کلام در بررسی فرمایش صاحب مقابیس بود، در دو مرحله بحث قرار میگیرد.
مرحلۀ اولی قسمت اول فرمایش صاحب مقابیس است که در مواردی که مبیع و ثمن یا أحدهما کلّی باشند. در اینجا ایشان دو فرمایش دارند:
حرف اول مدعای صاحب مقابیس است که میگوید در این موارد تعیین بایع یا مشتری ضرورت دارد، که این کلام را مرحوم شیخ انصاری نیز قبول دارند.
حرف دوم ایشان از قسمت اول دلیل ایشان بر مدّعا میباشد که مرحوم شیخ قبول ندارند. دلیل ایشان بر لزوم تعیین بایع این بود که اگر بایع تعیین نشود بیع میباشد و لکن بیع مبهم است، معاوضه میباشد و لکن دلیل بر صحّت آن نداریم، بیع میباشد و لکن بقاء المملوک بلا مالک لازم میآید.
مرحوم شیخ در حرف دوم از قسمت اول کلام صاحب مقابیس دو مطلب دارد:
مطلب اول این است که دلیل صاحب مقابیس ناتمام است، برای اینکه اگر فرض کردیم کلّی بدون اضافۀ به ذمّۀ کسی مملوک میباشد و مالکی دارد، بنابراین وجهی برای تعیین مالک نمیباشد، برای اینکه مفهوم معاوضه جابجا شدن است، یعنی ثمن جای مثمن بنشیند و مثمن جای ثمن بنشیند که با این جانشینی هر یک عوض از دیگری میباشد و معاوضه محقّق میشود.
مثلاً اگر گندم از کیسه زید خارج شده است، وقتی صد تومان عوض گندم باشد صد تومان داخل کیسۀ زید میشود و جانشین گندم میگردد، صد تومان از جایی که گندم خارج شده است داخل میشود و بالعکس. گندم جایی میرود که صد تومان از آنجا خارج شده است. این واقعیّت معاوضه است.
اگر در این موارد معاوضه محقق شده است معنای آن جانشینی أحد العوضین از دیگری میباشد که به دلالت التزامیه عقلیّه دلالت میکند که بایع کسی است که پول داخل جیب او شده است، لذا بایع مشخص و معیّن است.
بناء علی هذا شناخت بایع هیچ دخالتی در تحقّق معاوضه ندارد. شناخت مشتری هیچ نقشی در تحقّق معاوضه ندارد، لذا میتوانید بگویید تعیین البایع در مواردی که عوضین کلّی و در مواردی که عوضین جزئی است ضرورتی ندارد.
پس ادلهای که ایشان برای بطلان ذکر کرده است غلط میباشد، چون اگر معاوضه محقق شده است ادلۀ صحّت او را در بر میگیرد لذا بقاء المملوک بلا مالک نمیباشد، بیع مبهم نمیباشد چون ابهام با تحقّق جانشینی منافات دارد.
جانشینی یعنی از جایی که مثمن خارج شده است، ثمن داخل میشود لذا ابهامی ندارد.
لذا حرف دوم صاحب مقابیس باطل است و اثبات مدّعای ایشان را نمیکند.
حرف دوم مرحوم شیخ این است که دلیل بر این مدّعای گذشته یعنی لزوم شناخت بایع و لزوم شناخت مشتری در این موارد این است که بدون اضافه کلّی به ذمۀ شخص، مالی نداریم، مملوکی نداریم، اگر مالی نداریم بیع محقق نشده است، چون بیع مبادله مال بمالٍ میباشد. در این موارد مالی نیست، بیع این است که مالک مبیع را تحویل دهد، مالکی نداریم. بیع این است که بر مالک قبض مبیع لازم باشد، در این موارد مبیعی نداریم.
پس علّت لزوم تعیین مالک این است که بدون تعیین مالی نبوده، مملوکی نبوده است لذا معاوضهای انجام نشده است. و الوجه فی ذلک چرا بدون تعیین مالک در باب کلیّات مال و مالک و مملوک نداریم. تارة مبیع از اعیان خارجیه است، این کتاب حاضر است. این کتاب فروخته بشود مملوک است فروخته نشود مملوک است، بیع بشود کتاب مال است، بیع نشود کتاب مال است. بیع بشود این کتاب مالکی دارد. بیع نشود این کتاب مالکی دارد. در کل این موارد اعیان موجود در خارج این مفاهیم مال، مالک، مملوک احتیاج به وقوع عقد ندارد.
در بعضی از موارد هیچیک از این مفاهیم بدون وقوع عقد مفهوم ندارد و این کل مواردی است که مبیع از کلیّات باشد.
مثلاً صد من گندم در ذمۀ زید را میخواهید بخرید. به مجرّد این که عقد واقع شود ما فی الذمة زید مالیّت پیدا میکند، مالک پیدا میکند، مملوک میشود. تحویل آنچه در ذمه زید است واجب میباشد.
اما اگر عقدی واقع نشده است، معاوضهای با زید انجام نگرفته است بدون اضافه به ذمۀ صد من گندم مملوک نیست و مالیّت ندارد. ما فی الذمة چیزی نیست لذا تحت معاوضه قرار نمیگیرد.
کلیاتی تا وقتی که اضافه به ذمّه نشده است تحت معاوضه نیامده است مال و مملوکی نیست لذا بیع لا یمکن.
پس به این نتیجه میرسیم سرّ اینکه در کلّ این موارد احتیاج به تعیین بایع داریم چون اضافه به ذمّه پیدا بکند تا تعیین شود و الا معاوضه حقیقی معقول نیست چون مالی نیست.
پس مرحوم شیخ مدعای صاحب مقابیس را قبول دارند ولی دلیل ایشان را ناتمام دانسته و خود اقامۀ دلیل کردهاند.
مرحله ثانیه بخش دوم از کلام صاحب مقابیس است در کل مواردی که عوضین از اعیان خارجیه باشد ایشان ادّعا میکند سه احتمال وجود دارد: علی قول باطل و علی قول صحیح و علی قول تفصیل دادهاند.
مرحوم شیخ در بخش دوم از فرمایش ایشان میگوید: کلّ این موارد یک احتمال بیشتر ندارد و آن این است: هر موردی که مفهوم معاوضه محقق شده است بیع صحیح میباشد و هر جا مفهوم معاوضه محقق نشده است بیع باطل است. سه احتمال غلط است.
مثلاً یکی از امثله این بود که خالد کتاب بکر را برای خودش به پول زید میخرد. مرحوم شیخ میگوید اینجا قطعاً بیع باطل است. سه احتمال وجود ندارد. چون اینجا قصد معاوضه وجود ندارد، جانشینی نشده است، چون به هر جا کتاب داخل شود پول باید از آنجا خارج شود. معاوضه جا به جایی میخواهد و هر جا معاوضه محقق نشود بیع باطل است.