درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۹۰: خمس (۱۱)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

مواردی که انفال محسوب می‌شوند

انفال:

انفال در روایات و کلام فقها، مطرح شده است.

کلمه انفال یعنی اموالی که مخصوص پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در زمان حیات ایشان و امام معصوم، پس از پیامبر، می‌باشد.

انفال جمع نفل و در لغت به معنای زیاده از اصل، می‌باشد.

آیه ۱ از سوره مبارکه انفال می‌فرماید: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ (این پیامبر! سوال می‌کنند از تو در مورد انفال) قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ (بگو انفال برای خدا و رسول است. به عبارت دیگر، انفال اختصاص به خدا و رسول دارد.) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.

مرحوم شهید می‌فرماید: انفال آن مال اضافه بر سهم بنی هاشم و سادات است که مختص پیامبر و بعد از پیامبر مختص امام است. بر اساس آیه شریفه‌ای که ذکر شد، انفال در زمان حیات رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای ایشان و بعد از آن حضرت برای امام معصوم است که قائم مقام پیامبر اکرم است.

سوال: کدام اموال، جزء انفال محسوب می‌شوند؟

پاسخ: مرحوم شهید، حدود ۹ مورد را ذکر کرده است.

مورد اول: زمینی که اهل آن زمین از آن کوچ کرده و آن را ترک کرده باشند. مراد زمینی است که کفار بدون جنگ و خون ریزی از آن کوچ کرده باشند. گرچه اطلاق عبارت کتاب، شامل کوچ مسلمین و صورتی که جنگ اتفاق افتاده باشد، می‌شود اما ظاهرا مراد این نیست. البته برخی از فقها، معنای مطلقی که بیان شد را احتمال داده‌اند. مثلا فقه الشیعه در کتاب الخمس و الانفال، ج۳، ص۱۵۴، این اطلاق را بیان کرده‌اند. اما برخی از محشین فرموده‌اند که مراد، زمینی است که کفار، نه مسلمین از آن بدون جنگ و خون ریزی، کوچ کرده باشند.

مورد دوم: زمینی که کفار به مسلمین، از روی طوع و اطاعت، تسلیم شده باشد، بدون جنگ و خونریزی. هرچند که خود کفار، به جای دیگر کوچ نکرده باشند. مرحوم شهید بلاد بحرین را مثال می‌زند. ظاهرا مراد از بحرین همان منطقه‌ای است که اکنون کشور بحرین می‌باشد.

مورد سوم: زمینی که اهل آن هلاک شده باشند. خواه اهل آن مسلمان باشند یا کافر باشند. مثلا زلزله‌ای رخ دهد و اهل آن منطقه هلاک شده باشند. زمین‌های آن منطقه جزء انفال می‌باشد و برای امام معصوم می‌باشد.

مورد چهارم: مطلق زمینی که موات. یعنی زمین‌هایی که آباد نیستند و مالکی برای آن‌ها شناخته نشود.

مورد پنجم: جنگل‌ها و نیزارها در صورتی که در زمین مملوکه نباشند. گاهی زمین، ملک کسی است که در این صورت نیزار آن منطقه نیز برای او می‌باشد اما اگر در زمین مملوکه نباشند، جنگل‌ها و نیزارها جزء انفال است.

مورد ششم: قلّه کوه‌ها و دل درّه‌ها. مرجع قله و دل درّه، عرف است. هر آنچه که در قلّه‌ها و دل درّه‌ها نیز می‌باشد، جزء انفال می‌باشد. مثلا درخت یا معدن در آن‌ها می‌باشد که جزء انفال محسوب می‌شوند. البته باید توجه داشت که در مورد ششم، مربوط به صورتی است که زمین آن مختص به امام نباشد و الا اگر زمین، مختص به امام باشد و از انفال قبلی باشد، طبیعتا تمام کوه و درّه، برای امام می‌باشد و اختصاص به قله و دل دره ندارد. اما اگر زمین هم اختصاص به امام نداشته باشد، بازهم قله کوه‌ها و دل دره‌ها، جزء انفال است.

مورد هفتم: آنچه که پادشاهان کفار حربی از اشیاء منقول یا زمین‌ها که غیر منقول هستند، مخصوص خودشان قرار داده‌اند. در گذشته رسم بوده است که پادشاهان، اشیائی را اختصاصی خود قرار می‌دادند.

شهید می‌فرماید: در صورتی که اموالی که مخصوص خودشان قرار می‌دادند از مسلمان یا کسی که مال آن محترم است (مثل کفار ذمی) غصب نشده باشد، جزء انفال محسوب می‌شود.

اگر آن مالی که پادشاه به خود اختصاص داده است، از مسلمان یا کافر ذمی غصب شده باشد، باید به مالک برگردد و جزء انفال محسوب نمی‌شود.

مورد هشتم: ارث کسی که وارثی غیر امام ندارد. در ادله بیان شده است که الامام وارث من لا وارث له.

مورد نهم: هر غنیمتی که گرفته شود از کفار بدون اذن امام یا نبی. یعنی اگر جنگی بین مسلمین و کفار درگیرد و در این جنگ، امام معصوم یا نبی، اذن نداده باشد و در زمان امام، چه در زمان حضور و چه در زمان غیبت، بنابر قول مشهور، غنائمی که تحصیل می‌شود، جزء انفال می‌شود.

البته قول مشهور دارای روایت مرسله‌ای است که هرچند روایت مرسله است اما کسی برخلاف آن نظر ندارد.

۴

تطبیق مواردی که انفال محسوب می‌شوند

وأمّا الأنفال 

فهي المال الزائد للنبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله والإمام عليه‌السلام (انفال که جمع نفل به معنای زیاده اصل است، در اصطلاح به معنای اموالی است که مخصوص نبی است. مرحوم شهید می‌فرماید: مالی است که زائد است برای پیامبر و بعد از پیامبر، برای امام است.) بعده (تا هنگامی که نبی در قید حیات است، نوبت به امام نمی‌رسد و بعد از نبی به امام می‌رسد.) على قبيلهما (علی، قید زائد است. یعنی مالی که زائد بر قبیل این دو است. قبیل یعنی گروه. در این جا به معنای گروهی که همراه پیامبر و امام، خمس را سهم می‌بردند. به عبارت دیگر، به معنای سایر بنی هاشم می‌باشد.

مالی که سائر بنی هاشم نیز در آن سهم داشتند، زائد بر آن مال را انفال می‌گویند که اختصاص به نبی و بعد از نبی اختصاص به امام دارد.)، وقد كانت (انفال) لرسول اللّٰه صلى‌الله‌عليه‌وآله (انفال برای پیامبر است) في حياته (در زمان حیات مبارک پیامبر) بالآية الشريفة وهي بعده للإمام القائم مقامه. (و بعد از نبی برای امام است که قائم مقام پیامبر است.

به این نکته باید توجه کرد، این که گفته می‌شود اختصاص به نبی و امام دارد، بخاطر منصب نبوت و امامت است، نه برای شخص نبی یا امام. تفاوت در این است که اگر برای شخص نبی یا امام باشد، به این معنا است که اگر امامی از دنیا رفت و چهار فرزند داشت، تمام این اموال باید بین چهار فرزند آن امام تقسیم شود. درحالی که اینگونه نیست. بلکه برای امام است و تا زمانی که در قید حیات می‌باشد، در هر امری که صلاح دانست، به مصرف می‌رساند و پس از ممات، منتقل به امام بعدی می‌رسد و به فرزندان دیگر، ارث نمی‌رسد.)

وقد أشار إليها بقوله: ﴿ ونفل الإمام عليه‌السلام ﴾ الذي يزيد به عن قبيله، ومنه سُمّي نفلاً (اشاره کرده است مرحوم مصنف به انفال، با قول خودش که فرمود: نفل امام _اموال زیاده‌ای که برای امام محسوب می‌شوند؛ همان نفلی که زیاد کرده امام بواسطه آن نفل از قبیل. یعنی زیاده از قبیل برای امام است. و منه سمی نفلا، یعنی به جهت این که امام یزید به هذا الانفال عن قبیله، سمی نفلا. نام این انفال را نفل قرار داده‌اند. چه اموالی جزء انفال محسوب می‌شود؟ ۹ مال را به عنوان نفل بیان می‌فرماید):

﴿ أرضٌ انجلى عنها ﴾ أهلها وتركوها (زمینی که کوچ کرده باشند از آن زمین اهلش و ترک کرده باشند. هر زمینی که صاحبانش آن را ترک کنند. زمین‌ها برای امام می‌شود و جزء انفال قرار می‌گیرد.

برخی از محشین بیان کرده‌اند که مراد زمینی است که کفار کوچ کرده باشند نه مسلمین، به شرط این که بدون جنگ و خون ریزی داشته باشد.) ﴿ أو سُلّمت * ﴾ (سلمت، عطف به انجلی می‌شود. زمینی که تسلیم شده باشد) للمسلمين (برای مسلمین) ﴿ طوعاً ﴾ (از جانب کفار، بدون جنگ و از روی اطاعت و طوع، زمین را به مسلمین داده باشند.) من غير قتال، كبلاد البحرين (مثل بلاد بحرین که با طوع و اطاعت، تسلیم مسلمانان کرده‌اند.) ﴿ أو باد أهلها ﴾ أي هلكوا (مورد سوم، زمینی است که اهل آن هلاک شده باشند. مثلا در منطقه‌ای زلزله رخ داده است و تمام اهل آن منطقه از بین رفته‌اند. در این صورت زمین‌های آن منطقه برای امام می‌شود و جزء انفال محسوب می‌شود. تفاوتی نمی‌کند که)، مسلمين كانوا أم كفّاراً (مسلمان باشند یا کافر باشند.)، وكذا مطلق الأرض الموات (تمام زمین‌های موات که آباد نیستند.) التي لا يعرف لها مالك. (زمین‌های مواتی که مالک برای آن‌ها شناخته نمی‌شود. این زمین‌ها نیز جزء انفال محسوب می‌شوند.)

﴿ والاجام ﴾ (جنگل‌ها، نیزارها) بكسر الهمزة وفتحها مع المدّ (یعنی إجام می‌توان قرائت کرد و همچنین می‌توان آجام نیز قرائت کرد.)، جمع «أجمة» (کلمه اجام، جمع أجمة است.) بالتحريك المفتوح، وهي (أجمة): الأرض المملوءة من القصب (زمینی است که پر است از نی‌ها) ونحوه (مثل درخت) في غير الأرض المملوكة. (البته به شرط این که در ارض مملوکه نباشد. گاهی درخت و نی در زمین شخصی است که ملک کسی است. این زمین جزء انفال قرار نمی‌گیرد.)

﴿ ورؤوس الجبال (قلّه کوه‌ها)، وبطون الأودية ﴾ (دل درّه‌ها. چگونه قله و دل دره را تشخیص دهیم؟ م فرماید:) والمرجع فيهما إلى العرف (عرف تعیین می‌کند که کجا قله کوه و کجا دل دره است.) ﴿ وما يكون بها ﴾ (بهت این بود که می‌فرمود: ما یکون بهما. یعنی آن چه که وجود دارد در قله‌ها و دل دره‌ها. مثلا درختانی یا آب یا معدنی که در آنجا وجود دارد.) من شجرٍ ومعدنٍ وغيرهما، وذلك (دو مورد آخر که جزء انفال می‌باشد. یعنی قله کوه‌ها و دل دره‌ها) في غير أرضه المختصّة به. (در غیر زمینی است که به امام اختصاص دارد. در آجام نیز چنین است.

چون اگر خود زمین از انفال باشد و اختصاص به امام داشته باشد، طبیعتا جبال و اودیه آن نیز برای امام است. اما این مورد که جدای از قبلی‌ها بیان شد، مربوط به صورتی می‌شود که زمین برای امام نباشد. اما در عین حال قله کوه‌ها و دل دره‌ها برای امام می‌باشد.)

﴿ وصوافي ملوك الحرب ﴾ (ملوک الحرب یعنی پادشاهان کفار حربی. اگر پادشان کفار حربی، وسایلی را مخصوص خود قرار داد که به آن صوافی می‌گویند. صوافی یعنی برگزیده‌ها. آنچه که برای خودش برگزیده است.

مورد هفتم: آنچه پادشاهان کفار حربی، از اشیاء و زمین‌ها مخصوص خود قرار می‌دهند. وقطائعهم (زمین‌هایی که مخصوص خود قرار داده‌اند.)، وضابطه (ضابطه چیست؟): كلّ ما اصطفاه ملك الكفّار (هر آنچه که برگزیده آن را پادشاه کفار) لنفسه (برای خودش.) واختصّ (اختص، عطف به اصطفاه است. یعنی اختصاص داده پادشان به خودش) به من الأموال المنقولة وغيرها (چه اموال منقوله باشند. مثلا جواهر باشد. یا غیر منقول باشد. مثل زمین. البته سواء که گفته می‌شود مبنی بر این که برای امام است، شرطش آن است که) غير المغصوبة من مسلمٍ أو مسالم. (به شرط این است که غصب نشده باشد از شخص مسلمان یا از شخصی که حکم مسلمان را دارد. مسالم، مثل کفار ذمی را شامل می‌شود. هرچند که مسلمان نیستند اما مال آن‌ها محترم است.)

﴿ وميراث فاقد الوارث ﴾ الخاصّ (مورد هشتم: میراث کسی که وارث خاص ندارد. چون اگر کسی هیچ وارثی نداشته باشد، قطعا امام وارث او می‌باشد.)، وهو من عدا الإمام (هو به وارث خاص برمی گردد. وارث خاص کسی است که غیر امام باشد از ورثه. هر وارثی غیر از امام را وارث خاص می‌نامیم. اگر وارث خاص نداشته باشد، ارث به امام می‌رسد. چنین بیان شده است: الامام وارث من لا وارث له.)، وإلّا فهو عليه‌السلام وارث من يكون كذلك. (امام وارث کسی است که بلا وارث است. کذلک یعنی بلا وارث است.)

﴿ والغنيمة بغير إذنه ﴾ (غنائمی که بدون اذن امام اخذ می‌شود. یعنی بدون اذن امام، مسلمین به جنگ پرداخته‌اند. غنائمی که در چنین جنگی اخذ می‌شود برای امام است.) غائباً كان أم حاضراً على المشهور (طبق قول مشهور، چه امام غائب باشد و چه امام حاضر باشد، تفاوتی ندارد. حتی در فرض غیبت امام، بازهم اگر اذن نگرفته‌اند، غنیمت، جزء انفال محسوب می‌شود.)، وبه (به این که غنیمت به غیر اذن امام، برای امام است و جزء انفال محسوب می‌شود،) روايةٌ مرسلة (نسبت به این حکم یک روایت مرسله وجود دارد. هرچند که روایت مرسله است) إلّا أنّه لا قائل بخلافها ظاهراً. (اما ظاهرا قائل به خلاف این روایت مرسله وجود ندارد.

روایت چنین است: عَنِ اَلْعَبَّاسِ اَلْوَرَّاقِ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِذَا غَزَا قَوْمٌ بِغَيْرِ إِذْنِ اَلْإِمَامِ _اگر جنگ کنند عده‌ای بدون اذن امام_ فَغَنِمُوا _غنیمت بگیرند. _ كَانَتِ اَلْغَنِيمَةُ كُلُّهَا لِلْإِمَامِ _تمام غنیمت‌ها برای امام است. _ وَ إِذَا غَزَوْا بِأَمْرِ اَلْإِمَامِ _اما اگر با اذن امام جنگ کنند. _ فَغَنِمُوا كَانَ لِلْإِمَامِ اَلْخُمُسُ. _فقط خمس آن غنائم برای امام است و بقیه بین مجاهدین تقسیم می‌شود.)

۵

حکم انفال در زمان غیبت

حکم انفال در زمان غیبت:

مرحوم شهید می‌فرماید: در زمان غیبت، مشهور آن است که انفال، برای شیعیان، مباح است. لذا می‌توانند زمین‌هایی که گفته شد را تصرف کنند، یا آباد کنند یا آنچه که در زمین‌ها وجود دارد را به تصرف خود درآورند.

البته در خصوص ارث من لا وارث له، سه نظر وجود دارد.

نظر نخست: ارث چنین شخصی اختصاص دارد به فقراء بلد میت و همسایه‌های میت. یعنی باید در همسایه‌های میت و فقراء میت، تقسیم شود. در روایتی این نظر بیان شده است.

نظر دوم: اختصاص دارد به فقراء، مطلقا. یعنی تفاوت ندارد که فقراء بلد میت باشند یا فقراء بلد دیگر باشند. زیرا روایتی که می‌فرماید برای فقراء اهل بلد میت است، ضعیف السند است.

به بیان دیگر، روایتی که نظر نخست را تأیید می‌کند، مرسله است و به دلیل ارسالی که در سند دارد، ضعیف محسوب می‌شود. در نتیجه نمی‌توان به آن تمسک کرد.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: این نظر اقوی است.

نظر سوم: میراث من لا وارث له، مانند سایر انفال برای مطلق شیعه مباح است و تفاوتی ندارد که فقیر باشد یا فقیر نباشد.

۶

حکم معادنی که در زمین امام یا غیر امام وجود دارد

معادنی که در زمین امام نباشد. معادنی که در زمین امام باشند، مانند خود زمین امام، جزء انفال است. اما معادنی که در زمین امام نباشد و در زمین ملکی فرد دیگری هم نباشد. چون اگر معدن در زمین ملکی فرد دیگری باشد، ملک صاحبش می‌باشد.

مرحوم شهید می‌فرماید: معادنی که در زمین امام و در زمین فرد دیگری نیز نباشند، مردم در مورد آن معادن مساوی هستند. به جهت این که اصل عدم اختصاص است. یعنی استصحاب عدم اختصاص این موارد به امام را داریم (دلیلی وجود ندارد که این موارد برای امام است)، لذا مردم نسبت به آن معادن مساوی هستند و هر شخصی که این معادن را کشف کند و از آن استخراج نماید، برای او می‌شود.

در مقابل برخی از فقها فرموده‌اند که این معادن نیز از انفال محسوب می‌شود.

اما زمین‌هایی که مختص امام است، معادنی هم که در آن زمین‌ها وجود دارد، تابع زمین است. برخی بطور مطلق فرموده‌اند که معادن، برای مردم است و تفاوتی قائل نشده‌اند که معدن در زمین امام باشد یا در زمین امام نباشد. یعنی حتی معدنی که در زمین امام می‌باشد، برای مردم است و مردم نسبت به آن مساوی هستند.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: قول به تفصیل، حسن است. یعنی اگر معدن، در زمین امام است، آن معدن مثل خود زمین جزء انفال است ولی اگر در زمین امام نباشد، مردم نسبت به او مساوی است.

تمام آنچه که بیان شد، برای غیر معادنی است که مملوک شخص خاص شده باشد. مثلا زمین را خریده است و طبیعتا معدن در آن زمین نیز برای آن شخص می‌شود.

یا مثلا زمین را به سبب احیاء آن زمین مالک شده است.

۷

تطبیق حکم انفال در زمان غیبت

والمشهور أنّ هذه الأنفال مباحةٌ حال الغيبة (مشهور این است که انفالی که ذکر شد، در زمان غیبت، برای شیعیان، مباح است.)، فيصحّ التصرّف في الأرض المذكورة بالإحياء (صحیح است تصرف کردن در اراضی مذکوره _اراضی که جزء انفال است_ بواسطه آباد کردن آن‌ها) وأخذُ ما فيها من شجرٍ وغيره (اخذ، عطف به احیاء می‌شود. تصرف در زمین‌های مذکوره بواسطه احیاء و بواسطه اخذ آنچه که در این زمین‌ها وجود دارد، چه شجر و چه غیر شجر باشد؛ صحیح است.)

نعم، يختصّ ميراث من لا وارث له (اختصاص دارد خصوص میراث کسی که وارث ندارد.) بفقراء بلد الميّت وجيرانه (مخصوص فقراء بلد میت و همسایه‌های میت است. یعنی میراث چنین شخصی را بین فقراء بلد میت و همسایه‌های او تقسیم می‌کنند.)؛ للرواية (دلیل این نظر، وجود روایت است.

روایت چنین است: محمد بن محمد بن النعمان المفید فی المقنعة قال: کان أمیر المؤمنین علیه السلام یعطی ترکة من لا وارث له من قریب، ولا نسیب، ولا مولى _امیرالمؤمنین علیه السلام، عطا می‌کرد ترکه کسی را که وارثی ندارد. چه قریب و چه نسیب و چه مولا. یعنی نه شخصی دارد که به او نزدیک باشد و نه بستگان نسبی را دارد و نه مولایی دارد. چون مولا در بعضی از فروض از عبدی که آزاد کرده باشد، ارث می‌برد. _، فقراء أهل بلده وضعفاء جیرانه وخلطائه _ترکه چنین شخصی را به فقراء اهل بلد و ضعفاء همسایه‌ها و کسانی که با او محشور بودند، پرداخت می‌کرد. _ تبرعا علیهم من ذلک. _فی سبیل الله به آن‌ها پرداخت می‌کرد.

طبق این روایت، نظر نخست آن است که میراث من لا وارث له اختصاص دارد به فقراء بلد میت و همسایه‌های او) وقيل: بالفقراء مطلقاً (برخی قائل شده‌اند که برای مطلق فقراء است. خواه فقراء بلد میت و خواه فقراء از همسایه میت و خواه غیر آن‌ها. یعنی حتی اگر فقیر برای بلد دیگری هم باشد، اشکالی ندارد.)؛ لضعف المخصِّص (روایتی که تخصیص داده است ارث را به فقراء بلد میت و جیران میت، ضعیف است. زیرا آن روایت، سند ندارد و نمی‌توان به آن روایت تمسک کرد. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید:) وهو قويٌّ. (این نظر قوی است. به نظر می‌رسد مشکلی که در اینجا وجود دارد آن است که اگر روایت ضعیف است، چرا گفته شود که مطلقا به فقراء اختصاص دارد؟ گفته شود که اختصاص به شیعیان دارد، چه فقیر باشند و چه فقیر نباشند. نسبت به فقیر مطلق نیز دلیل وجود ندارد.) وقيل: مطلقاً كغيره (برخی گفته‌اند که مطلقا برای شیعه حلال است. یعنی چه فقراء و چه غیر فقراء می‌توانند در میراث من لا میراث له، تصرف کنند. مانند انفال دیگر.)

۸

تطبیق حکم معادنی که در زمین امام یا غیر امام وجود دارد

و ﴿ أمّا المعادن ﴾ الظاهرة والباطنة في غير أرضه عليه‌السلام (معادنی که _چه ظاهره باشند و چه باطنه باشند. در صفحه ۳۶۸ بیان شد که معدن ما استخرج من الارض است. لذا چه ظاهره و چه باطنه را شامل می‌شود. چه بسا مراد از ظاهره آن است که پس از استخراج ظاهر است و نیاز به جداسازی ندارد. برخی اشیاء هستند که پس از آن که استخراج می‌کنند، نیاز به جدا سازی ندارد. مثلا هنگامی که شن از زیر زمین استخراج شد، نیاز به جداسازی ندارد. اما برخی اشیاء را پس از استخراج باید جداسازی کرد. مثل سنگ طلا که پس از آن که از دل زمین استخراج کردند باید جدا سازی کنند. بنابر این، مراد از ظاهره، مواردی است که نیاز به جدا سازی ندارد و باطنه، مواردی است که نیاز به جدا سازی دارد. والا چون تعریفی که برای معدن بیان کرده است، چه ظاهره باشد و چه باطنه باشد، نیاز به استخراج دارد و طبیعتا همه آن‌ها از زیر زمین در می‌آید. لذا نمی‌توان باطنه را معنا کنیم که از زیر زمین در می‌آید و ظاهره، آن شئ است که در زیر زمین نیست. _

معادنی که در غیر زمین امام است. زیرا اگر در زمین امام باشد، طبیعتا به تبع خود زمین، معادن نیز برای امام است و جزء انفال محسوب می‌شود.) ﴿ فالناس فيها شَرعٌ ﴾ (مردم در آن مساوی هستند. شرع أی مساو) على الأصحّ؛ (بنابر قول اصح مردم در آن مساوی هستند. یعنی مردم می‌توانند در آن تصرف کرد و هرکسی استخراج کرد برای او می‌شود. چرا؟) لأصالة عدم الاختصاص. (چون اصل و استصحاب حکم می‌کند که این معادن، اختصاص به امام ندارد. اختصاص به امام نیازمند دلیل است ولی در این مورد دلیلی وجود ندارد و لذا اصل عدم اختصاص به امام است.) وقيل: هي من الأنفال أيضاً. (برخی گفته‌اند که معادن هرچند که در ارض امام نباشد اما جزء انفال محسوب می‌شود.)

أمّا الأرض المختصّة به (اما زمینی که اختصاص به امام دارد) فما فيها من معدنٍ (آنچه در زمین هست از معدن) تابعٌ لها؛ (تابع آن زمین است. یعنی آن هم جزء انفال و برای امام می‌شود.) لأنّه من جملتها. (بخاطر این که معدن از جمله همان زمین است.) وأطلق جماعةٌ كون المعادن للناس من غير تفصيل (اما برخی بصورت مطلق فرموده‌اند که معادن برای مردم است. اطلاق به این معنا است که چه معدن زمینش برای امام باشد و چه زمینش برای امام نباشد. در هر صورت معدن برای مردم است و مردم در آن مساوی هستند و تفصیل نداده‌اند بین این که زمین آن معدن برای امام باشد یا برای امام نباشد. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید:) والتفصيل حسن. (تفصیل درست است. یعنی اگر زمین برای امام شد، معدن تابع آن است و برای امام می‌شود.)

هذا كلّه في غير المعادن المملوكة (تمام آنچه که بیان شد، در غیر معادنی است که مملوکه است) تبعاً للأرض (به تبع زمین. یعنی مملوک شده است آن معادن، به تبع زمین.) أو بالإحياء (بالاحیاء، عطف به تبعا می‌شود. تمام آنچه که بیان شد در غیر معادنی است که مملوکه باشد و الا اگر معدن مملوک شخصی باشد، برای او است و نمی‌توان گفت که مردم در آن مساوی هستند. مملوک بودن زمین برای شخص یا به تبع زمین است. یعنی چون زمین را خریده است، معدن را مالک شده است و یا بخاطر این که زمین را احیاء کرده است، معدن را مالک شده است.)؛ فإنّها مختصّةٌ بمالكها. (معادن مملوکه اختصاص دارد به مالک و چون به مالک اختصاص دارد نمی‌توان گفت که مردم در آن مساوی هستند.)

المعوّض بغير خلافٍ مع وجوده ، ولأ نّه صلةٌ وموادّة والمخالف بعيد عنها (١) وفيهما نظرٌ ، ولا ريب أنّ اعتباره أولى.

وأمّا الأنفال

فهي المال الزائد للنبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله والإمام عليه‌السلام بعده على قبيلهما ، وقد كانت لرسول اللّٰه صلى‌الله‌عليه‌وآله في حياته بالآية الشريفة (٢) وهي بعده للإمام القائم مقامه.

وقد أشار إليها بقوله : ﴿ ونفل الإمام عليه‌السلام الذي يزيد به عن قبيله ، ومنه سُمّي نفلاً :

﴿ أرضٌ انجلى عنها أهلها وتركوها ﴿ أو سُلّمت * للمسلمين ﴿ طوعاً من غير قتال ، كبلاد البحرين ﴿ أو باد أهلها أي هلكوا ، مسلمين كانوا أم كفّاراً ، وكذا مطلق الأرض الموات التي لا يعرف لها مالك.

﴿ والاجام بكسر الهمزة وفتحها مع المدّ ، جمع «أجمة» بالتحريك المفتوح ، وهي : الأرض المملوءة من القصب ونحوه في غير الأرض المملوكة.

﴿ ورؤوس الجبال ، وبطون الأودية والمرجع فيهما إلى العرف ﴿ وما يكون بها من شجرٍ ومعدنٍ وغيرهما ، وذلك في غير أرضه المختصّة به.

﴿ وصوافي ملوك الحرب وقطائعهم ، وضابطه : كلّ ما اصطفاه ملك

____________________

(١) في (ر) : عنهما.

(٢) سورة الأنفال : ١.

(*) في (ق) : تسلّمت.

الكفّار لنفسه واختصّ به من الأموال المنقولة وغيرها غير المغصوبة من مسلمٍ أو مسالم.

﴿ وميراث فاقد الوارث الخاصّ ، وهو من عدا الإمام ، وإلّا فهو عليه‌السلام وارث من يكون كذلك.

﴿ والغنيمة بغير إذنه غائباً كان أم حاضراً على المشهور ، وبه روايةٌ مرسلة (١) إلّا أنّه لا قائل بخلافها ظاهراً.

والمشهور أنّ هذه الأنفال مباحةٌ حال الغيبة ، فيصحّ التصرّف في الأرض المذكورة بالإحياء وأخذُ ما فيها من شجرٍ وغيره.

نعم ، يختصّ ميراث من لا وارث له بفقراء بلد الميّت وجيرانه؛ للرواية (٢). وقيل : بالفقراء مطلقاً (٣) ؛ لضعف المخصِّص. وهو قويٌّ. وقيل : مطلقاً كغيره (٤).

و ﴿ أمّا المعادن الظاهرة والباطنة في غير أرضه عليه‌السلام ﴿ فالناس فيها شَرعٌ على الأصحّ؛ لأصالة عدم الاختصاص. وقيل : هي من الأنفال أيضاً (٥).

____________________

(١) الوسائل ٦ : ٣٦٩ ، الباب الأوّل من أبواب الأنفال ، الحديث ١٦.

(٢) وهي ما رواه الشيخان في المقنعة : ٧٠٥ ، والنهاية : ٦٧١ ، وراجع الوسائل ١٧ : ٥٥٤ ، الباب ٤ من أبواب ولاء ضمان الجريرة والإمامة ، الحديث ١٠ و ١١.

(٣) قاله جماعة ، منهم المفيد في المقنعة : ٧٠٦ ، والكيدري في الإصباح : ٣٧٠ ، والمحقّق في الشرائع ٤ : ٤٠ ، وابن فهد في المهذّب البارع ٤ : ٤١٠.

(٤) أي لا يختصّ بالفقراء ، بل يصحّ التصرّف فيه مطلقاً كغيره من الأنفال. ولم نقف على قائله.

(٥) قاله المفيد في المقنعة : ٢٧٨ ، وسلّار في المراسم : ١٤٢ ، والعلّامة في التحرير ١ : ٤٤٣.

أمّا الأرض المختصّة به فما فيها من معدنٍ تابعٌ لها؛ لأنّه من جملتها. وأطلق جماعةٌ كون المعادن للناس من غير تفصيل (١) والتفصيل حسن.

هذا كلّه في غير المعادن المملوكة تبعاً للأرض أو بالإحياء؛ فإنّها مختصّةٌ بمالكها.

____________________

(١) كالمصنّف هنا وفي الدروس ١ : ٢٦٤ ، والشيخ في المبسوط ٣ : ٢٧٤ ، وابن إدريس في السرائر ٢ : ٣٨٣ ، والعلّامة في التحرير ٤ : ٤٩١ ـ ٤٩٢ ، والقواعد ٢ : ٢٧١ ـ ٢٧٢.