درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۶۷: کتاب الاقرار ۱۳: تعقیب اقرار بما ینافیه ۵

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

بررسی فروع چهارگانه در «بل»

مقدمه: در جلسه گذشته چهار فرع مطرح شد:

  • «له علی قفیز حنطة بل قفیز شعیر»: هم باید یک قفیز حنظة بدهد و هم یک قفیز شعیر!
  • «له علی قفیز حنطة بل قفیزان حنطة»: باید دو قفیز حنطة بدهد. زیرا ما بعد با ما قبل قابل جمع است.
  • «له علی هذا الدرهم بل هذا الدرهم»: باید هر دو درهم را بدهد.
  • «له علی هذا الدرهم بل درهم»: باید یک درهم بدهد. چون هذا الدرهم، یکی از درهم هاست.

بررسی علت این چهار فرع

مقدمه: ابتدا باید در مورد معنای «بل» بیشتر توضیح داده شود. «بل» حرف اضراب است. اضراب یعنی روی گردان شدن و عدول از ماقبل. حال اگر:

۱) «بل اضرابیه» اگر در کلام موجب واقع شود و ما بعد مفرد باشد (جمله نباشد) ما قبل «بل» مسکوت عنه می‌ماند از لحاظ حکم. و حکم ما قبل بل برای ما بعد آن ثابت می‌شود.

۲) «بل اضرابیه» در کلام منفی واقع شود، در این صورت حکم برای ماقبل ثابت می‌شود و از مابعد بل نفی می‌شود.

علت فرع اول و سوم: اگر در کلام موجب، ما قبل و ما بعد «بل» مختلف باشد (مثل له علی قفیز حنطة بل قفیز شعیر/له علی هذا الدرهم بل هذا الدرهم) برای ما بعد حکم ثابت می‌شود به واسطه بل. حال نسبت به ما قبل چون اقراری صورت گرفته است و به واسطه بل آن اقرار را پس گرفت و ما قبل مسکوت عنه شد. ولی ما از اقرار ماقبل به واسطه بل نمی‌توانیم دست برداریم زیرا منافی با اقرار نمی‌تواند اقرار را بطل کند. لذا اقرار نسبت به هر دو ثابت است.

علت فرع چهارم: اگر ما قبل و ما بعد، مطلق باشد (مثل: له علی درهم بل درهم) یا یکی مطلق باشد و دیگری معین (له علی هذا الدرهم بل درهم) در این دو صورت یک درهم بر عهده مقر است.

علت فرع دوم: اگر ما قبل و ما بعد «بل» از حیث کمّی مختلف باشند (مثل: له علی قفیز بل قفیزان/ له علی هذا القفیز بل قفیزان) در این صورت مقدار بیشتر بر گردن مقر است. (البته اگر یکی معین بود (هذا القفیز) باید یکی از آن دوتایی که می‌دهد حتما معین باشد)

۴

تطبیق بررسی فروع چهارگانه در «بل»

وحاصل الفرق بين هذه الصور يرجع إلى تحقيق معنى «بل» وخلاصته (تحقیق):

أنّها (بل) حرف إضراب (رویگردانی)، ثمّ إن تقدّمها (ما قبل بل) إيجاب وتلاها (ما بعد بل) مفرد جعلت ما قبلها كالمسكوت عنه، فلا يحكم عليه بشيء (نسبت به ما قبل بل هیچ حکمی نمی‌شود) وأثبتت الحكم لما بعدها (بل)، وحيث كان الأوّل إقراراً صحيحاً استقرّ حكمه (اول) بالإضراب عنه (یعنی با آمدن منافی، آن اقرار از بین نمی‌رود). وإن تقدّمها (ما قبل بل) نفيٌ فهي لتقرير ما قبلها على حكمه وجعل ضدّه لما بعدها.

ثمّ إن كانا (ما قبل و ما بعد بل) مع الإيجاب مختلفين (فرع اول) أو معيّنين (فرع سوم) لم يقبل إضرابه؛ لأنّه إنكار للإقرار الأوّل، وهو (انکار اقرار) غير مسموع. فالأوّل ك‍ «له قفيز حنطة، بل قفيز شعير». والثاني ك‍ «له هذا الدرهم، بل هذا الدرهم». فيلزمه القفيزان والدرهمان؛ لأنّ أحد المختلفين وأحد الشخصين غير داخل في الآخر (یعنی این ماقبل و ما بعد قابلیت تداخل ندارند).

وإن كانا مطلقين أو أحدهما (فرع چهارم) لزمه واحد إن اتّحد مقدار ما قبل «بل» وما بعدها (اگر ما قبل و ما بعد بل از حیث مقداری یکسان باشند) ك‍ «له درهم، بل درهم» أو «هذا الدرهم بل درهم» أو «درهم، بل هذا الدرهم» لكن يلزمه مع تعيين أحدهما المعيّن (یعنی اگر یکی را معین گفت، باید حتما یکی از آن کل را همان معین قرار دهد). وإن اختلفا كمّيّة (فرع دوم) ك‍ «له قفيز، بل قفيزان» أو «هذا القفيز، بل قفيزان» أو بالعكس، لزمه الأكثر (اقل در دل اکثر قرار می‌گیرد)، لكن إن كان المعيّن هو الأقلّ تعيّن ووجب الإكمال.

۵

بررسی دو نکته

نکته۱: اگر مقر گفت «هذه الدار لزيد، بل لعمروٍ» در این صورت خانه به زید داده می‌شود. زیرا مقر ابتدا اقرار کرد که این خانه مال زید است. حال «بل آمده تا حکم را نسبت به ماقبل مسکوت کند و برای ما بعد اثبات کند. طبق آنچه گفته شد، بل نمی‌تواند اقرار به ماقبل خودش را نفی کند. ولی برای ما بعد می‌تواند ثابت کند. حال چون خانه به زید داده شده است، باید پول آن را نیز به عمرو بدهد (خانه به زید تعلق می‌گیرد و پول خانه به عمرو). این مثال، عین مثال «هذا الدرهم لزید بل لعمرو» است.

تذکر: این حکم یک استثنا دارد. و آن اینکه این شخص اشتباه کرده باشد و زید هم بیاید بگوید «این مقر اشتباه کرد و خانه مال من نیست». در اینجا اقرار باطل می‌شود.

نکته۲: اگر مقر دو شاهد بگیرد، تا آن دو شاهد باشند به اقرار مقر به «بیع و قبض ثمن». مثلا زید می‌خواهد خانه‌اش را به عمرو به ۱۰۰ ملیون بفروشد. حال زید می‌رود دو شاهد می‌آورد و سپس در حضور آن‌ها اقرار می‌کند که «منِ زید، خانه ام را به این عمرو فروختم و پولش را دریافت کردم». حال این دو شاهد به تنها چیزی که می‌توانند شهادت دهند، اقرار زید است نه خود بیع (فرض این است که فقط اقرار زید را شنیده‌اند ولی بیع را ندیده‌اند). حال اگر عمرو به دادگاه برود، و ادعا کند که پول را داده است ولی در قبال آن خانه را نگرفته است، حال اگر شاهد‌ها بیایند و شهادت دهند ولی عمرو بگوید ما اقرار کردیم ولی بعد از آن اتفاقی نیافتاد و خانه به من داده نشد، در اینجا تکلیف چیست؟ قاضی باید چه حکمی کند؟ آیا ادعای «تواطیء» قابلیت طرح در دادگاه دارد؟

پاسخ: دو نظر است:

  • برخی مثل مرحوم شهید گفته‌اند: بله! ادعای تواطء در دادگاه مسموع است. لذا کسی که ادعای تواطء می‌کند می‌شود مدعی و کسی که مخالفت می‌کند با این مساله می‌شود منکر. حال مدعی باید بینه بیاورد و الا منکر قسم می‌خورد.
  • برخی گفته‌اند: ادعای تواطء، اساساً قابلیت طرح در دادگاه ندارد! زیرا مقر، با ادعای تواطء دارد منکر اقرار خود می‌شود و انکار اقرار مورد پذیرش نیست.

نظر شهید: این حرف درستی نیست! زیرا اگرچه در اینجا شخص دارد انکار می‌کند اقرار خود را ولی این مساله از مسائلی است که بین مردم رواج دارد. لذا چون در عرف تواطء عام البلوی است، باید در دادگاه بررسی شود تا ضرر به وجود نیاید.

۶

تطبیق بررسی دو نکته

﴿ ولو قال: هذه الدار لزيد، بل لعمروٍ، دُفعت (الدار) إلى زيد (خانه به زید داده می‌شود) ﴾ عملاً بمقتضى إقراره الأوّل (اول اقرار به این کرد که خانه مال زید است) ﴿ وغرم لعمرو قيمتَها (غرامت داده می‌شود به عمرو قیمت آن خانه) ﴾ لأنّه (مقر) قد حال (فاصله انداخته و مانع شده است) بينه (عمرو) وبين المقَرّ به (دار) بإقراره الأوّل فيغرم له (حال که با اقرار اولش، باعث شد خانه از چنگ عمرو در بیاید و به زید برسد، باید غرامت خانه را به عمرو بدهد)؛ للحيلولة الموجبة للغُرم ﴿ إلّاأن يصدّقه زيد ﴾ في أنّها لعمرو فتدفع إلى عمرو من غير غُرم.

﴿ ولو أشهد (شاهد بگیرد) ﴾ شاهدي عدل ﴿ بالبيع ﴾ لزيد ﴿ وقبض الثمن ﴾ منه (یعنی شما دو نفر شاهد باشید به اقرار من به بیع این خانه به زید گرفتن پول آن!) ﴿ ثمّ ادّعى المواطاة (توافق و گاو بندی) ﴾ بينه (اقامه کننده بینه) وبين المقرّ له (زید) على الإشهاد من غير أن يقع بينهما بيع ولا قبض سُمعت دعواه (که اگر بعدا بیع در محلی واقع شد که نمی‌توانستیم شاهد بگیریم، خیالمان راحت باشد)؛ لجريان العادة بذلك (این مساله در عرف سابقه دارد) و ﴿ اُحلف المقرّ له ﴾ على الإقباض أو على عدم المواطاة.

ويحتمل عدم السماع (احتمال مواطاة اساسا در دادگاه شنیده نمی‌شود) فلا يتوجّه اليمين؛ لأنّه مكذِّب لإقراره (یعنی چون نفی اقرار است، پذیرفته نمی‌شود).

ويضعَّف (احتمال دوم) بأنّ ذلك واقع، تعمّ البلوى به فعدم سماعها (یعنی عدم بررسی این ادعا در دادگاه) يفضي إلى الضرر المنفيّ (باعث ضرر منفی در شریعت می‌شود) هذا إذا شهدت البيّنة على إقراره بهما (اقرار مقر به بیع و قبض ثمن) أمّا لو شهدت بالقبض لم يلتفت إليه؛ لأنّه مكذّب لها طاعن فيها فلا يتوجّه بدعواه يمين.

كان ذريعة إلى سدّ باب الإقرار ، وهو منافٍ للحكمة.

والتحقيق أنّ هذا ليس من باب تعقيب الإقرار بالمنافي ، بل هو إقرار بالعشرة؛ لثبوتها في الذمّة ، وإن سلم كلامه فهو إقرار منضمّ إلى دعوى عين من أعيان مال المُقَرّ له ، أو شيء في ذمّته ، فيسمع الإقرار ولا تُسمع الدعوى. وذكره في هذا الباب لمناسبة مّا.

﴿ وكذا يُلزم بالعشرة لو أقرّ بها ثمّ عقّبه بكونها ﴿ من ثمن خمر أو خنزير لتعقيبه الإقرار بما يقتضي سقوطه؛ لعدم صلاحيّة الخمر والخنزير مبيعاً يستحقّ به الثمن في شرع الإسلام.

نعم ، لو قال المقرّ : «كان ذلك من ثمن خمر أو خنزير فظننته لازماً لي» وأمكن الجهل بذلك في حقّه توجّهت دعواه وكان له تحليف المقرّ له على نفيه إن ادّعى العلم بالاستحقاق ، ولو قال : «لا أعلم الحال» حلف على عدم العلم بالفساد ، ولو لم يمكن الجهل بذلك في حقّ المقرّ لم يُلتفت إلى دعواه.

﴿ ولو قال : له عليَّ ﴿ قفيز حنطة ، بل قفيز شعير لزماه قفيز الحنطة والشعير؛ لثبوت الأوّل بإقراره والثاني بالإضراب.

﴿ ولو قال : له عليَّ ﴿ قفيز حنطة ، بل قفيزان حنطة ، فعليه قفيزان وهما الأكثر خاصّة.

﴿ ولو قال : له هذا الدرهم ، بل هذا الدرهم ، فعليه الدرهمان لاعترافه في الإضراب بدرهم آخر مع عدم سماع العدول.

﴿ ولو قال : له هذا الدرهم ، بل درهم ، فواحد لعدم تحقّق المغايرة بين المعيّن والمطلق؛ لإمكان حمله عليه.

وحاصل الفرق بين هذه الصور يرجع إلى تحقيق معنى «بل» وخلاصته :

أنّها حرف إضراب ، ثمّ إن تقدّمها إيجاب وتلاها مفرد جعلت ما قبلها كالمسكوت عنه ، فلا يحكم عليه بشيء وأثبتت الحكم لما بعدها ، وحيث كان الأوّل إقراراً صحيحاً استقرّ حكمه بالإضراب عنه. وإن تقدّمها نفيٌ فهي لتقرير ما قبلها على حكمه وجعل ضدّه لما بعدها.

ثمّ إن كانا مع الإيجاب مختلفين أو معيّنين لم يقبل إضرابه؛ لأنّه إنكار للإقرار الأوّل ، وهو غير مسموع. فالأوّل ك‍ «له قفيز حنطة ، بل قفيز شعير». والثاني ك‍ «له هذا الدرهم ، بل هذا الدرهم». فيلزمه القفيزان والدرهمان؛ لأنّ أحد المختلفين وأحد الشخصين غير داخل في الآخر.

وإن كانا مطلقين أو أحدهما لزمه واحد إن اتّحد مقدار ما قبل «بل» وما بعدها ك‍ «له درهم ، بل درهم» أو «هذا الدرهم بل درهم» أو «درهم ، بل هذا الدرهم» لكن يلزمه مع تعيين أحدهما المعيّن. وإن اختلفا كمّيّة ك‍ «له قفيز ، بل قفيزان» أو «هذا القفيز ، بل قفيزان» أو بالعكس ، لزمه الأكثر ، لكن إن كان المعيّن هو الأقلّ تعيّن ووجب الإكمال.

﴿ ولو قال : هذه الدار لزيد ، بل لعمروٍ ، دُفعت إلى زيد عملاً بمقتضى إقراره الأوّل ﴿ وغرم لعمرو قيمتَها لأنّه قد حال بينه وبين المقَرّ به بإقراره الأوّل فيغرم له؛ للحيلولة الموجبة للغُرم ﴿ إلّاأن يصدّقه زيد في أنّها لعمرو فتدفع إلى عمرو من غير غُرم.

﴿ ولو أشهد شاهدي عدل ﴿ بالبيع لزيد ﴿ وقبض الثمن منه ﴿ ثمّ ادّعى المواطاة بينه وبين المقرّ له على الإشهاد من غير أن يقع بينهما بيع ولا قبض سُمعت دعواه؛ لجريان العادة بذلك و ﴿ اُحلف المقرّ له على الإقباض أو على عدم المواطاة.

ويحتمل عدم السماع فلا يتوجّه اليمين؛ لأنّه مكذِّب لإقراره.

ويضعَّف بأنّ ذلك واقع ، تعمّ البلوى به فعدم سماعها يفضي إلى الضرر المنفيّ (١) هذا إذا شهدت البيّنة على إقراره بهما (٢) أمّا لو شهدت بالقبض لم يلتفت إليه؛ لأنّه مكذّب لها طاعن فيها فلا يتوجّه بدعواه يمين.

__________________

(١) بقوله صلى‌الله‌عليه‌وآله : الوسائل ١٧ : ٣٤١ ـ ٣٤٢ ، الباب ١٢ من أبواب إحياء الموات ، الحديث ٣ ـ ٥.

(٢) لم يرد «بهما» في (ع).