درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۸۹: خمس (۱۰)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

شرطیت فقر در یتامی، مساکین و ابن السبیل

یکی از بحث‌هایی که در مورد یتامی، مساکین و ابن السبیل که سه سهم از شش سهم خمس مربوط به آنان می‌شود؛ مطرح است این است که در مورد شرکاء امام معصوم (یتامی، مساکین و ابن السبیل)، فقر، شرط است. یعنی اگر این گروه‌ها بخواهند از سهم سادات استفاده کنند باید فقیر باشند. این بدان معنا است که اگر غنی باشند، نمی‌توانند از سهم سادات استفاده کنند.

نسبت به مساکین روشن است و اساسا اگر مسکین، فقیر نباشد، مسکین نیست. یعنی اصل عنوان مسکین بر آن صدق نمی‌کند. اما نسبت به یتامی، مشهور معتقد هستند که فقر در آن‌ها شرط است. دو دلیل برای این دیدگاه، در کتاب مطرح شده است.

۱) بر اساس برخی از اخبار، خمس، عوض زکات است. یعنی چون زکات واجب بر سادات حرام است، خداوند متعال، خمس را برای آنان قرار داده است. به این جهت که در مصرف زکات، فقر، شرط است (این که گفته می‌شود در مصرف زکات، فقر شرط است، مربوط به برخی از گروه‌هایی است که می‌توانند از زکات استفاده کنند و الّا در مورد برخی از آن‌ها تصریح بر عدم اعتبار فقر شده است. مثل عاملین زکات، مؤلفة قلوبهم که در بحث زکات بیان شد.) اما چون در عموم مصرف کنندگان زکات، فقر شرط است لذا در عوض آن هم که سهم سادات باشد، فقر شرط می‌باشد.

۲) وجود روایت. در روایتی چنین بیان شده است: لِلْإِمَامِ نِصْفُ الْخُمُسِ كَمَلًا (نصف خمس برای امام معصوم می‌باشد) وَ نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ (نصف دیگر خمس مربوط به سادات است.) فَسَهْمٌ لِيَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ (هرکدام یک سهمی را می‌برند.) يُقْسَمُ بَيْنَهُمْ عَلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ مَا يَسْتَغْنُونَ بِهِ فِي سَنَتِهِمْ (امام معصوم تقسیم می‌کند بین این افراد آن مقداری را که در سال، آن‌ها بی‌نیاز شوند.

از این که حضرت می‌فرماید بی‌نیاز شوند مشخص می‌شود که نیازمند هستند که می‌فرماید به قدری باید به آن‌ها پرداخت شود که در سال بی‌نیاز شوند.) فَإِنْ فَضَلَ عَنْهُمْ شَيْ‏ءٌ (اگر زیاد آمد از آن‌ها چیزی) فَهُوَ لِلْوَالِي (برای امام معصوم می‌باشد.) فَإِنْ عَجَزَ أَوْ نَقَصَ عَنِ اسْتِغْنَائِهِمْ كَانَ عَلَى الْوَالِي (اگر پول کم آمد از این که بخواهد آن‌ها را مستغنی کند، امام باید آن کمبود را جبران کند از سهم خودش.) أَنْ يُنْفِقَ مِنْ عِنْدِهِ بِقَدْرِ مَا يَسْتَغْنُونَ بِهِ وَ إِنَّمَا صَارَ عَلَيْهِ أَنْ يَمُونَهُمْ (به عهده گیرد خرجی آن‌ها را) لِأَنَّ لَهُ مَا فَضَلَ عَنْهُمْ. (چون زیادی برای آن‌ها است، آن مقدار هم که کم می‌آید بر عهده امام معصوم است.)

در این روایت، این که حضرت می‌فرماید به قدری باید به آن‌ها پرداخت شود که در سال بی‌نیاز شوند، مشخص می‌شود که آن‌ها محتاج هستند و این دلیل بر آن است که یتامی باید فقیر باشند.

مرحوم شهید ثانی پس از این که دو دلیل فوق را برای اشتراط فقر در یتامی ذکر می‌کند، به نقد آن می‌پردازد. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: وفيه نظرٌ بيّن. یعنی در آن اشکال روشن وجود دارد و دو دلیل فوق، دلیلیت ندارد و گویا فقر را در یتامی شرط نمی‌داند[۱].


مرحوم شهید ثانی نفرمود چه اشکالی در دو دلیل مذکور وجود دارد؛ اما برخی از محشین مثل مرحوم نراقی نسبت به دلیل اول فرموده است که هرچند سهم سادات به عوض زکات برای سادات است. یعنی چون زکات واجب به سادات نمی‌رسد، سهم سادات را برای سادات قرار داده شده است. اما اشکال این است که لازم نیست بین عوض و معوض در همه جهات، مساوات وجود داشته باشد. چه بسا در زکات، فقر، شرط باشد. اما در سهم سادات، شرط نمی‌باشد. صرف این که این دو عوض و معوض هستند، دلیل نمی‌شود.

در دلیل دوم نیز اشکالاتی وجود دارد. یک اشکال این است که چه بسا اصلا این حکم مربوط به امام معصوم باشد. یعن اضافه خمس را دریافت می‌کند و در صورت کمبود، کمبود را جبران می‌کند. اما مربوط به زمان غیبت که فقیه می‌خواهد میان آن‌ها تقسیم کند؛ نمی‌شود.

اشکال دیگر این است که در روایت بیان شده است: ِ مَا يَسْتَغْنُونَ بِهِ فِي سَنَتِهِم‏، چه بسا این که می‌فرماید ِ مَا يَسْتَغْنُونَ بِهِ فِي سَنَتِهِم‏، برای فقر شرعی نیست بلکه برای توسعه زندگی است. گاهی استغناء، برای توسعه زندگی می‌باشد. یعنی شاید در حد بی‌نیازی از فقر، اموال دارند اما نیازهای دیگری دارند که ربطی به فقر ندارد و آن‌ها را می‌فرماید و این احتمال منتفی در روایت نیست. با وجود این دو اشکال، دلیل دوم برای شرطیت فقر در یتامی، دلیلیت ندارد.

۴

تطبیق شرطیت فقر در یتامی، مساکین و ابن السبیل

﴿ ويشترط فقر شركاء الإمام عليه‌السلام ﴾ (شرط است فقر شرکاء امام. شرکاء امام عبارتند از یتامی، مساکین و ابناء السبیل) أمّا المساكين فظاهر. (روشن است که مساکین باید فقیر باشند. زیرا اگر فقیر نباشند اساسا مسکین نیستند.) وأمّا اليتامى فالمشهور اعتبار فقرهم؛ (نسبت به یتامی، مشهور معتقدند که فقر معتبر است. یعنی اگر فقیر نباشند، نمی‌توان به آن‌ها از سهم سادات پرداخت کرد.) لأنّ الخمس عوض الزكاة (دلیل اول این است که خمس عوض زکات است. یعنی بر اساس روایات، چون زکات واجب برای غیر سادات است و بر سادات حرام است، خداوند متعال، سهم از خمس را عوض از آن، برای سادات قرار داده است.)، ومصرفها (مصرف الزکاة) الفقراء في غير من نُصّ على عدم اعتبار فقره (مصرف زکات فقرا هستند البته در غیر آن گروه‌هایی که تصریح شده به عدم اعتبار فقرشان. مثل عاملین زکات، مؤلفة قلوبهم. در باب زکات بیان شد که زکات به هشت صنف می‌رسد که در برخی از آن‌ها فقر، شرط نیست.)، فكذا العوض (با توجه به این که خمس، عوض زکات است و مصرف زکات در فقرا است، طبیعتا عوض آن که خمس است، این حکم را دارد.)، ولأنّ الإمام عليه‌السلام يقسّمه بينهم على قدر حاجتهم (دلیل دوم این است که طبق روایت، امام عليه‌السلام تقسیم می‌کند سهم سادات را بین مساکین، یتامی و ابناء السبیل، به قدر نیازی که دارند. یعنی نیاز آن‌ها را به آن‌ها پرداخت می‌فرماید.)، والفاضل له والمُعْوِز عليه (اگر زیاد آید برای امام است و اگر کم آید، امام باید کمبود را جبران کند.)، فإذا انتفت الحاجة انتفى النصيب. (اگر نیاز منتفی باشد، سهمی هم وجود ندارد. زیرا فاضل برای امام است و کمبود را امام جبران کند. بنابر این، ملاک علی قدر حاجتهم است. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید:) وفيه نظرٌ بيّن (در این دلیل‌ها، اشکال روشن وجود دارد. اشکال دلیل اول این است که لازم نیست که بین عوض و معوض در همه جهات، مساوات وجود داشته باشد. اشکال دلیل دوم این است که اولا چه بسا این حکم مربوط به امام معصوم باشد و شامل زمان غیبت نشود. ثانیا این که فرمود علی قدر حاجتهم، می‌تواند برای رفع فقر باشد و می‌تواند برای توسعه زندگی باشد.

سپس مرحوم شهید ثانی، ذکر می‌کند به همین دلیل که قول به اشتراط فقر در ایتام ضعیف است. جماعتی قائل شده‌اند که فقر در ایتام شرط نیست. این بدان معنا است که اگر یتیم، غنی هم باشد، می‌توان از سهم سادات به او پرداخت کرد و از سهم سادات استفاده کند. به این جهت که یتیم در آیه شریفه، قسیم مسکین است. یعنی در آیه شریفه، یتیم را ذکر کرده است. مسکین را نیز ذکر کرده است. ابناء السبیل را نیز ذکر فرموده است. بنابر این، یتیم و مسکین، قسیم یکدیگر می‌باشد و قسیم بودن اقتضاء مغایرت دارد و الا مسکین، شامل یتیم فقیر نیز می‌شود و ذکر جداگانه یتیم، وجهی ندارد. به این دلیل که یتیم، قسیم مسکین می‌باشد؛ لذا اگر یتیم، غنی هم باشد می‌تواند از سهم سادات نیز استفاده کند.

اشکال: اجمالا آیه می‌فهماند که بین یتیم و مسکین، مغایرت وجود دارد. اما مغایرت اگر مغایرت به نحو عام و خاص من وجه باشد، سخن شهید صحیح است. اگر مغایرت به نحو عام و خاص من وجه باشد، طبعا باید بگوییم که لااقل از وجهی بین یتیم و مسکین، مغایرت جزئی وجود دارد. لذا می‌تواند یتیم، فقیر نباشد و آیه شامل آن شود. در این صورت سخن شهید، صحیح است.

توضیح مغایرت به نحو عام و خاص من وجه: به این معنا که یتیم و مسکین، یک محل اجتماع دارند. محل اجتماع در آن مورد است که شخص هم یتیم و هم مسکین باشد. اما دو محل افتراق دارند. مورد اول از افتراق، مسکین غیر فقیر است و محل افتراق دوم، یتیم غیر مسکین است. لذا اگر مغایرت به نحو عام و خاص من وجه باشد، طبیعتا بین یتیم و مسکین، مباینت جزئی وجود دارد. لذا یتیم می‌تواند فقیر نباشد اما در عین حال، آیه شریفه شامل آن شود. در این صورت نظر شهید ثانی صحیح می‌باشد.

اما اگر مغایرت به معنای مباینت نباشد. مثل صورتی که رابطه آن‌ها عام و خاص مطلق باشد. یعنی مراد از یتیم، بعض همان مسکین‌ها باشد که طبعا یتیم مسکین، مورد نظر ما می‌باشد. در این صورت، مغایرت به حسب ظاهر در آیه شریفه وجود دارد اما مباینت نیست و اگر چنین نظری را بیان کنیم، دیگر منافاتی ندارد که با این که مراد از یتیم، یتیم مسکین باشد. به عبارت دیگر، اگر مغایرت به نحو عام و خاص مطلق را کافی بدانیم، مغایرت وجود دارد و سخن شهید ثانی صحیح نمی‌باشد.

شهید ثانی می‌فرماید: هرچند که این سخن را صحیح بدانیم، اما کلمه یتامی در آیه شریفه عام است. لذا نهایتا اگر شک کنیم که آیا یتامی شامل غنی می‌شود یا تخصیص خورده و فقط شامل یتامی مسکین می‌شود، دلیل بر تخصیص وجود ندارد و عمومیت باقی می‌ماند.)، ومن ثمّ (به این دلیل که ادله اشتراط فقر در ایتام، ضعیف است.) ذهب جماعة إلى عدم اعتباره فيهم (برخی قائل شده‌اند به عدم اعتبار فقر در ایتام. یعنی لازم نیست که ایتام فقیر باشند.) لأنّ اليتيم قسيمٌ للمسكين في الآية (زیرا یتیم در آیه شریفه به عنوان قسیم مسکین ذکر شده است. هنگامی که قسیم مسکین باشد، مشخص می‌شود که یتیم، مسکین نیست. زیرا اگر مسکین باشد، خود مسکین، شامل آن می‌شود و لازم نیست که جداگانه ذکر شود.) وهو يقتضي المغايرة. (قسیم بودن، اقتضاء مغایرت بین یتیم و مسکین را دارد. زمانی که اقتضاء مغایرت دارد، مشخص می‌شود که یتیم لازم نیست که مسکین و فقیر باشد.) ولو سلّم عدمه (اگر تسلیم شویم به عدم اقتضاء مغایرت. یعنی مغایرتی که شما می‌گویید را اقتضاء نمی‌کند. به چه جهت آن مغایرت را اقتضاء نمی‌کند؟) ـ نظراً إلى أنّها لا تقتضي المباينة ـ (نظر به این که مغایرت اقتضاء مباینت ندارد. اگر اقتضاء مباینت داشت، قائل می‌شدیم که حتما باید بین آن‌ها عام و خاص من وجه باشد که در این صورت یتیم غنی یکی از محل افتراغ‌ها می‌شود و طبیعتا آیه آن را شامل می‌شود. اما مغایرت، اقتضاء مباینت ندارد. لذا هنگامی که مغایرت، اقتضاء مباینت را ندارد، صرف مغایرت بدون این که مباینت باشد، کافی است و این با عام و خاص مطلق، سازگار است. چه بسا، مراد عام و خاص مطلق باشد و هنگامی که عام و خاص مطلق شد، مغایرت، بدون وجود مباینت، وجود دارد و همین مغایرت کافی است.

اگر عام و خاص مطلق شد، به چه معنا است؟ یعنی مراد از مسکین، عام می‌باشد و مراد از یتیم، یتیم فقیر است که خاص است. اگر یتیم فقیر شد، دیگر هم مغایرت وجود دارد و هم مطلوب ما ثابت می‌شود.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: لو سلّم عدمه. یعنی اگر تسلیم عدم اقتضاء مغایرت هم بشویم،) فعند عدم المخصّص يبقى العموم. (اگر مخصصی برای ما ثابت نشود، عمومیت کلمه یتامی، پا برجا می‌ماند. چون کلمه یتامی در آیه شریفه عام است و لذا گر نهایتا شک در تخصیص داشته باشیم، اصل عدم تخصیص است و عمومیت پابرجا می‌ماند.) وتوقّف المصنّف في الدروس. (مرحوم مصنف در کتاب الدروس، نسبت به این که آیا شرط فقر در یتامی وجود دارد یا این شرط وجود ندارد، توقف کرده و فتوا نداده است.)

۵

اشتراط یا عدم اشتراط عدالت و ایمان در دریافت کننده خمس

ذکر دو مطلب:

مطلب نخست: در گذشته نسبت به ابن السبیل، مطالبی بیان شد که مرحوم شهید در این قسمت، نسبت به آن مطالب، تصریح می‌فرماید.

ایشان می‌فرماید: کفایت می‌کند فقر در بلد تسلیم. یعنی در آن شهری که ابن السبیل، در راه مانده است و می‌خواهیم سهم سادات را به او تسلیم کنیم اگر در آن شهر فقیر باشد، کافی است. هرچند که در شهر خودش، غنی باشد.

در صفحه ۳۵۴، این نکته بیان شد.

شرط دیگر آن است که در بلد تسلیم، از وصول به مال، متعذر باشد. یعنی در آن شهری که می‌خواهیم سهم سادات از خمس را به او پرداخت کنیم، نباید تحصیل مال را داشته باشد. چه به قرض گرفتن، چه بیع برخی از اموال و امثال آن. و الّا اگر بتواند مالی را قرض بگیرد یا برخی از اموال خود را بفروشد و با آن مال، خود را به شهر خودش برساند، نمی‌توان از سهم سادات به او، پرداخت کرد.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: ظاهر کلام فقها این است که در شرطیت فقر در مورد ابن السبیل، هیچ اختلافی وجود ندارد. یعنی همه فقها پذیرفته‌اند که ابن السبیل باید در شهر تسلیم، فقیر باشد و الا اگر عدم خلاف را نداشتیم، همان اشکالی که در مورد یتیم وجود داشت، در اینجا نیز مطرح می‌شود. زیرا در آیه شریفه، همانگونه که یتیم، قسیم مسکین است، ابن السبیل نیز قسیم مسکین است و در این جا نیز باید قائل می‌شدیم که فقر در ابن السبیل، نباید شرط باشد، به جهت اقتضاء مغایرت. اما چون در این مورد، اجماع وجود دارد، این مشکل را نداریم و حکم به شرطیت فقر در ابن السبیل می‌کنیم.

مطلب دوم: در مورد اعتبار عدالت و ایمان نسبت به گیرنده سهم سادات، چه حکمی بیان شده است؟ آیا لازم است، کسی که سهم سادات را دریافت می‌کند، عادل باشد؟

مرحوم شهید ثانی نسبت به عدالت می‌فرماید: عدالت شرط نیست. زیرا ادله نسبت به عدالت، مطلق است و روایتی وجود ندارد که بخواهد عدالت را نسبت به گیرنده سهم سادات شرط کرده باشد.

اما نسبت به ایمان (ایمان یعنی شیعه دوازده امامی بودن کسی که می‌خواهد سهم سادات را دریافت کند.) می‌فرماید: شیعه بودن شرط است. به جهت این که در معوض (یعنی زکات که خمس، عوض برای آن قرار داده شده است)، ایمان شرط است و هیچ اختلافی در آن نیست. البته در صورتی که مؤمن وجود داشته باشد، مؤمن بودن شرط است و الّا اگر مؤمن وجود نداشته باشد، می‌توان زکات را به غیر مؤمن، پرداخت کرد.

دلیل دیگر این است که اعطاء خمس، نیکی کردن و دوستی کردن است و کسی که غیر مؤمن است، دور است از نیکی کردن و دوستی کردن.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: گرچه اگر سهم سادات را به شیعه پرداخت کنیم، اولی است. اما ادله‌ای که فقها برای شرطیت ایمان بیان کرده‌اند را نمی‌پذیریم. زیرا اولا قبول نداریم که عوض و معوض باید در همه احکام، مساوی باشند.

ثانیا این که گفته شد، اعطا خمس دوستی کردن است، از حیث مخالف بودن مشکل دارد اما از جهت سیادت که مشکل ندارد. یعنی به سید مخالف، سهم سادات را پرداخت کنیم از جهت سید بودن او نه از جهت مخالف بودنش. ضمن این که ممکن است بگوییم پرداخت خمس، اداء واجب است نه صله و موادّة. چه دلیلی وجود دارد که پرداخت خمس، صله و موادّة است تا کسی بگوید صله و موادّة باید صدق کند و در مخالف صدق نمی‌کند.

۶

تطبیق اشتراط یا عدم اشتراط عدالت و ایمان در دریافت کننده خمس

﴿ ويكفي في ابن السبيل الفقر في بلد التسليم ﴾ (کفایت می‌کند در ابن السبیل، فقر در بلد تسلیم. یعنی صرف این که ابن السبیل فقیر باشد در شهری که می‌خواهیم سهم سادات را به او تسلیم کنیم، کافی است.) وإن كان (ابن السبیل) غنيّاً في بلده (هرچند که در شهر خودش غنی است اما اکنون که در راه مانده است، فقیر شده است.)، بشرط أن يتعذّر وصوله إلى المال (به شرط این که متعذر باشد وصول ابن السبیل به مال. یعنی نتواند به مالی دسترسی پیدا کند.) على الوجه الذي قرّرناه في الزكاة (به وجهی که توضیح دادیم آن را در باب زکات. در صفحه ۳۵۴ بیان شد که مثلا نتواند مالی را قرض گیرد یا مالی را بفروشد.) وظاهرهم هنا (ظاهر کلام علما در بحث ابن السبیل) عدم الخلاف فيه (عدم اختلاف در شرطیت فقر است. یعنی همه فقها قبول دارند که ابن السبیل باید فقیر باشد.)، وإلّا كان دليل اليتيم آتياً فيه. (والا آن دلیلی که در یتیم ذکر شد _یتیم قسیم مسکین مطرح شده است_ در این جا نیز مطرح می‌شود. یعنی ابن السبیل نیز قسیم مسکین مطرح شده است.)

﴿ ولا تعتبر العدالة ﴾ لإطلاق الأدلّة. (معتبر نیست عدالت. یعنی کسی که می‌خواهد سهم سادات را دریافت کند، لازم نیست که عادل باشد. زیرا ادله مطلق است. یعنی ادله، عدالت را شرط نکرده‌اند.) ﴿ ويعتبر الإ يمان ﴾ (اما ایمان معتبر است. یعنی شیعه دوازده امامی بودن کسی که می‌خواهد سهم سادات را اخذ کند، شرط است. دو دلیل ذکر می‌کند.) لاعتباره (لاعتبار الایمان) في المعوّض (در معوض _زکات_ ایمان شرط است. چون در زکات، شیعه دوازده امامی بودن شرط است، در خمس نیز شرط است.) بغير خلافٍ مع وجوده (مع وجوده یعنی اگر مؤمن وجود داشته باشد و اگر مؤمن وجود نداشته باشد که بتوان زکات را به او پرداخت کرد، می‌توان زکات را به غیر مؤمن پرداخت کرد.)، ولأ نّه صلةٌ وموادّة (دلیل دوم آن است که سهم سادات، صله است.) والمخالف بعيد عنها (کسی که سنی است از صله و مواده دور است.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید:) وفيهما نظرٌ، ولا ريب أنّ اعتباره أولى. (گرچه شکی نیست که اولی آن است که به شیعه پرداخت شود. اما شرطیت ایمان را نمی‌توان با این ادله ذکر کرد.

این که شهید ثانی می‌فرماید ادله را نمی‌پذیریم، اشکال دلیل اول آن است که لازم نیست عوض و معوض در تمام احکام، مساوی باشند.

آقا جمال نسبت به اشکال دلیل دوم می‌فرماید: که صله و مواده از حیث مخالف بودن مشکل دارد. یعنی سهم سادات را پرداخت کنیم و این پرداخت بخاطر مخالف بودن شخص دریافت کننده است. به عبارت دیگر، به جهت نیکی کردن به شخص سنی به آن پرداخت کنیم اما از جهت سیادت مشکلی ندراد. یعنی توجهی به سنی بودن شخص نداریم، صرفا به جهت این که سید است، به او سهم سادات را پرداخت می‌کنیم.

مرحوم نراقی می‌فرماید: به چه دلیل پرداخت خمس، صله و مواده است؟ پرداخت خمس، اداء واجب است و صله و مواده نیست که اگر صله و مواده صدق نکند، اعطاء خمس نیست.)

والأصل في الإطلاق الحقيقة. وهو ممنوعٌ ، بل هو أعمّ منها ومن المجاز ، خصوصاً مع وجود المعارض. وقال المفيد وابن الجنيد : يستحقّ المطّلبي أيضاً (١) وقد بيّنّاه.

﴿ ويشترط فقر شركاء الإمام عليه‌السلام أمّا المساكين فظاهر. وأمّا اليتامى فالمشهور اعتبار فقرهم؛ لأنّ الخمس عوض الزكاة ، ومصرفها الفقراء في غير من نُصّ على عدم اعتبار فقره ، فكذا العوض ، ولأنّ الإمام عليه‌السلام يقسّمه بينهم على قدر حاجتهم ، والفاضل له والمُعْوِز عليه ، فإذا انتفت الحاجة انتفى النصيب.

وفيه نظرٌ بيّن ، ومن ثمّ ذهب جماعة إلى عدم اعتباره فيهم (٢) لأنّ اليتيم قسيمٌ للمسكين في الآية (٣) وهو يقتضي المغايرة. ولو سلّم عدمه ـ نظراً إلى أنّها لا تقتضي المباينة ـ فعند عدم المخصّص يبقى العموم. وتوقّف المصنّف في الدروس (٤).

﴿ ويكفي في ابن السبيل الفقر في بلد التسليم وإن كان غنيّاً في بلده ، بشرط أن يتعذّر وصوله إلى المال على الوجه الذي قرّرناه في الزكاة (٥) وظاهرهم هنا عدم الخلاف فيه ، وإلّا كان دليل اليتيم آتياً فيه.

﴿ ولا تعتبر العدالة لإطلاق الأدلّة. ﴿ ويعتبر الإ يمان لاعتباره في

____________________

(١) حكاه عنهما المحقّق في المعتبر ٢ : ٦٣١ ، والعلّامة في المختلف ٣ : ٣٢٩.

(٢) كالشيخ في المبسوط ١ : ٢٦٢ ، وابن إدريس في السرائر ١ : ٤٩٦ ، وابن سعيد في الجامع للشرائع : ١٥٠.

(٣) سورة الأنفال : ٤١.

(٤) الدروس ١ : ٢٦٢.

(٥) راجع الصفحة ٣٥٤.

المعوّض بغير خلافٍ مع وجوده ، ولأ نّه صلةٌ وموادّة والمخالف بعيد عنها (١) وفيهما نظرٌ ، ولا ريب أنّ اعتباره أولى.

وأمّا الأنفال

فهي المال الزائد للنبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله والإمام عليه‌السلام بعده على قبيلهما ، وقد كانت لرسول اللّٰه صلى‌الله‌عليه‌وآله في حياته بالآية الشريفة (٢) وهي بعده للإمام القائم مقامه.

وقد أشار إليها بقوله : ﴿ ونفل الإمام عليه‌السلام الذي يزيد به عن قبيله ، ومنه سُمّي نفلاً :

﴿ أرضٌ انجلى عنها أهلها وتركوها ﴿ أو سُلّمت * للمسلمين ﴿ طوعاً من غير قتال ، كبلاد البحرين ﴿ أو باد أهلها أي هلكوا ، مسلمين كانوا أم كفّاراً ، وكذا مطلق الأرض الموات التي لا يعرف لها مالك.

﴿ والاجام بكسر الهمزة وفتحها مع المدّ ، جمع «أجمة» بالتحريك المفتوح ، وهي : الأرض المملوءة من القصب ونحوه في غير الأرض المملوكة.

﴿ ورؤوس الجبال ، وبطون الأودية والمرجع فيهما إلى العرف ﴿ وما يكون بها من شجرٍ ومعدنٍ وغيرهما ، وذلك في غير أرضه المختصّة به.

﴿ وصوافي ملوك الحرب وقطائعهم ، وضابطه : كلّ ما اصطفاه ملك

____________________

(١) في (ر) : عنهما.

(٢) سورة الأنفال : ١.

(*) في (ق) : تسلّمت.