درس فرائد الاصول - قطع و ظن (فشرده)

جلسه ۸: جلسه ۸

 
۱

خطبه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

۲

سیر بحث گذشته

مسیر بحث:

بحث به اینجا رسید که گفتیم آیا با امکان تحصیل ظن مطلق می‌شود امتثال اجمالی (احتیاط) کرد یا خیر؛ باید ابتدا شناخت تفصیلی از طریق ظن مطلق به حکم شرعی پیدا کرد و سپس امتثال تفصیلی نمود و نمی‌شود قبل از شناخت تفصیلی بیائیم امتثال اجمالی کنیم.

۳

بررسی صورت امکان تحصیل ظن خاص

امکان تحصیل ظن خاص وجود دارد:

آیا در این صورت امتثال اجمالی مکفی است و می‌شود به جای تحصیل ظن خاص امتثال اجمالی کنیم؟. مثلاً ما می‌توانیم از طریق خبر ثقه بفهمیم که در ظهر جمعه نماز جمعه واجب است اما این کار را نکنیم و بیائیم بدون اینکه تحصیل ظن خاص کنیم احتیاط کنیم؛ یعنی هم نماز ظهر بخوانیم و هم نماز جمعه بخوانیم؟.

مرحوم شیخ می‌فرماید: همان تقسیم بندی که در گذشته کردیم در اینجا هم جاری است:

۱. احتیاط مستلزم تکرار نیست: مرحوم شیخ می‌گوید تحصیل ظن خاص نکردن و احتیاط کردن اشکالی ندارد. اما عده‌ای هم گفته‌اند احتیاط جایز نیست و باید تفصیلاً امتثال کنید و تحصیل ظن خاص کنید به دلیل اعتبار قصد وجه.

۲. احتیاط مستلزم تکرار است: احتیاط جایز نیست؛ زیرا اولاً قصد وجه معتبر است و با چنین احتیاطی قصد وجه ممکن نیست. ثانیاً سیره علماء بر عمل نکردن به احتیاطی است که مستلزم تکرار است.

پیشنهاد مرحوم شیخ: اگر واقعاً می‌خواهید احتیاط کنید (چه در ظن خاص و چه در ظن مطلق) به طوری که قصد وجه شما از بین نرود؛ اولاً با ظن معتبر (مانند خبر ثقه) شناخت تفصیلی پیدا کنید (نسبت به تکلیف در ظهر جمعه) و همان چیزی را که شناخت پیدا کردید با قصد وجه امتثال تفصیلی کنید؛ حال بعد از امثال یک طرف علم اجمالی با قصد وجه؛ نسبت به طرف دیگر علم اجمالی حتیاط کنید و آن را بدون قصد وجه اتیانش کنید.

۴

مقام اول: بررسی تنجّز علم اجمالی

گفتیم در دو مقام از علم اجمالی بحث می‌کنیم:

مقام اول: آیا علم اجمالی منجز تکلیف است؟.

مقام دوم: در حالی که امکان امتثال تفصیلی هست امتثال اجمالی مجزی است یا خیر؟.

تا اینجا هر چه گفتیم مربوط به مقام دوم بود؛ از اینجا به بعد مقام اول را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

مقام اول: آیا علم اجمالی منجّز است؟.

در اینجا بحثی که مطرح این است که اگر شما به تکلیفی اجمالاً علم داشتید آیا مخالفت قطعی با این تکلیف حرام است یا خیر؟. مثلاً در ظهر جمعه می‌دانم یک نمازی بر من واجب است یا نماط ظهر و یا نماز جمعه؛ آیا بر من حرام است که هیچکدام از آن دو نماز را انجام ندهم یا لا أقل واجب است که یک کدام از آنها را به جهت فرار از مخالفت قطعی انجام دهم؟.

۵

مقدمه: صور علم اجمالی

صور علم اجمالی

مرحوم شیخ انصاری (ره) قبل از اینکه بحث را مطرح بکنند یک سری صور را برای علم اجمالی بیان می‌کنند که بسیار مفید است:

علم اجمالی همانطور که گفتیم یک ترکیبی از علم و شک (اجمال) است. در حقیقت علم اجمالی همان علم تفصیلی که با یک شک آمیخته شده است.

صورت اول: گاهی نوع (وجوب و حرمت) حکم تفصیلا معلوم است اما اینکه به چه چیز تعلّق گرفته است معلوم نیست. مثلاً وجوب حکم است برای متعلّقش که صلاة باشد؛ و یا حرمت حکم است برای متعلّقش که شرب خمر باشد.

صورت دوم: گاهی متعلّق حکم معلوم بالتفصیل است اما نوع حکم (وجوب یا حرمت) مجمل است. مثلاً راجع به دفن میت منافق که متعلّق حکم است هیچ شکی وجود ندارد؛ می‌دانیم برای دفن میت منافق حکمی از سوی شارع صادر شده است؛ اما اینکه این حکم وجوب است یا حرمت است نمی‌دانم.

صورت سوم: هم حکم مجمل است و هم متعلّق حکم؛ به عبارت دیگر هم در ناحیه حکم و هم در ناحیه متعلّق علم اجمالی داریم. مثلاً من می‌دانم که در شریعت یک وجوب و یک حرمتی تشریع شده است؛ و باز هم نمی‌دانم که آیا آن چیزی که واجب است دعاء عند رؤیت الهلال است و یا آنچه که حرام است شرب توتون است.

تمام این سه قسم به دو قسم تقسیم می‌شوند؛ به این صورت که شبهه یا شبهه موضوعیه است و یا شبهه حکمیه است. پس مجموعا شش قسم می‌شوند.

شاخصه شبهات موضوعیه: اگر شما بخواهید رفع شبهه بکنید؛ شأن شارع رفع این شبهات نیست بلکه باید به عرف و عقلاء رجوع کرد؛ مثلاً نمی‌دانم آیا فرش منزل من پاک است یا خیر؟. در اینجا باید از همسر پرسید.

شاخصه شبهات حکمیه: برای رفع این شبهه باید به سراغ شارع رفت. مثلاً در ظهر جمعه اینکه نماز ظهر واجب است یا نماز جمعه؟. در اینجا باید شارع بگوید که کدام واجب است.

راجع به شبهه موضوعیه ایشان تقسیم دیگری بیان می‌کنند:

۱. اجمال در ناحیه مکلّف به است: مانند دو ظرفی که نمی‌دانم کدامیک نجس است

۲. اجمال در ناحیه مکلّف است: این مکلّف خودش دو حالت دارد:

۲.۱. مکلّف یک نفر است با دو احتمال: مانند خنثی که دو احتمال باید بدهد یک احتمال از حیث مرد بودنش و یک احتمال از حیث زن بودنش. در اینجا نمی‌دانیم آیا نظر کردن خنثی بر زن حرام است یا خیر؟.

۲.۲. مکلّف دو نفر است با یک احتمال: مانند اینکه دو نفر هستند که در لباس مشترکشان منی پیادا کردند؛ در این صورت شک می‌شود که این منی از چه کسی بوده است و لذا حرمت دخول مسجد یا روی زید رفته است و یا روی عمرو رفته است.

۶

مقدمه بحث بررسی حرمت مخالفت قطعی با علم اجمالی

مقدمه بحث 

قبل از ورود به بحث از اینکه آیا حرمت مخالفت قطعیه با علم اجمالی ثابت است یا خیر؛ دو مقدمه را بیان می‌کنیم:

اول بحث بیان کردیم که قطع دو قسم است:

۱. قطع طریقی:

۲. قطع موضوعی: قطعی است که در داخل حکم و در داخل موضوع حکم أخذ شده باشد. حال بحث در اینست که آیا علم اجمالی می‌تواند جایگزین آن قطع موضوعی شود؛ به عبارت دیگر آیا علم اجمالی می‌تواند محقق آن موضوع شود؟. مثلاً شارع گفته است اذا قطعت بخمریة شیء فلا تشربه؛ اگر شما تفصیلا بدانید که این مایع خمر است قطعاً شربش طبق این حکم بر شما جایز نیست؛ حال اگر اجمالاً بدانید که یکی از این دو مایع خمر است آیا علم اجمالی باعث می‌شود که موضوع آن حکم محقق شود؟. قبلاً بیان کردیم که در قطع موضوعی کار به دست شارع است و او می‌تواند هر خصوصیتی که خواست به قطع اضافه کند و در موضوع أخذش کند. مثلاً اگر شارع گفته بود اذا قطعت بخمریةشیء تفصیلاً فلا تشربه. در اینجا چون قطع تفصیلی در موضوع أخذ شده است لذا اگر یقین داشتم که ین مایع خاص شراب است حق شرب آن را ندارم اما اگر علم اجمالی داشتم که یا این مایع و یا آن مایع خمر است در اینجا می‌توانم هر دو را مرتکب شوم؛ زیرا نسبت به هیچکدام یک تفصیلاً قطع ندارم. اما اگر شارع گفت اذا قطعت بخمریة شیء مطلقا فلا تشربه؛ در این صورت اگر شما اجملا هم قطع پیدا کنید که یکی از این ظروف خمر است حق شرب آنها را ندارید.

مقدمه دوم: گاهی از دل علم اجمالی علم تفصیلی به وجود می‌آید. این علم تفصیلی هیچ تفاوتی با سایر علوم تفصیلی دیگر ندارد و حجیّتش ذاتی است و واجب الإطاعة است و عقلاً مخالفت با آن جایز نیست.

مثال اول: اگر من دو ظرف داشته باشم که بدانم یکی از آن دو نجس است؛ حال اگر من دستم را در یکی از ظروف بزنم و بعد دستم را در ظرف دیگر بزنم در اینجا آن یقینا دست من نجس شده است؛ لذا دیگر مخالفت با آن جایز نیست.

مثال دوم: به جهت پیدا شدن منی در لباس مشترک زید و عمرو قطعاً می‌دانیم که یکی از این دو نفر جنب است؛ اگر زید بایستد جلو و عمرو پشت سر او نماز بخواند در اینجا تفصیلا می‌دانیم که نماز عمروی که مأمون است باطل است؛ زیرا یا خودش جنب است و یا عمرو که در هر دو صورت نماز عمرو باطل است.

مرحوم شیخ (ره) برای علم تفصیلی متولد از علم اجمالی هشت نمونه از فقه مثال می‌زنند که در این هشت نمونه به نظر می‌رسد که فقهاء متوجه نبودند که علم تفصیلی متولد از علم اجمالی با سایر علوم تفصیلی فرقی نمی‌کند؛ چون ظاهرا گفته‌اند که مخالفت با این علم تفصیلی جایز است. مرحوم شیخ در انتهای این هشت مورد تک به تک و یا به طور کلی این موارد را توجیه می‌کند. که ما به جهت اطاله کلام فقط یک مورد از این موارد را بیان می‌کنیم. و آن اینکه چه بسا بگوئیم در این احکامی که فقهاء مخالفت با علم تفصیلی متولد از علم اجمالی را جایز دانسته‌اند مانند دو ظرف مشتبه (که مرحوم مجلسی می‌گوید این دو طرف را می‌شود تدریجا نوشید؛ مثلا یکی را امروز و دیگری را فردا) شاید این افراد علم به نجاست شیء تفصیلا در موضوع وجوب اجتناب معتبر است که ما هم در اینجا نسبت به هر یک از دو ظرف علم تفصیلی نداریم.

اما به هر حال آنچه که الآن محل بحث ماست اینست که علم تفصیلی چه متولد از علم اجمالی باشد یا نباشد در هر حالی حجیّت آن ذاتی و عقلی است و مخالفت آن جایز نیست.

۷

 اصل بحث: آیا با علم اجمالی می‌توان به طور قطع مخالفت کرد؟.

سؤال: آیا مخالفت قطعی با علم اجمالی ممکن و جایز است؟.

مرحوم شیخ قبل از طرح بحث ابتدا شقوق بحث را بیان می‌کند:

۱. مخالفت التزامی: شما اعتقاد داشته باشید به چیزی که قطعاً حکم اله واقعی نیست؛ به عبارت دیگر شما در اعتقادتان با آن تکلیف معلوم بالإجمال مخالفت کنید. دو مثال بیان می‌کنیم:

الف. مثال شبهه موضوعیه: اگر شخصی یقین داشته باشد که برای روز دوشنبه یک قسمی خورده؛ یا قسم خورده است به وطی عیالش و یا قسم خورده بر عدم وطی عیالش؛ در اینجا اگر معتقد شد به اباحه وطی همسرش در اینجا عملاً و قطعاً مخالفت نکرده است اما التزاما مخالفت کرده است چون اگر قسم خورده باشد که وطی می‌کنم در اینجا وطی واجب می‌شود و اگر قسم بر ترک وطی خورده باشددر اینجا وطی حرام می‌شود و حال اینکه او معتقد با اباحه شده است.

ب. مثال شبهه حکمیه: در دفن میت منافق عده‌ای می‌گویند حرام و عده‌ای هم می‌گویند واجب است؛ اما ما در اینجا معتقد شویم به اباحه دفن آن که در این صورت ما معتقد شدیم به امری که قطعاً حکم الله نیست؛ زیرا حکم الله یا وجوب دفن است و یا حرمت آن.

۲. مخالفت عملی: یعنی شما در عمل با تکلیف معلوم بالاجمال مخالفت کنید؛

الف. مثال شبهه موضوعیه: مانند دو ظرف مشتبه که شخصی بیاید و هر دو ظرف را بنوشد.

ب. مثال شبهه حکمیه: مانند همان نماز ظهر و جمعه که شخص هیچکدام را نخواند.

في عدم جواز الاحتياط بالتكرار احتمال عدم جوازه واعتبار الاعتقاد التفصيلي في الامتثال.

والحاصل : أنّ الأمر دائر بين تحصيل الاعتقاد التفصيلي ولو كان ظنّا ، وبين تحصيل العلم بتحقّق الإطاعة ولو إجمالا ، فمع قطع النظر عن الدليل الخارجي يكون الثاني مقدّما على الأوّل في مقام الإطاعة ؛ بحكم العقل والعقلاء ، لكن بعد العلم بجواز الأوّل والشكّ في جواز الثاني في الشرعيّات ـ من جهة منع جماعة من الأصحاب عن ذلك وإطلاقهم اعتبار نيّة الوجه (١) ـ فالأحوط ترك ذلك وإن لم يكن واجبا ؛ لأنّ نيّة الوجه لو قلنا باعتباره (٢) فلا نسلّمه إلاّ مع العلم بالوجه أو الظنّ الخاصّ ، لا الظنّ المطلق الذي لم يثبت القائل به جوازه إلاّ بعدم وجوب الاحتياط ، لا بعدم جوازه ، فكيف يعقل تقديمه على الاحتياط؟

لو كان الظنّ ممّا ثبت اعتباره بالخصوص

وأمّا لو كان الظنّ ممّا ثبت اعتباره بالخصوص ، فالظاهر أنّ تقديمه على الاحتياط إذا لم يتوقّف على التكرار مبنيّ على اعتبار قصد الوجه ، وحيث قد رجّحنا في مقامه (٣) عدم اعتبار نيّة الوجه ؛ فالأقوى جواز ترك تحصيل الظنّ والأخذ بالاحتياط. ومن هنا يترجّح القول بصحّة عبادة المقلّد إذا أخذ بالاحتياط وترك التقليد ، إلاّ أنّه خلاف

__________________

(١) كالسيّد ابن زهرة في الغنية : ٥٣ ، والحلّي في السرائر ١ : ٩٨ ، والمحقّق في الشرائع ١ : ٢٠ و ٧٨ ، والعلاّمة في نهاية الإحكام ١ : ٢٩ و ٤٤٧ ، والتذكرة ١ : ١٤٠ ، والمحقّق الثاني في جامع المقاصد ١ : ٢٠١ وغيرهم.

(٢) كذا في النسخ.

(٣) راجع كتاب الصلاة ١ : ٢٦٨ ـ ٢٧٠ ، وكتاب الطهارة ٢ : ٣٩ ـ ٤٥.

الاحتياط ؛ من جهة وجود القول بالمنع من جماعة (١).

وإن توقّف الاحتياط على التكرار فالظاهر ـ أيضا ـ جواز التكرار ، بل أولويّته على الأخذ بالظنّ الخاصّ ؛ لما تقدّم (٢) : من أنّ تحصيل الواقع بطريق العلم ولو إجمالا أولى من تحصيل الاعتقاد الظنّي به ولو كان تفصيلا. وأدلّة الظنون الخاصّة إنّما دلّت على كفايتها عن الواقع ، لا تعيّن (٣) العمل بها في مقام الامتثال.

إلاّ أنّ شبهة اعتبار نيّة الوجه ـ كما هو قول جماعة ، بل المشهور بين المتأخّرين (٤) ـ جعل (٥) الاحتياط في خلاف ذلك ، مضافا إلى ما عرفت من مخالفة التكرار للسيرة المستمرّة.

مع إمكان أن يقال : إنّه إذا شكّ ـ بعد القطع بكون داعي الأمر هو التعبّد بالمأمور به ، لا حصوله بأيّ وجه اتّفق ـ في أنّ الداعي هو التعبّد بإيجاده ولو في ضمن أمرين أو أزيد ، أو التعبّد بخصوصه متميّزا عن غيره ، فالأصل عدم سقوط الغرض الداعي إلاّ بالثاني ، وهذا ليس تقييدا في دليل تلك العبادة حتّى يدفع بإطلاقه ، كما لا يخفى.

وحينئذ : فلا ينبغي ، بل لا يجوز ترك الاحتياط ـ في جميع موارد

__________________

(١) منهم : الشهيد الأوّل في الألفيّة والنفليّة : ٣٩ ، والشهيد الثاني في المقاصد العليّة : ٣٢ ، وروض الجنان : ٢٤٨.

(٢) في الصفحة السابقة.

(٣) كذا في (ر) و (م) ، وفي غيرهما : «تعيين».

(٤) تقدّمت الإشارة إليهم في الصفحة السابقة ، الهامش (١).

(٥) الأنسب : «جعلت» ؛ لأنّ الضمير يعود إلى «شبهة».

إرادة التكرار ـ بتحصيل الواقع أوّلا بظنّه المعتبر ، من التقليد أو الاجتهاد بإعمال الظنون الخاصّة أو المطلقة ، وإتيان الواجب مع نيّة الوجه ، ثمّ الإتيان بالمحتمل الآخر بقصد القربة من جهة الاحتياط.

وتوهّم : أنّ هذا قد يخالف الاحتياط ؛ من جهة احتمال كون الواجب ما أتى به بقصد القربة ، فيكون قد أخلّ فيه بنيّة الوجوب.

مدفوع : بأنّ هذا المقدار من المخالفة للاحتياط ممّا لا بدّ منه ؛ إذ لو أتى به بنيّة الوجوب كان فاسدا قطعا ؛ لعدم وجوبه ظاهرا على المكلّف بعد فرض الإتيان بما وجب عليه في ظنّه المعتبر.

وإن شئت قلت : إنّ نيّة الوجه ساقطة فيما يؤتى به من باب الاحتياط إجماعا حتّى من القائلين باعتبار نيّة الوجه ؛ لأنّ لازم قولهم باعتبار نيّة الوجه في مقام الاحتياط عدم مشروعيّة الاحتياط وكونه لغوا ، ولا أظنّ أحدا يلتزم بذلك عدا السيّد أبي المكارم في ظاهر كلامه في الغنية في ردّ الاستدلال على كون الأمر للوجوب : ب : أنّه أحوط (١) ، وسيأتي ذكره (٢) عند الكلام على الاحتياط في طيّ مقدّمات دليل الانسداد (٣).

__________________

(١) الغنية (الجوامع الفقهيّة) : ٤٦٣.

(٢) انظر الصفحة ٤١٦ ـ ٤١٨.

(٣) لم ترد عبارة «عدا السيّد ـ إلى ـ الانسداد» في (ل) ، ولم نعثر على كلام للسيّد في الموضع الذي أشار إليه المصنّف ، ويؤيّده ما قاله في أوثق الوسائل : «لا يذهب عليك : أنّه لم يتعرّض المصنّف ; عند الكلام على الاحتياط في مقدّمات دليل الانسداد ، للكلام على عدم مشروعيّة الاحتياط ولا لكلام السيّد ، مع إطنابه الكلام ثمّة في وجوب الاحتياط ومنعه» أوثق الوسائل : ٤٤.

[المقام الأوّل](١)

هل تحرم المخالفة القطعيّة للعلم الإجمالي؟

أمّا (٢) المقام الأوّل وهو كفاية العلم الإجمالي في تنجّز التكليف ، واعتباره كالتفصيلي ، فقد عرفت (٣) : أنّ الكلام في اعتباره بمعنى وجوب الموافقة القطعيّة وعدم كفاية الموافقة الاحتماليّة راجع إلى مسألة البراءة والاحتياط ، والمقصود هنا بيان اعتباره في الجملة الذي أقلّ مرتبته (٤) حرمة المخالفة (٥) القطعيّة ، فنقول :

صور العلم الإجمالي

إنّ للعلم الإجمالي صورا كثيرة ؛ لأنّ الإجمال الطارئ :

إمّا من جهة متعلّق الحكم مع تبيّن نفس الحكم تفصيلا ، كما لو شككنا أنّ حكم الوجوب في يوم الجمعة يتعلّق (٦) بالظهر أو الجمعة ، وحكم الحرمة يتعلّق بهذا الموضوع الخارجي من المشتبهين أو بذاك.

وإمّا من جهة نفس الحكم مع تبيّن موضوعه ، كما لو شكّ في أنّ هذا الموضوع المعلوم الكلّي أو الجزئي يتعلّق به الوجوب أو الحرمة.

وإمّا من جهة الحكم والمتعلّق جميعا ، مثل أن نعلم أنّ حكما من

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) في (ظ) و (م) : «وأمّا».

(٣) راجع الصفحة ٧٠.

(٤) كذا في (م) ونسخة بدل (ص) ، وفي غيرهما : «مراتبه».

(٥) في (ظ) و (م) : «مخالفته».

(٦) في (ت) ، (ل) و (ه) : «متعلّق».

الوجوب والتحريم تعلّق بأحد هذين الموضوعين.

ثمّ (١) الاشتباه في كلّ من الثلاثة :

إمّا من جهة الاشتباه في الخطاب الصادر عن الشارع ، كما في مثال الظهر والجمعة.

وإمّا من جهة اشتباه مصاديق متعلّق ذلك الخطاب ، كما في المثال الثاني.

والاشتباه في هذا القسم : إمّا في المكلّف به كما في الشبهة المحصورة ، وإمّا في المكلّف.

وطرفا الشبهة في المكلّف : إمّا أن يكونا احتمالين في مخاطب واحد كما في الخنثى ، وإمّا أن يكونا احتمالين في مخاطبين ، كما في واجدي المني في الثوب المشترك.

العلم الإجمالي الطريقي والموضوعي

ولا بدّ قبل التعرّض لبيان حكم الأقسام من التعرّض لأمرين : الأوّل (٢) : أنّك قد عرفت في أوّل مسألة اعتبار العلم (٣) : أنّ اعتباره قد يكون من باب محض الكشف والطريقيّة ، وقد يكون من باب الموضوعية بجعل الشارع.

والكلام هنا في الأوّل ؛ إذ اعتبار العلم الإجمالي وعدمه في الثاني تابع لدلالة ما دلّ على جعله موضوعا ، فإن دلّ على كون العلم التفصيلي داخلا في الموضوع ـ كما لو فرضنا أنّ الشارع لم يحكم بوجوب

__________________

(١) في (ص) : «ثمّ إنّ».

(٢) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «أحدهما».

(٣) راجع الصفحة ٣٠.

الاجتناب إلاّ عمّا علم تفصيلا نجاسته ـ فلا إشكال في عدم اعتبار العلم الإجمالي بالنجاسة.

إذا تولّد من العلم الإجمالي علم تفصيلي بالحكم الشرعي

الثاني : أنّه إذا تولد من العلم الإجمالي العلم التفصيلي بالحكم الشرعي في مورد ، وجب اتّباعه وحرمت مخالفته ؛ لما تقدّم : من اعتبار العلم التفصيلي من غير تقييد بحصوله من منشأ خاصّ ، فلا فرق بين من علم تفصيلا ببطلان صلاته بالحدث ، أو بواحد مردّد بين الحدث والاستدبار ، أو بين ترك ركن وفعل مبطل ، أو بين فقد شرط من شرائط صلاة نفسه وفقد شرط من شرائط صلاة إمامه ـ بناء على اعتبار وجود شرائط الإمام في علم المأموم ـ ، إلى غير ذلك.

عدم الفرق بين هذا العلم التفصيلي وغيره من العلوم التفصيليّة

وبالجملة : فلا فرق بين هذا العلم التفصيلي وبين غيره من العلوم التفصيليّة.

إلاّ أنّه قد وقع (١) في الشرع موارد توهم خلاف ذلك :

الموارد التي توهم خلاف ذلك

منها : ما حكم به بعض (٢) فيما إذا اختلفت الامّة على قولين ولم يكن مع أحدهما دليل : من أنّه يطرح القولان ويرجع إلى مقتضى الأصل ؛ فإنّ إطلاقه يشمل ما لو علمنا بمخالفة مقتضى الأصل للحكم الواقعي المعلوم وجوده بين القولين ، بل ظاهر كلام الشيخ رحمه‌الله القائل

__________________

(١) في (ت) ومصحّحة (ه) : «ورد».

(٢) لم نقف على من حكم بذلك ، نعم حكاه الشيخ في العدّة ٢ : ٦٣٦ ، والمحقّق في المعارج : ١٣٣ ، وتبعهما صاحبا المعالم والقوانين في المعالم : ١٧٩ ، والقوانين ١ : ٣٨٣ ، وقال المحقّق النراقي : إنّه الظاهر في بادئ النظر ، انظر مناهج الأحكام : ٢٠٤.

بالتخيير (١) : هو التخيير الواقعي المعلوم تفصيلا مخالفته لحكم الله الواقعي في الواقعة.

ومنها : حكم بعض (٢) بجواز ارتكاب كلا المشتبهين في الشبهة المحصورة دفعة أو تدريجا ؛ فإنّه قد يؤدّي إلى العلم التفصيلي بالحرمة أو النجاسة ، كما لو اشترى بالمشتبهين بالميتة جارية ؛ فإنّا نعلم تفصيلا بطلان البيع في تمام الجارية ؛ لكون بعض ثمنها ميتة ، فنعلم تفصيلا بحرمة وطئها ، مع أنّ القائل بجواز الارتكاب لم يظهر من كلامه إخراج هذه الصورة.

ومنها : حكم بعض (٣) بصحّة ائتمام أحد واجدي المني في الثوب المشترك بينهما بالآخر ، مع أنّ المأموم يعلم تفصيلا ببطلان صلاته من جهة حدثه أو حدث إمامه.

ومنها : حكم الحاكم بتنصيف العين التي تداعاها رجلان ، بحيث يعلم صدق أحدهما وكذب الآخر ؛ فإنّ لازم ذلك جواز شراء ثالث للنصفين من كلّ منهما ، مع أنّه يعلم تفصيلا عدم انتقال تمام المال إليه من مالكه الواقعي.

__________________

(١) العدّة ٢ : ٦٣٧.

(٢) هو العلاّمة المجلسي في أربعينه (الصفحة ٥٨٢) ، على ما في القوانين ٢ : ٢٧ ، وسيجيء في مبحث الاشتغال (٢ : ٢٢٥) نسبة ذلك إلى صاحب المدارك ، انظر المدارك ١ : ١٠٨.

(٣) وهو العلاّمة في التذكرة ١ : ٢٢٤ ، ونهاية الإحكام ١ : ١٠١ ، والتحرير ١ : ١٢ ، والسيّد العاملي في المدارك ١ : ٢٧٠.

ومنها : حكمهم فيما (١) لو كان لأحد درهم ولآخر (٢) درهمان ، فتلف أحد الدراهم من عند الودعي : أنّ (٣) لصاحب الاثنين واحدا ونصفا وللآخر نصفا (٤) ؛ فإنّه قد يتّفق إفضاء ذلك إلى مخالفة تفصيلية ، كما لو أخذ الدرهم المشترك بينهما ثالث ، فإنّه يعلم تفصيلا بعدم انتقاله من مالكه الواقعي إليه.

ومنها : ما لو أقرّ بعين لشخص ثمّ أقرّ بها لآخر (٥) ، فإنّه يغرم للثاني قيمة العين بعد دفعها إلى الأوّل ؛ فإنّه قد يؤدّي ذلك إلى اجتماع العين والقيمة عند واحد ويبيعهما (٦) بثمن واحد ، فيعلم عدم انتقال تمام الثمن إليه ؛ لكون بعض مثمنه مال المقرّ في الواقع.

ومنها : الحكم بانفساخ العقد المتنازع في تعيين ثمنه أو مثمنه على وجه يقضى فيه بالتحالف ، كما لو اختلفا في كون المبيع بالثمن المعيّن عبدا أو جارية ؛ فإنّ ردّ الثمن إلى المشتري بعد التحالف مخالف للعلم التفصيلي بصيرورته ملك البائع ثمنا للعبد أو الجارية. وكذا لو اختلفا في كون ثمن الجارية المعيّنة عشرة دنانير أو مائة درهم ؛ فإنّ الحكم بردّ

__________________

(١) في (ظ) ، (ل) و (م) بدل «فيما» : «بأنّه».

(٢) في (ظ) و (م) : «للآخر».

(٣) في (ت) و (ر) : بأنّ.

(٤) كما في الشرائع ٢ : ١٢١ ، ونهاية الإحكام : ٣١٤ ، وقواعد الأحكام ١ : ١٨٦ ، والدروس ٣ : ٣٣٣.

(٥) كذا في (م) ، وفي غيرها : «للآخر».

(٦) في (ظ) و (م) : «بيعهما».

الجارية مخالف للعلم التفصيلي بدخولها في ملك المشتري.

ومنها : حكم بعضهم (١) بأنّه (٢) لو قال أحدهما : بعتك الجارية بمائة ، وقال الآخر : وهبتني إيّاها : أنّهما (٣) يتحالفان وتردّ الجارية إلى صاحبها ، مع أنّا نعلم تفصيلا بانتقالها عن ملك صاحبها إلى الآخر.

إلى غير ذلك من الموارد التي يقف عليها المتتبّع.

الجواب عن الموارد المذكورة

فلا بدّ في هذه الموارد من التزام أحد امور على سبيل منع الخلوّ :

الأوّل (٤) : كون العلم التفصيلي في كلّ من أطراف الشبهة موضوعا للحكم ، بأن يقال : إنّ الواجب الاجتناب عمّا علم كونه بالخصوص بولا ، فالمشتبهان طاهران في الواقع. وكذا المانع للصلاة الحدث المعلوم صدوره تفصيلا من مكلّف خاصّ ، فالمأموم والإمام متطهّران في الواقع.

الثاني : أنّ الحكم الظاهري في حقّ كلّ أحد نافذ واقعا في حقّ الآخر ، بأن يقال : إنّ من كانت صلاته بحسب الظاهر صحيحة عند نفسه ، فللآخر أن يرتّب عليها آثار الصحّة الواقعيّة ، فيجوز له الائتمام به (٥). وكذا من حلّ له أخذ الدار ممّن وصل إليه نصفه ، إذا لم يعلم

__________________

(١) في (ر) ، (ص) و (ل) بدل «حكم بعضهم» : «الحكم». انظر التذكرة ١ : ٥٧٦ ، وجامع المقاصد ٤ : ٤٥٣ ، ومفتاح الكرامة ٤ : ٧٦٦.

(٢) في (ت) و (ه) بدل «بأنّه» : «فيما».

(٣) في (ت) ومصحّحة (ه) : «بأنّهما».

(٤) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «أحدها».

(٥) لم ترد «به» في غير (ت) ، (ر) و (ه).

كذبه في الدعوى ـ بأن استند إلى بيّنة ، أو إقرار ، أو اعتقاد من القرائن ـ فإنّه يملك هذا النصف في الواقع ، وكذلك إذا اشترى النصف الآخر ، فيثبت ملكه للنصفين في الواقع. وكذا الأخذ ممّن وصل إليه نصف الدرهم في مسألة الصلح ، و (١) مسألتي التحالف.

الثالث : أن يلتزم :

بتقييد الأحكام المذكورة بما إذا لم يفض إلى العلم التفصيلي بالمخالفة ، والمنع ممّا يستلزم المخالفة المعلومة تفصيلا ، كمسألة اختلاف الامّة على قولين.

وحمل أخذ المبيع في مسألتي التحالف على كونه تقاصّا شرعيا قهريّا عمّا يدّعيه من الثمن ، أو انفساخ البيع بالتحالف من أصله ، أو من حينه.

وكون أخذ نصف الدرهم مصالحة قهريّة.

وعليك بالتأمّل في دفع الإشكال عن كلّ مورد بأحد الامور المذكورة ؛ فإنّ اعتبار العلم التفصيلي بالحكم الواقعي وحرمة مخالفته ممّا لا يقبل التخصيص بإجماع أو نحوه.

أقسام مخالفة العلم الإجمالي

إذا عرفت هذا ، فلنعد إلى حكم مخالفة العلم الإجمالي ، فنقول :

مخالفة الحكم المعلوم بالإجمال يتصوّر على وجهين :

الأوّل (٢) : مخالفته من حيث الالتزام ، كالالتزام بإباحة وطء المرأة المردّدة بين من حرم وطؤها بالحلف ومن وجب وطؤها به مع اتّحاد

__________________

(١) في (ت) و (ه) زيادة : «كذا في».

(٢) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «أحدهما».

زماني الوجوب والحرمة ، وكالالتزام بإباحة موضوع كليّ مردّد أمره بين الوجوب والتحريم مع عدم كون أحدهما المعيّن تعبّديا يعتبر فيه قصد الامتثال ؛ فإنّ المخالفة في المثالين ليست (١) من حيث العمل ؛ لأنّه لا يخلو من الفعل الموافق للوجوب والترك الموافق للحرمة ، فلا قطع بالمخالفة إلاّ من حيث الالتزام بإباحة الفعل.

الثاني : مخالفته من حيث العمل ، كترك الأمرين اللذين يعلم بوجوب أحدهما ، وارتكاب فعلين يعلم بحرمة أحدهما ، فإنّ المخالفة هنا من حيث العمل.

وبعد ذلك ، نقول (٢) :

جواز المخالفة الالتزاميّة للعلم الإجمالي

أمّا المخالفة الغير العمليّة ، فالظاهر جوازها في الشبهة الموضوعيّة والحكمية معا ، سواء كان الاشتباه والترديد بين حكمين لموضوع واحد كالمثالين المتقدّمين ، أو بين حكمين لموضوعين ، كطهارة البدن وبقاء الحدث لمن توضّأ غفلة بمائع مردّد بين الماء والبول.

أمّا في الشبهة الموضوعيّة ؛ فلأنّ الأصل في الشبهة الموضوعيّة إنّما يخرج مجراه عن موضوع التكليفين ، فيقال : الأصل عدم تعلّق الحلف بوطء هذه وعدم تعلّق الحلف بترك وطئها ، فتخرج المرأة بذلك عن موضوع حكمي التحريم والوجوب ، فيحكم (٣) بالإباحة ؛ لأجل الخروج عن موضوع الوجوب والحرمة ، لا لأجل طرحهما. وكذا الكلام في

__________________

(١) كذا في (ت) ، وفي غيرها : «ليس».

(٢) في غير (ت) و (ه) : «فنقول».

(٣) في (ت) ، (ص) ، (ل) و (ه) : «فنحكم».

الحكم بطهارة البدن وبقاء الحدث في الوضوء بالمائع المردّد.

وأمّا الشبهة الحكميّة ؛ فلأنّ الاصول الجارية فيها وإن لم تخرج مجراها عن موضوع الحكم الواقعي ، بل كانت منافية لنفس الحكم (١) ـ كأصالة الإباحة مع العلم بالوجوب أو الحرمة ؛ فإنّ الاصول في هذه منافية لنفس الحكم الواقعي المعلوم إجمالا ، لا مخرجة عن موضوعه ـ إلاّ أنّ الحكم الواقعي المعلوم إجمالا لا يترتّب عليه أثر إلاّ وجوب الإطاعة وحرمة المعصية (٢) ، والمفروض أنّه لا يلزم من إعمال الاصول مخالفة عمليّة له ليتحقّق المعصية.

ووجوب الالتزام بالحكم الواقعي مع قطع النظر عن العمل غير ثابت ؛ لأنّ الالتزام بالأحكام الفرعيّة إنّما يجب مقدّمة للعمل ، وليست كالاصول الاعتقادية يطلب فيها الالتزام والاعتقاد من حيث الذات.

ولو فرض ثبوت الدليل ـ عقلا أو نقلا ـ على وجوب الالتزام بحكم الله الواقعي ، لم ينفع ؛ لأنّ (٣) الاصول تحكم في مجاريها بانتفاء الحكم الواقعي ، فهي ـ كالاصول في الشبهة الموضوعيّة ـ مخرجة لمجاريها عن موضوع ذلك الحكم ، أعني وجوب الأخذ (٤) بحكم الله.

__________________

(١) في (ظ) و (م) زيادة : «الواقعي».

(٢) في (ظ) و (ه) ونسخة بدل (ص) : «وجوب الموافقة وحرمة المخالفة».

(٣) وردت في (ل) و (م) بدل عبارة «... الواقعي لم ينفع لأنّ» عبارة : «... الواقعي إلاّ أنّ» ، نعم وردت العبارة في نسخة بدل (م) كما في المتن.

(٤) في نسخة بدل (ص) بدل «الأخذ» : «الالتزام».