درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۱۲۵: احتیاط ۵۲

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

قسمت دوم نظر صاحب فصول

وأضعف من ذلك: أنّه رحمه الله عدل ـ من أجل هذه الحكومة التي زعمها لأدلّة الاحتياط على هذه الأخبار ـ عن الاستدلال بها لمذهب المشهور من حيث نفي الحكم التكليفيّ، إلى...

بحث در نقل نظرات صاحب فصول بود.

قسمت اول از نظرات صاحب فصول مطرح شد و جوابش داده شد.

خلاصه نظر صاحب فصول در قسمت اول اين شد: ادلّه احتياط در اقل و اكثر حاكم بر ادله براءة است لذا بايد احتياط كنيم و اكثر را انجام بدهيم.

شيخ انصارى دو جواب بر اين نظر صاحب فصول دادند كه عنوان شد.

قبل از بيان قسمت دوم از كلام صاحب فصول به دو مقدمه كوتاه اشاره مى‌كنيم.

مقدمه اول: بارها خوانده‌ايم كه حكم بر دو قسم است:

۱. حكم وضعى: مانند جزئيت و شرطيت، مثلا سوره جزء نماز است.

۲. حكم تكليفى: مانند وجوب و حرمت.

يكى از مباحثى كه در رابطه با حكم وضعى مطرح است اين است كه: آيا حكم وضعى مانند حكم تكليفى مستقيما مجعول شارع است؟ يعنى شارع مستقيما جزئيت را براى سوره جعل كرده است؟

شيخ انصارى از كسانى است كه مى‌فرمايد: حكم وضعى مجعول شارع نيست و شارع مقدس حكم تكليفى را جعل مى‌كند و مى‌گويد « يجب الصلاة »، و ما از اين حكم تكليفى حكم وضعى را انتزاع مى‌كنيم، شارع فرموده « يجب الصلاة مع السورة » و ما انتزاع مى‌كنيم پس سوره جزء نماز است.

مقدمه دوم: در بحث روايات براءة ـ مثلا حديث رفع ـ، بحثى است كه آيا حديث رفع صرفا احكام تكليفيه و آثار اين احكام را شامل مى‌شود يا اينكه حديث رفع هم شامل احكام تكليفيه مشكوك مى‌شود و هم احكام وضعيه مشكوك مى‌شود. مثلا اگر شك در جزئيت كه يك حكم وضعى است داشتيم آيا مى‌توانيم به حديث رفع تمسك كنيم و بگوييم اين جزئيت مرفوع است يا نه؟

صاحب فصول در بحث صحيح و اعم در كتاب فصول مى‌فرمايند: حديث رفع مطلق احكام و آثار را شامل مى‌شود، چه حكم تكليفى باشد و چه حكم وضعى باشد.

البته در بحث براءة و اشتغال فصول از اين نظر برمى‌گردند و عدول مى‌كنند و مى‌فرمايند: حديث رفع فقط حكم تكليفى الزامى را رفع مى‌كند، يعنى اگر در وجوب شك داشتى حديث رفع وجوب را رفع مى‌كند و اگر در حرمت شك داشتى حديث رفع حرمت را رفع مى‌كند ولى اگر در احكام وضعيه شك داشتى ديگر حديث رفع شاملش نمى‌شود.

قسمت دوم نظر صاحب فصول:

در قسم اول گفتيم در اقل و اكثر ادله احتياط حاكم است و نمى‌توانيم به ادله براءة تمسك كنيم، لكن اكنون راهى پيشنهاد مى‌كنيم كه با اين طريقه مى‌توان در اكثر ادله براءة جارى كنيم و مانعى به وجود نمى‌آيد.

ادله احتياط مى‌خواهد حكم تكليفى ـ وجوب جزء ـ را اثبات كند و ادله اشتغال مى‌خواهد اثبات كند كه اگر جزء را ترك كردى عقاب دارد و عقاب اثر حكم تكليفى است.

على أي حال ادلّه احتياط مى‌خواهد وجوب جزء را ثابت كند، و ادله براءة مى‌خواهد اين حكم تكليفى را نفى كند، اين دو ادله با هم درگير مى‌شوند و ادله احتياط مانع از ادله براءة مى‌شود، اين كلام گذشته بود.

لكن الان مى‌گوييم در رابطه با حكم وضعى ـ يعنى شك در جزئيت سوره ـ، ما ادله براءة را جارى مى‌كنيم، ادله احتياط به حكم وضعى كارى ندارد و مانع از نفيش نمى‌شود، مثلا شك داريم سوره جزء نماز است يا نه؟ به حديث رفع تمسك مى‌كنيم و جزئيت سوره را براى نماز رفع مى‌كنيم. نتيجه مى‌گيريم سوره جزء نماز نيست و نماز بدون سوره كافيست.

به عبارة اخرى از احاديث براءة استفاده مى‌كنيم كه شيء معلوم شرط و جزء نماز است، اگر شيئى مشكوك بود، اين شيء جزئيت ندارد.

بنابراين از اين طريق ثابت كرديم كه براءة در اكثر نسبت به جزء مشكوك جارى است.

در پايان صاحب فصول دليل مى‌آورند كه چرا حديث رفع مطلق احكام ـ حكم وضعى و حكم تكليفى ـ را نفى مى‌كند: دليل ما اين است كه علماى شيعه در همه جا به دو اصل تمسك مى‌كنند، يكى اصالة العدم است يعنى در هر چيزى شك كنيم مى‌گوييم اصل عدم آن شيء است حال چه شيء حكم وضعى باشد يا حكم تكليفى، همه جا به اين اصل تمسك مى‌كنيم. دليل اصالة العدم همين اخبار براءة است، بنابراين معلوم مى‌شود اخبار براءة هم حكم وضعى را نفى مى‌كند و هم حكم تكليفى را نفى مى‌كند. دومين اصل نيز « عدم الدليل دليل العدم » مى‌باشد يعنى هر جا دليل بر حكم نداشتى بگو انشاء الله حكمى نيست، چه حكم وضعى باشد چه حكم تكليفى. مبناى اين اصل نيز حديث رفع و اخبار براءة است.

بنابراين معلوم مى‌شود اخبار براءة هم حكم وضعى و هم حكم تكليفى را رفع مى‌كنند.

۳

اشکال در کلمات صاحب فصول

اشكال اول شيخ انصارى به كلام صاحب فصول: شما گفتيد اخبار براءة شامل هم حكم تكليفى مشكوك هم حكم وضعى مشكوك مى‌شود، اگر شما در بحث براءة كتابتان از اين نظر برنگشته بوديد ما جوابهاى مفصلى عنوان مى‌كرديم و ثابت مى‌كرديم ادله براءة ـ حديث رفع ـ فقط حكم تكليفى را نفى مى‌كند و كارى به حكم وضعى ندارد، ولى چون شما از اين نظريه برگشتيد ما خلاصه مى‌گوييم:

اولا: حديث رفع و احاديث براءة عام نمى‌باشند و مطلق احكام را نفى نمى‌كنند.

ثانيا: بر فرض اگر بگوييم ظهور در عموم دارد و مطلق احكام را نفى مى‌كند، شارع مقدس آن احكامى را مى‌تواند نفى و رفع كند كه وضع و جعل آن احكام به دست خود شارع باشد، در حاليكه در مقدمه اول گفتيم كه احكام وضعيه مجعول شارع نيستند، بنابراين رفع آنها نيز به دست شارع نمى‌باشد.

۴

تطبیق قسمت دوم نظر صاحب فصول

وأضعف من ذلك: أنّه رحمه‌الله عدل ـ من أجل هذه الحكومة التي زعمها (حکومت) لأدلّة الاحتياط على هذه الأخبار ـ عن الاستدلال بها لمذهب المشهور من حيث نفي الحكم التكليفيّ، إلى التمسّك بها (اخبار برائت) في نفي الحكم الوضعيّ، أعني جزئيّة الشيء المشكوك أو شرطيّته، وزعم أنّ ماهيّة المأمور به تبيّن ظاهرا كونها (مامور به) الأقلّ بضميمة نفي جزئيّة المشكوك، ويحكم بذلك على أصالة الاشتغال.

قال في توضيح ذلك (ادعا):

إنّ مقتضى هذه الروايات: أنّ ماهيّات العبادات عبارة عن الأجزاء المعلومة بشرائطها المعلومة، فيتبيّن مورد التكليف ويرتفع منها (عبادت) الإجمال والإبهام.

ثمّ أيّد هذا المعنى، بل استدلّ عليه، بفهم العلماء منها ذلك، حيث قال:

إنّ من الاصول المعروفة عندهم ما يعبّر عنه ب «أصالة العدم»، و «عدم الدليل دليل العدم»، ويستعملونه (اصول را) في نفي الحكم التكليفيّ والوضعيّ، ونحن قد تصفّحنا فلم نجد لهذا الأصل مستندا يمكن التمسّك به (اصل) غير عموم هذه الأخبار، فتعيّن تعميمها (روایات) للحكم الوضعيّ ولو بمساعدة أفهامهم، فيتناول (خبر برائئت) الجزئيّة المبحوث عنها في المقام، انتهى.

۵

تطبیق اشکال در کلمات صاحب فصول

أقول: أمّا ما ادّعاه من عموم تلك الأخبار لنفي غير الحكم الالزاميّ التكليفيّ، فلولا عدوله (صاحب فصول) عنه في باب البراءة والاحتياط من الأدلّة العقليّة، لذكرنا بعض ما فيه: من منع العموم أوّلا، ومنع كون الجزئيّة أمرا مجعولا شرعيّا غير الحكم التكليفيّ ـ وهو إيجاب المركّب المشتمل على ذلك الجزء ـ ثانيا.

۶

ادامه رد کلمات صاحب فصول

اشكال دوم شيخ انصارى به كلام صاحب فصول: امّا آن شاهد و دليلى كه در پايان صاحب فصول مطرح كردند ـ كه فرمودند أصالة العدم شامل حكم وضعى و حكم تكليفى است و مبناى اين اصل همان اخبار براءة مى‌باشد ـ باطل است، زيرا آن دسته از علمايى كه به اين دو اصل تمسك كرده‌اند هم دليل ديگرى براى اين دو اصل مطرح كردند و هم فرق بين اين دو اصل و اخبار براءة را توضيح داده‌اند.

امّا دليل اين دو اصل، علماء تصريح كردند كه دليل اصالة العدم بناء عقلاء مى‌باشد و ربطى به اخبار براءة ندارد، بناء عقلاء بر اين است كه هر جا گشتند و جزء مشكوك را پيدا نكردند اصالة العدم جارى مى‌كنند. و اما عدم الدليل دليل العدم نيز مرحوم شهيد و شيخ طوسى مبناى اين را بيان كردند و فرمودند مبناى اين اصل يا حصول علم است و يا حصول ظن مى‌باشد. شما گشتيد و دليل بر يك شيء پيدا نكرديد، تارة از اين عدم الدليل علم پيدا مى‌كنيد كه اين شيء وجود ندارد و تارة ظن پيدا مى‌كنيد كه اين شيء وجود ندارد، كه علماء مى‌گويند إذا تعذّر العلم قام الظنّ مقامه، و اين ظن به عدم حجّة است و به آن استناد مى‌كنند. بنابراين مدرك اين اصل يا حصول علم يا حصول ظن است و ربطى به اخبار براءة ندارد.

و اما تفاوت بين اخبار براءة و اين دو اصل: آنقدر بين اينها تفاوت وجود دارد كه امكان ندارد ما اخبار براءة را مبناى اين دو اصل قرار دهيم، زيرا مثلا اصالة العدم در مطلق احكام جارى مى‌شود ـ هم در حكم شرعى و هم در حكم عقلى و هم در حكم عرفى جارى مى‌شود ـ، آنقدر دايره اين اصل عام است كه شامل همه احكام عقلى و شرعى و عرفى مى‌شود، در حاليكه همه قبول دارند كه مورد اخبار براءة فقط احكام شرعيه مى‌باشد، پس چطور يك مورد خاص دليل و مدرك براى قانون عام و شامل مى‌شود؟

در ثانى خود احكام شرعيه هم مورد اين اصل با مورد اخبار براءة فرق دارد. اصالة العدم و اصالة عدم الدليل در جايى جارى مى‌شود كه حتى مقتضى حكم نباشد، يعنى عدم مطلق باشد و هيچ دليلى بر حكم نباشد، مى‌توانيم اصالة العدم جارى كنيم، لكن اخبار براءة را در جايى جارى مى‌كنيم كه مقتضى حكم موجود است و شك داريم دليل و مقتضى شامل اين مورد هم مى‌شود يا نه.

مثال: مولى فرموده الخمرُ حرامٌ، خمر چه در حال ضرورت و چه در حال غير ضرورت حرام است، حالا كه ضرورت پيش آمده آيا باز حرمت خمر و اين دليل ثابت است؟ حديث رفع مى‌گويد رُفِعَ ما اضطرّوا إليه، حكم در اينجا وجود ندارد، آيا اصالة العدم مى‌تواند بگويد اينجا حكم نداريم؟ اينجا جاى اصالة العدم نمى‌باشد.

خلاصه: اصالة العدم در موردى جارى مى‌شود كه اصلا مقتضى حكم وجود ندارد ولى اخبار براءة در جايى جارى مى‌شود كه مقتضى حكم هست و شك داريم اين دليل و مقتضى شامل اين مورد مى‌شود يا نمى‌شود.

نتيجه: بين اخبار براءة و اين دو اصل تفاوت زيادى وجود دارد، و نمى‌توان يكى را مبناى ديگرى كرد.

در پايان شيخ انصارى مى‌فرمايند: نعم ممكن است كسى بگويد كه در بعض الموارد مورد اخبار براءة با اين اصول متحدند.

مثال: در جايى كه انسان توهم مى‌كند ـ احتمال مى‌دهد ـ كه مقتضى حكم موجود است مثلا حكم شرب توتون مقتضى داشته باشد و هيچ دليلى هم وجود ندارد، در اينجا هم اخبار براءة و هم اصالة العدم جارى است.

در ادامه شيخ انصارى مى‌فرمايند: قبول داريم موردى پيدا مى‌شود كه هر دو اصل جارى مى‌شود، ولى بحث اين است كه موارد ديگرى داريم كه اصالة العدم جارى است اما اخبار براءة جارى نيست مانند احكام عرفيه، و مواردى داريم براءة شرعى جارى است اما اصالة العدم جارى نمى‌باشد مانند مضطر شدن به خمر.

نتيجه: اصالة العدم با اخبار براءة تباين وجود دارد حداقل عام و خاص من وجه هستند و مساوى نيستند كه بگوييم اخبار براءة مبناى اين دو اصل مى‌باشد.

أقسام الشكّ في التكليف (١).

حكومة أخبار البراءة على استصحاب الاشتغال أيضا

وممّا ذكرنا يظهر : حكومة هذه الأخبار على استصحاب الاشتغال على تقدير القول بالأصل المثبت أيضا كما أشرنا إليه سابقا (٢) ؛ لأنّه إذا أخبر الشارع بعدم المؤاخذة على ترك الأكثر الذي حجب العلم بوجوبه ، كان المستصحب ـ وهو الاشتغال المعلوم سابقا ـ غير متيقّن إلاّ بالنسبة إلى الأقلّ ، وقد ارتفع بإتيانه ، واحتمال بقاء الاشتغال حينئذ من جهة (٣) الأكثر منفيّ (٤) بحكم هذه الأخبار.

وبالجملة : فما ذكره ، من حكومة أدلّة الاشتغال على هذه الأخبار ضعيف جدّا ؛ نظرا إلى ما تقدّم (٥).

استدلال صاحب الفصول بأخبار البراءة على نفي الحكم الوضعي

وأضعف من ذلك : أنّه رحمه‌الله عدل ـ من أجل هذه الحكومة التي زعمها لأدلّة الاحتياط على هذه الأخبار ـ عن الاستدلال بها لمذهب المشهور من حيث نفي الحكم التكليفيّ ، إلى التمسّك بها في نفي الحكم الوضعيّ ، أعني جزئيّة الشيء المشكوك أو شرطيّته ، وزعم أنّ ماهيّة المأمور به تبيّن (٦) ظاهرا كونها الأقلّ بضميمة نفي جزئيّة المشكوك ، ويحكم بذلك على أصالة الاشتغال.

__________________

(١) راجع الصفحة ٥٠.

(٢) راجع الصفحة ٣٢٦.

(٣) في (ص) زيادة : «كون الواجب هو»

(٤) في (ظ) بدل «منفيّ» : «ملقى».

(٥) راجع الصفحة ٣٢٥ ـ ٣٢٦.

(٦) في (ظ): «يتبيّن».

قال في توضيح ذلك :

كلام صاحب الفصول

إنّ مقتضى هذه الروايات : أنّ ماهيّات العبادات عبارة عن الأجزاء المعلومة بشرائطها المعلومة ، فيتبيّن مورد التكليف ويرتفع منها الإجمال والإبهام.

ثمّ أيّد هذا المعنى ، بل استدلّ عليه ، بفهم العلماء منها ذلك ، حيث قال :

إنّ من الاصول المعروفة عندهم ما يعبّر عنه ب «أصالة العدم» ، و «عدم الدليل دليل العدم» ، ويستعملونه في نفي الحكم التكليفيّ والوضعيّ ، ونحن قد تصفّحنا فلم نجد لهذا الأصل مستندا يمكن التمسّك به غير عموم هذه الأخبار ، فتعيّن تعميمها للحكم الوضعيّ ولو بمساعدة أفهامهم ، فيتناول الجزئيّة المبحوث عنها في المقام (١) ، انتهى.

المناقشة فيما أفاده صاحب الفصول

أقول : أمّا ما ادّعاه من عموم تلك الأخبار لنفي غير الحكم الالزاميّ التكليفيّ ، فلولا عدوله عنه في باب البراءة والاحتياط من الأدلّة العقليّة (٢) ، لذكرنا بعض ما فيه : من منع العموم أوّلا ، ومنع كون الجزئيّة أمرا مجعولا شرعيّا غير الحكم التكليفيّ ـ وهو إيجاب المركّب المشتمل على ذلك الجزء ـ ثانيا.

وأمّا ما استشهد به : من فهم الأصحاب وما ظهر له بالتصفّح ، ففيه :

أنّ (٣) ما يظهر للمتصفّح في هذا المقام : أنّ العلماء لم يستندوا في

__________________

(١) الفصول : ٥١.

(٢) انظر الفصول : ٣٦٣.

(٣) في (ص) زيادة : «أوّل».

الأصلين المذكورين إلى هذه الأخبار.

أمّا «أصل العدم» ، فهو الجاري عندهم في غير الأحكام الشرعيّة أيضا ، من الأحكام اللفظيّة كأصالة عدم القرينة وغيرها (١) ، فكيف يستند فيه بالأخبار المتقدّمة؟

وأمّا «عدم الدليل دليل العدم» ، فالمستند فيه عندهم شيء آخر ، ذكره كلّ من تعرّض لهذه القاعدة ، كالشيخ (٢) وابن زهرة (٣) والفاضلين (٤) والشهيد (٥) وغيرهم (٦) ، ولا اختصاص له بالحكم التكليفي والوضعي (٧).

وبالجملة : فلم نعثر على من يستدلّ بهذه الأخبار في هذين الأصلين :

أمّا رواية الحجب ونظائرها فظاهر.

وأمّا النبويّ المتضمّن لرفع الخطأ والنسيان وما لا يعلمون ، فأصحابنا بين من يدّعي ظهوره في رفع المؤاخذة ولا ينفي به غير الحكم التكليفيّ ـ كأخواته من رواية الحجب وغيرها ـ وهو المحكيّ عن

__________________

(١) لم ترد عبارة «أيضا من ـ إلى ـ وغيرها» في (ظ).

(٢) العدّة ٢ : ٧٥٣.

(٣) الغنية (الجوامع الفقهيّة) : ٤٨٦.

(٤) انظر المعتبر ١ : ٣٢ ، ونهاية الوصول (مخطوط) : ٤٢٤.

(٥) الذكرى ١ : ٥٢ ـ ٥٣.

(٦) كالفاضل التوني في الوافية : ١٩٩ ، وصاحب الحدائق في الحدائق ١ : ٤٥ ، وانظر القوانين ٢ : ١٣ ، ومناهج الأحكام : ٢٠٧.

(٧) لم ترد «ولا اختصاص ـ إلى ـ الوضعي» في (ظ).