درس مکاسب - بیع

جلسه ۳۴: الفاظ عقد ۹

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

ادامه نظریه مصنف در تقدیم قبول

بخش دوم در الفاظی است که در مقام قبول مقدم بر ایجاب شده‌اند و به صورت فعل امر می‌باشند. مثلاً در باب نکاح زوج در مقام قبول ابتداءً می‌گوید (زوّجنی) و مراد از این لفظ انشاء قبول زوجیّت می‌باشد. بعد از این قبول، زوجه یا وکیل زوجه می‌گوید: (زوجتک نفسی) یا (زوجتک موکّلتی). حال آیا در این فرض که قبول بر ایجاب مقدّم شده است و ما یدلّ علی القبول فعل امر بوده است نکاح صحیح است یا خیر؟

یا در باب بیع عمرو مشتری به صاحب ماشین می‌گوید: (بعنیها) و مقصود مشتری از این کلمه انشاء تملّک ماشین به عوض بوده است. بعد از این صاحب ماشین می‌گوید (بعتک هذه السیاره بخمسه آلاف تومان)، آیا این صیغه‌ای که قبول در آن به لفظ امر و مقدّم بر ایجاب بوده بیع محقّق شده است یا نه؟

دو نظریه در این مسأله وجود دارد:

نظریۀ اولی این است که با این صیغه که خوانده شده است بیع محقّق نشده است که این نظریه را ابن حمزه، محقّق ثانی و ابن زهره انتخاب کرده‌اند، بلکه ادّعای اجماع کرده‌اند که در این مورد بیع باطل است.

نظریه دوم این است که با صیغۀ مذکوره بیع محقّق گشته است. این نظریه را شیخ طوسی در مبسوط و قاضی در کامل انتخاب نموده‌اند، بلکه ادّعای اجماع شده است که با صیغۀ مذکوره بیع محقّق شده است.

مرحوم شیخ ابتداءً نظریه اولی را قبول می‌کنند یعنی می‌فرمایند: در صورت تقدیم قبول به لفظ امر بر ایجاب بیع صحیح نخواهد بود.

دلیل مرحوم شیخ بر این مدّعا این است که لفظ قبول باید دلالت بر نقل مال مشتری به بایع داشته باشد و دلالت بر انشاء داشته باشد. کلمۀ (بعنیها) در صورتی که قبل از ایجاب آورده شود دلالت بر نقل مال مشتری به بایع ندارد.

فعلیه با صیغۀ مذکوره بیع محقّق نشده است، بلکه در صیغۀ مذکوره خصوصیّتی وجود دارد که به واسطۀ آن خصوصیّت اگر دلالت بر نقل فی الحال در باب قبول معتبر هم نباشد ایضاً با صیغۀ مذکوره بیع باطل است.

والوجه فی ذلک اگر ما قائل شدیم که صیغۀ قبول لازم نیست دلالت بر نقل مال مشتری به بایع داشته باشد بلکه بگوییم همین مقدار که قبول مقدّم بر ایجاب باشد و به لفظ (قبلتُ و رضیت) باشد بیع صحیح خواهد بود.

برای اینکه کلمۀ (قبلت) گر چه مقدّم بر ایجاب شده است و لکن دلالت بر رضایت به تحقّق معامله دارد. بنابراین مبنا لنا أن نقول که تقدّم قبول به لفظ (قبلت) صحیح می‌باشد.

مع ذلک می‌گوییم تقدیم قبول به لفظ أمر صحیح نمی‌باشد ولو کلمۀ (بعنیها) دلالت بر رضای به تحقّق معامله داشته باشد، چرا؟

مرحوم شیخ می‌فرماید: سرّش این است که (قبلت) فعل ماضی می‌باشد و فعل ماضی دلالت بر انشاء دارد و لکن فعل امر دلالت بر انشاء بیع ندارد، بلکه دلالت بر تقاضا و استدعاء دارد.

فعلیه چه بگوییم تقدّم کلمه (قبلت) بر ایجاب جایز می‌باشد یا نمی‌باشد باز تقدیم لفظ امر بر ایجاب صحیح نمی‌باشد.

در ذیل این بحث مرحوم شیخ می‌فرماید: آنچه که ذکر شد علی مسلک مشهور در مورد تحقّق بیع و ملکیّت می‌باشد بنا بر مسلک مشهور باید گفت: تقدیم القبول علی الایجاب در هر دو بخش صحیح نمی‌باشد.

و لکن می‌فرماید: طبق مسلک ما در هر دو فرض بیع محقّق می‌شود مگر در جایی که اجماع قائم شده باشد که در آن مورد ملکیّت نیامده است.

بیان ذلک: مضمون این عبارت حداقّل سه جا بیان شده است، در ابتدای تنبیه ششم که در مقام تأسیس اصل بود، دوم در سطر ۶ از کلمۀ مقدّمه که در الفاظ بیع بود و...

در باب بیع دو نظریه وجود دارد:

یک نظریه این است که بیع در صورتی محقّق می‌شود که در مقام انشاء الفاظی آورده شود که آن الفاظ دارای خصوصیاتی باشد، یعنی مطلقا لفظ در مقام انشاء کفایّت نمی‌کند.

نظریه دوم این است که بیع و ملکیّت با هر لفظی که تحقّق پیدا کند و عرفاً صدق بیع کند کفایت می‌کند.

مرحوم شیخ ادّعا می‌کند که این مطلب دوم صحیح می‌باشد لذا در باب بیع علی القاعده می‌گوییم مطلق لفظ کفایت می‌کند. با هر چه که عنوان بیع بر آن صادق شود ملکیّت لازمه محقّق می‌شود. و بر این اساس مکرراً اشاره می‌شود که أصل لزوم در ملک است.

مرحوم شیخ می‌فرماید: به نظر ما هر جا که عرفاً بیع باشد ملکیّت لازمه آمده است نه لزوم و نه ملکیّت هیچ شرطی ندارد. فقط ما از این قاعدۀ اوّلیه در موارد تحقّق اجماع بر عدم ملکیّت دست برمی‌داریم. مثلاً در باب معاطاة با اینکه بیع صادق است ولی به واسطۀ اجماع می‌گوییم لزوم نیامده است.

حال ما نحن فیه را بررسی کنیم که آیا اجماع بر خلاف داریم یا خیر؟

ایشان می‌فرماید: تبعاً در باب تقدیم القبول بر ایجاب اجماع بر صحّت داریم، لذا می‌گوییم که تقدیم القبول علی الایجاب به لفظ امر صحیح است و ملکیّت لازمه آمده است.

در بخش اوّل نیز همین حرف را می‌توانید بزنید مگر اینکه گفته شود که بیع عرفی صدق نمی‌کند.

۳

تطبیق ادامه نظریه مصنف در تقدیم قبول

ثمّ اعلم: أنّ في صحّة تقديم القبول بلفظ الأمر اختلافاً كثيراً بين كلمات الأصحاب، فقال في المبسوط: إن قال: «بعنيها بألف» فقال: «بعتك»، صحّ، والأقوى عندي أنّه لا يصحّ حتى يقول المشتري بعد ذلك (ایجاب): «اشتريت»، واختار ذلك (عدم صحت تقدم قبول) في الخلاف.

وصرّح به (عدم صحت تقدم قبول) في الغنية، فقال: واعتبرنا حصول الإيجاب من البائع والقبول من المشتري، حذراً عن القول بانعقاده (بیع) بالاستدعاء من المشتري، وهو (استدعاء) أن يقول: «بعنيه بألف»، فيقول: «بعتك» فإنّه لا ينعقد حتى يقول المشتري بعد ذلك (ایجاب): «اشتريت» أو «قبلت»، وصرّح به (عدم صحت تقدیم قبول) أيضاً في السرائر والوسيلة.

وعن جامع المقاصد: أنّ ظاهرهم أنّ هذا الحكم (عدم صحت تقدیم قبول) اتّفاقي، وحكي الإجماع أيضاً عن ظاهر الغنية أو صريحها (غنیه).

وعن المسالك: المشهور، بل قيل: إنّ هذا الحكم (عدم صحت تقدیم قبول) ظاهر كلِّ من اشترط الإيجاب والقبول.

ومع ذلك (اجماع) كلّه، فقد صرّح الشيخ في المبسوط في باب النكاح ـ : بجواز التقديم بلفظ الأمر بالبيع، ونسبته (شیخ) إلينا مشعر بقرينة السياق إلى عدم الخلاف فيه (جواز تقدیم) بيننا، فقال:

إذا تعاقدا، فإن تقدّم الإيجاب على القبول فقال: «زوّجتك» فقال: «قبلت التزويج» صحّ، وكذا إذا تقدّم الإيجاب على القبول في البيع صحّ بلا خلاف، وأمّا إن تأخّر الإيجاب وسَبَق القبول، فإن كان في النكاح فقال الزوج: «زوّجنيها» فقال: «زوّجتكها» صحّ وإن لم يُعِد الزوج القبول (بعد از ایجاب)، بلا خلاف؛ لخبر الساعدي: «قال: زوّجنيها يا رسول الله، فقال: زوّجتكها بما معك من القرآن»، فتقدّم القبول وتأخّر الإيجاب، وإن كان هذا في البيع فقال: «بعنيها» فقال: «بعتكها» صحّ عندنا وعند قومٍ من المخالفين؛ وقال قومٌ منهم (عامه): لا يصحّ حتى يسبق الإيجاب، انتهى.

وحكي جواز التقديم بهذا اللفظ عن القاضي في الكامل، بل يمكن نسبة هذا الحكم (جواز تقدیم قبول به لفظ امر) إلى كلّ من جوّز تقديم القبول على الإيجاب بقولٍ مطلق، وتمسّك له (جواز تقدیم قبول) في النكاح برواية سهل الساعدي المعبَّر فيها (روایت) عن القبول بطلب التزويج، إلاّ أنّ المحقّق رحمه‌الله مع تصريحه (محقق) في البيع بعدم كفاية الاستيجاب والإيجاب (تقدیم قبول به لفظ امر) صرّح بجواز تقديم القبول على الإيجاب.

وذكر العلاّمة قدس‌سره الاستيجاب والإيجاب، وجعله خارجاً عن قيد اعتبار الإيجاب والقبول كالمعاطاة وجزم بعدم كفايته، مع أنّه تردّد في اعتبار تقديم القبول.

وكيف كان، فقد عرفت أنّ الأقوى المنع في البيع؛ لما عرفت، بل لو قلنا بكفاية التقديم بلفظ «قبلت» يمكن المنع هنا؛ بناءً على اعتبار الماضوية فيما دلّ على القبول.

ثمّ إنّ هذا (باطل است تقدیم ایجاب) كلّه بناءً على المذهب المشهور بين الأصحاب: من عدم كفاية مطلق اللفظ في اللزوم وعدم القول بكفاية مطلق الصيغة في الملك.

وأمّا على ما قوّيناه سابقاً في مسألة المعاطاة: من أنّ البيع العرفي موجب للملك وأنّ الأصل في الملك اللزوم، فاللازم الحكم باللزوم في كلّ مورد لم يقم إجماع على عدم اللزوم، وهو (مورد اجماع) ما إذا خلت المعاملة عن الإنشاء باللفظ رأساً، أو كان اللفظ المنشأ به المعاملة ممّا قام الإجماع على عدم إفادتها (لفظ) اللزوم، وأمّا في غير ذلك فالأصل اللزوم.

وأمّا ما يظهر من المبسوط من الاتّفاق هنا على الصحّة به (١) ، فموهون بما ستعرف من مصير الأكثر على خلافه.

وأمّا فحوى جوازه في النكاح ، ففيها بعد الإغماض عن حكم الأصل ؛ بناءً على منع دلالة رواية سهل (٢) على كون لفظ الأمر هو القبول ؛ لاحتمال تحقّق القبول بعد إيجاب النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ويؤيّده أنّه لولاه يلزم الفصل الطويل بين الإيجاب والقبول منع الفحوى ، وقصور دلالة رواية أبان (٣) ؛ من حيث اشتمالها على كفاية قول المرأة : «نعم» في الإيجاب.

اختلاف الفقهاء في صحّة تقديم القبول بلفظ الأمر

ثمّ اعلم : أنّ في صحّة تقديم القبول بلفظ الأمر اختلافاً كثيراً بين كلمات الأصحاب ، فقال في المبسوط : إن قال : «بعنيها بألف» فقال : «بعتك» ، صحّ ، والأقوى عندي أنّه لا يصحّ حتى يقول المشتري بعد ذلك : «اشتريت» (٤) ، واختار ذلك في الخلاف (٥).

كلمات المانعين

وصرّح به في الغنية ، فقال : واعتبرنا حصول الإيجاب من البائع والقبول من المشتري ، حذراً عن القول بانعقاده بالاستدعاء من المشتري ، وهو أن يقول : «بعنيه بألف» ، فيقول : «بعتك» فإنّه لا ينعقد حتى يقول المشتري بعد ذلك : «اشتريت» أو «قبلت» (٦) ، وصرّح به‌

__________________

(١) المبسوط ٤ : ١٩٤ ، وقد تقدّم في الصفحة ١٤١.

(٢) تقدّمت الإشارة إليها في الصفحة ١٤٢.

(٣) تقدّمت في الصفحة ١٤٢.

(٤) المبسوط ٢ : ٨٧.

(٥) الخلاف ٣ : ٣٩ ، كتاب البيوع ، المسألة ٥٦.

(٦) الغنية : ٢١٤.

أيضاً في السرائر (١) والوسيلة (٢).

وعن جامع المقاصد : أنّ ظاهرهم أنّ هذا الحكم اتّفاقي (٣) ، وحكي الإجماع أيضاً (٤) عن ظاهر الغنية أو صريحها (٥).

وعن المسالك : المشهور (٦) ، بل قيل : إنّ هذا الحكم ظاهر كلِّ من اشترط الإيجاب والقبول (٧).

كلمات المجوّزين

ومع ذلك كلّه ، فقد صرّح الشيخ في المبسوط في باب النكاح ـ : بجواز التقديم بلفظ الأمر بالبيع ، ونسبته إلينا مشعر (٨) بقرينة السياق إلى عدم الخلاف فيه بيننا ، فقال :

إذا تعاقدا ، فإن تقدّم الإيجاب على القبول فقال : «زوّجتك»

__________________

(١) السرائر ٢ : ٢٤٩ ٢٥٠.

(٢) لم نقف في الوسيلة على هذا التفصيل ، ولكن عدّ فيها من شرائط الصحّة : تقديم الإيجاب على القبول ، انظر الوسيلة : ٢٣٧ ، نعم صرّح بذلك العلاّمة في نهاية الإحكام ٢ : ٤٤٩ ، ولعلّ التشابه بين رمز الوسيلة «له» ورمز النهاية «يه» صار منشأً لاشتباه النسّاخ ، ويؤيّد هذا الاحتمال تأخير ذكرها عن السرائر.

(٣) جامع المقاصد ٤ : ٥٩.

(٤) وردت «أيضاً» في «ع» ، «ص» و «ش» بعد عبارة «ظاهر الغنية».

(٥) الغنية : ٢١٤ ، والترديد من السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ١٦١.

(٦) المسالك ٣ : ١٥٣.

(٧) قاله السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ١٦١ ، وفيه : .. الإيجاب والقبول والماضوية فيهما.

(٨) كذا في «ش» ، وفي غيرها : «مشعراً» ، وفي مصحّحة «ص» : ونسبه إلينا مشعراً.

فقال : «قبلت التزويج» صحّ ، وكذا إذا تقدّم الإيجاب على القبول في البيع صحّ بلا خلاف ، وأمّا إن تأخّر الإيجاب وسَبَق القبول ، فإن كان في النكاح فقال الزوج : «زوّجنيها» فقال : «زوّجتكها» صحّ وإن لم يُعِد الزوج القبول ، بلا خلاف ؛ لخبر الساعدي : «قال (١) : زوّجنيها يا رسول الله ، فقال : زوّجتكها بما معك من القرآن» (٢) ، فتقدّم (٣) القبول وتأخّر الإيجاب ، وإن كان هذا في البيع فقال : «بعنيها» فقال : «بعتكها» صحّ عندنا وعند قومٍ من المخالفين ؛ وقال قومٌ منهم (٤) : لا يصحّ حتى يسبق الإيجاب (٥) ، انتهى.

وحكي جواز التقديم بهذا اللفظ عن القاضي في الكامل (٦) ، بل يمكن نسبة هذا الحكم إلى كلّ من جوّز تقديم القبول على الإيجاب بقولٍ مطلق ، وتمسّك له في النكاح برواية سهل الساعدي المعبَّر فيها عن القبول بطلب التزويج ، إلاّ أنّ المحقّق رحمه‌الله مع تصريحه في البيع بعدم كفاية الاستيجاب والإيجاب صرّح بجواز تقديم القبول على الإيجاب (٧).

__________________

(١) في «ش» : قال الرجل.

(٢) انظر عوالي اللآلي ٢ : ٢٦٣ ، الحديث ٨ ، وسنن البيهقي ٧ : ٢٤٢ ، باب النكاح على تعليم القرآن.

(٣) كذا في «ش» والمصدر ، وفي سائر النسخ : فقدّم.

(٤) انظر المغني ؛ لابن قدامة ٣ : ٥٦١ ، والمجموع ٩ : ١٩٨.

(٥) المبسوط ٤ : ١٩٤.

(٦) حكاه عنه العلاّمة في المختلف ٥ : ٥٣.

(٧) الشرائع ٢ : ١٣.

وذكر العلاّمة قدس‌سره الاستيجاب والإيجاب ، وجعله خارجاً عن قيد اعتبار الإيجاب والقبول كالمعاطاة وجزم بعدم كفايته ، مع أنّه تردّد في اعتبار تقديم القبول (١).

وكيف كان ، فقد عرفت (٢) أنّ الأقوى المنع في البيع ؛ لما عرفت ، بل لو قلنا بكفاية التقديم بلفظ «قبلت» يمكن المنع هنا ؛ بناءً على اعتبار الماضوية فيما دلّ على القبول.

ثمّ إنّ هذا كلّه بناءً على المذهب المشهور بين الأصحاب : من عدم كفاية مطلق اللفظ في اللزوم وعدم القول بكفاية مطلق الصيغة في الملك.

وأمّا على ما قوّيناه (٣) سابقاً في مسألة المعاطاة : من أنّ البيع العرفي موجب للملك وأنّ الأصل في الملك اللزوم (٤) ، فاللازم الحكم باللزوم في كلّ مورد لم يقم إجماع على عدم اللزوم ، وهو ما إذا خلت المعاملة عن الإنشاء باللفظ رأساً ، أو كان اللفظ المنشأ به المعاملة ممّا قام الإجماع على عدم إفادتها اللزوم (٥) ، وأمّا في غير ذلك فالأصل اللزوم.

__________________

(١) القواعد ١ : ١٢٣.

(٢) في الصفحة ١٤٥.

(٣) في نسخة بدل «ن» ، «خ» ، «م» ، «ع» و «ش» : اخترناه.

(٤) راجع الصفحة ٤٠ و ٩٦.

(٥) في غير «ف» و «ش» زيادة : وهو ما إذا خلت المعاملة عن الإنشاء ، وفي «ن» ، «خ» ، «م» و «ع» كتب عليها : «نسخة».