درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۶۴: کتاب الاقرار ۱۰: تعقیب اقرار بما ینافیه ۲

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

تتمه فرع چهارم

مقدمه: در جلسه قبل گفته شد که اگر مستثنی منه مثبت باشد، مستثنی می‌شود منفی و اگر مستثنی منه منفی باشد مستثنی می‌شود مثبت. پس استثناء از اثبات نفی است و استثناء از نفی اثبات است. سپس متناسب با این قاعده ۴ فرع مطرح شد.

فرع چهارم این بود «لیس له علی مئه الا تسعین». در این فرع بیان شد که شهید اول عقیده دارند که شخص در صورتی بیان این جمله اصلا مقر نیست زیرا تسعین در صورتی می‌تواند منصوب باشد که مستثنی منه آن موجب باشد و نه منفی. لذا می‌فرمودند لیس بر کل جمله داخل شده است. اما شهید ثانی فرمودند که این حرف قابل قبلو نیست زیرا در کلام تام غیر موجب هم مستثنی به صورت موجب می‌آید.

بحث جدید: با اشکالی که به توجیه دیروز شد، گویا اشکال کردیم به حکم «فلیس مقرا» شهید اول. ولی چه کنیم که فقها به این «فلیس مقرا» حکم و فتوا داده‌اند. حال چگونه می‌توان این کلام فقها را توجیه کرد؟

توجیه برای «فلیس مقرا»: در این روایت دو احتمال وجود دارد:

  • مستثنی در کلام تام غیر موجب باشد و منصوب باشد. یعنی در مثال بالا، ۹۰ تا بر عهده مقر است.
  • مستثنی در کلام تام موجب آمده است. یعنی لیس را بر مستثنی منه داخل ندانیم بلکه بر کل جمله داخل بدانیم. طبق این احتمال هیچ چیزی بر عهده مقر نمی‌آید

حال در بین این دو احتمال، احتمال دوم بهتر است به خاطر «اصالة البرائة».

اشکال: بین این دو احتمال، احتمال اول اظهر است.

پاسخ: شهید ثانی می‌فرمایند: ما هم قبول داریم که احتمال اول اظهر است ولی به جهت چند نکته، ما در اینجا احتمال اظهر را کنار می‌گذاریم. آن چند نکته عبارتند از:

الف) فتوای علما (بسیاری از علما فتوا داده‌اند که در این حالت فلیس مقرا)

ب) اصالة البرائة

ج) احتمال این قسم وجود دارد

۴

تطبیق تتمه فرع چهارم

فالأولى في توجيه عدم لزوم شيء (توجیه فلیس مقرا) في المسألة أن يقال على تقدير النصب (همان فرع چهارم): يُحتمل كونُه على الاستثناء من المنفيّ (استثناء از منفی باشد. یعنکلام تام غیر موجب باشد)، فيكون إقراراً بتسعين. وكونُه من المثبت (یعنی استثناء تام موجب باشد و لیس بر سر کل جمله آمده باشد)، والنفي موجَّه إلى مجموع الجملة، فلا يكون إقراراً بشيء فلا يلزمه شيء (اصالة البرائة)؛ لقيام الاحتمال واشتراك مدلول اللفظ لغة. مع أنّ حمله على المعنى الثاني مع جواز الأوّل خلاف الظاهر (یعنی احتمال اول اظهر است از احتمال دوم)، والمتبادر من صيغ الاستثناء هو الأوّل وخلافه (اول) يحتاج إلى تكلّف لا يتبادر من الإطلاق، وهو قرينة ترجيح أحد المعنيين المشتركين، (با اینکه احتمال دوم خلاف ظاهر است ولی به خاطر چند نکته، آن را بر احتمال اول ترجیح می‌دهیم) إلّا (نکته۱:) أنّ فتواهم المنضمّ إلى (نکته۲:) أصالة البراءة و (نکته۳:) قيام الاحتمال في الجملة يعيّن المصير إلى ما قالوه. (فلیس مقرا)

۵

تعدّد استثناء

بحث تعدد استثنا

چند صورت متصور است:

۱) استثناء همراه با حرف عطف: «له علیّ عشرة الا اربعة و الا ثلاثة». در این صورت هیچ فرقی نمی‌کند که الا تکرار بشود با نشود. در این حالت هر دو استثنا به مستثنی منه بر می‌گردد. یعنی دو استثناء را روی هم می‌گذاریم و از مستثنی منه کم می‌کنیم. یعنی در این مثال، ۴ را به اضافه ۳ می‌کنیم که می‌شود ۷ و از ۱۰ کم می‌کنیم که می‌شود ۳. پس به ۳ اقرار کرده است.

توضیح: معطوف و معطوف علیه در حکم باید مشترک باشند. یعنی معطوف و معطوف علیه را در حکم جمله واحده می‌گیریم. و چون عطف است فرقی نمی‌کند که معطوف از معطوف علیه بیشتر باشد و یا کمتر.

۲) استثناء به همراه حرف عطف نیست: این صورت چند حالت دارد:

  • دومی بیشتر از اولی است: «له علیّ عشرة الا اربعة الا خمسة». در این حالت هر دو استثنا به مستثنی منه بر می‌گردد. یعنی دو استثناء را روی هم می‌گذاریم و از مستثنی منه کم می‌کنیم. یعنی در این مثال ۴ را به اضافه ۵ می‌کنیم که می‌شود ۹. سپس از ۱۰ کم می‌کنیم که می‌شود ۱. پس به ۱ اقرار کرده است.

توضیح: در این حالت، چون نمی‌توان استثنای دوم را به استثناء اول برگرداند (چون ۵ را نمی‌توان از ۴ کم کرد!) لذا برای اینکه کلام از ناصحیحی و غلط بودن خارج کنیم باید هر دو استثناء را از مستثنی منه کم کنیم.

  • دومی مساوی اولی است: «له علیّ عشرة الا اربعة الا اربعة». در این حالت هر دو استثنا به مستثنی منه بر می‌گردد. یعنی دو استثناء را روی هم می‌گذاریم و از مستثنی منه کم می‌کنیم. یعنی در این مثال ۴ را به اضافه ۴ می‌کنیم که می‌شود ۸. سپس ۸ را از ۱۰ کم می‌کنیم که می‌شود ۲. پس به ۲ اقرار کرده است.

توضیح: در این حالت، چون نمی‌توان استثنای دوم را به استثناء اول برگرداند (چون۴ را نمی‌توان از ۴ کم کرد! چون در این صورت هیچی باقی نمی‌ماند) لذا برای اینکه کلام از ناصحیحی و غلط بودن خارج کنیم باید هر دو استثناء را از مستثنی منه کم کنیم.

نکته: در این سه موردی که تا به حال خواندیم (مورد۱ و دوحالت اول مورد ۲) در صورتی مطلبی که گفتیم صحیح است که هر دو استثناء روی هم از مستثنی منه کمتر باشد. لذا اگر گفته شود «له علی عشره الا خمسه الا خمسه» کلام درست نیست. لذا در این چنین مواردی (که نه می‌توان استثناء دوم را از اولی کم کرد و نه می‌توان مجموع دو استثناء را از مستثنی منه کم کرد) باید بگوییم که استثناء دوم لغو است.

  • دومی کمتر از اولی است: «له علی عشرة الا اربعه الا ثلاثهم»: بحث آن خواهد آمد.
۶

تطبیق تعدد استثناء

﴿ (صورت ۱:) ولو تعدّد الاستثناء وكان بعاطف ﴾ كقوله: «له عليَّ عشرة إلّاأربعة وإلّا ثلاثة» ﴿ أو (صورت۲:) كان ﴾ الاستثناء ﴿ الثاني أزيد من الأوّل (یعنی هم حرف عطف ندارد و هم دومی از اولی بیشتر است)﴾ كقوله: «له عليَّ عشرة إلّا أربعة إلّاخمسة» ﴿ أو مساوياً له (اول) ﴾ كقوله في المثال: «إلّاأربعة إلّاأربعة» ﴿ رجعا جميعاً إلى المستثنى منه (یعنی استثناء اول و دوم را جمع می‌کنیم و از مستثنی منه کم می‌کنیم) ﴾.

أمّا مع العطف: فلوجوب اشتراك المعطوف والمعطوف عليه في الحكم (حکم معطوف و معطوف علیه در حکم یکسان است)، فهما (مستثنی و مستثنی منه) كالجملة الواحدة، ولا فرق بين تكرّر حرف الاستثناء وعدمه، ولا بين زيادة الثاني على الأوّل ومساواته (ثانی) له (اول) ونقصانه (ثانی) عنه (اول).

وأمّا مع زيادة الثاني على الأوّل أو مساواته (در جایی که حرف عطفی هم وجود ندارد): فلاستلزام عوده (ثانی) إلى الأقرب (اول) الاستغراق (یعنی دومی، تمام اولی را شامل می‌شود) وهو (استغراق) باطل، فيصان كلامه (مقر) عن الهذر بعودهما معاً إلى المستثنى منه (یعنی اگر می‌خواهیم کلام مقر باطل و لغو نشود، باید جمیع مستثنی اول و دوم را از مستثنی منه کم کنیم). واعلم أنّه لا يلزم من عودهما (مستثنی اول و دوم) معاً إليه (مستثنی منه) صحّتهما، بل إن لم يستغرق الجميع (استثناء اول و دوم) المستثنى منه صحّ كالمثالين، وإلّا فلا، لكن إن لزم الاستغراق من الثاني خاصّة كما لو قال: «له عليَّ عشرة إلّاخمسة إلّاخمسة» لغا الثاني خاصّة (فقط دومی لغو است و کان لم یکن حساب می‌شود)؛ لأنّه هو الذي أوجب الفساد. وكذا مع العطف، سواء كان الثاني مساوياً للأوّل كما ذُكر، أم أزيد ك‍ «له عشرة إلّاثلاثة وإلّا سبعة» أم أنقص كما لو قدّم السبعة على الثلاثة.

۷

بررسی حالت آخر

 حالت سوم از ۲: استثناء دومی کمتر از اولی است: «له علی عشرة الا اربعه الا ثلاثهم»: در این مورد، اشکالی که در قبلی‌ها بود نیست! زیرا می‌توان استثناء دوم را از استثناء اول کم کرد. لذا در این مثال، اول ۳ را از ۴ کم می‌کنیم که می‌شود ۱. سپس ۱ را از ۱۰ کم می‌کنیم که می‌شود ۹.

سؤال: اگر مثال اینگونه بود «له علی عشرة، الا تسعة الا ثمانیة الا سبعة الا ستة الا خمسة الا اربعة الا ثلاثة الا اثنین الا واحد» چگونه محاسبه کنیم؟

پاسخ: ابتدا ۱ را از ۲ کم می‌کنیم که می‌شود ۱. سپس ۱ را به ۳ اضافه می‌کنیم (چون استثناء از اثبات می‌شود نفی و استثناء از نفی می‌شود اثبات). سپس به همین ترتیب یکی در میان اضافه و کم می‌کنیم که نتیجه می‌شود ۵. می‌توان هم زوج‌ها را با هم جمع کرد و سپس فردها را با هم جمع کرد و از یکدیگر کم کرد.

۸

تطبیق بررسی حالت آخر

﴿ وإلّا ﴾ يكن بعاطف ولا مساوياً للأوّل ولا أزيد منه، بل كان أنقص بغير عطف، كقوله: «له عليَّ عشرة إلّاتسعة إلّاثمانية» ﴿ رجع التالي (استثناء دوم) إلى متلوّه (استثناءاول) ﴾ لقربه؛ إذ لو عاد (دوم) إلى البعيد (مستثنی منه) لزم ترجيحه (بعید) على الأقرب بغير مرجّح، وعوده (دومی) إليهما (مستثنی اول و مستثنی منه) يوجب التناقض؛ إذ المستثنى والمستثنى منه متخالفان نفياً وإثباتاً كما مرّ فيلزمه في المثال تسعة؛ لأنّ قوله الأوّل إقرار بعشرة، حيث إنّه إثبات والاستثناء الأوّل نفي للتسعة منها؛ لأنّه وارد على إثبات، فيبقى واحد، واستثناؤه الثاني إثبات للثمانية؛ لأنّه استثناء من المنفيّ فيكون مثبتاً، فيضمّ ما أثبته وهو الثمانية إلى ما بقي وهو الواحد، وذلك تسعة.

ولو أنّه ضمّ إلى ذلك قوله: «إلّاسبعة» «إلّاستّة» حتّى وصل إلى الواحد لزمه خمسة؛ لأنّه بالاستثناء الثالث نفى سبعة ممّا اجتمع وهو تسعة فبقي اثنان، وبالرابع أثبت ستّة فبقي ثمانية، وبالخامس يصير ثلاثة، وبالسادس يصير سبعة، وبالسابع أربعة، وبالثامن ستّة، وبالتاسع وهو الواحد ينتفي منها واحد فيبقى خمسة.

والضابط (روش دوم): أن تجمع الأعداد المثبتة وهي الأزواج على حدة، والمنفيّة وهيالأفراد كذلك، وتسقط جملة المنفيّ من جملة المثبت، فالمثبت ثلاثون، والمنفيّ خمسة وعشرون، والباقي بعد الإسقاط خمسة.

(وَلاٰ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ اِمْرَأَتَكَ) (١).

فالأولى في توجيه عدم لزوم شيء في المسألة أن يقال على تقدير النصب : يُحتمل كونُه على الاستثناء من المنفيّ ، فيكون إقراراً بتسعين. وكونُه من المثبت ، والنفي موجَّه إلى مجموع الجملة ، فلا يكون إقراراً بشيء فلا يلزمه شيء؛ لقيام الاحتمال واشتراك مدلول اللفظ لغة. مع أنّ حمله على المعنى الثاني مع جواز الأوّل خلاف الظاهر ، والمتبادر من صيغ الاستثناء هو الأوّل وخلافه يحتاج إلى تكلّف لا يتبادر من الإطلاق ، وهو قرينة ترجيح أحد المعنيين المشتركين ، إلّا أنّ فتواهم المنضمّ إلى أصالة البراءة وقيام الاحتمال في الجملة يعيّن المصير إلى ما قالوه.

﴿ ولو تعدّد الاستثناء وكان بعاطف كقوله : «له عليَّ عشرة إلّاأربعة وإلّا ثلاثة» ﴿ أو كان الاستثناء ﴿ الثاني أزيد من الأوّل كقوله : «له عليَّ عشرة إلّا أربعة إلّاخمسة» ﴿ أو مساوياً له كقوله في المثال : «إلّاأربعة إلّاأربعة» ﴿ رجعا جميعاً إلى المستثنى منه.

أمّا مع العطف : فلوجوب اشتراك المعطوف والمعطوف عليه في الحكم ، فهما كالجملة الواحدة ، ولا فرق بين تكرّر حرف الاستثناء وعدمه ، ولا بين زيادة الثاني على الأوّل ومساواته له ونقصانه عنه.

وأمّا مع زيادة الثاني على الأوّل أو (٢) مساواته : فلاستلزام عوده إلى الأقرب الاستغراق وهو باطل ، فيصان كلامه عن الهذر بعودهما معاً إلى المستثنى منه.

__________________

(١) هود : ٨١.

(٢) في مصحّحة (ع) : و.

واعلم أنّه لا يلزم من عودهما معاً إليه صحّتهما ، بل إن لم يستغرق الجميع المستثنى منه صحّ كالمثالين ، وإلّا فلا ، لكن إن لزم الاستغراق من الثاني خاصّة كما لو قال : «له عليَّ (١) عشرة إلّاخمسة إلّاخمسة» لغا الثاني خاصّة؛ لأنّه هو الذي أوجب الفساد. وكذا مع العطف ، سواء كان الثاني مساوياً للأوّل كما ذُكر ، أم أزيد ك‍ «له عشرة إلّاثلاثة وإلّا سبعة» أم أنقص كما لو قدّم السبعة على الثلاثة.

﴿ وإلّا يكن بعاطف ولا مساوياً للأوّل ولا أزيد منه ، بل كان أنقص بغير عطف ، كقوله : «له عليَّ عشرة إلّاتسعة إلّاثمانية» ﴿ رجع التالي إلى متلوّه لقربه؛ إذ لو عاد إلى البعيد لزم ترجيحه على الأقرب بغير مرجّح ، وعوده إليهما يوجب التناقض؛ إذ المستثنى والمستثنى منه متخالفان نفياً وإثباتاً كما مرّ (٢) فيلزمه في المثال تسعة؛ لأنّ قوله الأوّل إقرار بعشرة ، حيث إنّه إثبات والاستثناء الأوّل نفي للتسعة منها؛ لأنّه وارد على إثبات ، فيبقى واحد ، واستثناؤه الثاني إثبات للثمانية؛ لأنّه استثناء من المنفيّ فيكون مثبتاً ، فيضمّ ما أثبته وهو الثمانية إلى ما بقي وهو الواحد ، وذلك تسعة.

ولو أنّه ضمّ إلى ذلك قوله : «إلّاسبعة» «إلّاستّة» حتّى وصل إلى الواحد لزمه خمسة؛ لأنّه بالاستثناء الثالث نفى سبعة ممّا اجتمع وهو تسعة فبقي اثنان ، وبالرابع أثبت ستّة فبقي ثمانية ، وبالخامس يصير ثلاثة ، وبالسادس يصير سبعة ، وبالسابع أربعة ، وبالثامن ستّة ، وبالتاسع وهو الواحد ينتفي منها واحد فيبقى خمسة.

والضابط : أن تجمع الأعداد المثبتة وهي الأزواج على حدة ، والمنفيّة وهي

__________________

(١) لم يرد (عليّ) في (ع) و (ف).

(٢) مرّ في الصفحة ٥٤١.

الأفراد كذلك ، وتسقط جملة المنفيّ من جملة المثبت ، فالمثبت ثلاثون ، والمنفيّ خمسة وعشرون ، والباقي بعد الإسقاط خمسة.

ولو أنّه لمّا وصل إلى الواحد قال : إلّااثنين ، إلّاثلاثة إلى أن وصل إلى التسعة ، لزمه واحد. ولو بدأ باستثناء الواحد وختم به لزمه خمسة. ولو عكس القسمَ الأوّل فبدأ باستثناء الواحد وختم بالتسعة ، لزمه واحد. وهو واضح بعد الإحاطة بما تقدّم من القواعد ورتّب عليه ما شئت من التفريع.

﴿ ولو استثنى من غير الجنس صحّ وإن كان مجازاً؛ لتصريحه بإرادته ، ولإمكان تأويله بالمتّصل بأن يضمر قيمة المستثنى ونحوها ممّا يطابق المستثنى منه ﴿ وأسقط المستثنى باعتبار قيمته ﴿ من المستثنى منه فإذا بقي منه ﴿ بقيّة وإن قلّت ﴿ لزمت ، وإلّا بطل الاستثناء؛ للاستغراق ﴿ كما لو قال : له عليَّ مئة إلّاثوباً هذا مثال الاستثناء من غير الجنس مطلقاً ، فيصحّ ويطالب بتفسير الثوب ، فإن بقي من قيمته بقيّة من المئة بعد إخراج القيمة قُبل ، وإن استغرقتها (١) بطل الاستثناء على الأقوى واُلزم بالمئة. وقيل : يبطل التفسير خاصّة فيطالب بغيره (٢).

﴿ و الاستثناء ﴿ المستغرق باطل اتّفاقاً ﴿ كما لو قال : له عليَّ مئة إلّا مئة ولا يحمل على الغلط ، ولو ادّعاه لم يُسمع منه. هذا إذا لم يتعقّبه استثناء آخر يزيل استغراقه ، كما لو عقَّب ذلك بقوله : «إلّاتسعين» فيصحّ الاستثناءان ويلزمه تسعون؛ لأنّ الكلام جملة واحدة لا يتمّ إلّابآخره وآخره يصيّر الأوّل غير مستوعب ، فإنّ المئة المستثناة منفيّة؛ لأنّها استثناء من مثبت ، والتسعين

__________________

(١) في سوى (ش) : استغرقها.

(٢) قاله العلّامة في الإرشاد ١ : ٤١٥.