«ثمّ إنّ ممّا ذكرنا في حكم هذا القسم يظهر حكم ما يغرمه في مقابل العين من زيادة القيمة على الثمن الحاصلة وقت العقد، كما لو باع ما يسوي عشرين بعشرة، فتلف فأخذ منه المالك عشرين...»
مرحوم شيخ (ره) فرمودهاند: اين غراماتي که مالک از مشتري ميگيرد، سه نوع است؛ که حکم نوع دوم و سوم را بيان کرده و حکم نوع اول باقي مانده است.
نوع اول عبارت از غرامتي است که مشتري در مقابل نفس عين ميپردازد، مثلا عيني را که در زمان عقد بيست درهم ارزش داشته، بايع فضولي به مشتري به ده درهم فروخته و بعد اين عين در يد مشتري تلف شده است، حال که مالک معامله را اجازه رد کرد، به مشتري رجوع مي کند و اين بيست درهم را از مشتري ميگيرد، بحث در اين است که اين غرامتي را که مشتري به مالک ميدهد، آيا مشتري در مقدار زائد بر مقدار مقابل با ثمن، ميتواند به بايع رجوع کند يا اين که بايع ضماني ندارد؟
سه قول در اين مساله
در اين مساله مجموعا سه قول وجود دارد؛ که قبل از اين که اقوال را بيان کنيم، براي توضيح مطلب لازم است اين را عرض کنيم، که اين بيست دهمي که در مقابل عين تلف شده مالک از مشتري ميگيرد، به ده درهم آن «عشرة الثمن» ميگوييم، يعني آن عشرهاي که مساوي با مقدار ثمن است، چون فرض کرديم که در معامله بين بايع و مشتري، بايع ثمن را عشره قرار داده است.
پس مراد از عشرة الثمن، نفس ثمن نيست، يعني از اين بيست درهم، ده درهمش، ده درهمي است که مساوي با ثمن است. عشره اي است که مقابل با همان عشره ي ثمن است.
پس از اين بيست درهم، يک ده درهم هست، که مساوي با ده درهم ثمن است و يک ده درهم هم هست، که زائد بر مقدار ثمن است، حال بين اين دو عشرهها، سه قول وجود دارد.
يک قول اين است که مطلقا ميتواند رجوع کند، يعني مشتري برود سراغ بايع، هم عشره مقابله ي ثمن را بگيرد و هم عشره زائد بر ثمن را.
قول دوم اين است که مطلقا حق رجوع ندارد، نه در عشره مقابل ثمن حق رجوع به بايع دارد و نه در عشره زائد بر ثمن.
قول سوم تفصيل است، که مرحوم شيخ (ره) همين قول را اختيار کرده، که بين آن عشرهاي که در مقابل ثمن است و آن عشره ي زائد بر ثمن تفصيل داده و فرموده: مشتري نسبت به عشره مقابل ثمن حق رجوع به بايع را ندارد، اما نسبت به عشره زائد بر ثمن، حق رجوع دارد.
نظريه شيخ (ره)
ايشان فرموده: نسبت به اين عشره مقابل ثمن، از طرف بايع غروري براي مشتري نبوده است، يعني منشاء اين که بايع بايد عشره مقابل با ثمن را به مشتري بپردازد، اين نبوده است که بايع منشاء شده باشد. اين مقدار ضمان، ضمان عشره مقابل ثمن ناشي از کذب بايع در دعواي ملکيت نيست.
بلکه آنچه ناشي از کذب بايع است، اين ده تاي زائد است، يعني وقتي معامله واقع ميشد، مشتري خيال ميکرد که اين بايع مالک است و بايع هم ادعا داشت که من مالکم، حال که بايع جنس بيست توماني را به ده تومان، به مشتري فروخت و اين جنس در يد مشتري تلف شد، نسبت به آن ده تومان، که مساوي با مقدار ثمن هست، شيخ (ره) فرموده: نسبت به اين مقدار غرور و تغريري از طرف بايع صورت نگرفته و کذب بايع نسبت به اين مقدار غير موثر است.
لذا فرمودهاند: اگر فرض کنيم که بايع در ادعاي ملکيتش صادق باشد و اين جنس در يد مشتري تلف شود، بايد به همين بايع رجوع کند، پس نسبت به آن مقدار مساوي با ثمن، کذب بايع منشاء براي غرور در آن مقدار نميشود.
آنچه منشاء غرور و فريب مشتري ميشود، کذب بايع نسبت به آن عشره زائده است، يعني مشتري که خيال ميکرد اين بايع مالک است و جنس را به ده تومان از او خريد و در يدش تلف شد، بعد فهميد که مالک ديگري است، بايد بيست تومان بدهد، که منشاء اين ده تومان اضافه بايع بوده و قاعده غرور فقط در اين ده تومان اضافه جريان دارد.
پس خلاصه نظريه شيخ (ره) تفصيل در آن ده توماني است، که مساوي با ده تومان ثمن است، که مشتري در آن حق رجوع ندارد.
نکتهاي قابل دقت و تامل
نکته قابل دقت و تامل اين است که در اينجا کاري به ثمن اصلي معامله نداريم، آن ثمن را ممکن است بايع گرفته باشد، يا نگرفته باشد، در يد بايع ممکن است باقي باشد، يا تلف شده باشد، که حکمش را قبلا بيان کرديم و فعلا کاري به ثمن و اينکه بايع ثمن را گرفته يا نه، اگر تلف شود، ضامن هست يا نه، يعني نبايد ذهن را در يک ذهن عرفي خيلي سطحي آورده، بگوييم: خب آقا مشتري ده تومان به بايع داده، الان که مالک بيست تومان از مشتري ميگيرد، مشتري هم برود دوباره ده تومان را از بايع بگيرد و آن ده تومان خودش را هم دوباره پس بگيرد، که در نتيجه مشتري ذرهاي اضافهتر از بيست تومان، نه به بايع و نه به مالک نپرداخته باشد.
پس بحث در اين بيست تومان غرامتي است که مالک از مشتري ميگيرد و لذا بنا بر قول کساني که گفتهاند: اصلا مشتري حق رجوع به بايع را ندارد، اگر در مساله ثمن هم قائل شوند که با فرض علم، چنانچه ثمن تلف شود، ديگر مشتري حق رجوع به بايع را ندارد، گاهي اين فرض پيش ميآيد که ده تومان به عنوان ثمن به بايع داده و دست بايع تلف شده، بيست تومان هم بايد به مالک بدهد، که نتيجتا در مقابل اين مال سي تومان از جيب مشتري به طور کلي رفته است.
پس حکم ثمن با حکم اين بيست تومان جداست، يعني ممکن است کسي در آنجا قائل شود، که در ثمن حق رجوع ندارد، اما اين عشره مقابله قائل شود که حق رجوع دارد، يا بالعکس.
لذا شيخ (ره) فرموده: در اين ده تومان مساوي با ده تومان ثمن حق رجوع ندارد، اعم از اين که نسبت به خود ثمن حق رجوع باشد يا نباشد، چون بايع نسبت به اين ده تومان، مشتري را فريب نداده است، آنچه که کذب بايع منشاء براي فريب مشتري شد، آن ده تومان اضافه است.