مطلب دیگر «ثم إنّ المال المبذول»، این بدلی که بذل میشود به مالک «یملکه المالک بلا خلاف»، مالک این را مالک میشود خلافی نیست، «کما فی المبسوط وفيه فی التحریف و ظاهر فقها ارادة نفی الخلاف بین المسلمین»، حال دلیل آن چیست، دلیل این است که اگر بگوییم این ملک مالک نشود صدق تدارک و صدق غرامت نمیکند.
«و لعل الوجه فیه أنّ التدارک لا یتحقّق الی بذلک»، تدارک تحقق نمییابد مگر اینکه این بدل ملک بشود. چون اگر بدل ملک نشود، این نمیتواند هر تصرفی در آن انجام دهد و باید ملکش بشود و مثل سلطنتی که بر ملک خودش داشت بر این بدل داشته باشد و الا صدق تدارک نمیشود. مرحوم شیخ میفرماید: «و لولا ظهور الاجماع»، اگر اجماع و ادله غرامت، همینی که گفتیم «التدارک لا یتحقق الا بذلک» ادله غرامت فکر نکنید که ادله روایی و آیات نداریم، خیر. اگر اجماع و ادله غرامت نبود که ظهور در ملکیت دارد، «لأحتملنا أن یکون مباحاً له اباحاً مطلقة»، ما احتمال میدادیم که مالک مباح باشد برای مالک به اباحه مطلقه، «و إن لم یدخل فی ملکه»، ولو اینکه داخل در ملک مالک نشود.
«نظیر الإباحة المطلقة»، در باب «معاطاة علی القول بها فیها» بنا بر قول به اباحه در معاطات در معاطات آنجا میگفتند: اگر احد العوضین تلف بشود اباحه تبدیل به ملکیت مییابد. در اینجا بگوییم اگر ملک مالک تلف شد اباحه تبدیل به ملکیت میشود. «و یکون دخوله» یعنی دخول مال مبزور که بدل است در ملک مالک مشروط به تلف العین «و حکی الجزم بهذا الاحتمال» جزم به این احتمال یعنی احتمال اباحه مطلقه حکایت شده است از میرزای قمی در اجوبه المسائل.
چه ما بگوییم بدل حیلوله ملک برای مالک میشود و چه بگوییم مباح برای مالک میشود بیایم سراغ عین مال و حالایی که مالک بدل را گرفت حال عین مالی که متعذر الوصول بود، از ملکش خارج میشود. «فلا ینتقل العین إلي الضامن»، عین به ضامن منتقل نمیشود ولو بدل از ملک ضامن خارج شده باشد، «فهی غرامة»، این بدل عنوان خسارت را دارد غرامت در مقابل عوض است، یعنی اگر گفتیم این را باید بدهد، این عنوان غرامت را دارد. اینجا این نکته را عرض کنیم این دیاتی که در باب شرع مقرر شده است، یکی از نکاتی که از آن غفلت میکنند همین است، دیه عنوان عوض را ندارد. عنوان غرامت را دارد.
شارع بر عهده افراد گذاشته است. اگر کسی، کسی را از بین برد این مقدار غرامتش است و شارع اختیار دارد که این بندگان مخلوق خدا هستند و آمدهاند جعل غرامت کرده است و غرامت در مقابل زن با غرامت در مقابل مرد متفاوت است. غرامت در مقابل انسان مسلمان با غرامت در مقابل انسان کافر متفاوت است و یک مقداری ریشه قضیه را متوجه نیستند، بعضی از افراد که در باب دیات، دیه عنوان عوض را ندارد که یک انسان به اندازه صد شتر ارزش دارد، این بحثها نیست، یک انسان به اندازه صد شتر یا هزار دینار این بحث ارزش و عوض نیست و بحث غرامت است.
یک جنایتی کرده است و شارع میخواهد عقوبتی برای او قرار دهد و غرامتی برای او مقرر کرده است. آن زمان اگر مسئله عوض مطرح نشد این اشکالات سخیفی که دارند دیه زن و مرد مساوی نیست، چرا دیه انسان مسلمان با کافر مساوی نیست و این اشکالات سخیف خود به خود حل میشود. و شیخ میفرماید عنوان غرامت را دارد و این بدلی که میپردازد. عوض از عین مال نیست.
اگر عوض بود قانون معاوضه جاری میشود که این قیمت از ملک هر کسی خارج بشود آن عین داخل در ملک همان شخص میشود، «لا تلازم فیها بین خروج المبذول عن ملکه»، تلازمی نیست در این غرامت در اینکه مبزول از ملک ضامن خارج شود و عین داخل در ملک ضامن شود. «و لیست معاوضة»، اینجا معاوضه نیست، «لیلزم الجمع بین العوض والمعوض»، تا اینکه جمع بین عوض و معوض بشود. «فالمبذول هنا کالمبذول مع التلف العین»، مبذول هنا یعنی در صورت تعذر مثل آن مبذول در صورت تلف است «فی عدم بدله».
آنجایی که مالک تلف شده است و ضامن میآید قیمت را به مالک میدهد آیا بعد از قیمت میتواند که بگوید عوض آن را هم پرداخت کن؟ خیر نمیتواند.
«وقد إستشکل فی ذلک المحقّق فی شهید الثانی»، محقق و شهید ثانی در این اشکال کردهاند که چرا عین داخل در ملک ضامن نمیشود. محقق ثانی در محکی جامع در جامع المقاصد فرموده است، «إنّ هنا اشکالاً»، اینجا اشکالی وجود دارد «فإنّه کیف یجب القیمة»، چگونه میگویید قیمت دادن آن واجب است؟ «یملکها الآخذ و یقبي العین علی ملکه»، عین باقی بر ملک آخذ بماند. «و یبقي العین علی ملکه»، یعنی ملک آخذ که مالک است بعد محقق ثانی گفته است این حرف را نمیفهمیم، اینی که شما میگویید این قیمت در مقابله حیلوله است، این معنای روشنی ندارد.
دیگران میگویند این قیمت غرامت این حیلوله «ضامن بین المالک و المال» است. حیلوله یعنی حائل شدن است. ضامن این مالک را آورد و «متعذر الوصول» است و ضامن حائل شد بین مالک و المال، این قیمت در مقابل این حیلوله است. مرحوم محقق ثانی فرموده است: اینجا معنا ندارد که مالیت داشته باشد که این قیمت در مقابل آن قرار بگیرد «و جعل قیمة»، در مقابل «حیلولة لا یکاد یتّضح معناه»، معنای روشنی ندارد. چون حیلوله عنوان مالیت ندارد.
«انتهي کلام محقق ثانی و قال الشهید ثانی إنّ هذا لا يخلو من إشكال من حيث اجتماع العوض و المعوَّض على ملك المالك»، این سبب میشود که عوض و معوض بر ملک مالک باقی بماند و اجتماع یابد. مالک هم مالک العوض شود که قیمت است و هم مالک المعوّض که عبارت از عین باشد. «من دون دلیلٍ واضح»، و دلیل روشنی بر این اجتماع نداریم.
«ولو قیل بحصول الملک لکلّ منهما متزلزلاً»، اگر کسی بیاید اینطور بگوید، بگوید این قیمتی که ضامن به مالک میدهد، مالک ملکیت متزلزله نسبت به قیمت پیدا کند و ضامن نسبت به عین ملکیت متزلزله یابد «و توقف تملّک المغصوب منه للبدل»، مغصوب منه اگر بخواهد ملک شود، «و توقف تملّک المغصوب منه»، که مالک است، اگر بخواهیم مالک، مالک بدل بشود متوقف است بر یأس بر عین و لا. اینکه تصرف در آن جایز است، شهید ثانی فرموده است: «کان وجهاً فی المسألة»، ما بیایم نسبت به دو طرف قائل به ملکیت متزلزله شویم. «انتها کلام شهید ثانی واستحسنه فی محکّی الکفایة»، محقق سبزواری در کفایه الاحکام کلام شهید ثانی را پسندیده است.