درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۱: اقسام طلاق ۱

 
۱

خطبه

۲

فضیلت علم و علم آموزی

قال امام زین العابدین عليه‌السلام: «إِنَّ طَالِبَ اَلْعِلْمِ إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ لَمْ يَضَعْ رِجْلَهُ عَلَى رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ مِنَ اَلْأَرْضِ إِلاَّ سَبَّحَتْ لَهُ إِلَى اَلْأَرَضِينَ اَلسَّابِعَةِ». طالب علم وقتی از منزلش خارج می‌شود پایش روی هیچ‌تر و خشکی نمی‌گذارد مگر اینکه برای او تا طبقه هفتم زمین تسبیح گفته می‌شود.

روایاتی که در مورد فضیلت علم، عالم، علم آموزی داریم، بسیار زیاد است. ولی این روایات دو وجه دارد:

اولا: نشانه فضیلت بسیار زیاد علم و عالم است.

ثانیا: وظیفه ما را سنگین می‌کند. زیرا همه این روایات در مورد عالم اهل عمل است.

لذا در روایتی در کافی (ج۱، ص۴۴) می‌خوانیم: «عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ اَلْهِلاَلِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يُحَدِّثُ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ فِي كَلاَمٍ لَهُ: اَلْعُلَمَاءُ رَجُلاَنِ رَجُلٌ عَالِمٌ آخِذٌ بِعِلْمِهِ فَهَذَا نَاجٍ وَ عَالِمٌ تَارِكٌ لِعِلْمِهِ فَهَذَا هَالِكٌ وَ إِنَّ أَهْلَ اَلنَّارِ لَيَتَأَذَّوْنَ مِنْ رِيحِ اَلْعَالِمِ اَلتَّارِكِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ اَلنَّارِ نَدَامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَى اَللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اَللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اَللَّهُ اَلْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ اَلدَّاعِيَ اَلنَّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ وَ اِتِّبَاعِهِ اَلْهَوَى وَ طُولِ اَلْأَمَلِ أَمَّا اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ اَلْحَقِّ وَ طُولُ اَلْأَمَلِ يُنْسِي اَلْآخِرَةَ.»

۳

عبارت آغازین

۴

اقسام طلاق

به جهت اهمیتی که مطالب قبلی در فهم مطالب بعدی دارد، ما یک خلاصه‌ای از مطالب قبلی در ضمن مطالب فعلی بیان خواهیم کرد.

مرحوم شهید طلاق را به ۴ قسم تبدیل می‌کنند: واجب و حرام و مستحب و مکروه. در واقع ایشون می‌خواهند بفرمایند که ما طلاق مباح (مساوی الطرفین) نداریم. چون هر طلاقی که وجه رجحان نداشته باشد و حرام نیز نباشد، حداقل مکروه است.

۵

طلاق‌های حرام

حال در این ۴ قسم طلاق، مرحوم شهید ابتداءا وارد طلاق حرام می‌شوند.

نکته: منظور شهید از حرمت در اینجا، هم حرمت تکلیفی است و هم حرمت وضعی (بطلان).

طلاق‌های حرام

۱) طلاق حائض

مرحوم شهید یکی از اقسام طلاق حرام را، طلاق حائض می‌دانند. البته به شرط اینکه مصحّحی برای آن نباشد. در صفحه ۳۵۳ ایشان فرمودند که مصحح طلاق حائض یکی از این سه مورد است:

الف) همسر او غیر مدخوله است.

ب) همسر او حامله باشد.

ج) شوهر غایب به نحو خاص باشد (که توضیح آن گذشت).

پس اگر کسی زنی داشت که غیر مدخوله بود (ولو اینکه حائض باشد) شوهر می‌تواند او را طلاق بدهد (حرام نیست). یا اینکه اگر زن حامله بود (ولو اینکه حائض هم بود) شوهر می‌تواند او را طلاق بدهد. یا اینکه اگر مرد به نحو خاص غائب بود، می‌تواند زن را طلاق بدهد (ولو اینکه زن حائض باشد). حالا اگر این سه مورد نبود و شخص زنش را در حالت حیض طلاق داد، حرام است یعنی هم حرمت تکلیفی دارد و هم باطل است (حرمت وضعی)

۲) طلاق نفساء

در اینجا نیز این حرمت در صورتی است که مصحّحی وجود نداشته باشد (که بحث آن در صفحه ۳۵۳ گذشت)

۳) طلاق در طهر مواقعه

یعنی اگر کسی حائض نباشد و شوهر در طُهر با او مواقعه کند، در این طهر حق طلاق او را ندارد. البته در چند مورد طلاق زن ولو در طهر مواقعه صحیح است:

الف) اگر زن، صغیره باشد: در این صورت دیگر طلاق اشکال ندارد ولو در طُهر مواقعه باشد.

نکته: البته مواقعه با صغیره حرام است ولی با این حال اگر چنین مواقعه‌ای رخ داد، طلاق او اشکال ندارد.

ب) زن، یائسه باشد.

ج) زن، حامله باشد.

اینکه بیان شد که طلاق در طهر مواقعه حرام است، اختلافی است و دو نظر در اینجا وجود دارد:

  • برخی: حرمت طلاق در طهر مواقعه تنها در صورتی است که زوج می‌داند که زوجه‌اش در طهر مواقعه است و منتقل به طهر غیر مواقعه نشده است.
  • برخی دیگر: چه زوج بداند که زنش در طهر مواقع است و چه نداند، اگر زن او فی الواقع در طهر مواقعه باشد، طلاق او حرام است. یعنی اگر مردی خیال می‌کرد که همسرش در طهر غیر مواقعه است و طلاقش داد. ولی بعدا معلوم شد که زن در هنگام طلاق در طهر مواقعه بوده است، این طلاق باطل است.

۴) سه طلاقه کردن زن در مجلس واحد بدون رجوع

فقه شیعه به خلاف اهل تسنن معتقدند که سه طلاقه کردن زن در مجلس واحد (یعنی بین این طلاق‌ها رجوعی نباشد) باطل و حرام است.

نکته: اگر کسی گفت انت طالق ثلاثا، اگرچه که سه طلاق واقع نمی‌شود ولی یک طلاق واقع می‌شود (اگر سائر شرائط باشند). اگر به جای انت طالق ثلاثا، سه بار گفت «انت طالق» باز هم مثل قبل فقط یک طلاق واقع می‌شود.

۶

طلاق مکروه

اگر اخلاق زوجین با هم تناسب داشته باشد و بدون سبب رجحان طلاق، طلاقی صورت بگیرد مکروه است.

طلاق فی حد نفسه مکروه است. از امام صادق عليه‌السلام روایت است که فرمودند: «ما من شیء مما احلّه الله ابغض الیه من الطلاق» یعنی در میان حلال‌ها، مبغوض‌ترین حلال نزد خداوند طلاق است.

۷

طلاق‌های واجب

طلاق‌های واجب

ابتدا دو اصطلاح را توضیح دهیم:

۱) ایلاء: «و هو الحلف علی ترک وطئ الزوجه الدائمه المدخول بها ابدا او مطلقا او زیاده علی اربعه اشهر اضرارا بها» در ایلاء مرد فقط قسم میخورد به ترک وطی.

۲) ظهار: طلاقی که در آن مکلف، همسر خود را تشبیه به ظهر محرمه علیه می‌کند. یعنی می‌گوید «ظهرک کظهر امی» یعنی ارتباط تو با من، مثل ارتباط من با مادرم است (مثل مادرم، تو نیز بر من حرامی).

حکم ایلاء و ظهار: مرد ایلاء کننده یا مرد ظهار کننده، یا باید رجوع کند به همسرش و کفاره بدهد یا اینکه باید طلاق بدهد. پس وجوب طلاق در اینجا، وجوب تخییری است (در طلاق فقط وجوب تخییری است).

نکته: البته ممکن است در برخی صور، طلاق به خاطر دلیل خاصی، واجب عینی شود. مثلا اگر مردی زنش را طلاق ندهد، جان زن به خطر می‌افتد. خب در این صورت طلاق زن واجب عینی است.

۸

طلاق مستحب

در صورتی که بین زن و مرد دشمنی وجود داشته باشد و امید به وفاق بین زوجین نباشد، طلاق مستحب است.

حالا شهید اول می‌فرمایند: «وإمّا سنّة، وهو الطلاق مع الشقاق وعدم رجاء الاجتماع والخوف من الوقوع في المعصيه»

حالا شهید ثانی می‌فرمایند: ما عبارت «والخوف من الوقوع فی المعصیه» را به دو صورت می‌توانیم معنا کنیم:

۱) تتمه برای ما قبل بدانیم: یعنی شهید اول فقط یک مورد برای طلاق مستحب ذکر کرده‌اند (شقاق + عدم رجاء الاجتماع + خوف وقوع در معصیت)

۲) منظور بیان یک مورد دیگر برای طلاق مستحب است. یعنی ما دو مورد برای طلاق مستحب داریم:

الف) طلاق مع الشقاق و عدم رجاء الاجتماع

ب) خوف من الوقوع فی المعصیه (ولو شقاقی هم نباشد)

شهید ثانی: همین معنای دوم بهتر است.

۹

طلاق سنی

طلاق سُنّی دو اصطلاح دارد (منظور سنی در مقابل شیعه نیست):

۱) طلاق سنی بالمعنی الاعم: یعنی طلاق جائز. یعنی طلاقی که حرام نباشد (اعم از واجب و مستحب و مکروه)

۲) طلاق سنی بالمعنی الاخص: در جایی است که مرد طبق شرائط زن را طلاق بدهد، بعد آن زن را رها کند تا وقتی که از عده طلاق خارج شود و بعد که از عده طلاق خارج شد، دوباره او را عقد کند.

حال طلاق سنی بالمعنی الاعم خود بر سه قسم است:

الف) طلاق بائن: به طلاقی گویند که در آن مطلِّق نمی‌تواند ابتداءا در آن رجوع کند. قید ابتداءا را آوردیم تا طلاق خلع و مبارات را داخل کنیم. طلاق خلق و مبارات در ابتداء، رجوع در آن جایز نیست. ولی بعد از رجوع زن به بذل، می‌توان رجوع کرد.

طلاق بائن خود بر ۶ مورد است:

  • طلاق غیر مدخول بها (دخولی که موجب غسل شود دبرا او قبلا): چون عده طلاق ندارد.
  • طلاق زن یائسه: چون عده ندارد.
  • طلاق صغیره (ولو مدخول بها باشد): چون عده ندارد.
۱۰

تطبیق طلاق سنی

﴿ ويُطلق الطلاق السنّي ﴾ المنسوب إلى السنّة ﴿ على كلّ طلاق جائز شرعاً ﴾ والمراد به الجائز بالمعنى الأعمّ (شامل واجب و مستحب و مکروه) ﴿ وهو ما قابل الحرام ﴾ ويقال له: «طلاق السنّة بالمعنى الأعمّ). ويقابله «البدعيّ» وهو الحرام. ويطلق «السنّي» على معنىً أخصّ من الأوّل، وهو أن يُطلق على الشرائط ثمّ يتركَها (رجوع نکند) حتّى تخرج من العدّة ويعقد عليها ثانياً، ويقال له: «طلاق السنّة بالمعنى الأخصّ» وسيأتي ما يختلف من حكمهما. 

﴿ وهو ﴾ أي الطلاق السنّي بالمعنى الأعمّ ﴿ ثلاثة ﴾ أقسام: ﴿ بائن ﴾ لا يمكن للمطلّق الرجوع فيه ابتداءً (ابتداءا را آورد تا خلع و مبارات را داخل کند) ﴿ وهو ستّة: طلاق غير المدخول بها ﴾ دخولاً يوجب الغسل في قُبُل أو دُ بُر ﴿ واليائسة ﴾ من المحيض و (حالیه) مثلها لا تحيض ﴿ والصغيرة ﴾ إذ لا عدّة لهذه الثلاث ولا رجوع إلّافي عدّة.

﴿ الفصل الثاني

﴿ في أقسامه

وهو ينقسم أربعة أقسام ﴿ وهي : ما عدا المباح ـ وهو متساوي الطرفين ـ من الأحكام الخمسة ، فإنّه لا يكون كذلك ، بل إمّا راجح أو مرجوح مع المنع من النقيض وتعيينه (١) أم لا.

وتفصيلها : أنّه ﴿ إمّا حرام ، وهو طلاق الحائض ، لا * مع المصحّح له وهو أحد الاُمور الثلاثة السابقة ، أعني : عدم الدخول أو الحمل أو الغيبة ﴿ وكذا النُفَساء ، وفي طهر جامعها فيه وهي غير صغيرة ولا يائسة ولا حامل مع علمه بحالها أو مطلقاً؛ نظراً إلى أنّه لا يُستثنى للغائب إلّاكونها حائضاً ، عملاً بظاهر النصّ (٢).

﴿ والثلاث من غير رجعة والتحريم هنا يرجع إلى المجموع من حيث هو مجموع ، وذلك لا ينافي تحليل بعض أفراده وهو الطلقة الاُولى؛ إذ لا منع منها إذا اجتمعت الشرائط.

__________________

(١) في (ر) : تعيّنه.

(*) في (ق) و (س) ونسخة (ش) من الشرح : إلّا.

(٣) راجع الوسائل ١٥ : ٣٠٨ ، الباب ٢٦ من أبواب مقدّمات الطلاق ، الحديث ٦.

﴿ وكلّه أي الطلاق المحرَّم بجميع أقسامه ﴿ لا يقع بل يبطل ﴿ لكن يقع في الطلقات ﴿ الثلاث من غير رجعة ﴿ واحدة وهي الاُولى ، أو الثانية على تقدير وقوع خلل في الاُولى ، أو الثالثة على تقدير فساد الاُوليين.

﴿ وإمّا مكروه ، وهو الطلاق مع التئام الأخلاق أي أخلاق الزوجين ، فإنّه ما من شيء ممّا أحلّه اللّٰه تعالى أبغض إليه من الطلاق (١) وذلك حيث لا موجب له.

﴿ وإمّا واجب ، وهو طلاق المُولي والمظاهر فإنّه يجب عليه أحد الأمرين : الفئة أو الطلاق كما سيأتي (٢) فكلّ واحد منهما يوصف بالوجوب التخييري ، وهو واجب بقولٍ مطلق.

﴿ وإمّا سنّة ، وهو الطلاق مع الشقاق بينهما ﴿ وعدم رجاء الاجتماع والوفاق ﴿ والخوف من الوقوع في المعصية يمكن أن يكون هذا من تتمّة شرائط سُنّيّته على تقدير الشقاق ، ويمكن كونه فرداً برأسه ، وهو الأظهر ، فإنّ خوف الوقوع في المعصية قد يجامع اتّفاقهما ، فيُسنّ تخلّصاً من الخوف المذكور إن لم يجب كما وجب النكاح له.

﴿ ويُطلق الطلاق السنّي المنسوب إلى السنّة ﴿ على كلّ طلاق جائز شرعاً والمراد به الجائز بالمعنى الأعمّ ﴿ وهو ما قابل الحرام ويقال له : «طلاق السنّة بالمعنى الأعمّ). ويقابله «البدعيّ» وهو الحرام. ويطلق «السنّي» على معنىً أخصّ من الأوّل ، وهو أن يُطلق على الشرائط ثمّ يتركَها حتّى تخرج من العدّة ويعقد عليها ثانياً ، ويقال له : «طلاق السنّة بالمعنى الأخصّ» وسيأتي ما يختلف من حكمهما.

__________________

(١) كما ورد في الوسائل ١٥ : ٢٦٧ ، الباب الأوّل من أبواب مقدّمات الطلاق ، الحديث ٥.

(٢) في الصفحة ٤١٨ و ٤٢٧.

﴿ وهو أي الطلاق السنّي بالمعنى الأعمّ ﴿ ثلاثة أقسام : ﴿ بائن لا يمكن للمطلّق الرجوع فيه ابتداءً ﴿ وهو ستّة : طلاق غير المدخول بها دخولاً يوجب الغسل في قُبُل أو دُ بُر ﴿ واليائسة من المحيض ومثلها لا تحيض ﴿ والصغيرة إذ لا عدّة لهذه الثلاث ولا رجوع إلّافي عدّة ﴿ و طلاق ﴿ المختلعة والمباراة ما لم ترجعا في البذل فإذا رجعتا صار رجعيّاً ﴿ والمطلَّقة ثالثة ثلاثة (١) ﴿ بعد رجعتين كلّ واحدة عقيب طلقة إن كانت حرّة ، وثانية بينها وبين الاُولى رجعة إن كانت أمة.

﴿ ورجعي وهو ما للمطلِّق فيه الرجعة سواء ﴿ رجع أو لا فإطلاق «الرجعي» عليه بسبب جوازها فيه ، كإطلاق «الكاتب» على مطلق الإنسان من حيث صلاحيّته لها (٢).

﴿ و الثالث : ﴿ طلاق العدّة ، وهو أن يطلّق على الشرائط ، ثمّ يرجع في العدّة ويطأ ، ثمّ يطلّق في طهر آخر وإطلاق «العدّي» عليه من حيث الرجوع فيه في العدّة. وجعله قسيماً للأوّلين يقتضي مغايرته لهما مع أنّه أخصّ من الثاني ، فإنّه من جملة أفراده ، بل أظهرها حيث رجع في العدّة ، فلو جعله قسمين ثمّ قسّم الرجعي إليه وإلى غيره كان أجود.

﴿ وهذه أعني المطلّقة للعدّة ﴿ تحرم في التاسعة أبداً إذا كانت حرّة ، وقد تقدّم (٣) أنّها تحرم في كلّ ثالثة حتّى تنكح [زوجاً] (٤) غيره ،

__________________

(١) تفسير لثالثة ، بمعنى أنّ ثلاثة أنسب من الثالثة؛ لتعلّق الحكم بالثلاثة لا بالثالثة فقط. ويمكن فيه الإضافة من قبيل : ثاني اثنين ، وثالث ثلاثة. (هامش ر).

(٢) أي للكتابة.

(٣) تقدّم في الصفحة ٢١٥ وما بعدها.

(٤) لم يرد في المخطوطات.