درس مکاسب - بیع

جلسه ۹۱: قصد مدلول ۱

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

قصد مدلول

دومین شرط از شرائط متعاقدین این است که: عاقد باید قصد ایجاد معنی صیغه را مضافاً به قصد لفظ داشته باشد.

توضیح ذلک: تارة زید کلمۀ (بعت) را می‌گوید و لکن قصد گفتن این کلمه را نداشته است، قصد او گفتن (آجرت) بوده است، سبق لسان و اشتباه در تلفظ شده است و به جای گفتن (آجرت)، (بعت) را گفته است، در این مثال زید قصد لفظ را نداشته است، برای اینکه نمی‌خواسته کلمۀ (بعت) را بگوید.

در هر انشائی منشئ باید قصد لفظی را که با آن انشاء می‌کند داشته باشد لذا قصد لفظ در انشاء معتبر است، علاوه بر قصد لفظ عاقد و منشئ باید با گفتن آن لفظ قصد ایجاد معنا و مدلول آن لفظ را داشته باشند. مثلاً کسی که کلمۀ (بعت) را با قصد تلفظ می‌کند علاوۀ بر این باید قصد ایجاد معنای بیع که (تملیک العین بالعوض) باشد را داشته باشد. لذا یکی از شرائط متعاقدین این است که عاقد قصد ایجاد معنا و مدلول صیغه را داشته باشد.

بنابراین اگر عاقد از گفتن (بعت) قصد لفظ را کرده است ولی قصد ایجاد تملیک العین بالعوض را نداشته است، بلکه معنای اخباری یا استفهامی آن را قصد نموده است، بیع باطل است. یا اینکه (بعت) را قصد کرده است و قصدش هم انشاء تملیک العین بالعوض بوده است و لکن به داعی جدّ نبوده است و شوخی و هزل کرده است. یا اینکه در وقت گفتن (بعت) تملیک المنفعة را قصد نموده است و (بعت) را مجازاً با قرینه یا بدون مناسبت از باب غلط استعمال نموده است. در کل این موارد بیع واقع نمی‌شود.

حال آیا بیع صادر از فضولی و مکره این دو شرط قصد اللفظ و قصد ایجاد المعنی را دارا است یا خیر؟ مثلاً زید کتاب عمرو را فضولتاً فروخته است، آیا زید فضول قصد ایجاد لفظ و ایجاد معنای آن را داشته است یا خیر؟

مرحوم شهید در مسالک ادّعا کرده است که فضول فقط قصد لفظ را داشته است و قصد ایجاد المعنی را نداشته است و کذلک مکره. عمرو به واسطه اکراه زید کتاب خودش را می‌فروشد. مرحوم شهید می‌گوید: مکره قصد مدلول صیغه را نداشته است، لذا ایشان می‌فرمایند: (إنّ الفضولي والمكره قاصدان لللفظ دون المعنى).

لذا طبق فرمایش شهید بیع فضولی و مکره باید باطل باشد چون قصد ایجاد معنا و مدلول که یکی از شرائط صحّت عقد می‌باشد را دارا نیست.

مرحوم شیخ می‌فرماید: این فرمایش شهید ناتمام است، چون فضول قصد تملیک العین بالعوض را داشته است، منتها در حین انشاء مقارن با رضایت مالک نبوده است، همچنین مکره قصد تملیک العین بالعوض را داشته است منتها در حین انشاء مقارن با طیب و رضایت نفس نبوده است، و آنچه در مقام انشاء لازم است همین مقدار از قصد معنا می‌باشد و سیأتی در باب فضولی و اختیار که مقارنت انشاء با طیب نفس و رضایت مالک شرط نیست. لذا مشهور فقها می‌گویند: (بيع المكره إذا تعقّبه القبول وبيع الفضول إذا تعقّبه الرضا) صحیح می‌باشد.

۳

تعیین مالکین در عقد

شرط سوم: تعیین المالکین فی العقد لازم أو لا؟

شرط سوم از شرائط متعاقدین این است که آیا تعیین فروشنده در مقام ایجاب و تعیین مشتری در مقام قبول لازم است یا خیر؟

مرحوم شیخ در دو مرحله بحث را تنقیح کرده‌اند:

مرحلۀ اول اینکه مثلاً زید که کتاب را از طرف عمرو به وکالت او می‌فروشد آیا در مقام انشاء ایجاب باید قصد فروش یا تلفظ به قصد از طرف مالک را بکند یا خیر؟ اصلاً با مشتری کاری نداریم. باید قصد بکند که این کتاب را از طرف عمرو می‌فروشم یا تلفظ به این نکته در مقام عقد بکند یا خیر؟ آیا در این مرحله تعیین البایع لازم است یا خیر؟ همچنین قابل در مقام قبول باید بگوید از طرف چه کسی قبول می‌کند یا خیر؟ آیا تعیین مشتری برای قابل لازم است یا خیر؟ اصلاً با بایع کاری نداریم. مثل این بیان در ثمن هم جاری است.

پس مرحلۀ اول بحث این است: هل یجب تعیین البایع فی مقام البیع؟ هل یجب تعیین المشتری فی مقام الشراء؟

مرحله دوم بحث این است که: شناخت مشتری اینکه از چه کسی مبیع را خریده است لازم است یا خیر؟ تعیین فروشنده للمشتری واجب است یا نه؟ همچنین شناخت اینکه بایع مبیع را به چه کسی فروخته است ضرورتی دارد یا نه؟ تعیین مشتری للبایع لازم است یا خیر؟

بعض از محققین در این دو مرحله تفصیل داده‌اند که بیان می‌شود. ان شاء الله تعالی.

۴

تطبیق قصد مدلول

مسألة

ومن جملة شرائط المتعاقدين: قصدهما (متعاقدین) لمدلول العقد الذي يتلفّظان به.

واشتراط القصد بهذا المعنى في صحّة العقد بل في تحقّق مفهومه ممّا لا خلاف فيه ولا إشكال، فلا يقع من دون قصدٍ إلى اللفظ كما في الغالط. أو إلى المعنى لا بمعنى عدم استعمال اللفظ فيه (مدلول لفظ)، بل بمعنى عدم تعلّق إرادته وإن أوجد مدلوله بالإنشاء، كما في الأمر الصوري فهو شبيه الكذب في الإخبار كما في الهازل. أو قصد معنى يغاير مدلول العقد، بأن قصد الإخبار أو الاستفهام. أو أنشأ معنىً غير البيع مجازاً أو غلطاً، فلا يقع البيع لعدم القصد إليه (بیع)، ولا المقصود إذا اشترط فيه عبارة خاصّة.

ثمّ إنّه ربما يقال بعدم تحقّق القصد في عقد الفضولي والمكره كما صرّح به في المسالك، حيث قال: إنّهما قاصدان إلى اللفظ دون مدلوله (لفظ).

وفيه: أنّه لا دليل على اشتراط أزيد من القصد المتحقّق في صدق مفهوم العقد؛ مضافاً إلى ما سيجي‌ء في أدلّة الفضولي، وأمّا معنى ما في المسالك فسيأتي في اشتراط الاختيار.

۵

تطبیق تعیین مالکین در عقد

واعلم أنّه ذكر بعض المحقّقين ممّن عاصرناه كلاماً في هذا المقام، في أنّه هل يعتبر تعيين المالكين اللذين يتحقّق النقل والانتقال بالنسبة إليهما، أم لا؟ وذكر، أنّ في المسألة أوجهاً وأقوالاً، وأنّ المسألة في غاية الإشكال، وأنّه قد اضطربت فيها كلمات الأصحاب قدّس الله أرواحهم في تضاعيف أبواب الفقه. ثمّ قال:

مسألة

في اشتراط قصد المتعاقدين مدلول العقد الدليل على هذا الشرط

ومن جملة شرائط المتعاقدين : قصدهما لمدلول العقد الذي يتلفّظان به.

واشتراط القصد بهذا المعنى في صحّة العقد بل في تحقّق مفهومه ممّا لا خلاف فيه ولا إشكال ، فلا يقع من دون قصدٍ إلى اللفظ كما في الغالط. أو إلى المعنى لا بمعنى عدم استعمال اللفظ فيه ، بل بمعنى عدم تعلّق إرادته (١) وإن (٢) أوجد مدلوله بالإنشاء ، كما في الأمر الصوري فهو (٣) شبيه الكذب في الإخبار كما في الهازل. أو قصد معنى يغاير مدلول العقد ، بأن قصد الإخبار أو الاستفهام. أو أنشأ معنىً غير البيع مجازاً أو غلطاً ، فلا يقع البيع لعدم القصد إليه ، ولا المقصود إذا اشترط فيه عبارة خاصّة.

ثمّ إنّه ربما يقال بعدم تحقّق القصد في عقد الفضولي والمكره كما صرّح به في المسالك ، حيث قال : إنّهما قاصدان إلى اللفظ دون مدلوله (٤).

__________________

(١) في «ص» زيادة «به» تصحيحاً.

(٢) في مصحّحة «ن» : بأن.

(٣) لم ترد «فهو» في «ف».

(٤) المسالك ٣ : ١٥٦ ، نقلاً بالمعنى.

وفيه : أنّه لا دليل على اشتراط أزيد من القصد المتحقّق في صدق مفهوم العقد ؛ مضافاً إلى ما سيجي‌ء في أدلّة الفضولي (١) ، وأمّا معنى ما في المسالك فسيأتي في اشتراط الاختيار (٢).

كلام صاحب المقابس في اعتبار تعيين المالكين والمناقشات فيه

واعلم أنّه ذكر بعض المحقّقين ممّن عاصرناه (٣) كلاماً في هذا المقام ، في أنّه هل يعتبر تعيين المالكين اللذين يتحقّق النقل والانتقال (٤) بالنسبة إليهما ، أم لا؟ وذكر ، أنّ في المسألة أوجهاً وأقوالاً ، وأنّ المسألة في غاية الإشكال ، وأنّه قد اضطربت فيها كلمات الأصحاب قدّس الله أرواحهم في تضاعيف أبواب الفقه. ثمّ قال :

وتحقيق المسألة : أنّه إن توقّف تعيّن المالك على التعيين حال العقد ؛ لتعدّد وجه وقوعه الممكن شرعاً ، اعتبر تعيينه في النيّة ، أو مع اللفظ (٥) به أيضاً كبيع الوكيل والولي العاقد عن اثنين في بيعٍ واحد ، والوكيل عنهما (٦) والوليّ عليهما في البيوع المتعدّدة ، فيجب أن يعيّن من يقع له البيع أو الشراء ، من نفسه أو غيره ، وأن يميّز البائع من المشتري إذا أمكن الوصفان في كلٍّ منهما.

__________________

(١) يجي‌ء في الصفحة ٣٧٢.

(٢) يجي‌ء في الصفحة ٣٠٧.

(٣) هو المحقّق التستري.

(٤) في غير «ش» : أو الانتقال.

(٥) في المصدر : التلفّظ.

(٦) كذا في «ش» والمصدر ، وفي مصحّحة «ن» : «منهما» ، وفي سائر النسخ : فيهما.