درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۴۱: ادله حجیت استصحاب ۱۵

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

۲

قواعد سه گانه و نتیجه روایت دوم

بحث ما در این روایت بود: «کل شیء طاهر حتّی تعلم أنّه فذر». ابتداء نکته‌ای را بیان می‌کنیم و سپس نتیجه نهایی مرحوم شیخ (ره) در این روایت را بیان می‌کنیم.

نکته: ما سه قاعده داریم که در کنار هر قاعده‌ای یک استصحاب وجود دارد:

۱. قاعده طهارت. یعنی هر چیزی که شما در طهارت و نجاست او شک کردید آن چیز برای شما طاهر است.

قاعده طهارت در سه جا پیاده می‌شود:

اول: در مسبوق الطهارة. یعنی چیزی اول طاهر بوده است و بعدا در نجاست او شک می‌کنیم.

دوم: در مسبوق النجاسة. یعنی یک چیزی قبلاً یقینا نجس بوده و الآن شک می‌کنیم که طاهر است یا نجس. در اینجا حقیقتا موضوع برای قاعده طهارت هست اما قاعده طهارت در اینجا پیاده نمی‌شود، چون استصحاب نجاست حاکم بر قاعده طهارت است.

سوم: چیزی که شما شک در طهارت و نجاستش دارید حالت سابقه‌اش برای شما معلوم نباشد.

استصحابی که در کنار قاعده طهارت وجود دارد استصحاب طهارت است؛ این استصحاب در جایی پیاده می‌شود که شما شک در طهارت و نجاست شیء ای دارید که قبلاً آن چیز طاهر بوده است.

پس می‌توان نتیجه گرفت که هر جا که مورد برای استصحاب طهارت هست، مورد برای قاعده طهارت هم هست و اینگونه نیست که هر جا مورد برای استصحاب طهارت هست مورد برای قاعده طهارت هم باشد. (رابطه قاعده طهارت و استصحاب طهارت از حیث مورد عام و خاص مطلق است - از حیث مناط هم رابطه این دو تباین است مناط قاعده طهارت شک در طهارت و نجاست است بدون ملاحظه حالت سابقه، و لکندر استصحاب طهارت مناط در پیاده کردن استصحاب لحاظ حالت سابقه است.

۲. قاعده حلیّت. یعنی هر چیزی که شما شک در حلیّت و حرمت آن داشتید آن چیز برای شما حلال است.

این قاعده در سه جا پیاده می‌شود:

اول: در مسبوق الحلیة.

دوم: مسبوق النجاسة.

سوم: چیزی که شما شک در حلیّت و حرمتش دارید اما حالت سابقه‌اش برای شما معلوم نیست.

در کنار این قاعده استصحاب حلیّت هم وجود دارد و آن جایی است که شما در حلیّت و حرمتی چیزی شک دارید ولی یقیناً آن چیز قبلاً بوده است.

نتیجه: بین قاعده حل و استصحاب حلیّت از جهت مورد و جایگاه عام و خاص مطلق است ولی از جهت منا، معیار و ضابطه تباین کلی است؛ چون ضابطه استصحاب حل، شک در حلیّت و حرمت است با ملاحظه حالت سابقه و لکن معیار در قاعده حل، بدون در نظر گرفتن حالت سابقه است.

فاضل تونی در اینجا یک اشتباهی کرده است و آن اینکه روایاتی که دلیل بر قاعده حلّ است آن روایات را دلیل گرفته بود بر استصحاب حلّ؛ و این باطل است.

قاعده برائت، یعنی حکم به عدم تکلیف در زمان شک در عدم تکلیف و این در سه جا است:

اول: قبلا یقینا تکلیف بوده و الان شک می‌کنیم که تکلیف داریم یا نه، یقینا قاعده برائت جاری می‌شود اما استصحاب حاکم بر آن است.

دوم: قبلا یقینا تکلیف نبوده و الان شک داریم تکلیف هست یا خیر، یقینا قاعده برائت جاری می‌شود.

سوم: نمی‌دانسته که قبلا تکلیف داشته یا نداشته است و الان هم شک دارد، در اینجا یقینا قاعده برائت جاری می‌شود.

اما استصحاب برائت فقط در جایی است که قبلا تکلیفی نبوده است.

پس بین برائت و استصحاب برائت، عام و خاص مطلق است.

حال اگر ما بخواهیم اشتباه صاحب فصول و فاضل تونی را انجام دهیم، باید بگوئیم ادله برائت، دلیل استصحاب برائت است.

نتیجه نهایی در روایت: مرحوم شیخ این روایت را قبول نمی‌کنند، چون احتمالی که بدرد می‌خورد خلاف ظاهر است و احتمالی که خلاف ظاهر نیست، دلیل بر استصحاب نیست.

۳

تطبیق قواعد سه گانه و نتیجه روایت دوم

ثمّ على هذا (اشتباه)، كان ينبغي ذكر (به عنوان دلیل بر استصحاب برائت) أدلّة أصالة البراءة؛ لأنّها (ادله اصالت البرائه) أيضا (مثل ادله اصالت الحل و اصالت البرائه) متصادقة مع الاستصحاب من حيث المورد (عام و خاص مطلق هستند).

فالتحقيق: أنّ الاستصحاب ـ من حيث هو (مناطاً) ـ مخالف للقواعد الثلاث: البراءة، والحلّ، والطهارة، وإن تصادقت مواردها (چهار تا).

فثبت من جميع ما (مطالبی که) ذكرنا: أنّ المتعيّن حمل الرواية المذكورة على أحد المعنيين (قاعده طهارت - استصحاب طهارت)، والظاهر إرادة القاعدة ـ نظير قوله عليه‌السلام: «كلّ شيء لك حلال» (که مراد حضرت، قاعده حلیت متبادر است) ـ ؛ لأنّ حمله (روایت) على الاستصحاب و (عطف تفسیری است) حمل الكلام على إرادة خصوص الاستمرار فيما (مایعی که) علم طهارته («ما») سابقا خلاف الظاهر؛ إذ ظاهر الجملة الخبريّة (کل شیء طاهر) إثبات أصل المحمول (طاهر) للموضوع (شیء)، لا إثبات استمراره (محمول) في مورد الفراغ عن ثبوت أصله (محمول).

نعم، قوله: «حتّى تعلم» يدلّ على استمرار المغيّا (حکم به طهارت)، لكن المغيّا به (حتی تعلم) الحكم بالطهارة (نه استصحاب طهارت سابقه)، يُعني: هذا الحكم الظاهري مستمرّ له (شیء) إلى كذا (تا علم به نجاست)، لا أنّ الطهارة الواقعيّة المفروغ عنها (طهارت) مستمرّة ظاهرا إلى زمن العلم.

۴

روایت سوم

همه آبها طاهر است تا اینکه نجاست آن معلوم شود، این روایت برای استصحاب طهارت است، چون همه می‌دانند که همه آبها طاهر است و شک در طهارت و نجاست آن، بخاطر عارض شدن نجاست بر آن است که تطبیق بر استصحاب طهارت دارد نه قاعده طهارت.

۵

تطبیق روایت سوم

ومنها (اخبار خاصه): قوله عليه‌السلام: «الماء كلّه طاهر حتّى تعلم أنّه نجس». وهو (این خبر) وإن كان متّحدا مع الخبر السابق من حيث الحكم (حکم به طهارت) والغاية (علم به نجاست) إلاّ أنّ الاشتباه في الماء من غير جهة عروض النجاسة للماء غير متحقّق غالبا، فالأولى (اولی تعیینیه است) حملها (روایت) على إرادة الاستصحاب، والمعنى: أنّ الماء المعلوم طهارته (ماء) بحسب أصل الخلقة طاهرٌ حتّى تعلم...، أي: تستمرّ طهارته (ماء) المفروضة إلى حين العلم بعروض القذارة له (ماء)، سواء كان الاشتباه و (عطف تفسیری است) عدم العلم من جهة الاشتباه في الحكم (شبهه حکمیه)، كالقليل الملاقي للنجس والبئر، أم كان (اشتباه) من جهة الاشتباه في الأمر الخارجيّ (شبهه موضوعیه)، كالشكّ في ملاقاته (ماء) للنجاسة أو نجاسة ملاقيه (ماء).

۶

تطبیق روایت چهارم

ومنها (روایت خاصه): قوله عليه‌السلام: «إذا استيقنت أنّك توضّأت فإيّاك أن تحدث وضوءا، حتّى تستيقن أنّك أحدثت».

ودلالته (خبر) على استصحاب الطهارة ظاهرة.

أنّ دلالة الرواية على طهارة مستصحب الطهارة غير دلالتها على اعتبار استصحاب الطهارة ، وإلاّ فقد أشرنا (١) إلى أنّ القاعدة تشمل مستصحب النجاسة أيضا ، كما سيجيء.

ونظير ذلك ما صنعه صاحب الوافية ؛ حيث ذكر روايات «أصالة الحلّ» الواردة في مشتبه الحكم أو الموضوع في هذا المقام (٢).

ثمّ على هذا ، كان ينبغي ذكر أدلّة أصالة البراءة ؛ لأنّها أيضا متصادقة مع الاستصحاب من حيث المورد.

فالتحقيق : أنّ الاستصحاب ـ من حيث هو ـ مخالف للقواعد الثلاث : البراءة ، والحلّ ، والطهارة ، وإن تصادقت مواردها.

الظاهر إرادة القاعدة

فثبت من جميع ما ذكرنا : أنّ المتعيّن حمل الرواية المذكورة على أحد المعنيين ، والظاهر إرادة القاعدة ـ نظير قوله عليه‌السلام : «كلّ شيء لك حلال» (٣) ـ ؛ لأنّ حمله على الاستصحاب وحمل الكلام على إرادة خصوص الاستمرار فيما علم طهارته سابقا خلاف الظاهر ؛ إذ ظاهر الجملة الخبريّة إثبات أصل المحمول للموضوع ، لا إثبات استمراره في مورد الفراغ عن ثبوت أصله.

نعم ، قوله : «حتّى تعلم» يدلّ على استمرار المغيّا ، لكن المغيّا به الحكم بالطهارة ، يعني : هذا الحكم الظاهري مستمرّ له إلى كذا ، لا أنّ الطهارة الواقعيّة المفروغ عنها مستمرّة ظاهرا إلى زمن العلم.

__________________

(١) راجع الصفحة ٧٣.

(٢) الوافية : ٢٠٧.

(٣) الوسائل ١٧ : ٩١ ، الباب ٦١ من أبواب الأطعمة المباحة ، الحديث ٢.

٣ ـ الرواية الثالثة

ومنها : قوله عليه‌السلام : «الماء كلّه طاهر حتّى تعلم أنّه نجس» (١). وهو وإن كان متّحدا مع الخبر السابق (٢) من حيث الحكم والغاية (٣) إلاّ أنّ الاشتباه في الماء من غير جهة عروض النجاسة للماء غير متحقّق غالبا ، فالأولى حملها على إرادة الاستصحاب ، والمعنى : أنّ الماء المعلوم طهارته بحسب أصل الخلقة طاهر حتّى تعلم ... ، أي : تستمرّ طهارته المفروضة إلى حين العلم بعروض القذارة له ، سواء كان الاشتباه وعدم العلم من جهة الاشتباه في الحكم ، كالقليل الملاقي للنجس والبئر ، أم كان من جهة الاشتباه في الأمر الخارجيّ ، كالشكّ في ملاقاته للنجاسة أو نجاسة ملاقيه.

٤ ـ الرواية الرابعة

ومنها : قوله عليه‌السلام : «إذا استيقنت أنّك توضّأت فإيّاك أن تحدث وضوءا ، حتّى تستيقن أنّك أحدثت» (٤).

ودلالته على استصحاب الطهارة ظاهرة.

__________________

(١) الوسائل ١ : ١٠٠ ، الباب ١ من أبواب الماء المطلق ، الحديث ٥ ، وفيه : «حتّى يعلم».

(٢) أي موثّقة عمّار المتقدّمة في الصفحة ٧٢.

(٣) في (ت) و (ه) زيادة : «فتكون ظاهرة في إرادة القاعدة كما عرفت».

(٤) التهذيب ١ : ١٠٢ ، الحديث ٢٦٨.