درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۷۷: کتاب الغصب ۵: احکام الغصب ۴

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

خلاصه‌ای از مطلب جلسه قبل (ضمان خمر، مثلی یا قیمی؟)

در جلسه قبل بیان شد که اگر خمری مورد غصب واقع شود دو صورت دارد:

خمر کافر مستتر: مورد ضمان است.

خمر مسلمان یا کافر متظاهر: مورد ضمان نیست.

سؤال: اگر خمر مورد ضمان واقع شد، ضمان آن به چه چیزی است؟ ضمان به مثل است یا ضمان به قیمت؟

پاسخ: خمر بما هو خمر، اگر قرار باشد که طبق قواعد مثلی و قیمی ضمان داشته باشد، باید ضمانش مثلی باشد. ولی دو قول در اینجا مطرح است:

قول اول: برخی عقیده دارند که اگرچه بر حسب قاعده خمر مثلی است ولی با این حال ضمان آن به صورت قیمی می‌باشد. زیرا خمر مالیت شرعی ندارد. اگر قرار باشد که برای شخص مضمون له، استحقاق خمر را ثابت کنیم، لازمه‌اش این است که ضامن باید به او خمر بدهد و این مساله باعث تظاهر به خمر می‌شود.

قول دوم: ضمان خمر مثلی است و باید مثل آن را پرداخت کرد. هرچند دفع آن باید به صورت سری باشد (تظاهر به خمر نباید صورت بگیرد)

نظر شهید ثانی: قول دوم مقبول نیست. زیرا گاهی اختلافاتی به وجود می‌آید (مثلا ضامن، آنچه بر ذمه‌اش است را پرداخت نمی‌کند و لذا مضمون له شکایت می‌کند) که سبب تظاهر به این خمر می‌شود. [۱]


توضیحات این بخش در جلسه گذشته هم بیان شد لذا خیلی در اینجا معطل نمی‌شویم.

۴

تطبیق خلاصه‌ای از مطلب جلسه قبل (ضمان خمر، مثلی یا قیمی؟)

وحيث يضمن الخمر (آن جایی که خمر مورد ضمان است) يعتبر ﴿ (قول اول: ضمان خمر قیمی است) بقيمته عند مستحلّيه (قیمت این خمر را باید ضامن پرداخت کند. البته این خمر نزد کسانی که آن را حرام می‌دانند قیمتی ندارد. لذا باید قیمت آن را در نزد کسانی که آن را حلال می‌دانند پیدا کند و آن قیمت ملاک است) ﴾ لا بمثله (خمر) (لازم نیست مثل خمر را بدهد) وإن كان (خمر) (استاد: جناب شهید ثانی دیروز به شهید اول اشکال کردند که چرا ضمیر‌هایی که به خمر بر می‌گردد را مونث آورده‌اید! حال خودشان در ـ مثله ـ و ـ ان کان ـ مونث آورده‌اند!) بحسب القاعدة مثليّاً (اگر جه خمر به حسب قاعده مثلی است اما با این وجود باید قیمت پرداخت شود)؛ (چرا ضمان خمر قیمی است؟) لتعذّر الحكم باستحقاق الخمر في شرعنا (چون در شریع اسلام، متعذر است حکم به استحقاق خمر) وإن كنّا لا نعترضهم إذا لم يتظاهروا بها (اگرچه مسلمانان در صورتی که کفار تظاهر به خمر نکنند متعرض آن‌ها نمی‌شوند. زیرا این‌ها فعلا تحت ذمه حکومت اسلامی اند و مال و جانشان محترم است. البته به شرط عدم تظاهر. ولی به هر حال نمی‌توان حکم به استحقاق خمر کرد). ولا فرق في ذلك بين كون المتلف مسلماً وكافراً على الأقوى (فرقی هم نمی‌کند که کسی که ضامن خمر است مسلمان است یا کافر. به هر حال ضامن قیمت است و نه مثل).

و (قول دوم: ضمان خمر مثلی است:) قيل: يضمن الكافرُ المثلَ (اگر کسی که ضامن خمر است کافر باشد، باید مثل را بدهد. اگر ضامن خمر مسلمان بود باید قیمت را بدهد) لإمكانه (مثل) في حقّه (در حق کافر امکان مثل وجود دارد)، من حيث إنّه (خمر) مثليٌّ مملوك له (چون این خمر مثلی است و مملوک کافر است) يمكنه (ممکن است برای کافر) دفعه (خمر) سرّاً (به صورت پنهانی).

و (نظر شهید ثانی:) رُدّ (قول دوم مردود است) بأنّ استحقاقه كذلك (اگر کافر استحقاق مثل داشته باشد) يؤدّي إلى إظهاره (گاهی سبب اظهار خمر می‌شود)؛ لأنّ حكم المستحقّ أن يَحبس غريمَه لو امتنع من أدائه (اگر کافری که ضامن پرداخت مثل است، از دادن آن امتناع کند، مستحق حکم می‌کند به حبس او) وإلزامه (عطف بر ان یحبس) بحقّه (مستحق الزام می‌کند که ضامن را الزام کنند به اینکه حقش را پرداخت کند)، وذلك ينافي الاستتار (این دادگاه رفتن و شکایت کردن‌ها و... سبب تظاهر است و استتار را از بین می‌برد).

(تا به حال بحث از خمر بود. از اینجا به بعد بحث در مورد خنزیر است. یعنی اگر کسی گوشت خوک کافری را از بین برد. اینجا ضامن چیست؟) ﴿ وكذا (مثل حکم خمر است) ﴾ الحكم في ﴿ الخنزير ﴾ إلّاأنّ ضمان قيمة الخنزير واضح (در خنزیر فقط ضامن قیمت اند و ضمان مثل مطرح نمی‌شود)؛ لأنّه قيمي حيث يُملك (اگر خنزیر مورد ملکیت قرار بگیرد، به صورت قیمی خواهد بود).

۵

سبب و مباشر

گاهی وقتی مال کسی غصب می‌شود و سپس از بین می‌رود، دو نفر (یا بیشتر)[۱] در تلف مال دخیل هستند:

۱) مباشر تلف: کسی که مستقیما تلف را انجام می‌دهد. مثلا اگر کسی دیگری را هُل داد و در چاهی انداخت می‌شود مباشر.

۲) سبب تلف: مثلا کسی که چاه را کنده است و یا کسی که به دیگری دستور می‌دهد که دیگری را در چاه بینداز یا مثلا سیب زید را به دیگری داد تا بخورد (کسی که سیب را می‌خورد مباشر است و کسی که آن را برداشته و به دیگری داده است تا بخورد می‌شود سبب.)

سؤال: در تلف مال، مال تلف شده بر گردن کیست؟ سبب یا مباشر؟

پاسخ: اگر در موردی، سبب و مباشر جمع شدند، مباشر ضامن است. زیرا مباشر اقوی از سبب است. مگر در دو صورت:

الف) فرض اکراه: یعنی اگر سبب مباشر را اکراه کند بر انجام کاری. برای مثال اگر کسی اسلحه را به سمت شخصی نشانه رفت و به او گفت که گوسفند دیگری را در چاه بیندازد تا تلف شود.

ب) فرض گول خوردن مباشر (غرور): مثل اینکه سبب به مباشر بگوید این چاله‌ای که اینجاست، یک متر بیشتر نیست (در حالی که ۲۰ متر است!). حال یک گویفند در آن بینداز. مباشر هم به خیال اینکه عمق چاله کم است گوسفند را در آن بیندازد و گوسفند تلف شود. یا مثلا سبب، سیبی را که غصبی است به مباشر می‌دهد تا بخورد. مباشر هم خیال می‌کند که این سیب متعلق به سبب است و نمی‌داند که غصبی است. لذا آن را می‌خورد.

در این دو صورت، سبب ضامن است و مباشر ضامن نیست. ولی در غیر این دو صورت، مباشر ضامن است. زیرا در غیر از فرض اکراه و غرور، مباشر اقوی از سبب است. اما در فرض اکراه و غرور، سبب اقوی از مباشر است.

نکته: این مطالبی که گفته شد، در صورتی است که مالی تلف بشود. ولی در فرض «قتل نفس» ضمان تعلق می‌گیرد به مباشر مطلقا (حتی در فرض اکراه و غرور). مثلا اگر زید به عمرو گفت: برو فلانی را بکش و الا خودت را می‌کشیم، عمرو حق ندارد برود و کسی را بکشد حتی اگر خودش کشته شود. یا مثلا زید به عمر میگوید: برو فلانی را بکش زیرا او بکر است. ولی بعد که عمر بکر را کشت، متوجه شد که او بکر نبوده بلکه برادر خود عمر بوده است (اگر می‌دانست برادرش است، او را نمی‌کشت). در این صورت هم این غرور، سبب خروج مباشر از ضمان نیست.


چون بحث از سبب و مباشر است، به همان دو نفر کفایت می‌شود.

۶

تطبیق سبب و مباشر

﴿ ولو اجتمع المباشر (اگر مباشر و سبب جمع شوند ـ سبب در ادامه می‌آیدـ یعنی در تلف این مال هم سبب وجود داشته باشد وهم مباشر) ﴾ وهو (مباشر کیست؟) موجد علّة التلف (کسی که ایجاد می‌کند علت تلف را) ـ كالأكل (علت تلف طعام اکل است) والإحراق (علت تلف مال سوخته شده، احراق است) والقتل (علت جان دادن یک جاندار، قتل است) والإتلاف (عطف عام بر خاص است زیرا اکل و احراق و قتل همگی موجب تلف اند) ـ ﴿ والسبب ﴾ وهو (سبب کیست؟) فاعل ملزوم (علت تلف: افتادن در چاه که می‌شود لازم / ملزوم: حفر چاه زیرا تا چاهی حفر نشود کسی در آن نمی‌افتد) العلّة كحافر البئر (کننده چاه) ﴿ ضمن المباشر (اگر مباشر و سبب جمع شدند، قاعده اولیه این است که مباشر ضامن است) ﴾ لأنّه أقوى (بین مباشر و سبب، مباشر قوت و اثر بیشتری دارد در اتلاف مال) ﴿ إلّامع الإكراه أو الغرور (همیشه مباشر ضامن است مگر در صورت اکراه و غرور) ﴾ للمباشر (مباشر را مجبور کرده باشند یا اینکه گول خورده باشد) ﴿ فيستقرّ الضمان في الغرور على الغارّ (در جایی که مباشر گول خورده است، گول زننده ضامن است) ﴾ وفي الإكراه على المكرِه (در جایی که مباشر مکره بوده است، ضمان بر عهده اکراه کننده است) لضعف المباشر بهما (زیرا مباشر در این صورت ضعیف است)، فكان السبب أقوى (سبب قوی‌تر است) (یعنی اگر من، سیب زید را به شما دادم و خوردید، زید می‌آید و یقه من را می‌گیرد زیرا شما گول خوردید. البته می‌تواند یقه شما را هم بگیرد و از شما سیبش را تلف کند ولی شما هم می‌توانید بیاید یقه من را بگیرید)، كمن قدّم طعاماً إلى المغرور فأكله (مثل کسی که بدهد طعامی را به مغرور و مغرور آن طعام را بخورد)، فقرار الضمان على الغارّ (قرار ضمان بر غارّ است. یعنی ضمان نهایتا گردن غارّ است. یعنی صاحب سیب می‌تواند به شخص غار مراجعه کند و سیب را از او طلب کند. یا می‌تواند به مغرور مراجعه کند و از او بگیرد. اما اگر از مغرور طلب سیب را کرد، مغرور می‌تواند به غار مراجعه کند و سیب را از او طلب کند) فيرجع المغرور عليه لو ضمن (اگر مالک به مغرور مراجعه کرد، مغرور می‌تواند به غار مراجعه کند).

هذا (این حرف‌هایی که زده شد) في المال (در صورتی است که مالی تلف شود). أمّا النفس (آنجایی که کسی کشته شود) فيتعلّق (ضمان) بالمباشر مطلقاً (چه در فرض وجود اکراه و غرور و چه در غیر آن) (زیرا در باب دماء، تقیه و اکراه و گول خوردن و... وجود ندارد. نمی‌توان به خاطر حفظ جان خود، جان دیگری را به خطر انداخت)، لكن هنا يحبس الآمر حتّى يموت (اگر من به زید دستور دادم که برو عمرو را بکش. زید هم رفت و عمرو را کشت. عمرو که قصاص می‌شود و بحثی در آن نیست. اما منی که دستور دادم به این قتل، تا زمان مرگم حبس می‌شوم.)

۷

بر افروختن آتش و ارسال آب

نکته: بحثی که الآن قرار است مطرح کنیم، بسیار مبتلا به است. التبه مثال‌هایی که شهید فرموده‌اند محدود نیست. مثال‌هایی شبیه به آن بسیار زیاد است.

سؤال: اگر شخصی در ملک خود آب رها کند. یا در خانه‌اش آتشی را ایجاد کند. حال اگر این آب یا آتش سرایت کند به خانه همسایه و سبب خرابی شود، آیا مالک ضامن است یا نه؟ [۱] [۲]

پاسخ: به دو شرط ضمان ندارد:

الف) در آب و آتش، از قدر حاجت خود، تجاوز نکرده باشد. اگر از قدر حاجت تجاوز کرده باشد، ضمان دارد. مثلا شخصی می‌خواهد برای خانواده ۴ نفری اش غذا بپزد. اگر به همان مقداری که برای پختن این غذا آتش نیاز است اکتفا کرد و بعد به خانه همسایه آسیب وارد شد، ضامن نیست اما اگر مثلا ۱۰ برابر آن آتش درست کرد در این صورت اگر به خانه همسایه آسیب وارد شود، ضامن است.

ب) در صورت احراق، باد شدید وجود نداشته باشد. اگر باد شدیدی وجود داشته باشد به این صورت که ظن یا علم به تعدّی آتش به خانه همسایه به وجود بیاید، در این صورت اگر آتش روشن کند و به خانه همسایه آسیب برسد، ضامن است.

اگر این دو شرط رعایت شد، شخص ضامن نیست! زیرا «الناس مسلطون علی اموالهم» یعنی مردم نسبت به مال خودشان مسلط اند. یعنی می‌توانند در خانه و ملک خودشان هر تصرفی که خواستند انجام دهند (به شرط عدم تجاوز). بله! اگر بیش از قدر حاجت باشد آن مقدار زائد، مشروط به ضرر نرساندن به غیر است (ولو به ظن به عدم ضرر). دلیل بر «مشروط بودن زائد به عدم ضرر به غیر» جمع بین حقین است. یعنی به گونه‌ای حکم شود که حق هر دو طرف لحاظ شده باشد.

بررسی عبارت مصنف: شهید اول می‌فرمایند «ولو أرسل ماءً في ملكه، أو أجّج ناراً فسرى إلى الغير فلا ضمان إذا لم يزد عن قَدر الحاجة ولم تكن الريح عاصفة». شهید ثانی می‌فرمایند: این عبارت مصنّف «ولم تکن الریح عاصفه» که با «واو» عطف شده است، ظاهر در این است که زائد بر قدر حاجت ضمان آور است گرچه مقترن به ظن تعدی نباشد! زیرا هر دو شرط گفته شده است. همچنین اگر وزش باد شدید باشد ضمان وجود دارد ولو زائد بر قدر حاجت نباشد. در واقع طبق عبارت لمعه عدم ضمان مشروط به دو امر شده است زیرا با واو عطف صورت گرفته است. لذا هر کدام منتفی شود، ضمان می‌آید. عبارت دروس نیز همانند لمعه است (البته تفاوت‌های کوچکی وجود دارد).

نکته: نظرات دیگری نیز وجود دارد. (برخی سه چیز را شرط کرده‌اند و برخی دو چیز را شرط کرده‌اند)


مثلا شخصی آب را رها کرده است تا گل‌های باغچه‌اش آبیاری شود. یا مثلا زمستان است و در حیاط خانه آتشی روشن کرده است تا گرم شود. حال به هر دلیلی اگر این آب و آتش به خانه همسایه سرایت کند و آسیب بزند. آیا کسی که این آتش را روشن کرده است و یا آب را رها کرده است، ضامن می‌باشد یا خیر؟

این مثال‌ها در فروض مختلف، حکم‌های بسیار تفاوتی دارد. مثل اینکه کسی در باغچه‌اش آب ول کرده است ولی باغچه‌اش را ایزوگام نکرده است! باید ایزوگام می‌کرده است که به خانه همسایه نفوذ نکند! یا مثلا لوله کشی اش درست و استاندارد نبوده است و لذا لوله ترکیده است و به خانه همسایه آسیب وارد شده است. در این موارد حکم به چه صورت است؟ این‌ها را شهید بحث نکرده‌اند. زیرا موارد بسیار متفاوت است.

۸

تطبیق برافروختن آتش و ارسال آب

﴿ ولو أرسل ماءً في ملكه (اگر مالک، آبی را در ملک خود رها کند)، أو أجّج ناراً (در ملک خود، آتش بیفروزد) فسرى إلى الغير (این آب یا آتش به خانه همسایه سرایت کند) ﴾ فأفسد (خرابی به بار بیاورد در خانه همسایه) ﴿ فلا ضمان ﴾ على الفاعل (فاعل ضمان ندارد با دو شرط:) ﴿ (شرط اول:) إذا لم يزد ﴾ في الماء والنار ﴿ عن قَدر الحاجة (در آب و آتش بیش از مقدار نیاز، استفاده نکرده باشد) و (شرط دوم:) لم تكن الريح ﴾ في صورة الإحراق ﴿ عاصفة (در فرض آتش، باد شدید نوزد که سبب سرایت شود) ﴾ بحيث علم أو ظنّ التعدّي الموجب للضرر؛ (چرا در صورت رعایت این دو شرط شخص ضامن نیست؟) لأنّ (دلیل لا ضمان) الناس مسلّطون على أموالهم (عدم ضمان به خاطر این است که مردم مسلط بر مال خودشان هستند)، ولهم (ناس) الانتفاع بها كيف شاؤوا (مردم می‌توانند از مال خود استفاده کنند به هر صورتی که دلشان بخواهد).

نعم، لو زاد عن قدر حاجته (اگر زیاد‌تر از قدر حاجت بشود) فالزائد مشروط بعدم ضرر بالغير (مقدار زائد مشروط به این است که به غیر ضرر نرساند) ولو بالظنّ (حتی اگر ظن ضرر پیدا شود)؛ لأنّه (ظن) مناط أمثال ذلك (در اینگونه موارد علم ملاک نیست! ظن ملاک است)، جمعاً (دلیل مشروط بودن) بين الحقّين (بین حق هر دو طرف جمع شود) ودفعاً للإضرار المنفي (اضرار باید دفع شود. نباید به دیگری ضرر وارد شود زیرا ضرر به غیر در روایات نفی شده است) ﴿ وإلّا (ان زاد عن قدر الحاجة) ضمن (ضامن است) ﴾.

و (این که مصنف لم تکن الریح را عطف بر لم یزد کرد با واو به چه معناست؟) ظاهر العبارة (مصنف): أنّ الزائد عن قدر الحاجة (آن مقدار زائد از قدر حاجت) يضمن به وإن لم يقترن بظنّ التعدّي (زائد از قدر حاجت مورد ضمان است ولو مقترن به ظن به تعدی نباشد. زیرا هر دو را شرط کرده‌اند).

وكذا مع عصف الريح (همچنین در فرض وزیدن باد) وإن اقتصر على قدر حاجته (حتی اگر به اندازه قدر حاجت استفاده کرده باشد باز عصف ریح موجب ضمان است)؛ لكونه مظنّة للتعدّي، فعدم الضمان على هذا مشروط بأمرين (عدم ضمانی که شهید اول فرمودند مشروط به دو امر است): (شرط اول:) عدم الزيادة عن الحاجة، و (شرط دوم:) عدم ظهور سبب التعدّي كالريح (هردو شرط باید باشد تا شخص ضامن نباشد. لذا اگر یکی نبود ضمان می‌آید)، فمتى انتفى أحدهما ضمن (اگر یکی منتفی شود شخص ضامن است).

ومثله في الدروس (مثل این عبارت را مصنف در دروس آورده است فقط یکسری تغییراتی داده است) إلّا أنّه اعتبر علم التعدّي (در اینجا گفته شد ظن تعدی، ولی در دروس علم به تعدی را معتبر دانسته‌اند) ولم يكتف بالظنّ (اکتفا به ظن نکرده است) (در لمعه هم بحث ظن صراحتا مطرح نشده است ولی بحث علم هم مطرح نشده است. اما در دروس علم صراحتا مطرح شده است) ولم يعتبر الهواء (در دروس ریح و باد را معتبر ندانسته است)، فمتى علمه (وقتی علم به تعدی پیدا کرد) وإن لم يكن هواء (ولو بادی هم نباشد ولی به هر حال آنچه او آتش زده است به گونه ایست که به راحتی سرایت می‌کند حتی اگر بادی هم نباشد. مثلا در زمینش آتش درست کرده است در حالی که زمین همسایه که در نزدیکی اوست، مزرعه پنبه است) ضمن وإن لم يزد عن حاجته (ولو بیشتر از حاجت هم نباشد. مهم فقط علم به تعدی است)، فبينهما (بین آنچه در لمعه فرمود و آنچه در دروس فرمود) مغايرة. وفي بعض فتاويه (مصنف در بعضی از فتاوای خود) اعتبر في الضمان أحد الاُمور الثلاثة (سه امر را معتبر دانسته است) (تا به حال دو حرف از مصنف نقل شده است. این حرف سوم است): مجاوزة الحاجة (تجاوز از حد نیاز)، أو عصف الهواء (وزیدن باد)، أو غلبة الظنّ بالتعدّي (یکی از این سه تا که باشد ضامن است).

واعتبر جماعة (جماعتی معتبر دانسته‌اند) ـ منهم الفاضلان (محقق و علامه حلی) ـ في الضمان اجتماع الأمرين معاً (دو چیز باید هر دو باشند تا ضمان بیاید)، وهما: مجاوزة الحاجة، وظنّ التعدّي أو العلم به (یعنی هم باید مجاوزه باشد و هم ظن یا علم به تعدی باشد)، فمتى انتفى أحدهما فلا ضمان (اگر یکی از این‌ها منتفی شود، ضمانی در کار نیست) (استاد: فتوای عجیبی است! معنایش این است که اگر علم به تعدی بود اما مجاوزه از حد حاجت نبود، در این صورت ضمانی در کار نیست!).

وهذا قوي (شهید ثانی همین قول آخر را تقویت می‌کنند) وإن كان الأوّل أحوط (فتوای مصنف احوط است).

ومنافعه كذلك.

﴿ وخمر الكافر المستتر بها ﴿ محترم يُضمن بالغصب مسلماً كان الغاصب أم كافراً؛ لأنّها مال بالإضافة إليه وقد اُقرّ عليه ولم تجز مزاحمته فيه.

وكان عليه تأنيث ضمائر «الخمر» ؛ لأنّها مؤنّث سماعيّ.

ولو غصبها من مسلم أو كافر متظاهر فلا ضمان وإن كان قد اتّخذها للتخليل؛ إذ لا قيمة لها في شرع الإسلام ، لكن هنا يأثم الغاصب.

وحيث يضمن الخمر يعتبر ﴿ بقيمته عند مستحلّيه لا بمثله وإن كان بحسب القاعدة مثليّاً؛ لتعذّر الحكم باستحقاق الخمر في شرعنا وإن كنّا لا نعترضهم إذا لم يتظاهروا بها. ولا فرق في ذلك بين كون المتلف مسلماً وكافراً على الأقوى.

وقيل : يضمن الكافرُ المثلَ لإمكانه في حقّه ، من حيث إنّه مثليٌّ مملوك له يمكنه دفعه سرّاً (١).

ورُدّ بأنّ استحقاقه كذلك يؤدّي إلى إظهاره؛ لأنّ حكم المستحقّ أن يَحبس غريمَه لو امتنع من أدائه وإلزامه بحقّه ، وذلك ينافي الاستتار.

﴿ وكذا الحكم في ﴿ الخنزير إلّاأنّ ضمان قيمة الخنزير واضح؛ لأنّه قيمي حيث يُملك.

﴿ ولو اجتمع المباشر وهو موجد علّة التلف ـ كالأكل والإحراق والقتل والإتلاف ـ ﴿ والسبب وهو فاعل ملزوم العلّة كحافر البئر ﴿ ضمن المباشر لأنّه أقوى ﴿ إلّامع الإكراه أو الغرور للمباشر ﴿ فيستقرّ الضمان في الغرور على الغارّ وفي الإكراه على المكرِه لضعف المباشر بهما ، فكان السبب أقوى ،

__________________

(١) وهو أحد قولي القاضي في المهذّب ١ : ٤٤٤.

كمن قدّم طعاماً إلى المغرور فأكله ، فقرار الضمان على الغارّ فيرجع المغرور عليه لو ضمن.

هذا في المال. أمّا النفس فيتعلّق بالمباشر مطلقاً ، لكن هنا يحبس الآمر حتّى يموت.

﴿ ولو أرسل ماءً في ملكه ، أو أجّج ناراً فسرى إلى الغير فأفسد ﴿ فلا ضمان على الفاعل ﴿ إذا لم يزد في الماء والنار ﴿ عن قَدر الحاجة ولم تكن الريح في صورة الإحراق ﴿ عاصفة بحيث علم أو ظنّ التعدّي الموجب للضرر؛ لأنّ الناس مسلّطون على أموالهم ، ولهم الانتفاع بها كيف شاؤوا.

نعم ، لو زاد عن قدر حاجته فالزائد مشروط بعدم ضرر بالغير ولو بالظنّ؛ لأنّه مناط أمثال ذلك ، جمعاً بين الحقّين ودفعاً للإضرار المنفي (١) ﴿ وإلّا ضمن.

وظاهر العبارة : أنّ الزائد عن قدر الحاجة يضمن به وإن لم يقترن بظنّ التعدّي.

وكذا مع عصف الريح وإن اقتصر على قدر (٢) حاجته؛ لكونه مظنّة للتعدّي ، فعدم الضمان على هذا مشروط بأمرين : عدم الزيادة عن الحاجة ، وعدم ظهور سبب التعدّي كالريح ، فمتى انتفى أحدهما ضمن.

ومثله في الدروس (٣) إلّا أنّه اعتبر علم التعدّي ولم يكتف بالظنّ ولم يعتبر الهواء ، فمتى علمه وإن لم يكن هواء ضمن وإن لم يزد عن حاجته ، فبينهما مغايرة. وفي بعض فتاويه اعتبر في الضمان أحد الاُمور الثلاثة : مجاوزة الحاجة ،

__________________

(١) اُنظر الوسائل ١٧ : ٣٤٠ ، الباب ١٢ من أبواب إحياء الموات.

(٢) أثبتنا كلمة «قدر» من (ع).

(٣) الدروس ٣ : ١٠٧.

أو عصف الهواء ، أو غلبة الظنّ بالتعدّي (١).

واعتبر جماعة ـ منهم الفاضلان (٢) ـ في الضمان اجتماع الأمرين معاً ، وهما : مجاوزة الحاجة ، وظنّ التعدّي أو العلم به ، فمتى انتفى أحدهما فلا ضمان.

وهذا قوي وإن كان الأوّل أحوط.

﴿ ويجب ردّ المغصوب على مالكه وجوباً فوريّاً إجماعاً ، ولقوله صلى‌الله‌عليه‌وآله : «على اليد ما أخذت حتّى تؤدّي» (٣) ﴿ ما دامت العين باقية يمكنه ردّها ، سواء كانت على هيئتها يوم غصبها أم زائدة أم ناقصة ﴿ ولو أدّى ردّه إلى عسر و ﴿ ذهاب مال الغاصب كالخشبة في بنائه واللوح في سفينته؛ لأنّ البناء على المغصوب لا حرمة له ، وكذا مال الغاصب في السفينة حيث يُخشى تلفُه أو غرقُ السفينة على الأقوى.

نعم ، لو خيف غرقُه (٤) أو غرقُ حيوان محترم أو مالٌ لغيره لم يُنزع إلى أن تصل الساحل.

﴿ فإن تعذّر ردّ العين لتلف ونحوه ﴿ ضمنه الغاصب ﴿ بالمثل إن كان المغصوب ﴿ مثليّاً وهو المتساوي الأجزاء والمنفعة المتقارب الصفات ، كالحنطة والشعير ، وغيرهما من الحبوب والأدهان ﴿ وإلّا يكن مثليّاً ﴿ فالقيمة العُليا من حين الغصب إلى حين التلف لأنّ كلّ حالة زائدة من حالاته في ذلك الوقت مضمونة كما يرشد إليه : أنّه لو تلف حينئذٍ ضمنها ، فكذا إذا

__________________

(١) لم نعثر عليه.

(٢) الشرائع ٣ : ٢٣٧ ، والقواعد ٢ : ٢٢٣ ، وتبعهما في جامع المقاصد ٦ : ٢١٨.

(٣) تقدّم تخريجه في الصفحة ٥٦٥.

(٤) أي الغاصب.