درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۷۱: کتاب الاقرار ۱۷: اقرار بالنسب ۴

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

اقرار ورثة به زوج داشتن زن

اگر ورثه زنی که از دنیا رفته است، اقرار کنند به اینکه: «این زن، زوج داشته است» شهید اول می‌فرمایند در اینجا دو صورت متصوّر است[۱]:

صورت اول: اگر ورثة، از غیر اولاد زن هستند (مثلا ورثة، برادران زن هستند): نصف آنچه از زن، به این ورثة رسیده است را باید به زوج بدهند. زیرا میتّة ای که شوهر داشته باشد ولی بچه‌ای نداشته باشد، شوهرش صاحب نصف ارث می‌شود.

صورت دوم: اگر ورثة، از اولاد زن هستند (یعنی ورثة، بچه‌های زن هستند): $\frac{۱}{۴} $ آنچه از زن، به این ورثة رسیده است را باید به زوج بدهند. زیرا زوج با وجود فرزند، ربع ارث را می‌برد.

ضابطه این حکم: ورثة مقرّ، باید آن مقداری را به زوج بدهند که زیادتر است از آنچیزی که در دست آن هاست (بر فرض اینکه زن زوجی داشته باشد). یعنی ورثة باید ببینند اگر این زن زوج داشته باشد، چه مقدار به آن‌ها می‌رسد؟ آن مقداری که اضافه می‌آید را باید به زوج بدهند.


به بیان شهید اول دقت کنید زیرا بعدا شهید ثانی به این بیان اعتراض می‌کنند.

۴

تطبیق اقرار ورثة به زوج داشتن زن

﴿ ولو أقرّ (وارث) بزوجٍ للميّتة (اگر اقراری صورت بگیرد مبنی بر وجود زوجی برای زنی که از دنیا رفته) أعطاه (عطا می‌کند وارث به زوج) النصف ﴾ أي نصف ما في يده (وارث، نصف آنچیزی که در دستش است را به زوج می‌دهد) ﴿ إن كان المقرّ ﴾ بالزوج ﴿ غير ولدها (البته این حکم در صورتی است که اقرار کننده به وجود زوج برای این زن، ولد این زن نباشد) ﴾ لأنّ نصيب الزوج مع عدم الولد النصف (زیرا مردی که همسرش بمیرد، در صورتی که زن بچه‌ای نداشته باشد، نصف ارث را می‌برد) ﴿ وإلّا ﴾ يكن كذلك بأن كان المقرّ ولدها (یعنی در صورتی که مقرّ، ولد آن زن میّته باشد) ﴿ فالربع ﴾ لأنّه (ربع) نصيب الزوج معه (الولد).

والضابط (ضابه این حکم چیست؟): أنّ المقرّ يدفع الفاضل ممّا في يده (مقر باید زیادة آن چیزی که در دستش است را بدهد) عن نصيبه على تقدير وجود المُقَرّ به (مقر به در ما نحن فیه زوج است) (یعنی ورثة باید بررسی کنند که با وجود زوج، چه مقدار اضافه دستشان است؟ همان مقدار اضافه را باید به زوج بدهند)، فإن كان (مقر) أخاً للميّتة (اگر مقر برادر میّتة باشد) ولا ولد لها دفع النصف (در صورتی که میّتة بچه‌ای نداشته باشد باید نصف را به زوج بدهد)، وإن كان ولداً دفع الربع (اگر میّتة ولدی داشت، باید ربع را به زوج بدهند).

۵

اشکال شهید ثانی به عبارت شهید اول در فرض فرزند داشتن میتة

(توضیح قصور در عبارت شهید اول: وقتی عبارت شهید اول را به تنهایی می‌بینیم ایشان فرموده است: «ولو اقر بزوج للمیتة اعطاه النصف ان کان المقرّ غیر ولدها و الا فالربع». شهید اول می‌فرمایند اگر مقر ولد میّتة نیست _مثلا پدر یا مادر یا برادر است_، باید نصف را به زوج بدهد. در حالی که اگر مقرّ ولد میّتة نباشد، دو صورت دارد: یا میّتة ولد دارد یا ندارد. اگر ولد نداشته باشد، حرف شهید اول درست می‌شود و باید نصف را به زوج بدهند. اما اگر مقرّ غیر ولد باشد _مثلا برادر مقرّ است_ ولی میّتة ولد هم دارد، دیگر در این صورت حرف شهید اول درست نیست! یعنی اگر چه مقر غیر ولد است ولی نباید نصف را به زوج پرداخت کرد.)

وفي العبارة (در عبارت مصنّف) قصور عن تأدية هذا المعنى (یعنی متن شهید اول، ضابطه‌ای که ما بیان کردیم را نمی‌رساند و از بیان آن قاصر است)؛ لأنّ قوله: «أعطاه النصف إن كان المقرّ غير ولدها» يشمل إقرار بعض الورثة المجامعين للولد (قول مصنّف شامل اقرار بعض ورثة که همراه ولد ارث می‌برند می‌شود) كالأبوين (یعنی هم ابوین می‌توانند ارث ببرند و هم ولد میّتة. یعنی ولد ارث خود را می‌برد، ابوین ارث خود را می‌برند و زوج هم ارث خود را می‌برد)،

(از اینجا به بعد، شهید می‌خواهند صوری را بیان کنند که از آن حکم نصفی که شهید اول بیان کردند در نمی‌آید:)

(توضیح: اگر یکی از ابوین میّتة_پدر یا مادر میّتة_ اقرار بکند به زوج با وجود ولد برای میّتة. در این صورت می‌توان گفت که مقرّ، غیر از ولد میّتة است _چون مقرّ پدر یا مادر میّتة است_ در صورتی که مقرّ نباید نصف آنچه در دستش است را به زوج پرداخت کند! بلکه گاهی کمتر از نصف و گاهی هیچی به زوج نمی‌دهد! که در ادامه خواهد آمد:)

(تصویر صورتی که احدالابوین، هیچ چیزی نباید به زوج بدهد: اگر ولد، ذکر _پسر_ باشد و مقرّ _احد الابوین است_ بیاید و اقرار کند که این میّتة زوجی داشته است. در این صورت، وقتی هنوز اقراری به شوهر نبوده است، یک ششم را به احد الابوین داده‌اند. و پنج ششم را هم به ولد ذکر می‌دهند. حال بعد از اقرار احد الابوین، دیگر احد الابوین هیچ چیزی از سهم خود را لازم نیست به زوج بدهد! زیرا یک ششم سهم اوست از مرگ زنی که فرزند پسر دارد_ چه زن شوهر داشته باشد و چه شوهر نداشته باشد_. حال که زن شوهر دارد، باید سهم شوهر را از سهم پسر کم کنند و به شوهر بدهند.)

(تصویر صورتی که احدالابوین، کمتر از نصف باید به زوج بدهد: اگر وارث، ابوان یا احد الابوین باشد و میّتة یک دختر هم داشته باشد. در این صورت به هر یک از پدر و مادر یک ششم می‌دهند و نصف کل مال را نیز به دختر می‌دهند. پس یک ششم از مال میت باقی می‌ماند که بین ابوین و دختر تقسیم می‌شود. یعنی در صورتی که میّتة شوهری نداشته باشد، دختر او، علاوه بر نصف، مقداری از یک ششم باقی مانده را نیز به ارث می‌برد. پدر و مادر میّتة هم علاوه بر یک ششم سهمشان، از یک ششم باقی مانده نیز ارث می‌برند.

حال فرض کنید که مقرّ پدر میّتة باشد. و ولد میّتة نیز دختر باشد. در این صورت قبل از اینکه اقرار به وجود زوج برای میّتة بشود، به پدر میّتة یک ششم می‌دهند و به دختر نصف می‌دهند. حال دو ششم باقی مانده را بین پدر میّتة و دختر میّتة تقسیم می‌کنند. حال در صورتی که پدر میّتة اقرار کند به وجود زوج برای میّتة، باید مقدار اضافه تری که از یک ششم به او داده می‌شد را به زوج بدهد ـ یعنی هم دختر و هم پدر میّته باید آن مقدار اضافه‌تر از سهمشان را که به صورت ردّ دریافت کرده بودند به زوج بدهند_. در اینجا مقداری که پدر میّتة باید برگرداند، کمتر از نصف مجموع آنچیزی است که در ابتدا گیرش آمده است، زیرا در ابتدا یک ششم به او داده شد ولی بعد کمتر از این مقدار به عنوان ردّ به او داده شد.

و اگر مقرّ مادر میّتة باشد، و ولد میّتة دختر باشد، دو صورت متصور است: صورت اول: مادر میّتة حاجب _مثلا برادر_ نداشته باشد: همانند صورتی است که مقرّ پدر باشد./ صورت دوم: مادر میّتة حاجب داشته باشد: قبل از اقرار، سهم او را که یک ششم است به او می‌دهند ولی چون حاجب دارد، از مقدار اضافی آمده، چیزی به او ردّ نمی‌شود. یعنی این مورد هم می‌شود از مواردی که مقرّ نباید هیچ چیزی از مالش را بعد از اقرار به زوج بدهد.)

فإنّ أحدهما (احد الابوین) لو أقرّ بالزوج مع وجود ولد (اگر یکی از ولدین اقرار به زوج کند در حالی که میّتة ولد دارد)، يصدق أنّ المقرّ غير ولدها (اینجا صدق می‌کند که مقرّ ولد میّتة نیست)، مع أنّه لا يدفع النصف (با اینکه حکم شمای شهید اول که فرمودید باید نصف را بدهد اینجا صادق نیست و نباید نصف مال را بدهد)، بل قد يدفع ما دونه (گاهی کمتر از نصف دفع می‌کند در صورتی که ولد دختر باشد)، وقد لا يدفع شيئاً (در صورتی که ولد پسر باشد)، فإنّ الولد (اگر فرزند پسر باشد دیگر ردّی لازم نیست. یعنی پدر سهم خود را می‌برد و باقی به پسر داده می‌شود) إن كان (ولد) ذكراً والمقرّ أحد الأبوين (مقرّ یکی از ابوین باشد) لا يدفع شيئاً مطلقاً (مقرّ هیچ مقداری را نباید پرداخت کند)؛ لأنّ نصيبه (احدالابوین) لا يزاد على السدس (بیشتر از یک ششم نشده است) على تقدير وجود الزوج وعدمه (چه زوج باشد و چه نباشد، برای پدر میّته فرقی نمی‌کند)، وإنّما حصّة الزوج مع الابن (یعنی سهم زوج را باید از سهم فرزند پسر بدهند. البته ابن با اقرار پدر میت، لازم نیست چیزی به زوج بدهد مگر اینکه مقر را تصدیق کند)، وإن كان (ولد) اُنثى (اگر فرزند میّتة دختر باشد) والمقرّ الأب (پدر میّتة اقرار کرده است) يدفع الفاضل (دو ششم اضافه می‌آید چون ولد میّتة دختر است لذا یک ششم به پدر میت می‌دهند و سه ششم به دختر می‌دهند. پس دو ششم اضافه می‌آید که به عنوان ردّ بین پدر و دختر میّتة تقسیم می‌کنند. پدر در اینجا کمی بیشتر از یک ششم اولیه ارث می‌برد ولی به مقدار یک ششم نمی‌رسد) ممّا في يده عن السدس (وقتی مقرّ پدر باشد)، وكذا إن كان الاُمّ وليس لها حاجب (اگر مقرّ مادر باشد و حاجب هم نداشته باشد. زیرا مادر اگر حاجب نداشته باشد به عنوان ردّ می‌تواند ارث دریافت کند)، ومع الحاجب (اگر مادر حاجب داشته باشد و فرزند میّتة هم دختر باشد) لا تدفع شيئاً؛ لعدم زيادة ما في يدها عن نصيبها.

۶

اشکال شهید ثانی به عبارت شهید اول در فرض فرزند نداشتن میتة

در عبارت شهید اول آمده بود «اگر مقرّ، غیر ولد میتة باشد، به زوج نصف می‌رسد». شهید ثانی این عبارت را ناتمام دانست و بیان کرد این عبارت مصنف هم شامل میتة ای است که فرزند داشته باشد یا نداشته باشد. و سپس حکم پرداخت نصف به زوج در صورت فرزند داشتن را بررسی کرد و به آن اشکال نمود. اکنون صورت نداشتن فرزند را بررسی می‌کند و حکم پرداخت نصف به زوج در آن صورت را هم تمام نمی‌داند.

شهید ثانی می‌فرماید اگر مقرِّ به زوج داشتن میّتة، یکی از ابوین باشد، ولی میّتة ولدی نداشته باشد در این صورت، دو فرض وجود دارد:

فرض اول: اگر پدر مقرّ باشد (در حالی که فقط پدر میّتة وارث باشد یا پدر و مادر میّتة وارث باشند) در این دو صورت، نصف آن چیزی که در دست پدر مقر است باید به زوج برگردد. زیرا سهم زوج در صورت عدم وجود ولد، نصف است. لذا پدر میّته هر چه که گرفته باید نصف آن را به زوج بدهد.

فرض دوم: اگر مقر مادر باشد (پدر موجود باشد) در این صورت بستگی دارد که مادر حاجب دارد یا ندارد.

  • اگر مادر حاجبی نداشت، همانند فرض اول می‌شود (یعنی نصف آن چیزی که در دست اوست باید به زوج پرداخته بشود. چون حاجب نداشته است و بیشتر از سهم او که یک ششم است به او رسیده است).
  • اگر مادر حاجب داشته باشد (و پدر وجود داشته باشد) قبل از اقرار، یک ششم را به مادر داده‌ایم و باقی به پدر داده شده است (مادر اضافه‌تر از یک ششم را نمی‌تواند بگیرد زیرا حاجب دارد. پس تمام باقی مانده قبل از اقرار به پدر داده می‌شود). حال بعد از اقرار مادر، خودِ مادر نباید چیزی به زوج بدهد.
۷

تطبیق اشکال شهید ثانی به عبارت شهید اول در فرض فرزند نداشتن میتة

ولو كان المقرّ أحدَ الأبوين مع عدم وجود الولد (اگر مقر یکی از ابوین باشد در صورتی که میّتة فرزندی ندارد[۱]) ـ الذي هو (صورت احد الابوین مع عدم وجود الولد) أحد ما تناولته العبارة (یکی از مصادیق عبارت مصنف است) ـ فقد يدفع (مقر) نصف ما في يده (گاهی مقر نصف آن چیزی که در دستش است را می‌دهد)، كما لو لم يكن وارثاً غيرُه (مثل جایی که غیر از پدر هیچ وارثی وجود نداشته باشد) أو هو الأب مطلقاً (یا وارث پدر باشد و همراه با پدر چه مادر هم باشد و چه نباشد) وقد لا يدفع شيئاً (وگاهی مقر هیچ چیزی نباید بدهد) كما لو كان هو الاُمّ مع الحاجب (مثل جایی که مقر مادر است ولی حاجب دارد و علاوه بر مادر، پدر هم وارث است که یک ششم به مادر داده می‌شود و باقی به پدر داده می‌شود لذا چون بیشتر از یک ششم نبرده است لازم نیست چیزی به زوج بدهد).

(توضیح: در جلسه قبل در اول صفحه ۵۵۵ سطر چهارم یک احتمالی مطرح شد: «ويحتمل أن تدفع إليه سبعة أثمان ما في يدها». در صورتی که زوجة به ولد اقرار کند، حکم اولیه این بود که یک هشتم کل مال را باید پرداخت کند ولی بعد گفته شد که اگر تنزیل بر اشاعه شود باید هفت هشتم بدهد. حال می‌خواهیم بگوییم آنچه تا به حال در مورد اقرار احد الابوین گفته شده است بر اساس عدم اشاعه بود. ولی اگر بیاییم کلام مصنف را حمل بر اشاعه کنیم، در فرضی که احد الابوین اقرار کند و میّتة ولد نداشته باشد، حرف مصنف درست است. یعنی اشکالی که الآن در چند سطر قبل کردیم، در صورت اشاعه وارد نیست. زیرا مادر حتی اگر یک ششم هم به او رسیده باشد و حاجب هم دارد، بر اساس اشاعه باید نصف یک ششم را به زوج بدهد. البته چون فروع قبلی مصنّف نمی‌توانست حمل بر اشاعه شود و اعداد و رقم‌ها نادرست می‌شد، اگر بخواهیم این قسمت را حمل بر اشاعه کنیم، کمی سیاق عبارت مصنف به هم می‌خورد)

وتنزيل ذلك (تنزیل اقرار) على الإشاعة يصحّح المسألة (یعنی اگر اقرار را در فرض احد الابوین مع عدم الولد به منزله اشاعه بگیریم، کلام مصنف صحیح خواهد بود)، لكن يفسد ما سبق من الفروع (اگر حمل بر اشاعه کنیم، فروع قبلی از بین می‌رود و فاسد می‌شود)؛ لأنّها لم تنزّل عليها (در فروع قبلی، حمل بر اشاعه نمی‌شد).

ولقد قصر كثير من الأصحاب في تعبير هذا الفرع (فقط مصنف نیست که در اینجا عبارتشان قصور دارد و کامل نیست. بلکه بسیاری از فقها عبارتشان در اینجا کامل نیست)، فتأمّله في كلامهم.

(نکته: علت اینکه گفتیم عبارت _تنزیل ذلک علی الاشاعه.. _ناظر به جایی است که فرزندی وجود نداشته باشد، این است که اگر تنزیل بر اشاعة کنیم و میّتة ولد داشته باشد، دیگر نمی‌توان گفت مقر باید نصف آنچه در دستش است را باید بدهد! بلکه باید یک چهارم بدهد! زیرا زنی که بچه دارد، سهم زوج او یک چهارم است و نه نصف!)


این بحث هم همانند بحث قبلی یکی از مصادیق بحث مصنف است زیرا بحث قبلی درصورتی بود که میّته ولد داشته باشد ولی در اینجا بحث در صورتی است که ولدی در کار نباشد.

۸

اقرار دوم به زوج داشتن زن

اگر کسی که اقرار به زوج داشتن برای میّتة کرده است، اقرار به زوج دومی هم برای میّته بکند. مثلا در ابتدا بگوید «زید شوهر این میّتة بوده است» و بعد بگوید «عمرو شوهر این میّتة بوده است». در این جا دو صورت وجود دارد:

صورت اول: اگر مقرّ اقرار اول خود را تکذیب کند (یعنی بگوید اقرار اول من دروغ بوده است): در این صورت همان مقداری که سهم زوج اول شده است (و به او داده شده است)، مقرّ باید از مال خودش به زوج دوم پرداخت کند (غرامت بدهد). زیرا علت اتلاف مال از زوج دوم، مقرّ بوده است و لذا باید غرامت بدهد.

صورت دوم: اگر مقرّ، اقرار اول خود را تکذیب نکند (یعنی نگوید دروغ گفته ام بلکه اگر از او سؤال شود بگوید اقرار اول هم راست بوده است): در اینجا دو نظر است:

  • با اقرار دوم، چیزی گردن مقرّ نمی‌آید: زیرا این اقرار او حرف لغوی است! یک زن که نمی‌تواند دو شوهر داشته باشد.
  • با اقرار دوم، مقرّ باید غرامت بدهد: زیرا «اقرار العقلاء علی انفسهم نافذ». امکان این هم وجود دارد که زوج حقیقی این میّتة، نفر دوم باشد! (یعنی احتمال دارد که اولی را دروغ گفته باشد و زوج واقعی او، زوج دوم باشد). مگر اینکه تاویلی آورده شود. [۱]

    تاویل در عبارت بیان می‌شود.

۹

تطبیق اقرار دوم به زوج داشتن زن

﴿ وإن أقرّ ﴾ ذلك المقرّ بالزوج ولداً كان أم غيره ﴿ بآخر (اگر مقرّ به زوج داشتن میّتة_چه مقر فرزند میّتة باشد و چه نباشد_ دوباره اقرار کند به اینکه میّتة زوج دیگری داشته است) و (صورت اول:) أكذب نفسه في ﴾ الزوج ﴿ الأوّل (یعنی اقرار کرد و گفت من در زوج اول دروغ اقرار کردم) اُغرم له (آخر) ﴾ أي للآخر الذي اعترف به ثانياً (یعنی باید غرامت شوهر دوم را بکشد و همان مقداری که به زوج اولی داده شده است را به دومی بدهد)؛ لإتلافه (مقر) نصيبه (زوج آخر) بإقراره الأوّل (مقر با اقرار اولش سبب شدکه سهم زوج دوم از بین برود) ﴿ و (صورت دوم:) إلّا ﴾ يكذب نفسه (اگر مقر خود را تکذیب نکرد) ﴿ (قول اول:) فلا شيء عليه (هیچ چیز بر گردن مقر نیست)﴾ في المشهور؛ لأنّ الإقرار بزوج ثان إقرار بأمر ممتنع شرعاً (این مقر حرف لغوی زده است. از لحاظ شرعی حرف او لغو است زیرا یک زن نمی‌توان دو شوهر داشته باشد)، فلا يترتّب عليه أثر (هیچ اثری بر کلام او بار نمی‌شود).

و (قول دوم:) الأقوى أنّه يغرم للثاني مطلقاً (چه تکذیب نفس بکند و چه نکند) (یعنی مقر باید به دومی غرامت بدهد حتی اگر خود را تکذیب نکند) لأصالة «صحّة إقرار العقلاء على أنفسهم» مع إمكان كونه هو الزوج (اگر چه تکذیب نکرد ولی ممکن است در واقع، دومی زوج میّتة باشد)، وأنّه (مقر) ظنّه (زوج ثانی) الأوّلَ (مقرّ گمان کرد که زوج دومی را اولی) فأقرّ به ثمّ تبيّن خلافه (حتی ممکن است عمدی باشد و خود را تکذیب نمی‌کند)، وإلغاء الإقرار في حقّ المقرّ مع إمكان صحّته منافٍ للقواعد الشرعيّة (لغو دانستن اقرار در حالی که ممکن است ای اقرار صحیح باشد با قواعد شرعی منافات دارد). (اینجا می‌خواهد بگوید اگر تاویلی در کلام باشد حکم چیست) نعم، لو أظهر لكلامه تأويلاً ممكناً في حقّه كتزوّجه إيّاها في عدّة الأوّل (مثلا مقر بگوید شوهر دوم آمد و در ایام عده شوهر اول با میّتة ازدواج کرد) فظنّ أنّه يرثها زوجان (مقر می‌گوید من خیال کردم که هر دو در این صورت ارث می‌برند. در حالی که عقد در ایام عده از اساس باطل است)، فقد استقرب المصنّف في الدروس القبول (ممکن است این تاویل و توجیه پذیرفته شود و به زوج دوم چیزی داده نشود) وهو متّجه.

أجمع ونصفَ ما في يدها؛ لاعترافهم باستحقاقه ذلك.

﴿ وإن أكذبوها دفعت إليه ما بيدها زائداً عن نصيبها على تقدير الولد (١) وهو ﴿ الثُمن لأنّ بيدها ربعاً نصيبَها على تقدير عدم الولد ، فتدفع إلى الولد نصفَه. ويحتمل أن تدفع إليه سبعة أثمان ما في يدها ، تنزيلاً للإقرار على الإشاعة ، فيستحقّ في كلّ شيءٍ سبعة أثمانه بمقتضى إقرارها.

﴿ ولو انعكس الفرض ، بأن اعترف الإخوة بالولد دونها ﴿ دفعوا إليه جميع ما بأيديهم وهو ﴿ ثلاثة الأرباع. ولو أقرّ الولد بآخر دفع إليه النصف لأنّ ذلك هو لازم إرث الولدين المتساويين ذكوريّةً واُنوثيّةً ﴿ فإن أقرّا معاً ﴿ بثالث دفعا إليه الثلث أي دفع كلّ واحد منهما ثلثَ ما بيده. وعلى هذا لو أقرّ الثلاثة برابع دفع إليه كلّ منهم ربعَ ما بيده.

﴿ ومع عدالة اثنين من الورثة المقرّين ﴿ يثبت النسب والميراث لأنّ النسب ممّا يثبت بشاهدين عدلين ، والميراث لازمه ﴿ وإلّا يكن في المعترفين عدلان ﴿ فالميراث حسبُ لأنّه لا يتوقّف على العدالة بل الاعتراف كما مرّ (٢).

﴿ ولو أقرّ بزوجٍ للميّتة أعطاه النصف أي نصف ما في يده ﴿ إن كان المقرّ بالزوج ﴿ غير ولدها لأنّ نصيب الزوج مع عدم الولد النصف ﴿ وإلّا يكن كذلك بأن كان المقرّ ولدها ﴿ فالربع لأنّه نصيب الزوج معه.

والضابط : أنّ المقرّ يدفع الفاضل ممّا في يده عن نصيبه على تقدير

__________________

(١) في (ع) : عدم الولد.

(٢) في الأمثلة المتقدّمة من إقرار الزوجة أو الإخوة.

وجود المُقَرّ به ، فإن كان أخاً للميّتة ولا ولد لها دفع النصف ، وإن كان ولداً دفع الربع.

وفي العبارة قصور عن تأدية هذا المعنى؛ لأنّ قوله : «أعطاه النصف إن كان المقرّ غير ولدها» يشمل إقرار بعض الورثة المجامعين للولد كالأبوين ، فإنّ أحدهما لو أقرّ بالزوج مع وجود ولد ، يصدق أنّ المقرّ غير ولدها ، مع أنّه لا يدفع النصف ، بل قد يدفع ما دونه ، وقد لا يدفع شيئاً ، فإنّ الولد إن كان ذكراً والمقرّ أحد الأبوين لا يدفع شيئاً مطلقاً؛ لأنّ نصيبه لا يزاد على السدس على تقدير وجود الزوج وعدمه ، وإنّما حصّة الزوج مع الابن ، وإن كان اُنثى والمقرّ الأب يدفع الفاضل ممّا في يده عن السدس ، وكذا إن كان الاُمّ وليس لها حاجب ، ومع الحاجب لا تدفع شيئاً؛ لعدم زيادة ما في يدها عن نصيبها.

ولو كان المقرّ أحدَ الأبوين مع عدم وجود الولد ـ الذي هو أحد ما تناولته العبارة ـ فقد يدفع نصف ما في يده ، كما لو لم يكن وارثاً غيرُه أو هو الأب مطلقاً (١) وقد لا يدفع شيئاً كما لو كان هو الاُمّ مع الحاجب.

وتنزيل ذلك على الإشاعة يصحّح المسألة ، لكن يفسد ما سبق من الفروع؛ لأنّها لم تنزّل عليها.

ولقد قصر كثير من الأصحاب في تعبير هذا الفرع ، فتأمّله في كلامهم.

﴿ وإن أقرّ ذلك المقرّ بالزوج ولداً كان أم غيره ﴿ بآخر وأكذب نفسه في الزوج ﴿ الأوّل اُغرم له أي للآخر الذي اعترف به ثانياً؛ لإتلافه نصيبه بإقراره الأوّل ﴿ وإلّا يكذب نفسه ﴿ فلا شيء عليه في المشهور؛ لأنّ

__________________

(١) سواء كان وارثاً غيره أم لا (هامش ع).

الإقرار بزوج ثان إقرار بأمر ممتنع شرعاً ، فلا يترتّب عليه أثر.

والأقوى أنّه يغرم للثاني مطلقاً لأصالة «صحّة إقرار العقلاء على أنفسهم» مع إمكان كونه هو الزوج ، وأنّه ظنّه الأوّلَ فأقرّ به ثمّ تبيّن خلافه ، وإلغاء الإقرار في حقّ المقرّ مع إمكان صحّته منافٍ للقواعد الشرعيّة. نعم ، لو أظهر لكلامه تأويلاً ممكناً في حقّه كتزوّجه إيّاها في عدّة الأوّل فظنّ أنّه يرثها زوجان ، فقد استقرب المصنّف في الدروس القبول (١) وهو متّجه.

﴿ ولو أقرّ بزوجة للميّت فالربع إن كان المقرّ غيرَ الولد ﴿ أو الثمن إن كان المقرّ الولدَ. هذا على تنزيله في الزوج. وعلى ما حقّقناه يتمّ في الولد خاصّة ، وغيرُه يدفع إليها الفاضل [ممّا] (٢) في يده عن نصيبه على تقديرها. ولو كان بيده أكثر من نصيب الزوجة اقتصر على دفع نصيبها.

فالحاصل : أنّ غير الولد يدفع أقلّ الأمرين من نصيب الزوجة وما زاد عن نصيبه على تقديرها إن كان معه زيادة ، فأحد الأبوين مع الذكر لا يدفع شيئاً ، ومع الاُنثى يدفع الأقلّ ، والأخ يدفع الربع ، والولد الثمن كما ذكر.

﴿ فإن أقرّ باُخرى وصدّقته الزوجة ﴿ الاُولى اقتسماه الربع أو الثمن ، أو ما حصل ﴿ وإن أكذبتها غرم المقرّ ﴿ لها نصيبها وهو نصف ما غرم للاُولى إن كان باشر تسليمها كما مرّ (٣) وإلّا فلا.

﴿ وهكذا لو أقرّ بثالثة ورابعة ، فيغرم للثالثة مع تكذيب الاُوليين ثلث

__________________

(١) الدروس ٣ : ١٥٣.

(٢) لم يرد في المخطوطات.

(٣) مرّ في الصفحة ٥٥٥ ـ ٥٥٦.