درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۸۳: کتاب المتاجر:‌ خیارات ۱۲

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

تصریة و راه‌های اثبات آن

مقدمه: بحث در جلسه قبل به «تصریة» رسید. بیان شد که اگر کسی بخواهد گاو یا گوسفند یا شتری را بفروشد و به همین خاطر، چند روز شیر حیوان را ندوشد (یا نگذارد بچه‌ حیوان از مادرش شیر بخورد) تا شیر در پستان این حیوان جمع شود و مشتری هنگام اختبار، خیال کند این حیوان پر شیری است و در آن رغبت پیدا کند، به این عمل «تصریة» گویند که نوعی تدلیس است و خیار را در پی دارد و علاوه بر این، حرمت تکلیفی هم دارد. 

سؤال1: تصریة با چه چیز‌هایی اثبات می‌شود؟

پاسخ: به چند طریق تصریه اثبات می‌شود:

  • اعترافِ خود بایع به این مسئله. 
  • شهادت دو شاهد (بیّنه) به تصریة.
  • اختبار (بحث در این قسمت است). 

سؤال2: کیفیّت اختبار باید چگونه باشد؟

پاسخ: مشتری باید سه روز از این حیوان شیر بدوشد و مقدار شیرِ دفعه اول را با دفعات بعدی در روز‌های بعد بسنجد. اگر تفاوت چندانی بین بار اول و دفعات بعدی وجود نداشت یا اگر دفعات دوم و سوم، مقدار شیر بیشتر بود، در این صورت ثابت می‌شود که تصریة در کار نبوده است. 

اما اگر حیوان در بارِ اول، بیشتر از دفعات بعد شیر داد (تفاوت فاحش و معتنی به) در این صورت تصریة ثابت می‌شود. 

نکته1: اختبار با بیّنه و اقرار  تفاوت دارد و آن اینکه:‌ در اختبار، بعد از سه روز امتحان و اثبات تصریة، شخص بلافصل و به صورت فوری مشتری خیار تدلیس دارد. اما اگر تصریة به اقرار یا شهادت بیّنه ثابت شد، خیار تدلیس می‌آید و تا سه روز هم ادامه خواهد داشت (یعنی دیگر فوری نیست) البته به شرطِ اینکه تصرّفی به غیر از اختبار در مبیع صورت نگیرد[۱].

نکته2: اگر تصریه به واسطه اقرار بایع یا بیّنه ثابت شود ولی در مدّت سه روز، شیر حیوان رو به ازدیاد برود، دیگر خیارِ تدلیس برای مشتری ثابت نیست! (دقیقا مانند خیارِ عیب می‌ماند در صورتی که عیب، قبل از علم مشتری زائل شود، در این صورت مشتری دیگر خیار عیب ندارد)

سؤال3: اگر مشتری قصد کرد که خیار تدلیس را اعمال کند، در این صورت تکلیفِ شیری که توسط مشتری در این سه روز دوشیده شده است چه می‌شود؟ آیا مشتری در صورت فسخ، موظّف است که شیری که دوشیده است را هم پس بدهد؟

پاسخ: شیر بر دو قسمت است:

  • شیری که هنگام خرید، در پستان گوسفند بود.
  • شیری که بعد از خرید در پستان گوسفند به وجود می‌آید. 

قولِ اول (شهید اول): تمامِ شیر‌ها باید توسط مشتری به بایع برگردانده شوند! حتی مقدارِ متجدّد آن. اگر هم شیر‌ها تلف شده اند، باید مثلِ آن را بدهد. زیرا مقداری شیری که در هنگام خرید در پستان گوسفند بوده است که واضح است باید به بایع برگردانده شود (زیرا جزء مبیع بوده است) اما شیر‌هایی که بعدا در پستان گوسفند به وجود آمده است را نیز باید پس بدهد به خاطر اطلاق نصّ (روایت به صورت مطلق می‌گویند باید شیر را برگرداند و فرقی بین متجدّد و غیر متجدّد نمی‌گذارد).

قولِ دوم (شهید ثانی): حرفِ شهید اول در شیرِ غیر متجدّد (شیری که در هنگام بیع در پستان گوسفند وجود داشته است) صحیح است ولی در مورد شیرِ متجدّد (شیری که بعد از بیع در پستان گوسفند به وجود آمده است) اشکال می‌کنند و می‌فرمایند: این شیرِ جدید، در ملکِ مشتری تولید شده است. در واقع زحمت و ... این شیری که تولید شده است برای مشتری بوده است و طبیعی است که ماحصل این زحمات نیز که همان شیر است برای مشتری باشد. 

جالب اینجاست که مصنّف در دروس، به ردّ شیر متجدّد اشکال کرده است. 

نکته3: کسی نگوید: اعمالِ خیارِ تدلیس، نشان‌دهنده آن است که این حیوان از ابتدا به ملک مشتری در نیامده بوده است و لذا شیرِ متجدّد هم ملک مشتری است! (مانند مبنای کاشفه در اجازه فضولی) زیرا در پاسخ گفته می‌شود: مقایسه این مبحث با بیع فضولی و مبنای کشف و نقل اشتباه است! در این مدّت سه روز (تا قبل از اعمال خیار) مشتری قطعا مالک بوده است و با فسخ، از حینِ فسخ مبیع دوباره به بایع منتقل می‌شود. 

نکته4: اگر ماهیّت شیر‌های دوشیده شده عوض شود (مثلا تبدیل به پنیر شود) یا صفتِ آن عوض شود (مثلا چربی آن گرفته شود و تبدیل به شیر کم چرب شود)، در این صورت سه وجه وجود دارد:

  • همان شیرِ تغییر ماهیّت داده شده (پنیر) و یا تغییر صفت داده شده (شیر کم چرب) باید به بایع برگردانده شود اگر هم نقصِ قیمتی پیدا شده است باید ارش را هم پرداخت کند. 
  • همان شیرِ تغییر ماهیّت داده شده (پنیر) و یا تغییر صفت داده شده (شیر کم چرب) باید به بایع برگردانده شود و نیازی هم به پرداخت ارش نیست ولو نقص قیمت پیدا کرده باشد.
  • باید شیرِ دیگری مثلِ شیر سابق خریده شود و به بایع تحویل داده شود (دادن پنیر یا شیرِ کم چرب کفایت نمی‌کند)

نظر شهید: بین این سه قول، قول اول به نظر ما بهتر است. زیرا این پنیر و شیرِ کم چرب، عین مالِ بایع است و فقط تغییر کرده است. ارش هم باید داده شود زیرا این شیر، به دست مشتری دچار نقص‌هایی شده است.


قبلا در خیار حیوان هم بیان شد که تصرّف مسقطِ خیار است. 

۴

تطبیق تصریة و راه‌های اثبات آن

وتثبت التصرية إن لم يعترف بها البائع ولم تقم بها بيّنة (ثابت می‌شود تصریة اگر بایع به تصریة اعتراف نکند و بیّنه هم قائم نشده باشد ـ یعنی اگر بیّنه باشد بیّنه ثابت می‌کند و اگر اقرار باشد، اقرار ثابت می‌کند ولی اگر این دو راه نبود، راه دیگری‌ هم داریم ـ) ﴿ بعد اختبارها ثلاثة  أيّام (سه روز‌ می‌توانند آن را امتحان کنند) ﴾ فإن اتّفقت فيها الحلبات عادةً (اگر عادتاً در آن سه روز آن شیر‌هایی که دوشیده می‌شود مساوی باشند ـ گفت عادتاً تا این نکته را برساند که لازم نیست حتما دقیقا مساوی هم باشند ـ) أو زادت اللاحقة (بار دوّم و سوّم بیشتر می‌شود) فليست (شاة، دابّة) مصرّاةً. وإن اختلفت في الثلاثة فكان بعضها ناقصاً عن الاُولى (برخی از دفعات، کمتر از دفعه اول باشد) نقصاناً خارجاً عن العادة (این نقصان هم نقصانی فاحش و قابل اعتنا است) وإن زاد بعدها في الثلاثة (ولو مقدار شیر در بار سوم، نسبت به بار دوم، اضافه شود) ثبت الخيار بعد الثلاثة بلا فصل على الفور (بعد از سه روز بدون فاصله و به صورت فوری این شخص خیار دارد) . ولو ثبتت بالإقرار أو البيّنة (اگر با اقرار و بیّنه ثابت شد) جاز الفسخ من حين الثبوت مدّة الثلاثة (از لحظه اثبات تصریة با اقرار و بیّنه تا سه روز خیار تدلیس دارد ـ یعنی دیگر در اینجا خیار فوری نیست ـ) ما لم يتصرّف بغير الاختبار (مادامی که به غیر از اختبار، تصرّف دیگری در آن صورت نگیرد ـ قبلا بیان شد که تصرّفات باعث سقوط خیار می‌شوند ـ) بشرط النقصان. فلوتساوت أو زادت هبةً من اللّٰه تعالى (اگر تصریه با اقرار یا بیّنه ثابت شد ولی در این سه روز مشاهده کردیم که شیر این حیوان بیشتر شده است، در این صورت دیگر خیار تدلیس وجود ندارد) فالأقوى زواله (خیار) ، ومثله ما لو لم يعلم بالعيب حتّى زال (در خیار عیب هم نظیر این مطلب وجود داشت. اگر کالایی که مشتری می‌خرد دارای عیبی باشد ولی قبل از اطّلاع مشتری از عیب، آن عیب برطرف شود، دیگر خیار عیب هم ساقط است) .

﴿ ويردّ معها ﴾ إن اختار ردّها ﴿ اللبنُ (نائب فاعل یردّ) (ردّ می‌شود لبن با خود دابّه اگر اختیار کرد ردّ دابّه را) ﴾ الذي حلبه منها (شیری که آن را از حیوان دوشیده است) ﴿ حتّى المتجدّد ﴾ منه بعد العقد (حتّی آن شیر‌هایی که بعد از عقد تولید شده و آن‌ها را دوشیده است) ﴿ أو مثلَه لو تلف ﴾ (اگر هم آن شیر‌ها را تلف کرده بود، باید مثل آن را بدهد) . أمّا ردّ الموجود (آن مقداری که از اول موجود بود) فظاهر (واضح است که باید برگردانده شود) ؛ لأنّه جزء من المبيع (شیری که هنگام عقد در پستان این حیوان بود، در واقع جزئی از مبیع بوده است و لذا مانند اصلِ مبیع، باید برگردانده شود) ، وأمّا المتجدّد (شیری که بعد از عقد تولید می‌شود) فلإطلاق النصّ (به جهت اطلاق نصّ است) بالردّ الشامل له (للمتجدّد) (روایت:‌ «عَنْ أَبِي اَلْمَغْرَاءِ عَنِ اَلْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : فِي رَجُلٍ اِشْتَرَى شَاةً فَأَمْسَكَهَا ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ ثُمَّ رَدَّهَا ـ نمی‌گوید چرا آن را برگدانده است! به صورت مطلق بیان کرده است ـ فَقَالَ إِنْ كَانَ فِي تِلْكَ اَلثَّلاَثَةِ اَلْأَيَّامِ يَشْرَبُ لَبَنَهَا رَدَّ مَعَهَا ـ شاة ـ ثَلاَثَةَ أَمْدَادٍ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا لَبَنٌ فَلَيْسَ عَلَيْهِ شَيْءٌ»)

ويشكل (در متجدّد اشکال داریم به نظر شهید اول) بأنّه (متجدّد) نماء المبيع الذي هو ملكه (نماء مبیعی است که این مبیع ملکِ مشتری بوده است!) والعقد إنّما ينفسخ من حينه (فسخ و اعمال خیار) (شهید می‌خواهند بفرمایند:‌فسخی که الآن رخ می‌دهد کاشف از عدم ملکیّت مشتری از ابتدا نیست!) ، والأقوى عدم ردّه (متجدّد) (اقوی این است که لازم نیست شیر متجدّد را برگرداند) . واستشكل في الدروس (خودِ شهید اول هم در دروس در ردّ متجدّد اشکال کرده‌اند). (استاد: اطلاقِ نصّ هم در اینجا کارساز نیست! زیرا همینکه گفته می‌شود مالکِ شیء مالک نماء هم هست، به نوعی مخصّص اطلاق روایت خواهد بود)

ولو لم يتلف اللبن (اگر شیر تلف نشده بود) لكن تغيّر في ذاته (مثلا شیر تبدیل به پنیر شد) أو صفته (چربی و کره شیر گرفته شد و تبدیل به شیر کم چرب شد) بأن عمل جُبُناً (مشتری از آن پنیر درست کرد) أو مخيضاً (مشتری از آن کره گرفت) ونحوهما (مانند این دو عمل) ، ففي ردّه بالأرش إن نقص (راه اول: خودِ پنیر یا شیرِ کم چرب را برگردان اگر هم نقصان قیمتی پیدا شده است، ارش هم بده) ، أو مجّاناً (راه دوم:‌ پنیر یا شیر کم چرب را پس بده و در صورت نقصان هم نیاز به پرداخت ارش نیست!) ، أو الانتقال إلى بدله (راه سوم: پنیر و شیرِ کم چرب را دیگر نمی‌توان داد! باید شیر جدیدی گرفته شود و به بایع داده شود) أوجه: أجودها الأوّل (بین این سه راه، راه اول بهتر است) (خودِ پنیر و شیرِ کم چرب را باید داد چون عینِ مالِ بایع است / ارش باید داد به جهت خسارتی که به مال وارد شده است) .

۵

بررسی عبارت شهید اول

شهید اول در عبارتشان فرمودند: «و كذا التصرية للشاة و البقرة و الناقة بعد اختبارها ثلاثة أيّام». شهید ثانی می‌خواهند بحثی را در موردِ قید «بعد اختبارها ثلاثة أيّام» مطرح کنند. شهید ثانی‌ می‌فرمایند: ظاهر این عبارت، این است که بعد از سه روز خیارِ تصریة می‌آید و به همین دلیل اگر گفته شد «خیارِ تصریة برای بعد از سه روز است» فرقِ میان خیارِ تصریة و خیارِ حیوان مشخص می‌شود. زیرا خیارِ حیوان در همین سه روز است ولی خیارِ تصریه بعد از این سه روز است. 

سؤال: اگر تصریة به بیّنه و اقرار ثابت شد (که در این صورت خیار در همین سه روز است و فوری هم نمی‌باشد) دیگر فرق آن با خیارِ حیوان چیست؟

پاسخ: برخی قائل شده اند از آنجایی که خیارِ حیوان با خیارِ تصریة در این صورت فرقی ندارند، لذا خیارِ تصریه در اینجا ثابت نیست! زیرا نیازی به آن نیست و همان وجود خیارِ حیوان کفایت می‌کند (وجودِ خیارِ تصریة در کنار خیارِ حیوان امری لغو خواهد بود)

اما شهید ثانی می‌فرمایند: این کلام صحیح نیست! زیرا سابقاً بارها بیان شد که تعدّد اسباب برای خیار جایز است و دو یا چند سبب می‌توانند خیار را بیاوند! فایده‌اش هم این است که اگر یکی از خیار‌ها به هر دلیلی ساقط شد، خیارِ دیگر همچنان وجود دارد و می‌تواند اعمال شود.

شهید ثانی گزارشی از این مسئله در کتب مختلف می‌دهند:

1. شهید اول در دروس: ایشان دو نکته فرموده‌اند: 

اولا: خیارِ تصریه مطلقا مقیّد به ثلاثه است. یعنی چه به بیّنه و اقرار ثابت شود و چه به اقرار ثابت شود در هر دو صورت در همین سه روز باید اعمال شود و نه بعد از آن. 

ثانیا:‌ شیخ طوسی فرموده‌اند که خیارِ تصریة به جهت خیارِ حیوان است. یعنی خیارِ تصریة غیر از خیارِ حیوان نیست! 

اشکال شهید ثانی: این دیگر چه حرفی است؟! کی گفته خیارِ تصریة همان خیار حیوان است؟! علماء خیارِ تصریة را وقتی ثابت می‌دانند که اختباری رخ دهد! در حالی که خیارِ حیوان متوقّف بر اختبار نبود! 

در مورد اینکه گفتند در سه روز خیار تصریه می‌آید، اگر منظور این باشد که در لحظات پایانی سه روز خیار‌ می‌آید، این نوعی مجاز است! زیرا وقتی گفته می‌شود «بعد الثلاثه» ظاهر آن بعد از کلّ سه روز است! و مجازگویی هم در اینجا جایز نیست. 

۶

تطبیق بررسی عبارت شهید اول

 

واعلم أنّ الظاهر من قوله (مصنّف) : «بعد اختبارها ثلاثة» (اینکه شهید اول فرمود بعد اختبار‌ها ثلاثه) ثبوت الخيار المستند إلى الاختبار بعد الثلاثة (خیاری که مستند به اختبار است ـ نه خیاری که مستند به اقرار و بیّنه است ـ بعد از ثلاثه ثابت می‌شود) كما ذكرناه سابقاً، وبهذا (اگر بگوییم بعد از سه روز ثابت می‌شود) يظهر الفرق بين مدّة التصرية وخيار الحيوان (فرقِ خیارِ تصریه در این صورت با خیار حیوان مشخص می‌شود) ، فإنّ الخيار في ثلاثة الحيوان فيها (خیار حیوان، در همین سه روز است نه بعد از آن) وفي ثلاثة (سه روز اختبار) التصرية بعدها (در خیارِ تصریة، این خیار تازه بعد از سه روز می‌آید) .

ولو ثبت التصرية بعد البيع بالإقرار أو البيّنة (اگر تصریه با اقرار یا بیّنه ثابت شد) فالخيار ثلاثة (خیار در همین سه روزِ اول بیع است ـ نه سه روز بعد از اثبات ـ) ، ولا فور فيه (در این خیار) فيها (در سه روز) على الأقوى (در این سه روز علی الاقوی فوریّتی وجود ندارد) ، وهو اختياره (مصنّف) في الدروس .

ويشكل حينئذٍ الفرق (اگر به این مسئله قائل شویم، در این صورت فرقِ خیار تصریه در این صورت با خیار حیوان چه خواهد بود؟) ، بل ربما قيل: بانتفاء فائدة خيار التصرية حينئذٍ (ممکن است برخی بگویند که در این صورت اصلا دیگر وجود خیار تصریه لغو است!) لجواز الفسخ في الثلاثة بدونها (در آن سه روز خیارِ حیوان بدون تصریة هم می‌توان خیار اعمال کرد!) .

ويندفع بجواز تعدّد الأسباب (این کلام غلط است زیرا اسباب متعدّد می‌توانند خیارات متعدّد را ایجاد کنند) ، وتظهر الفائدة فيما لو أسقط أحدهما (فایده در آنجایی ظاهر می‌شود که اگر یکی ساقط شود، دیگری هنوز برجای خود باقی است و قابلیّت فسخ معامله را دارد) . و (بیان گزارشی توسط شهید ثانی:) يظهر من الدروس (اولاً:) تقيّد خيار التصرية بالثلاثة مطلقاً (چه به بیّنه و اقرار ثابت شده باشد و چه به اختبار)  و (ثانیاً:) نقل (شهید اول در دروس) عن الشيخ أنّها (سه روز خیار تصریّه) لمكان خيار الحيوان (به جهت همان خیار حیوان است ـ چیزی جز خیار حیوان نیست! ـ)  .

ويشكل (شهید ثانی: این حرف مشکل است) بإطلاق توقّفه على الاختبار ثلاثة (به طور مطلق علماء متوقّف کرده‌اند این خیار را بر اختبار سه روز ـ این نشان می‌دهد که خیارِ تصریة هیچ ربطی به خیار حیوان ندارد ـ) ، فلا يجامعها (جمع نمی‌شود خیار حیوان با خیار تصریة) حيث لا تثبت بدونه (چون ثابت نمی‌شود خیار تصریة بدون اختبار ـ در حالی که خیار حیوان نیازی به تصریة ندارد) . والحكم بكونه يتخيّر في آخر جزء منها (اینکه حکم شود مشتری خیار دارد در آخرین جزء سه روز) يوجب المجاز في الثلاثة (ظاهر در ثلاثه، کلّ آن است نه بخشی از آن و الّا باید قائل به مجاز شویم که ما قائل به آن نیستیم) .

وإنّما يثبت الحكم مع العلم بسبق الثيوبة على البيع بالبيّنة، أو إقرار البائع، أو قرب زمان الاختبار إلى زمان البيع بحيث لا يمكن تجدّد الثيوبة فيه عادة، وإلّا فلا خيار؛ لأنّها قد تذهب بالعلّة والنزوة (١) وغيرهما. نعم لو تجدّدت في زمن خيار الحيوان أو خيار الشرط ترتّب الحكم.

ولو انعكس الفرض ـ بأن يشترط الثيوبة فظهرت بكراً ـ فالأقوى تخيّره أيضاً بين الردّ والإمساك بغير أرش؛ لجواز تعلّق غرضه بذلك، فلا يقدح فيه كون البكر أتمّ غالباً.

﴿ وكذا التصرية وهو جمع لبن الشاة وما في حكمها في ضرعها بتركها بغير حلب ولا رضاع، فيظنّ الجاهل بحالها كثرة ما تحلبه فيرغب في شرائها بزيادة، وهو تدليس محرَّم، وحكمه ثابت ﴿ للشاة إجماعاً ﴿ والبقرة والناقة على المشهور، بل قيل: إنّه إجماع (٢) فإن ثبت فهو الحجّة، وإلّا فالمنصوص الشاة (٣) وإلحاق غيرها بها قياس، إلّا أن يُعلّل بالتدليس العامّ فيلحقان بها، وهو متّجه. وطرّد بعضُ الأصحاب الحكمَ في سائر الحيوانات حتّى الآدمي (٤) وفي الدروس: أنّه ليس بذلك البعيد؛ للتدليس (٥).

وتثبت التصرية إن لم يعترف بها البائع ولم تقم بها بيّنة ﴿ بعد اختبارها ثلاثة

__________________

(١) الوثبة.

(٢) ادّعاه الشيخ في الخلاف ٣:١٠٥، المسألة ١٧٠.

(٣) سنن أبي داود ٣:٢٧٠، الحديث ٣٤٤٤ ـ ٣٤٤٥، لكنّ الصدوق روى حديثاً جاء فيه ذكر الإبل أيضاً، راجع معاني الأخبار:٢٨٢.

(٤) وهو الإسكافي على ما حكاه العلّامة عنه في المختلف ٥:١٧٧.

(٥) الدروس ٣:٢٧٧.

أيّام فإن اتّفقت فيها الحلبات عادةً أو زادت اللاحقة فليست مصرّاةً. وإن اختلفت في الثلاثة فكان بعضها ناقصاً عن الاُولى نقصاناً خارجاً عن العادة وإن زاد بعدها في الثلاثة ثبت الخيار بعد الثلاثة بلا فصل على الفور. ولو ثبتت بالإقرار أو البيّنة جاز الفسخ من حين الثبوت مدّة الثلاثة ما لم يتصرّف بغير الاختبار بشرط النقصان. فلوتساوت أو زادت هبةً من اللّٰه تعالى فالأقوى زواله، ومثله ما لو لم يعلم بالعيب حتّى زال.

﴿ ويردّ معها إن اختار ردّها ﴿ اللبن الذي حلبه منها ﴿ حتّى المتجدّد منه بعد العقد ﴿ أو مثلَه لو تلف . أمّا ردّ الموجود فظاهر؛ لأنّه جزء من المبيع، وأمّا المتجدّد فلإطلاق النصّ بالردّ (١) الشامل له.

ويشكل بأ نّه نماء المبيع الذي هو ملكه والعقد إنّما ينفسخ من حينه، والأقوى عدم ردّه. واستشكل في الدروس (٢).

ولو لم يتلف اللبن لكن تغيّر في ذاته أو صفته بأن عمل جُبُناً أو مخيضاً ونحوهما، ففي ردّه بالأرش إن نقص، أو مجّاناً، أو الانتقال إلى بدله أوجه: أجودها الأوّل.

واعلم أنّ الظاهر من قوله: «بعد اختبارها ثلاثة» ثبوت الخيار المستند إلى الاختبار بعد الثلاثة كما ذكرناه سابقاً، وبهذا يظهر الفرق بين مدّة التصرية وخيار الحيوان، فإنّ الخيار في ثلاثة الحيوان فيها وفي ثلاثة التصرية بعدها.

ولو ثبت التصرية بعد البيع بالإقرار أو البيّنة فالخيار ثلاثة، ولا فور فيه

__________________

(١) الوسائل ١٢:٣٦٠، الباب ١٣ من أبواب الخيار.

(٢) الدروس ٣:٢٧٧.

فيها (١) على الأقوى، وهو اختياره في الدروس (٢).

ويشكل حينئذٍ الفرق، بل ربما قيل: بانتفاء فائدة خيار التصرية حينئذٍ (٣) لجواز الفسخ في الثلاثة بدونها.

ويندفع بجواز تعدّد الأسباب، وتظهر الفائدة فيما لو أسقط أحدهما. ويظهر من الدروس تقيّد (٤) خيار التصرية بالثلاثة مطلقاً (٥) ونقل عن الشيخ أنّها لمكان خيار الحيوان (٦).

ويشكل بإطلاق توقّفه على الاختبار ثلاثة، فلا يجامعها حيث لا تثبت بدونه. والحكم بكونه يتخيّر في آخر جزء منها يوجب المجاز في الثلاثة.

﴿ العاشر: خيار الاشتراط ﴾

حيث لا يسلم الشرط لمشترطه بائعاً ومشترياً ﴿ ويصحّ اشتراط سائغٍ في العقد إذا لم يؤدّ إلى جهالة في أحد العوضين، أو يمنع منه الكتاب والسنّة وجعل ذلك شرطاً بعد قيد السائغ تكلّف ﴿ كما لو شرط تأخير المبيع في يد البائع ﴿ أو الثمن في يد المشتري ﴿ ما شاء كلّ واحد منهما، هذا مثال

__________________

(١) يعني لا فور في الخيار في الثلاثة.

(٢) الدروس ٣:٢٧٩.

(٣) لم نعثر عليه.

(٤) في (ش) و (ر) : تقييد.

(٥) الدروس ٣:٢٧٩.

(٦) الناقل هو المصنّف في الدروس ٣:٢٧٩، وراجع الخلاف ٣:١٠٣ ـ ١٠٤، المسألة ١٦٨.