درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۶۰: نصاب شتر در زکات (۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

نصاب‌های شتر

در پایان جلسه گذشته، وارد مسئله نصاب شتر برای زکات شدیم. بیان شد که، ۱۲ نصاب برای شتر بیان شده است. که پنج نصاب نخست، پنچ تا، پنج تا است. یعنی زکات پنج شتر نخست، یک گوسفند است و تا نُه گوسفند، هیچ زکاتی ندارد و هنگامی که ده گوسفند شد، زکاتش دو گوسفند می‌شود. ۱۵ شتر، سه گوسفند؛ ۲۰ شتر، ۴ گوسفند و ۲۵ شتر، ۵ گوسفند، زکات دارد.

نصاب ششم تا یازدهم، از ۲۶ شتر شروع می‌شود که یا ده تا، ده تا زیاد می‌شود. یعنی ۲۶ شتر نصاب ششم است و ۳۶ شتر، نصاب هفتم و ۴۶ شتر، نصاب هشتم می‌شود. سپس پانزده تا پانزده تا می‌شود. یعنی از ۴۶ شتر به ۶۱ و ۷۶ و ۹۱ شتر می‌رود. زکات این نصاب‌ها، شتر است در سنین مختلف. که آن شتر یا بنت مخاض است و یا بنت لبون یا حقّه یا جذعه یا دو بنت لبون یا دو حقه است.

۴

تطبیق نصاب‌های شتر

﴿ ثمّ ستٌّ وعشرون ﴾ (بعد از ۲۵ شتر که زکاتش ۵ گوسفند بود، نصاب ششم، ۲۶ شتر است. اگر کسی، مالک ۲۶ شتر باشد،) بزيادة واحدة (یک عدد از ۲۵ قبلی بیشتر) ففيها (در این ۲۶ شتر) ﴿ بنت مَخاض ﴾ (زکاتش یک بنت مخاض است. می‌فرماید مخاض را) بفتح الميم، أي بنت ما من شأنها أن تكون ماخضاً أي حاملاً (یعنی بنت شتری که _ما یعنی مادر بنت مخاض_ شأنیت حامل بودن را دارد. چون شتر هنگامی که یک سال از زایمانش می‌گذرد، شانیت حامل شدن را دارد. در حقیقت بنت مخاض شتری است که یکسالش تمام شده است. بین یک سال و دو سال است. لذا می‌فرماید:)، وهي (بنت مخاض) ما دخلت في السنة الثانية (شتری که وارد سال دوم شده باشد. پس باید شتر ماده‌ای که مادرش شأنیت حامل شدن را داشته باشد، به عنوان زکات پرداخت کند.) ﴿ ثمّ ستٌّ وثلاثون ﴾ (نصاب بعدی ۳۶ شتر است.) وفيها ﴿ بنت لبون ﴾ بفتح اللام (اگر کسی ۳۶ شتر داشته باشد، باید بنت لبون به عنوان زکات پرداخت کند.)، أي بنت ذات لبنٍ (دختر شتری که ذات لبن است. یعنی مادرش باید ذات لبن باشد.) ولو بالصلاحيّة (ذات لبن یعنی مادر او باید شیر داشته باشد. هرچند که صلاحیت داشته باشد. یعنی بالفعل ذات لبن نیست، همین که صلاحیت داشته باشد. چه زمانی مادر ذات لبن است؟)، وسنّها سنتان إلى ثلاث (هنگامی که بنت، دو سال تا سه سال داشته باشد. در این سن، مادرش صلاحیت ذات لبن بودن را دارد. بنابر این، بنت لبن یعنی شتری که بین دو تا سه سال دارد. البته شتر ماده منظور است. چون ابن لبون نیست بلکه بنت لبون است.) ﴿ ثمّ ستٌّ وأربعون ﴾ (نصاب هشتم، ۴۶ شتر است) وفيها ﴿ حِقّة ﴾ بكسر الحاء (یک حقه را به عنوان زکات باید برای ۴۶ شتر پرداخت کند.)، سنّها ثلاث سنين إلى أربع (شتری که بین سه تا چهار سال دارد. البته حقه هم شتر ماده است. لذا می‌فرماید:) فاستحقّت الحمل أو الفحل (استحقاق دارد حقه، یعنی این قابلیت را دارد که بار ببرد یا امکان جفت گیری و حامله شدن را دارد. تا کنون ده تا، ده تا جلو می‌آمد. از این به بعد پانزده تا، پانزده تا جلو می‌رود) ﴿ ثمّ إحدى وستّون (نصاب نهم، ۶۱ شتر است. زکات این نصاب) فجَذَعة ﴾ (شتر ماده‌ای است که بین چهار تا پنج سال، دارد.) بفتح الجيم والذال، سنّها أربع سنين إلى خمس، قيل: سمّيت بذلك (برخی گفته‌اند، جذعه را جذعه گذاشته‌اند) لأنّها تجذع مقدّم أسنانها (بخاطر این که می‌اندازد، ساقط می‌کند دندان‌های جلوی خودش را. گویا دندان‌های جلو می‌افتد و دندان‌های جدید می‌روید.) أي تُسقطه (می‌اندازد دندان‌های جلوی خودش را در بین چهار تا پنج سالگی.) ﴿ ثمّ ستٌّ وسبعون (نصاب دهم، ۷۶ شتر است. اگر کسی ۷۶ شتر داشته باشد) ف‍ ﴾ فيها ﴿ بنتا لبون (دو بنت لبون به عنوان زکات باید بپردازد.)، ثمّ إحدى وتسعون (نصاب بعدی ۹۱ شتر است.) ﴾ وفيها ﴿ حِقّتان ﴾. (در این نصاب باید دو حقه به عنوان زکات پرداخت کند.) ﴿ ثمّ ﴾ إذا بلغت مئة وإحدى وعشرين (هنگامی که به ۱۲۱ شتر رسید. از ۹۱ شتر ۳۰ شتر بالا رفت. دوازدهمین نصاب این است که هنگامی که به ۱۲۱ شتر رسید) ففي ﴿ كلّ خمسين حِقّة وكلّ أربعين بنت لبون ﴾. (هر پنجاه شتر، یک حقه و هر چهل شتر، یک بنت لبون باید بپردازد. یعنی یا پنجاه تا، پنجاه تا حساب کند یا چهل تا، چهل تا. مثلا اگر ۲۰۰ شتر دارد می‌تواند ۴ حقه یا ۵ بنت لبون به عنوان زکات بپردازد.)

۵

توضیح نصاب دوازدهم شتر

ابتدا دو پاراگراف را نادیده می‌گیریم و از واعلم توضیح داده می‌شود. سپس به توضیح این دو پاراگراف بازمی گردیم.

واعلم أنّ التخییر، نصاب دوازدهم شتر را توضیح می‌دهد. در نصاب دوازدهم بیان شد، هنگامی که به ۱۲۱ شتر می‌رسد، پنجاه، پنجاه حساب کند یا چهل تا، چهل تا. در مقابل هر پنجاه شتر، یک حقه به عنوان زکات بپردازد و یا در مقابل هر چهل شتر یک بنت لبون بپردازد.

مرحوم شهید می‌فرماید: این که گفته شد مخیر است که در مقابل پنجاه شتر یک حقه و یا در مقابل چهل شتر یک بنت لبون بپردازد، تخییر به یکی از دو عدد پنجاه و چهل، برای زمانی است که عدد شتر‌ها، مطابق با هر دو عدد باشد. مثل عدد ۲۰۰ که هم قابل تقسیم بر ۵۰ و هم قابل تقسیم بر ۴۰ است. یعنی در عدد ۲۰۰، اختیار دارد که ۴ حقه به عنوان زکات بپردازد و یا ۵ بنت لبون بپردازد.

اما اگر عدد مطابق هر دو نباشد، تخییر وجود ندارد. اگر عدد شترها با ۴۰ مطابق است، مثل ۱۲۱ شتر که با نصاب ۴۰ مطابق است، نه با نصاب ۵۰. یا مثل ۱۵۰ شتر که با ۵۰ مطابق است نه با ۴۰. در این صورت با هر نصابی که مطابق است باید بر اساس همان، زکات را پرداخت کند.

گاهی عدد شترها به گونه‌ای است که با هر دو مطابق است. مثل عدد ۱۳۰ که با یک ۵۰ و دو ۴۰ تا مطابق است. در حقیقت باید یک حقه و دو بنت لبون زکات بدهد.

اما گاهی اضافه می‌آورد. یعنی عدد شتر‌ها به گونه‌ای است که با هیچ یک از عدد ۴۰ و ۵۰ مطابق نیست. مثل ۲۶۰ که نه با ۴۰ و نه با ۵۰ مطابق نیست. در این صورت باید محاسبه کرد که اگر با کدام یک از ۴۰ و ۵۰ تقسیم شود، باقی مانده کمتری دارد. مثلا اگر ۲۶۰ را با ۵۰ تقسیم کنیم، باقیمانده آن ۱۰ می‌شود. اما اگر آن را با ۴۰ تقسیم کنیم، باقیمانده آن ۲۰ می‌شود. در این صورت با عددی که باقیمانده کمتری دارد باید سنجیده شود. یعنی باید برای ۲۶۰ شتر، ۵ حقه به عنوان زکات پرداخت شود.

۶

تطبیق توضیح نصاب دوازدهم شتر

واعلم أنّ التخيير في عدّه بأحد العددين (این که گفته شد مخیر است در شمارش کردن نصاب دوازدهم به یکی از دو عدد پنجاه و چهل) إنّما يتمّ مع مطابقته بهما (این برای زمانی است که مطابقت داشته باشد، عدد شترها با هر دو. مثل عدد ۲۰۰ که مخیر است با ۴۰ یا ۵۰ محاسبه کند.) ـ كالمئتين ـ وإلّا (اگر مطابق هر دو عدد نباشد.) تعيّن المطابق (باید به آن عددی که مطابق است مراجعه کنیم و تخییر وجود ندارد.)، كالمئة وإحدى وعشرين بالأربعين (مثل ۱۲۱ که باید با ۴۰ سنجیده شود.)، والمئة وخمسين بالخمسين (۱۵۰ را باید با ۵۰ بسنجیم)، والمئة وثلاثين بهما (۱۳۰ را باید با هر دو بسنجیم. یعنی یک پنجاه و دو چهل تا. اما) ولو لم يطابق أحدهما (اگر با هیچ یک از ۴۰ و ۵۰، مطابق نبود. مثل ۲۶۰ که نه با ۵۰ و نه با ۴۰ و نه با هردو مطابق نیست.) تحرّى أقلّهما عفواً (در این صورت باید انتخاب شود آن عددی که عفوش کمتر است. یعنی آن عددی که باقیمانده کمتری دارد. مثلا ۲۶۰ را باید با ۵۰ بسنجیم که ۱۰ باقیمانده دارد نه با ۴۰ که ۲۰ باقیمانده دارد.)، مع احتمال التخيير مطلقاً. (احتمال هم دارد که قائل شویم که کلا مخیر است. یعنی در همه صور _چه صورت مطابق و چه صورت غیر مطابق، چه اقل عفوا و چه اکثر عفوا_ مخیر است.)

۷

اشکال شهید ثانی به اطلاق کلام مصنف

به دو پاراگراف قبل بازگردیم.

توجهی به عبارت مرحوم شهید اول باید نمود.

مرحوم شهید ثانی بین ثم با كلّ خمسين حِقّة وكلّ أربعين بنت لبون که عبارت شهید اول بود، تکه‌ای را اضافه نمود و چنین فرمود: إذا بلغت مئة وإحدى وعشرين ففي.

این عبارتی که مرحوم شهید ثانی اضافه فرمود، مورد بحث قرار گرفته است.

عبارت مرحوم شهید اول چنین است: ثمّ كلّ خمسين حِقّة وكلّ أربعين بنت لبون.

شهید ثانی می‌فرماید: این عبارت مرحوم شهید اول، بدون آن عبارتی که بین ثم و کل خمسین، بیان کردیم، مورد اشکال است. چون اگر صرف عبارت مرحوم شهید اول را در نظر بگیریم و بگوییم: ثمّ كلّ خمسين حِقّة وكلّ أربعين بنت لبون، شامل کمتر از ۱۲۱ هم می‌شود. زیرا بعد از ۹۱ فرمود هر پنجاه شتر، یک حقه و هر ۴۰ شتر، بنت لبون باید بپردازد. و حال آن که در کمتر از ۱۲۱ شتر هیچ یک از فقها، قائل به تخییر بین حقه و بنت لبون نشده است. مثلا در ۱۲۰ شتر که طبق اطلاق عبارت مرحوم مصنف باید سه بنت لبون پرداخت گردد. چون مصنف بعد از احدی و تسعون حقتان فرمود کل خمسین حقه و کل اربعین بنت لبون. دیگر ۱۲۱ را بیان نفرمود.

مرحوم مصنف در کتاب الدروس و البیان، اقوال نادره‌ای را ذکر فرموده است اما این قول را که در ۱۲۰ شتر کسی قائل باشد مخیر است بین حقه و بنت لبون، بیان نفرموده است. در حقیقت اجماع وجود دارد که نصاب بعد از ۹۱ کمتر از ۱۲۱ شتر نیست. یعنی زیر ۱۲۱ شتر، همان حقتان است و معنا ندارد که در ۱۲۰ شتر بگوییم، سه تا بنت لبون باید پرداخت کند.

۸

تطبیق اشکال شهید ثانی به اطلاق کلام مصنف

وفي إطلاق المصنّف الحكم بذلك بعد الإحدى وتسعين (در این که مرحوم مصنف، مطلق بیان فرمود. یعنی عبارت إذا بلغت مئة وإحدى وعشرين ففي، را بیان نفرمود. ذلک به حکم حقه برای پنجاه تا و بنت لبون برای چهل تا. حکم به این مطلب را بصورت مطلق بیان نمود. یعنی ۱۲۱ را ذکر نفرمود. در این اطلاق) نظرٌ (در اطلاق کلام مرحوم مصنف، اشکال است. چرا؟)؛ لشموله (این اطلاق) ما دون ذلك (چون اطلاق کلام مصنف، کمتر از ۱۲۱ را شامل می‌شود. ذلک به ۱۲۱ بر می‌گردد که نصاب دوازدهم شتر است.)، ولم يقل أحدٌ بالتخيير (اما هیچ یک از فقها قائل به تخییر نیست) قبل ما ذكرناه من النصاب (قبل از نصاب ۱۲۱ احدی قائل به تخییر نیست.)، فإنّ من جملته (از جمله موارد کمتر از ۱۲۱) ما لو كانت مئة وعشرين (در جایی است که شتر‌ها ۱۲۰ عدد باشند.)، فعلى إطلاق العبارة فيها (طبق اطلاق مرحوم مصنف در ۱۲۰ شتر) ثلاث بنات لبون (باید زکات آن سه بنت لبون باشد.) وإن لم تزد الواحدة (هرچند که آن یک دانه اضافه را نداشته باشد. یعنی همان ۱۲۰ شتر باشد و ۱۲۱ شتر نباشد.)، ولم يقل بذلك أحدٌ من الأصحاب (اما احدی از اصحاب قائل به این مطلب نیست.)، والمصنّف قد نقل في الدروس والبيان أقوالاً نادرة (مرحوم مصنف در کتاب الدروس و البیان، اقوال نادره این مسئله را بیان نموده است) وليس من جملتها ذلك (اما در آن اقوال بیان نکرده است که در ۱۲۰ شتر، کسی قائل است که ۳ بنت لبون زکات باید پرداخته شود.)، بل اتّفق الكلّ (همه علما اتفاق نظر دارند) على أنّ النصاب بعد الإحدى وتسعين (که نصاب بعد از ۹۱ شتر) لا يكون أقلّ من مئة وإحدى وعشرين (نصاب بعد از ۹۱ شتر، کمتر از ۱۲۱ شتر نیست. یعنی حتی اگر ۱۲۰ شتر داشته باشد، باید دو حقه به عنوان زکات پرداخت کند.)، وإنّما الخلاف فيما زاد. (اگر اختلافی وجود دارد در بیشتر از ۱۲۱ شتر است. یعنی در بیشتر از ۱۲۱ شتر، اختلاف است.

این که ایشان می‌فرماید: انما الخلاف فیما زاد، علتش آن است که سید مرتضی، نصاب بعد از ۹۱ را ۱۳۰ می‌داند، نه ۱۲۱. اما تا ۱۲۰ هیچ اختلافی نیست. همه فقها پذیرفته‌اند که اگر کسی ۱۲۰ شتر داشته باشد و به ۱۲۱ شتر نرسد، حتما دو حقه را باید بپردازد.)

۹

پاسخ به اشکال عبارت شهید اول

در پاراگراف قبل، به مرحوم شهید اول، اشکالی وارد شد. مبنی بر این که مرحوم شهید اول بصورت مطلق فرمود: ثمّ كلّ خمسين حِقّة وكلّ أربعين بنت لبون. این عبارت مرحوم مصنف دارای اشکال است.

در پاراگرافی که اکنون مرحوم شهید ثانی بیان می‌فرماید، عذری برای اطلاق عبارت شهید اول، بیان می‌کند. یعنی می‌خواهد به نوعی کلام مرحوم مصنف را توجیه کند. لذا می‌فرماید: نصاب یازدهم شتر، عدد ۹۱ شتر بود که دو حقه داشت. مرحوم شهید می‌فرماید: بالاتر از ۹۱، تا ۱۱۹ شتر، بنابر قاعده همان دو حقه پابرجاست.

چرا تا ۱۱۹ شتر، زکات، همان دو حقه است؟

پاسخ: علتش این است که ۹۱ تا ۹۹ همان دو حقه است. چون به عددی نرسیده است که ضریب ۵۰ یا ۴۰ باشد. هنگامی که به عدد ۱۰۰ برسد از ۱۰۰ تا ۱۱۹، بر اساس قاعده‌ای که در و اعلم بیان شد، هنگامی که بخواهیم پنجاه تا، پنجاه تا حساب کنیم یا چه تا، چهل تا، از ۱۰۰ تا ۱۱۹اگر تقسیم به ۵۰ کنیم، مثلا در ۱۰۷، ۷ تا و در ۱۱۹، ۱۹ تا مازاد می‌آورد. اما اگر بخواهیم تقسیم بر چهل بکنیم، باقیمانده بیشتری پیدا می‌کند. مثلا در ۱۰۷، ۲۷ باقیمانده پیدا می‌کند. در ۱۱۹، ۳۹تا باقیمانده پیدا می‌کند. بنابر این، باقیمانده بر اساس تقسیم بر ۵۰ در عدد ۱۰۰ تا ۱۱۹، کمتر است تا باقیمانده بر اساس تقسیم بر ۴۰. لذا هنگامی که بر اساس تقسیم بر ۵۰، باقیمانده کمتری دارد، با حساب ۵۰ تایی همان دو حقه، زکات آن می‌شود. بنابر این، تا ۱۱۹ مشکلی وجود ندارد.

تنها عددی که باقی می‌ماند و مشکل دارد، عدد ۱۲۰ است. زیرا ۱۲۱ را نصاب جدید می‌دانیم. تنها عددی که مشکل دارد، ۱۲۰ است. لذا اگر بتوانیم مشکل ۱۲۰ را حل کنیم دیگر لازم نیست که عبارت إذا بلغت مئة وإحدى وعشرين ففي را بیان کنیم.

عدد ۱۲۰، بنابر قاعده‌ای که مصنف بصورت مطلق فرمود باید سه بنت لبون زکاتش باشد و حال این که بر اساس نصاب دوازده، همان دو حقه زکاتش است. در این جا مشکل پیدا می‌شود.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: علما بحثی را مطرح فرموده‌اند که چنین است: نصاب ۱۲۱ که یک عدد از ۱۲۰ بیشتر است. آن یک عدد زائده که بعد از ۱۲۱ است. آیا جزئی از واجب است؟ یعنی نصاب ۱۲۰ نیست بلکه نصاب ۱۲۱ است. یعنی بعد از ۹۱، گاهی گفته می‌شود که نصاب ۱۲۰ است و آن یک عدد اضافه، جزء واجب نیست. اگر گفته شود که جزء واجب است، پس نصاب ۱۲۰ نیست بلکه نصاب ۱۲۱ است. اما برخی قائل شده‌اند که خود ۱۲۰ نصاب است و فقط یک عدد زائده، شرط واجب است. یعنی ۱۲۰، زکاتش سه بنت لبون است، مشروط به یک عدد زائده. یعنی مشروط به این که یک شتر از ۱۲۰ بیشتر داشته باشد. عملا تفاوتی نمی‌کند.

مرحوم مصنف در کتاب البیان، بین این دو نظر توقف کرده است که آیا یک عدد زائد از ۱۲۰ تا ۱۲۱ آیا جزئی از واجب است که قائل شویم که نصاب ۱۲۰ نیست بلکه نصاب همان ۱۲۱ است. یا این که یک عدد زائد شرط واجب است. یعنی در حقیقت نصاب ۱۲۰ است اما مشروط به یک عدد زائده.

دلیل این توقف در جزئیت یا شرطیت چیست؟

جزئیت و شرطیت هریک وجهی دارد.

وجه جزئیت آن است که یک عدد زائد در نص و فتوا، معتبر قرار داده شده است. هنگامی که در روایت و فتاوی این یک عدد زائده معتبر شده است، مشخص می‌شود که نصاب، ۱۲۱ است و لذا آن را جزء قرار داده شده است.

وجه شرطیت آن است که بنت لبون، برای هر ۴۰ شتر است و این باعث می‌شود که در ۱۲۰ شتر، سه بنت لبون قائل باشیم به عنوان زکات. اما از آن جا که یک عدد باید حتما به آن ۱۲۰ اضافه شود بر اساس روایات و فتاوی، عدد یک از نصاب خارج است. یعنی خود ۱۲۰ شتر، همان سه بنت لبون را به عنوان زکات دارد اما به عنوان شرط، یک عدد اضافه آن ۱۲۰ دارد. یعنی مشروط به این که آن ۱۲۰ شتر یه عدد اضافه به آن ملحق شود. که شهید ثانی می‌فرماید شرطیت اقوی است.

لذا در حقیقت مشکلی که عبارت مرحوم مصنف دارد، مجاز گویی است. یعنی شرط بودن واحده زائده را (عدد اضافه) در عدد ۱۲۰ ذکر نکرده است که باید ذکر می‌فرمود. اگر این را ذکر می‌فرمود، عبارت ایشان، مشکلی نداشت.

۱۰

تطبیق پاسخ به اشکال عبارت شهید اول

والحامل له على الإطلاق (آنچه که وادار کرده جناب مرحوم مصنف را بر این اطلاق. یعنی آنچه که باعث شده مرحوم شهید اول، بصورت مطلق بفرماید. در پاراگراف قبل به این اطلاق گویی اشکال کردیم. اکنون اشکال را پاسخ می‌دهیم.

شهید ثانی می‌فرماید: آنچه که وادار کرده مرحوم مصنف را بر این اطلاق این است که) أنّ الزائد عن النصاب الحادي عشر (آنچه که ما زاد بر نصاب یازدهم است. زائد بر ۹۱ است. در حقیقت از ۹۲ تا ۱۲۰) لا يحسب إلّا بخمسين (محاسبه نمی‌شود مگر با ۵۰تا. یعنی اصلا با ۴۰ تا نمی‌توان سنجیده شود بلکه باید با ۵۰ تا بسنجیم.) ـ كالمئة وما زاد عليها ـ (مثل عدد ۱۰۰ و مازاد بر آن. چرا می‌فرماید با ۵۰ حساب شود و نمی‌توان با ۴۰ محاسبه شود؟ چون اگر به خمسین حساب شود، باقیمانده کمتری پیدا می‌کند.) ومع ذلك (با این حساب ۵۰تا) فيه حقَّتان (در زائد بر نصاب یازدهم تا ۱۱۹، همان دو حقه را دارد. یعنی تا ۱۱۹ مشکلی نداریم.)، وهو صحيح (همین مطلب صحیح است. فقط در عدد ۱۲۰ مشکل داریم.)، وإنّما يتخلّف في المئة وعشرين. (در عدد ۱۲۰ تخلف می‌کند.) والمصنّف توقّف في البيان (و مرحوم مصنف در کتاب البیان، توقف کرده در این که) في كون الواحدة الزائدة (در آن یک دانه زائد. یعنی نصاب دوازدهم را ۱۲۱ قرار دادیم. یک عددی که از ۱۲۰ بیشتر است.

ایشان توقف کرده در این که واحده زائده) جزءاً من الواجب أو شرطاً؛ (آیا جزء واجب است یا شرط است. جزء واجب است یعنی این که جزئی از نصاب است در حقیقت نصاب، ۱۲۱ است.

شرط یعنی نصاب ۱۲۰ است البته در ۱۲۰ باید سه تا بنت لبون پرداخت کند، به شرط این که یکی را داشته باشد.) من حيث (وجه جزئیت. چرا می‌گوییم جزء است؟ می‌فرماید:) اعتبارها في العدد نصّاً وفتوىً (از این جهت که معتبر است واحده زائده هم در نص و هم در فتوا. یعنی هم در روایات و هم در فتاوی این عدد اضافه بیان شده است، مشخص می‌شود که جزء نصاب است. بنابر این، جزء واجب می‌شود.)

ومن (این وجه شرطیت است. اگر بخواهیم بگوییم که شرط است) أنّ إ يجاب بنت اللبون في كل أربعين (قاعده داریم که هر ۴۰ شتر یک بنت لبون) يخرجها (خارج می‌کند آن واحده زائده. در ۱۲۰ شتر باید سه بنت لبون باشد. از این روی مشخص می‌شود که آن واحده زائده، جزء نصاب نیست اما از آن طرف، روایات و فتاوایی وجود دارد که آن یک عدد را بیان نموده‌اند) فيكون شرطاً لا جزءاً (لذا آن یک عدد را که چاره‌ای نداریم جز این که بپذیریم. به عنوان شرط می‌پذیریم و به عنوان جزء نمی‌پذیریم که قاعده هر چهل شتر یک بنت لبون، از بین نرود. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید:) ـ وهو الأقوى ـ (اقوی نظر شرطیت است.) فتجوّز هنا (مصنف در این جا، مجازگویی کرده است. این که در ثمّ كلّ خمسين حِقّة وكلّ أربعين بنت لبون، بصورت مطلق بیان کرده است. در حقیقت مجاز گویی کرده است. یعنی شرط بودن واحده زائده را در عدد ۱۲۰، ذکر نکرده است.) وأطلق عدّه بأحدهما. (بطور مطلق بیان فرموده شمارش نصاب را به یکی از پنجاه و چهل.)

ولو بالشركة كنصف اثنين. وفيهما خلاف ، والمصنّف على الاشتراط في غيره (١) فتركه هنا يجوز كونه اختصاراً أو اختياراً.

﴿ ولا يستحبّ في الرقيق والبغال والحمير إجماعاً.

ويشترط بلوغ النصاب ، وهو المقدار الذي يشترط بلوغه في وجوبها أو وجوب قدرٍ مخصوص منها.

﴿ فنُصُب الإ بل اثنا عشر نصاباً : ﴿ خمسةٌ منها ﴿ كلّ واحدٍ خمسٌ من الإ بل ﴿ في كلّ واحدٍ من النصب الخمسة ﴿ شاةٌ بمعنى أنّه لا يجب فيما دون خمس ، فإذا بلغت خمساً ففيها شاة ، ثمّ لا تجب في الزائد إلى أن تبلغ عشراً ففيها شاتان ، ثمّ لا يجب شيءٌ في الزائد إلى أن يبلغ خمس عشرة ففيها ثلاث شياه ، ثمّ في عشرين أربع ، ثمّ في خمس وعشرين خمس. ولا فرق فيها بين الذكر والاُنثى ، وتأنيثها هنا تبعاً للنصّ (٢) بتأويل الدابّة ، ومثلها الغنم بتأويل الشاة.

﴿ ثمّ ستٌّ وعشرون بزيادة واحدة ففيها ﴿ بنت مَخاض بفتح الميم ، أي بنت ما من شأنها أن تكون ماخضاً أي حاملاً ، وهي ما دخلت في السنة الثانية ﴿ ثمّ ستٌّ وثلاثون وفيها ﴿ بنت لبون بفتح اللام ، أي بنت ذات لبنٍ ولو بالصلاحيّة ، وسنّها سنتان إلى ثلاث ﴿ ثمّ ستٌّ وأربعون وفيها ﴿ حِقّة بكسر الحاء ، سنّها ثلاث سنين إلى أربع فاستحقّت الحمل أو الفحل ﴿ ثمّ إحدى وستّون فجَذَعة بفتح الجيم والذال ، سنّها أربع سنين إلى خمس ، قيل : سمّيت

____________________

(١) الدروس ١ : ٢٣٩ ، والبيان : ٣٠٩.

(٢) حيث وردت أعداد نصاب الإبل في الأخبار بلفظ التأنيث ك «خمس» و «عشر» و «واحدة» ونحوها ، اُنظر الوسائل ٦ : ٧٢ ، الباب ٢ من أبواب زكاة الأنعام.

بذلك لأنّها تجذع مقدّم أسنانها أي تُسقطه ﴿ ثمّ ستٌّ وسبعون ف‍ فيها ﴿ بنتا لبون ، ثمّ إحدى وتسعون وفيها ﴿ حِقّتان .

﴿ ثمّ إذا بلغت مئة وإحدى وعشرين ففي ﴿ كلّ خمسين حِقّة وكلّ أربعين بنت لبون .

وفي إطلاق المصنّف الحكم بذلك بعد الإحدى وتسعين نظرٌ؛ لشموله ما دون ذلك ، ولم يقل أحدٌ بالتخيير قبل ما ذكرناه من النصاب ، فإنّ من جملته ما لو كانت مئة وعشرين ، فعلى إطلاق العبارة فيها ثلاث بنات لبون وإن لم تزد الواحدة ، ولم يقل بذلك أحدٌ من الأصحاب ، والمصنّف قد نقل في الدروس والبيان (١) أقوالاً نادرة وليس من جملتها ذلك ، بل اتّفق الكلّ على أنّ النصاب بعد الإحدى وتسعين لا يكون أقلّ من مئة وإحدى وعشرين ، وإنّما الخلاف فيما زاد.

والحامل له على الإطلاق أنّ الزائد عن النصاب الحادي عشر لا يحسب إلّا بخمسين ـ كالمئة وما زاد عليها ـ ومع ذلك فيه حقَّتان ، وهو صحيح ، وإنّما يتخلّف في المئة وعشرين. والمصنّف توقّف في البيان (٢) في كون الواحدة الزائدة جزءاً من الواجب أو شرطاً؛ من حيث اعتبارها في العدد نصّاً (٣) وفتوىً (٤) ومن أنّ إ يجاب بنت اللبون في كل أربعين يخرجها فيكون شرطاً لا جزءاً ـ وهو الأقوى ـ فتجوّز هنا وأطلق عدّه بأحدهما.

واعلم أنّ التخيير في عدّه بأحد العددين إنّما يتمّ مع مطابقته بهما

____________________

(١) الدروس ١ : ٢٣٤ ، والبيان : ٢٨٧.

(٢) البيان : ٢٨٧ ـ ٢٨٨.

(٣) الوسائل ٦ : ٧٢ ، الباب ٢ من أبواب زكاة الأنعام.

(٤) النهاية : ١٨٠ ، والمهذّب ١ : ١٦١ ، والوسيلة : ١٢٤ ، والشرائع ١ : ١٤٣.

ـ كالمئتين ـ وإلّا تعيّن المطابق ، كالمئة وإحدى وعشرين بالأربعين ، والمئة وخمسين بالخمسين ، والمئة وثلاثين بهما. ولو لم يطابق أحدهما تحرّى أقلّهما عفواً ، مع احتمال التخيير مطلقاً.

﴿ وفي البقر نصابان : ثلاثون فتبيع وهو ابن سنةٍ إلى سنتين ﴿ أو تبيعة مخيّراً (١) في ذلك ، سمّي بذلك لأنّه تبع قرنه اُذنه ، أو تبع اُمّه في المرعى ﴿ وأربعون فمُسنّة اُنثى سنّها ما بين سنتين إلى ثلاث ، ولا يجزئ المُسنّ.

وهكذا أبداً يعتبر بالمطابق من العددين وبهما مع مطابقتهما ، كالستّين بالثلاثين ، والسبعين بهما ، والثمانين بالأربعين ، ويتخيّر في المئة وعشرين.

﴿ وللغنم خمسة نُصُب : ﴿ أربعون فشاة ، ثمّ مئة وإحدى وعشرون فشاتان ، ثمّ مئتان وواحدة فثلاث ، ثمّ ثلاثمئة وواحدة فأربع على الأقوى وقيل : ثلاث (٢) نظراً إلى أنّه آخر النصب وأنّ في كلّ مئةٍ حينئذٍ شاةً بالغاً ما بلغت. ومنشأ الخلاف اختلاف الروايات ظاهراً ، وأصحّها سنداً ما دلّ على الثاني (٣) وأشهرها بين الأصحاب ما دلّ على الأوّل (٤).

﴿ ثمّ إذا بلغت أربعمئة فصاعداً ﴿ في كلّ مئةٍ شاةٌ وفيه إجمالٌ ـ كما سبق في آخر نصب الإ بل ـ لشموله ما زاد عن الثلاثمئة وواحدة ولم تبلغ

____________________

(١) في غير (ع) : مخيّرٌ.

(٢) وهو قول جماعة ، منهم : المفيد في المقنعة : ٢٣٨ ، والسيّد في الجمل (رسائل الشريف المرتضى) ٣ : ٧٧ ، وسلّار في المراسم : ١٣١ ، والصدوق في المقنع : ١٦٠ ، وابن إدريس في السرائر ١ : ٤٣٦.

(٣) الوسائل ٦ : ٧٨ ، الباب ٦ من أبواب زكاة الأنعام ، الحديث ٢.

(٤) المصدر السابق ، الحديث الأوّل.