«ثمّ إنّه ظهر ممّا ذكرنا أنّه لا فرق»، در معامله صبي که ما گفتیم باطل است فرقی نیست «بين أن تكون في الأشياء اليسيرة أو الخطيرة»، چه اشیاء کم و بزرگ «لما عرفت من عموم النص»، این روایت «رفع القلم» و فتوای فقها هم عمومیت دارد. «حتی أنّ العلامة فی التذکرة لمّا ذکر حکایة»، علامه در تذکره یک روایتی که حکایت عمل شخصی را میکند، حکایت میکند که «أبا الدرداء اشترى عصفوراً من صبيّ»، أبوالدرداء، آمد یک گنجشکی از صبيّ خرید «فارسله» بعد این گنجشک را خرید و آزاد کرد.
حال بگوییم أبو الدرداء فعلش برای ما حجت است، دلیل بر این میشود که از نظر شرعی برایش مسلم بوده است که این کار را انجام داده است.
مرحوم علامه سه اشکال کرده است فرموده است که این حکایت ثابت نیست و سندش اشکال دارد «و ردها» این روایت را به سه اشکال «عدم الثبوت» یعنی سنداً ثابت نیست،
«و عدم الحجیة»، أبا الدردا معصوم نبوده است که فعلش برای ما حجت باشد
«و توجیهه بما یخرج عن محلّ الکلام»، علامه فرموده است که اگر سنداً و دلالتاً هم درست باشد ما توجیه میکنیم.
توجیه این است که «ابا الدردا»، خودش ولی این صبي بوده است، این را از صبي خریده است و آزاد کرده است و لذا از محل بحث خارج میشود.
«و به» یعنی «بما ذکرنا من عدم الفرق»، ما که گفتیم فرقی وجود ندارد «یظهر ضعف ما عن المحدّث کاشانی من أنّ الأظهر»، روی این کلمات دقت کنید، زمانی که شیخ انصاری میخواهد از فیض کاشانی تعبیر کند، نمیگوید محقق یا فقیه، میگوید: محدث. فیض کاشانی در نظر علما و بزرگان ما در درجه اول محدث بوده است، لذا فتاوای فیض خیلی فتوای مورد اعتماد در نزد علما و بزرگان نیست.
در درس یکی از اساتید ما همین بحث بیع صبيّ مطرح بود و نظریه فیض که مطرح شد ایشان میفرمودند که نظریه فیض را نمیتوانیم کنار نظریه علامه قرار دهیم، علامه کجا فیض کجا، البته در مقام فقاهت، ممکن است فیض در مقامات و علوم دیگر مقدم باشد بر خیلی از این فقها؛ اما در فقاهت فیض با علامه، با شهید، با شیخ طوسی و محقق بسیار فاصله دارد.
«من أنّ الأظهر جواز بيعه و شرائه»؛ اظهر جواز بیع و شراء صبي است «فیما جرت العادة»، به در آنچه که عادت او جاری است «من الاشیاء الیسيرة دفعا من حرج»؛ برای اینکه حرج لازم نیاید.
مرحوم شیخ انصاری میفرماید: ما حرج را نمیفهمیم یعنی چه. یعنی به جای اینکه کودکان بروند این اشیاء یسره را معامله کنند، بگوییم بزرگترها نان و سبزی بخرند، حرج لازم میآید؟! حرجی در اینجا وجود ندارد.
مرحوم شیخ میفرماید: «فإنّ الحرج ممنوع سواء أراد أن الحرج یلزم من منعهم عن المعاملة فی المحقّرات»، چه اراده کند فیض که حرج لازم میآید از منع صبیان از معامله در محقرات «و التزام مباشرة البالغین لشرائها» و دنباله آن را نفرموده است و مرحوم شیخ میفرماید: کجا حرج لازم میآید؟ اگر بگوییم بالغین معاملات یسيره را انجام دهند.
«ام أراد أنّه یلزم من التجّنب عن معاملتهم بعد بناء الناس علی نصب الصبیان للبیع و الشراء في الاشیاء الحقیرة»، فیض اینطور بگوید که مردم و عقلا کودک را نصب میکنند برای معامله در اشیاء یسیره، اگر بگوییم مردمِ دیگر با این کودکان معامله نکنند، آیا برای مردم دیگر حرج لازم میآید؟ میآید درب مغازه کودکی ایستاده است و برود مغازهای که کودک در آن نیست.
پس مرحوم شیخ دو احتمال در حرج مطرح شده در کلام فیض میدهد:
احتمال اول اینکه اگر کودک اشیاء یسیره را معامله نکند و به جای کودک، بالغین ملتزم بشوند، این التزام بر بالغین حرج است، که قطعا حرج نیست.
احتمال دوم بگوییم مردم در عرف بنایشان بر این است که کودک را متصدی معاملات یسیره قرار میدهند، حرج یعنی اگر بگوییم مردمِ دیگر با اینها معامله انجام ندهند، این هم حرج لازم نمیآید، «أم اراد انّه یلزم من التجنّب عن معاملتهم»، صبیان این «معاملتهم» اضافه به مفعول است، معامله نمودن صبیان را، یعنی مردم دیگر با صبیان معامله کنند آنها را تجنب بدهیم این حرج است؟
«بعد بناء الناس علی نصب الصّبیان»، مردم بنایشان بر این است که صبیان را نصب میکنند برای بیع و شراء برای اشیاء حقیره.
تا اینجا راجع به حرج اشکال کردیم. مرحوم شیخ اشکال دومی میکند:
«ثم ان اراد استقلاله فی البیع و الشراء لنفسه»؛ اگر مراد فیض این است که در اشیاء حقیره، صبي استقلال دارد این هم بر خلاف اجماع است. «استقلال صبی در بیع و شراء لنفسه لمالک من دون اذن الولی لیکون حاصله أنّه غیر محجورٍ الأشیاء الیسيرة»، نتیجه این میشود که محجور إلیه نیستند. «فالظاهر کونه مخالفاً للاجماع».
مجموعاً شیخ انصاری به کلام شیخ دو اشکال کرده است یکی اشکال اینکه حرجی که میگویید نمیفهمیم؛ دوم اینکه فتوای شما با اجماع مخالفت دارد.