آن خیار حیوان و خیار مجلس را مقرون به یکدیگر ذکر کرده، که در صدر روایت خیار حیوان را بیان کرده و در ذیل آن خیار مجلس را و چون از خارج میدانیم که هیچ فقیهی در غیر خیار مجلس، مثل خیار حیوان برای کسی که در مجرد إجرای صیغهی عقد وکالت دارد، قائل به ثبوت خیار نیست و هیچ فقیهی فتوا نمیدهد که اگر کسی در مجرد إجرای عقد وکیل باشد، اگر برای مؤکلش حیوانی را خرید، این وکیل خیار حیوان دارد.
لذا چون خیار مجلس را در این روایات در کنار خیار حیوان قرار داده، وحدت سیاق إقتضا میکند که در این حکم با یکدیگر مشترک باشند و بگوییم: در خیار مجلس هم اگر کسی وکیل در مجرد إجرای عقد است، این هم خیار مجلس ندارد.
توضیح عبارتی از مرحوم شیخ (ره) در ما نحن فیه
در اینجا مرحوم شیخ (ره) عبارتی دارند، که در اینکه مقصودشان از آن چیست؟ در حواشی مکاسب این را مختلف معنا کردهاند و به نظر میرسد که دقیقترین و بهترین معنا، آن معنایی است که مرحوم محقق اصفهانی (ره) در حاشیهی مکاسب بیان کردهاند.
عبارت این است که شیخ (ره) فرموده: «فإنّ المقام و إن لم یکن من تعارض المطلق و المقید»، «المقام» یعنی همین بحث خیار مجلس، فرمودهاند: مقام بحث از قبیل مطلق و مقید نیست، حال مراد ایشان از این که فرموده: و إن لم یکن من تعارض المطلق و المقید» چیست؟
مقصود شیخ (ره) این است که در خیار حیوان دو دسته روایات داریم؛ یک دسته روایات در خیار حیوان میفرماید: اگر در معامله حیوانی مورد شراع قرار گرفت، خیار حیوان ثابت است، که این دسته روایات مطلقه است و نمیگوید که: خیار حیوان برای خصوص مالک یا مشتری و یا عاقد، بلکه به صورت کلی میگوید: در مورد حیوانی که مورد اشتراء واقع شده، خیار حیوان ثابت است.
دستهی دوم روایاتی است که قید دارد میفرماید: «إذا کان المشتری مالکاً»، مشتری مالک خیار حیوان دارد.
بنابراین در بحث خیار حیوان با دو دسته روایات؛ یکی مطلق و دیگری مقید مواجهیم و قاعده این است که مطلق را حمل بر مقید کرده بگوییم: در جایی هم که به صورت مطلق گفته: خیار حیوان ثابت است، یعنی برای مالک مشتری، لذا برای عاقد یعنی آن کسی که وکیل در إجرای عقد است، خیار حیوان ثابت نیست.
اما شیخ (ره) فرموده: در ما نحن فیه این چنین نیست که بگوییم: در باب خیار مجلس دو طائفه روایات داریم؛ یکی روایات مطلقه و دیگری روایات مقیده و ما نحن فیه مانند خیار حیوان نیست، و لذا از راه وحدت سیاق وارد شده میگوییم: وحدت سیاق اقتضاء میکند که همان طوری که خیار حیوان برای وکیل در مجرد إجرای عقد ثابت نیست، خیار مجلس هم برای چنین وکیلی ثابت نباشد.
دو موید بر عدم ثبوت خیار مجلس برای وکلیل در مجرد اجرای صیغه
مرحوم شیخ (ره) بعد از اینکه این سه دلیل را اقامه کرده، دو مؤید بر این فتوایشان آوردهاند، مؤید اول حکمت جعل خیار است که فرموده: اگر به فلسفهی جعل خیار مجلس دقت کنیم، از آن راه هم میتوانیم استظهار کنیم که خیار مجلس برای چنین وکیلی ثابت نیست.
حکمت خیار مجلس این است که شارع به مالک ارفاقی کرده، که اگر مالک ببیند که این معامله برایش ضرری است، تا مجلس عقد باقی است، میتواند معامله را به هم بزند، حال اگر بگوییم که: وکیل خیار دارد و مثلا بخواهد معامله را فسخ کند، در حالی که مالک میخواهد معامله را امضا کند، این بر خلاف حکمت جعل خیار مجلس است، برای اینکه حکمت خیار مجلس این است که مالک، اگر ببیند این به نفعش است، نگه دارد و اگر به ضررش است، به هم بزند و بنابراین اگر بگوییم که: وکیل خیار دارد، یک چنین مشکلی را دارد.
مؤید دوم سایر خیارات است، که وقتی که به سایر خیارات مراجعه میکنیم میبینیم که فقها قائل نیستند که سایر خیارات، مثل خیار عیب، خیار شرط، خیار غبن و...، برای چنین وکیلی ثابت باشد.
این دلیل نیست و عنوان مؤید را دارد، و إلا صرف اینکه سایر خیارات این چنین نیست، برهان و دلیل نیست بر اینکه خیار مجلس هم نباشد، اما به عنوان یک مؤیدی است که موجب تقریب به ذهن میشود.
پس خلاصهی مطلب این شد که به نظر مرحوم شیخ (ره) چنین وکیلی خیار مجلس ندارد.
بعد مرحوم شیخ (ره) فرموده: آن عبارتی که از علامه (ره) نقل کردیم که فرموده: وکیل خیار مجلس دارد، ظاهراً این مورد و قسم از وکیل که وکیل در مجرد إجرای عقد است، این مراد مرحوم علامه (ره) نیست.
از این بیان ضعف فتوای صاحب حدائق (ره)(حدائق، جلد ۱۹) هم روشن میشود که به صورت کلی فرموده بود: وکیل خیار مجلس دارد، برای اینکه نمیتوانیم به صورت کلی بگوییم که: وکیل خیار دارد و این قسم از وکیل، که فقط وکیل در این است که عقد را جاری کند، این با این ادلهای که گفتیم، خیار مجلس ندارد.
وجه عدم ثبوت خیار مجلس برای مؤکلین در ما نحن فیه
بحث دیگر این است که حال که میگویید: این وکیلین و یا أحدهما که وکیل است خیار مجلس ندارد، آیا برای موکلین خیار مجلس ثابت است یا نه؟ ایشان فرموده: «فیه إشکال»، یعنی هم دلیل و وجهی برای ثبوت خیار برای موکلین داریم و هم دلیل بر عدم ثبوت.
اما وجه عدم ثبوت ظاهر لفظ «البیعان» و روایاتی است که خیار مجلس را اثبات کرده و میگوید: «البیعان بالخیار ما لم یفترقا»، که ظهور در متعاقدان دارد، بیعان یعنی آنهایی که عقد بیع را منعقد میکنند، لذا شامل موکلین نمیشود، چون موکلین عنوان متعاقدین را ندارند.
بعد برای این وجه مویدی هم آورده فرمودهاند: اگر همین موکلین که دو نفر را وکیل کردند که صیغهی بیع را اجرا کنند، قبلاً بر ترک البیع قسم یاد کرده باشند، مرحوم محقق (ره) در شرایع و بعضی از فقهای دیگر گفتهاند: اگر قسم یاد کند بر ترک بیع و وکالت دهد به یک نفر که عقد را جاری کند، در اینجا حنث قسم محقق نمیشود به دلیل اینکه، آنکه قسم یاد کرده بر ترک بیع، عنوان عاقد را ندارد، بلکه کسی که عنوان عاقد را دارد، خود وکیل است.
وجه ثبوت خیار مجلس برای مؤکلین در ما نحن فیه
اما دلیل بر ثبوت خیار برای موکلین این است که بگوییم: در این مورد که وکیلین تنها وکیل در إجرای عقدند، چون وکیلین کار اساسی انجام نمیدهند و تنها به منزله آله و لسان موکلین هستند، لذا روایات خیار مجلس که میگوید: «البیعان»، در حقیقت موکلین بیعان هستند.
درست است که موکلین عاقد نیستند، اما حقیقتاً موکلین عنوان بایع و مشتری را دارند، لذا عرفاً بیع را به موکلین نسبت میدهند و نمیگویند که: آن عاقد خانه را فروخت.
بنابراین دلیل برای ثبوت خیار برای موکلین این است که حقیقتاً موکلین عنوان بیع را دارند و إسناد فعل در این گونه موارد حقیقتاً به موکل است.
نظر شیخ (ره) بر ثبوت خیار مجلس برای موکلین در ما نحن فیه
بعد مرحوم شیخ (ره) فرمودهاند: اقوی این است که موکلین خیار مجلس دارند و اقوائیتش هم از دلیل اول خیلی روشن است، برای اینکه دلیل اول یک جمود لفظی است، که بگوییم: بیع فقط ظهور در عاقد دارد، اما عرفاً این چنین نیست و به کسی که عاقد نیست اما وکالت میدهد به دیگری که عقد را جاری کند هم بایع میگویند و الفاظ در روایات را باید بر آن معنایی که ظاهر عند العرف است حمل کنیم.
روایت میفرماید: «البیعان»، برویم سراغ عرف ببینیم که آیا عرف به خصوص عاقد میگوید و یا اینکه در چنین مورد و وکالتی بیعان واقعی را موکلین میداند؟ شیخ (ره) خواسته یک همچین مطلبی را بفرماید که: عرفاً بیعان واقعی موکلین هستند و لذا میگوییم که: خیار مجلس دارند.
شرط ثبوت خیار مجلس برای موکلین در ما نحن فیه
اما شیخ (ره) شرط کرده و فرموده: اینکه میگوییم: موکلین خیار مجلس دارند، به شرطی است که موکلین هم در مجلس عقد حضور داشته باشند، اما اگر مثلا وکیلین در مدرسهی فیضیه عقد را جاری کنند و موکلین در شهر دیگری باشند و بر زمان و لحظهی عقد هم اطلاع پیدا کنند، چون در مجلس عقد حضور ندارند فایدهای ندارد.
اینکه میگوییم در مجلس باشند، معنایش این نیست که کنار وکیلین نشسته باشند، بلکه عرفاً در یک جا باشد، مثلاً فرض کنید در یک چنین اتاق بزرگی، اگر موکلین این طرف اتاق نشستند و وکیلین آنطرف اتاق و موکلین گوش میدهند که وکیلین صیغهی عقد را اجرا میکنند، در اینجا عرفاً میگویند که: موکلین هم در مجلس عقد حضور دارند و همین مقدار برای ثبوت خیار برای موکلین کافی است.
تا اینجا قسم اول از اقسام ثلاثهی وکیل تمام شد و نظر شیخ (ره) بر این شد که اگر کسی وکیل در مجرد إجرای عقد است، خیار مجلس ندارد، اما موکل او، به شرط اینکه در مجلس عقد حضور داشته باشد، خیار مجلس دارد.