«هذا كلّه، مع أنّ مورد هذا التعليل أعمّ من وجه من المطلب؛ إذ قد يكون الإقدام موجوداً و لا ضمان، كما قبل القبض»
بحث رسید به اینکه دلیل و مدرک قاعده «کل ما یضمن بصحیح یضمن بفاسده» چیست؟ مرحوم شیخ فرمودند: در کلام شهید ثانی در کتاب مسالک دو دلیل برای این قاعده بیان شده است؛ یکی قاعده اقدام بر ضمان و دوم قاعده «علی الید» که شیخ در هر دو اشکال و مناقشه داشت.
اما قاعده اقدام بر ضمان، مجموعاً سه اشکال بر آن وارد است؛
اشکال اول: در بحث دیروز گذشت که عقد فاسد صغری، برای قاعده اقدام نیست. آنچه در عقد فاسد، مشتری بر آن اقدام کرده است، ضمان جعلی است، در حالی که کسانی که ضمان را در عقد فاسد اثبات میکنند، ضمان واقعی، یعنی به مثل یا ضمان به قیمت را اراده میکنند.
مشتری در عقد این مقدار را پذیرفته است که در مقابل این کتاب، صد تومان به بایع بدهد، این صد تومان ضمان جعلی است و حال که معامله فاسد شد، شما میگویید: ضمان واقعی وجود دارد، یعنی مشتری مثل یا قیمت کتاب را، باید به بایع دهد که قیمت ممکن است کمتر باشد یا بیشتر.
اشکال دوم: اشکالی کبروی است، شیخ میفرماید: بین اقدام و بین ضمان عموم و خصوص من وجه است، این چنین نیست که هر جا اقدام باشد، ضمان هم باشد و در هر جا ضمان باشد، اقدام هم باشد. لازم دلیل بودن اقدام بر ضمان، این است که هر جا اقدامی در کار باشد، ضمان محقق باشد، در حالی که این چنین نیست. اما ماده اجتماع بین اقدام و ضمان، جایی است که هم اقدام و هم ضمان است، مثل غصب، غاصب با برداشتن عدوانی مال دیگری، خود اقدام بر ضمان کرده است.
اما مورد افتراق جایی است که اقدام باشد، ولی ضمان نباشد یا برعکس، اولی مثل جایی که بعد از معامله، مبیع قبل از آنکه در اختیار مشتری قرار داده شود، در ید بایع تلف شود، اگر مبیع در ید بایع تلف شد، مشتری ضامن نیست، در حالی که مشتری هنگام عقد، نسبت به ضمان مبیع اقدام کرده بود، منتهی اقدام بر ضمان جعلی است.
اما دومی، یعنی جایی که ضمان باشد و اقدام نباشد، مثل عقدی که مشتری شرط کند که اگر مبیع را تحویل گرفت و مبیع در یدش تلف شد، بایع ضامن باشد، فقها در اینجا میگویند: این شرط، بر خلاف شرع است، فاسد است و خود مشتری ضامن است، در حالی که مشتری اقدام بر این ضمان نکرده است؛ بلکه هدفش این بوده است که بایع را ضامن قرار دهد.
مثال دیگر در بیع بلا ثمن است، «بعتک بلا ثمن»، این بیع فاسد است و مشتری اقدامی بر ضمان نکرده است، در حالی که اگر مبیع در ید مشتری تلف شود، مشتری ضامن است.
اشکال سوم: خود قاعده اقدام دلیل روشنی ندارد، چطور میخواهد دلیل قاعده «کل عقد یضمن...» قرار بگیرد؟
مناقشه در مدرک دوم؛ قاعده «علی الید»
در قاعده «علی الید» دو بحث مهم است که شاید نیاز به صد صفحه بحث داشته باشد. یک بحث مربوط به سند آن است، روایت «علی الید»، در هیچ کدام از کتب اربعه شیعه نقل نشده است و عمدتاً در کتب اهل سنت، این روایت آمده است. شیخ میفرماید چون فقهای امامیه به این روایت عمل کردند، عمل آنان، ضعف سندی این روایت را جبران میکند. این بحث متوقف بر بحثی در رجال است که اگر حدیثی از نظر سند ضعیف بود، ولی فقهاء به آن عمل کرده باشند و طبق آن فتوا داده باشند، آیا عمل فقهاء جبران ضعف سند حدیث را میکند یا خیر؟ مشهور میگویند: عمل فقها جبران کننده ضعف سند است، از جمله مرحوم شیخ انصاری، لذا ایشان میفرماید: روایت از نظر سند مشکلی ندارد.
یک بحث هم مربوط به دلالت روایت است که از نظر شیخ، این حدیث، همه مصادیق مورد ما نمیگیرد. به عبارت دیگر: «ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده»، عنوانی کلی است که حدیث «علی الید»، همه مصادیق آن عنوان کلی را در بر نمیگیرد.
در قاعده «ما یضمن» میخواهیم بگوییم: هر عقد فاسدی، مانند صحیح آن، ضمان آور است، بیع فاسد و اجاره فاسد و... اگر در صحیح آنها ضمان است، در فاسد آنها هم هست و اگر در صحیح آنها ضمان نیست، در فاسد آنها هم نیست. ولی در باب اجاره، قاعده «علی الید»، نه منفعت در اجاره بر اعیان را شامل میشود و نه منفعت در اجاره بر اشخاص را. «ما اخذت»، در «علی الید ما أخذت»، ظهور در عین خارجی دارد، لذا منافع مصداق برای «ما اخذت» نیست، بنابراین اگر اجاره فاسدی بر منفعت محقق شد، برای اثبات ضامن بودن مستأجر نسبت به منفعت، نمیتوانیم به «علی الید» استدلال کنیم.
همچنین در اجاره بر اشخاص که شخصی خودش را اجیر دیگری کرده است و مدتی برای او کار کرده، بعد از این مدت معلوم میشود که اجاره فاسد بوده است، برای ضامن بودن صاحب کار، نمیتوانیم به «علی الید» استدلال کنیم، چون «علی الید»، شامل منافع نمیشود. در این دو مورد چه کنیم؟
پس تا اینجا شیخ دلالت «علی الید» بر ضمان در عقد فاسد را در مثل بيع که تعلق به یک دین خارجی دارد، ميپذيرد، اما در آن عقدی که متعلق به منفعت و اعمال است، «علی الید» را قاصر الدلاله مي داند. شیخ میفرماید: برای منافع و اعمال از دو راه دیگر میتوانیم ضمان را استفاده کنیم؛ یکی قاعده احترام و ديگري قاعده لا ضرر.