در فصل گذشته سخن از فعل باری بود و گفتیم که مخلوقات در سه عالم کلی طبقه بندی میشوند: عالم عقل، عالم مثال و عالم ماده یا عالم طبیعت.
اکنون تک تک این عوالم مورد بحث قرار میگیرد اما عالم عقل:
بحث در این است که آیا کثرتی در عقل هست یا نه و اگر هست به چه کیفیتی است. از باب مقدمه میگوییم: کثرت عددی و تعدد امکان ندارد مگر اینکه یک نوع، مادی باشد (این نکته را در مبحث ماهیّت بیان کردیم.) بنا بر این اگر نوعی مجرد بود و با ماده رابطهای نداشت کثرت عددی و اینکه افراد زیادی داشته باشد در مورد او محال است. محال است مجرد بیش از یک فرد داشته باشد بنا بر این هر مجرد و مفارقی، نوعش منحصر در یک فرد است. بر خلاف انواع مادیه مانند انسان که یک نوع است ولی افراد زیادی دارد.
دلیل آن نیز همانی است که قبلا گذشت که کثرت اگر بخواهد محقق شود به یکی از چهار نوع باید محقق شود و این احتمالات، عقلا منحصر در همین چهار نوع است:
۱. یا باید کثرت از ذاتش بر خیزد یعنی تمام ذات این اقتضاء را دارد که کثیر باشد.
۲. یا کثرت از بعض ذاتش نشئت میگیرد که به آن ذاتی میگویند مثلا جنس یک ذات یا فصلش اقتضای کثرت دارد.
۳. یا کثرت بر اثر لازم ماهیّت ایجاد میشود یعنی کثرت بر اثر یک امری خارجی است ولی این امر خارجی لازم ماهیّت است و نمیتواند از ماهیّت جدا شود که به آن عرض لازم میگویند.
۴. یا کثرت بر اثر امر خارجی غیر لازم یعنی مفارق است که به آن عرض مفارق میگویند.
کثرت در سه صورت اول امکان پذیر نیست و کثرت از ذات یا جزء ذات و از لازم ذات نمیتواند نشئت گیرد زیرا در این صورت چون ذاتش اقتضای کثرت دارد، هر فردی که از آن نوع بخواهد محقق شود چون این فرد از همان نوع و ماهیّت است باید کثیر باشد. حتی اگر از قسم سوم باشد آن فردی که ایجاد میشود هم باید لازم ذاتش کثیر باشد و در نتیجه خود فرد باید کثیر باشد. از آن سو کثیر مؤلف از آحاد است و تا چند فرد جداگانه نباشد کثرت محال است و این در حالی است که امکان ندارد که آن ماهیّت یک فرد داشته باشد زیرا ماهیّت مزبور به گونهای است که بر یک فرد قابل تطبیق نیست. بنا بر این ماهیّت فوق که نمیتواند یک فرد واحد داشته باشد چگونه میتواند چند تا از این فرد، فردها را داشته باشد که در کنار هم کثرت را تشکیل دهند. بنا بر این ماهیّت فوق که حتی یک فرد هم نمیتواند داشته باشد نمیتواند در خارج موجود شود.
بنا بر این اگر ماهیّتی بخواهد دارای کثرت باشد حتما باید از قسم چهارم باشد یعنی کثرت از طریق عرض مفارق ایجاد شده باشد. مانند اینکه انسان در یک جا سفید است و در یک جا سیاه و در یک جا موجود روی آن مکان خاص است و در جایی روی مکانی دیگر. بودن انسان روی صندلی و مکان خاص عرض مفارق است چون میتواند از آنجا بلند شود و در جایی دیگر بنشیند. اگر عرض لازم همه یکی بود هرگز کثرت محقق نمیشد مگر اگر عرض لازم انسان این بود که همواره در جای خاصی باشد چون این عرض از انسان قابل جدا شدن نبود همواره یک فرد بیشتر نداشت.
عرض مفارق در جایی تصور میشود که آن نوع یا ماهیّت قابل عروض و قبول آن عرض را داشته باشد به گونهای که یک جا آن را بپذیرد و یک جا نپذیرد. حال که چنین شد قبلا هم گفتیم که پذیرش و قبول فقط شأن ماده است و اصلا ماده از طریق همین قبول ثابت شده است که عبارت بود از استعداد جوهری که میتوانست چیزهایی را قبول کند که نام آن را ماده گذاشته بودیم.
نتیجه این میشود که کثرت فقط در انواع مادیه است و بس. بنا بر این اگر در عقل کثرتی هست به این معنا است که این فرد از عقل یک نوع و آن یکی نوع دیگری است نه اینکه دو فرد از یک نوع وجود داشته باشد. بنا بر این کثرت در عقول به نحو تباین است زیرا نوعها در عقول متباین است.
کثرت مزبور در عقل از نظر تصویر دو گونه است (تحقق خارجی آن را بعدا بحث میکنیم) این کثرت یا عرضی است یعنی یک عقل داریم که در عرض آن، عقل دیگری از نوعی دیگر هست و هکذا و این انواع با هم مباین است. اینکه اینها در عرض هم هستند یعنی هیچ کدام علت و معلول برای دیگری نیستند بلکه همه معلول عقل یا عقلهای ما فوق میباشند. یعنی در ما فوق آنها چند فاعل عالی وجود دارد که آنها در عرض هم هستند و بالطبع معلولهای آنها هم در عرض هم هستند. به اینها عقول عرضیه یا متکافئه میگویند یعنی عقولی که هم شانه و کفو هم میباشند.
نوع دیگر کثرت طولی است یعنی یک عقل اول هست و نوع دیگر که معلول آن است و آن را مثلا عقل دوم مینامیم و هکذا و این عقلها نوعهایشان با هم متباین است.