درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۵۲: تیمم (۳)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

اموری که تیمم به آن‌ها صحیح است

تا کنون در بحث تیمم، شرط تیمم بیان شد. توضیح داده شد که شرط تیمم این است که یا آب وجود نداشته باشد؛ یا دسترسی به آب نباشد و یا خوف از استعمال آب وجود داشته باشد.

اموری که تیمم به آن‌ها صحیح است:

اکنون نوبت به آن می‌رسد که بیان شود، تیمم بر چه چیزهایی صحیح است. به عبارت دیگر، روی چه چیزی می‌توان تیمم نمود.

ایشان می‌فرماید: واجب است که تیمم یا:

۱) به خاک پاک باشد. نسبت به این مورد اجماع وجود دارد.

۲) به مثل سنگ باشد. ایشان در خصوص دلیل صحت تیمم نسبت به سنگ (در مورد سنگ اختلاف وجود دارد) می‌فرماید: آیه شریفه تیمم فرمود: فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا. صعید به معنای وجه الارض (روی زمین) و سنگ هم اجماعا از مصادیق ارض است. لذا زمانی که می‌توان بر صعید که وجه الارض است می‌توان تیمم نمود بر سنگ که از مصادیق ارض و وجه الارض است نیز می‌توان تیمم نمود و طبیعتا دلیلی بر عدم جواز تیمم به سنگ باقی نمی‌ماند.

دلیل دیگری که بر جواز تیمم بر سنگ وجود دارد این است که سنگ در حقیقت همان خاکی است که در طول زمان رطوبت جسبناک و حرارت زمین در آن تأثیر کرده و سبب شده که آن خاک استحکام پیدا کند. بنابر این، ماهیت سنگ همان خاک است، گرچه اسم خاک بر آن نمی‌گذارند. در سنگ هم تفاوتی ندارد که سنگ مرمر یا غیر آن باشد.

البته مرحوم شیخ طوسی می‌فرماید: تیمم بر سنگ جایز نیست مگر در صورتی که خاک وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر، اگر خاک وجود نداشته باشد می‌توان برای تیمم از سنگ استفاده کرد. اما هیچ فقهی وجود ندارد که بطور مطلق، تیمم بر سنگ را منع کرده باشد، بلکه همه فقها، تیمم بر سنگ را پذیرفته‌اند. البته برخی در عرض خاک جواز آن را ثابت می‌دانند و برخی در طول خاک قائل به جواز تیمم با سنگ هستند. در عرض خاک یعنی اگر خاک هم وجود داشته باشد می‌توان برای تیمم از سنگ استفاده کرد. در طول خاک به این معنا است که اگر خاک وجود نداشته باشد می‌توان از سنگ برای تیمم استفاده کرد.

سپس ایشان می‌فرماید: از این که بیان شد تیمم به سنگ صحیح است؛ استفاده می‌شود که به طریق اولی تیمم بر سفال هم جایز است. سفال همان خاک است که پخته شده است. ایشان می‌فرماید: هنگامی که تیمم بر سنگ جایز است به طریق اولی بر سفال جایز است. زیرا سفال بواسطه پخته شدن از اسم ارض خارج نمی‌شود هرچند که دیگر آن را خاک نمی‌نامند. کما این که سنگ نیز این چنین است. زیرا سنگ نیز از اسم خاک خارج است اما از اسم زمین خارج نیست. ضمن این که سنگ از جهت استحکام از سفال اقوی است. یعنی استحکامی که سنگ دارد و فعل و انفعالاتی که روی سنگ رخ داده، خیلی بیشتر از سفال است. لذا از نظر مرحوم شهید، هنگامی که تیمم بر سنگ را جایز بدانیم به طریق اولی تیمم بر سفال را جایز می‌دانیم. البته ایشان می‌فرماید که محقق حلی سخن عجیبی فرموده است. محقق در معتبر معتقد شده است که نمی‌توان بر سفال تیمم نمود. زیرا سفال از اسم ارض خارج است.

هنگامی که از محقق می‌پرسیم آیا سجده بر سفال جایز است یا خیر؟ می‌فرماید: سجده بر سفال جایز است.

جای این سوال از محقق است که اگر با پخته شدن، سفال استحاله شده و دیگر زمین نیست و به این دلیل تیمم بر آن صحیح نیست. طبعا با استحاله و خارج شدن از اسم زمین، سجده نیز نباید صحیح باشد. چون سجده هم باید بر زمین باشد و سجده بر غیر زمین جایز نیست. گرچه قبول داریم که دایره سجده (چیزهایی که سجده بر آن‌ها صحیح است) وسیع‌تر از آن چیزهایی است که تیمم بر آن صحیح است. مثلا سجده بر کاغذ یا برگ درختان سجده صحیح است. چون این موارد یا زمین می‌باشند و یا روییده شده از زمین است. اما تیمم بر برگ درختان صحیح نیست. لذا دایره آنچه که سجده بر آن‌ها صحیح است وسیع‌تر است اما در این جهت تیمم با سجده مشترک است که اگر استحاله محقق شد و بر آن چیز، زمین اطلاق نشد، نه تیمم و نه سجده جایز است. چگونه محقق حلی می‌فرماید که سفال با پخته شدن از اسم زمین خارج است و تیمم صحیح نیست اما سجده صحیح است؟!!

۴

تطبیق اموری که تیمم به آن‌ها صحیح است

﴿ ويجب ﴾ التيمّم ﴿ بالتراب الطاهر أو الحجر ﴾ (واجب است تیمم کردن به خاک پاک یا سنگ) لأنّه من جملة الأرض (چون سنگ هم از مصادیق زمین محسوب می‌شود) إجماعاً. و «الصعيد» المأمور به (صعیدی که امر شده به آن در آیه شریفه ۴۳ سوره مبارکه نساء که فرمود: فتیمموا صعیدا طیبا) هو وجهها (آن صعیدی که امر شده، وجه الارض است. قبلا ثابت شد که سنگ همان زمین است. از طرفی قرآن می‌فرماید: فتیمموا صعیدا یعنی فتیمموا آن چه را که وجه الارض باشد. سنگ نیز وجه الارض می‌باشد. یعنی روی زمین باشد که با این عبارت معادن را خارج می‌کند و در ادامه بیان می‌شود که تیمم بر معادن جایز نیست.)، ولأ نّه ترابٌ اكتسب رطوبةً لزجة (دلیل دوم بر جواز تیمم بر سنگ: سنگ همان خاک است. این خاک، رطوبت جسبناکی را جذب کرده) وعملت فيه الحرارة (حرارت در آن عمل کرده) فأفادته استمساكاً (اثر کرده است این حرارت در آن خاک، استمساک را. استمساک یعنی خود نگداری و استحکام. به عبارت دیگر، استحکام را افاده کرده است). ولا فرق بين أنواعه (فرقی نیست بین انواع سنگ طبیعی): من رُخام (ینگ مرمر) وبرام (برام جمع برمه به معنای دیگ سنگی است. سنگ‌هایی که از آن دیگ ساخته می‌شود، برمه می‌نامند) وغيرهما (و انواع سنگ‌های طبیعی دیگر).

خلافاً للشيخ (مرحوم شیخ طوسی مخالف این مسئله است. یعنی تیمم بر سنگ را در هر حالتی نمی‌پذیرد) حيث اشترط في جواز استعماله (استعمال الحجر. در جواز استعمال و استفاده از سنگ برای تیمم شرط کرده) فقدَ التراب (مفقود بودن و نبود خاک را. به عبارت دیگر، درصورتی می‌توان از سنگ برای تیمم استفاده کرد که سنگ نباشد و الا باید از خاک استفاده کرد و نمی‌توان از سنگ استفاده کرد) أمّا المنع منه مطلقاً (مطلقا یعنی ولو در فرض فقد و نبود خاک. چه خاک باشد و چه خاک نباشد) فلا قائل به (هیچ فقیهی نفرموده است که چه خاک باشد و چه خاک نباشد، جایز نیست).

ومن جوازه (از جواز تیمم به) بالحجر يستفاد جوازه بالخَزَف (استفاده می‌شود جواز تیمم به خزف. خرف یعنی سفال) بطريقٍ أولى (به طریق اولی استفاده از سفال جایز است. سوال: طریق اولویت چیست؟)؛ لعدم خروجه بالطبخ عن اسم «الأرض» (بخاطر این که خارج نمی‌شود آن سفال بواسطه پخته شدن از اسم زمین) وإن خرج عن اسم «التراب» (هرچند که سفال خارج می‌شوداز اسم خاک. یعنی دیگر به سفال، خاک نمی‌گویند اما بازهم مصداق زمین است و زمین بودن آن از بین نرفته است) كما لم يخرج الحجر (کما این که سنگ هم از اسم زمین بودن خارج نشد) مع أنّه أقوى استمساكاً منه (با این که حجر اقوی است از حیث استحکام از سفال. مع انه اقوی، دلیل اولویت است. تا پیش از بیان این عبارت، بیان شد که این دو - سنگ و سفال - مانند یکدیگر هستند. از این عبارت به بعد بیان می‌شود که هرچند هر دو از اسم زمین بودن خارج نشدند اما سنگ از استحکام بیشتری برخوردار است. اگر سنگی که استحکام بیشتری دارد و فعل و انفعالات بیشتری روی آن انجام شده، تیمم بر آن صحیح است، در سفال که استحکام کمتری دارد و فعل و انفعالات کمتری دارد باید به طریق اولی تیمم صحیح باشد. چون سفال به خاک نزدیک‌تر از سنگ است). خلافاً للمعتبر (برخلاف مرحوم محقق حلی در کتاب معتبر. یعنی مرحوم محقق تیمم بر سفال را جایز نمی‌داند.) محتجّاً بخروجه (مرحوم محقق احتجاج کرده به خروج سفال از زمین. بخروج الخزف من اسم الارض. ایشان فرموده: زمانی که سفال پخته شد دیگر نمی‌توان آن را زمین نامید.)، مع اعترافه بجواز السجود عليه (سجده بر سفال را جایز دانسته.) وما يخرج عنها بالاستحالة يمنع من السجود عليه (ایشان می‌فرماید: آنچه که خارج می‌شود از اسم زمین بواسطه استحاله که در خزف مرحوم محقق قائل شده است، یمنع من السجود علیه - سجده بر آن منع می‌شود-. لذا اگر قائل به استحاله هستید و لذا خزف را برای تیمم صالح نمی‌دانید، سجده بر سفال را نیز باید منع بفرمایید). وإن كانت دائرة السجود أوسع بالنسبة إلى غيره (گرچه قبول داریم دایره آنچه که سجده بر آن صحیح است؛ وسیع‌تر است نسبت به آنچه که تیمم بر آن صحیح است. لذا بر کاغذ و برگ درخت می‌توان سجده کرد اما تیمم نمی‌توان نمود. چون سجده بر نبات الارض صحیح است اما تیمم بر آن صحیح نیست).

۵

حکم تیمم بر معادن

تا کنون بیان کردیم که تیمم بر خاک و سنگ صحیح است. اما تیمم بر معادن، چیز‌هایی که معدنی هستند. (مثل سرمه یا سنگ آهن) از نظر ایشان، صحیح نیست. چون معادن، وجه الارض نیستند و از مصادیق آن محسوب نمی‌شود. چنانکه، تیمم بر سنگ آهک، سنگ گچ در صورتی که با سوزاندن از اسم زمین خارج بشود، جایز نیست. یعنی اگر با سوزاندن، عرف نگوید که این موارد وجه الارض است و آن را از مصادیق وجه الارض نداند، تیمم صحیح نیست. اما اگر قبل از سوزاندن باشد که اسم زمین بر سنگ آهک و سنگ گچ اطلاق می‌شود (قبل از این که به گچ تبدیل شود، سنگ گچ است. سنگ گچی که پخته نشده است) از نظر ایشان، تیمم بر آن‌ها جایز است.

۶

کراهت تیمم بر سبخة و رمل

بر دو چیز تیمم کردن، مکروه است.

۱) سبخة: زمین شوره زار که چیزی از آن روییده نمی‌شود. البته زمین شوره زار به قدری نمک دارد که روی سطح زمین نمک جمع می‌شود. در این صورت، تیمم بر روی آن نمک جایز نیست. لذا اگر بخواهیم روی آن زمین تیمم کنیم باید ابتدا نمک‌ها را کنار زد و بعد روی خاک زمین شوره زار تیمم کنیم.

۲) رمل: ریگ.

دلیل کراهت تیمم در این دو مورد این است که این‌ها شبیه زمین معدن هستند. دلیل جواز تیمم بر آن‌ها، بقاء اسم ارض است. یعنی به این دو مورد ارض گفته می‌شود. هرچند که شباهت به زمین معدن دارند.

۷

استحباب استفاده از خاک مرتفع در تیمم

مستحب است که به مکان‌های مرتفع از زمین تیمم شود. دلیل این استحباب چیست؟

۱) وجود روایت. در روایت بیان شده است، خاکی که روی آن راه رفته نشده برای تیمم استفاده نشود. در روایتی امام صادق عليه‌السلام فرمودند: نَهَى أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنْ يَتَيَمَّمَ اَلرَّجُلُ بِتُرَابٍ مِنْ أَثَرِ اَلطَّرِيقِ. از این روایت استفاده می‌شود که شاید چون احتمال نجاستش وجود دارد یا زمین‌هایی که بلند نباشد، اثر طریق است. لذا ایشان از روایت استفاده کرده است که باید مکان مرتفع باشد. چون هر زمینی که مکان مرتفع نباشد و مسطح باشد، اثر الطریق است.

۲) زمین‌های مرتفع معمولا دور از نجاست هستند. چون در قدیم معمولا برای تخلی به زمین‌های پست (هموار یا گود) مراجعه می‌کردند و کسی روی بلندی نمی‌رود. لذا خاک مرتفع از نجاسات دور است. لذا برای تیمم از آن خاک استفاده کنند. به همین دلیل غائط را غائط می‌نامند. چون در لغت کلمه غائط به معنای محل پست است. چون غائط را معمولا در محل پست می‌ریزند، به این جهت به اسم محل به جهت وقوع حال در آن محل، غائط می‌نامند. یعنی چیزی که در آن محل پست ریخته می‌شود به آن غائط می‌گویند. در حقیقت اسم محل را روی آن شئ حال گذاشته‌اند.

۸

تطبیق حکم تیمم بر معادن

﴿ لا بالمعادن ﴾ (تیمم نمودن به معادن جایز نیست. مثل) كالكُحل (سرمه) والزَرْنيخ (فرهنگ عمید زرنیخ را چنین معنا کرده است: جسم معدنی مرکب از گوگرد و آرسنیک به رنگ سرخ یا زرد یا سفید که در طب و صنعت به کار می‌رود.) وتراب الحديد (خاک آهن یا سنگ آهن) ونحوه (و آنچه که معدنی است، جایز نیست در تیمم مورد استفاده قرار گیرند) ﴿ و ﴾ لا ﴿ النورة ﴾ (سنگ آهک) والجصّ (سنگ گچ. البته سنگ آهک و سنگ گچ) بعد خروجهما عن اسم الأرض بالإحراق (جایز نیست)، أمّا قبله فلا (قبل خروجهما عن اسم الارض بالاحراق، منعی ندارد برای تیمم مورد استفاده قرار گیرند).

۹

تطبیق کراهت تیمم بر سبخة و رمل

﴿ ويكره ﴾ التيمّم ﴿ بالسَّبخة ﴾ (کراهت تیمم به زمین شوره زار) ـ بالتحريك (یعنی حرف باء را با حرکت بخوانی) فتحاً وكسراً والسكون (و می‌توان حرف باء را به سکون قرائت کرد. السکون عطف به التحریک می‌شود)، وهي (سبخة): الأرض المالحة النشّاشة (مالحة از ملح مشتق می‌شود. زمین شوره زار. النشاشة یعنی آنی که چیزی از آن روییده نمی‌شود.) ـ على أشهر القولين، ما لم يَعلُها ملحٌ يمنع إصابة بعض الكفّ للأرض (ما دامی که روی زمین نیامده باشد نمک که مانع شود از اصابت و رسیدن بعض از کف دست به زمین)، فلا بدّ من إزالته (اگر روی زمین نمک است باید نمک را ازاله کند. در این جا دیگر مکروه نیست بلکه اصلا جایز نیست. زیرا جایز نیست که روی نمک تیمم نمود بلکه باید نمک را کنار زد و روی خود زمین تیمم نمود) ﴿ والرمل ﴾ (یکره التیمم بالسخرة و الرمل. رمل یعنی ریگ) لشبههما بأرض المعدن (علت کراهت در این دو زمین آن است که این دو شبیه زمین معدن هستند)، ووجه الجواز (اگر می‌گوییم که تیمم جایز است به چه دلیل است؟) بقاء اسم الأرض (زمین است و چون زمین است، اصل جواز به قوت خود باقی است).

۱۰

تطبیق استحباب استفاده از خاک مرتفع در تیمم

﴿ ويستحبّ من العوالي ﴾ (استحباب دارد تیمم کردن از مکان مرتفع. یعنی با خاک مکان مرتفع تیمم شود) وهي ما ارتفع من الأرض (عوالی مکان‌هایی است که مرتفع از زمین است. من الارض بیان ما است. یعنی زمین مرتفع را عوالی می‌گویند. چرا؟)؛ للنصّ (اولا بخاطر روایت. باید توجه داشت که روایتی که در این مسأله یافت شد، در آن بیان نشده است که برای تیمم به مکان‌های مرتفع مراجعه کنید. آنچیزی که بیان کرده عبارت است از این که امیرالمؤمنین عليه‌السلام نهی فرمودند از تیمم به تراب من اثر الطریق. یعنی تیمم کردن از خاکی که مردم روی آن رفت و آمد می‌کنند، نهی فرموده است. چرا ایشان از این روایت استفاده کرده است که برای تیمم از خاک مکان‌های مرتفع استفاده شود؟ چون هرجا مکان مرتفع نباشد و مسطح باشد، طبیعتا اثر الطریق است. شاید از این باب ایشان فرموده است که از خاک مکان‌های پست و هموار استفاده نشود. چون مردم که رفت و آمد می‌کنند احتمال نجاست این خاک‌ها زیاد است. این دلیل اول است. دلیل دوم عبارت است از این که) ولبعدها (ضمیر‌ها به عوالی بازگشت دارد. بعید و دور است زمین‌های مرتفع) من النجاسة (از نجاست. چرا از نجاست دورد است؟)؛ لأنّ المهابط (مهابط جمع مهبط به معنای محل گود و گودال و جای فرود آمدن است. این مکان‌های پست و هموار) تُقصد للحدث (معمولا مقصود حدث هستند. مورد قصد برای تخلی کردن هستند)، ومنه سمّي «الغائط» (بر این اساس به غائط، غائط می‌گویند) لأنّ أصله (اصل کلمه غائط در لغت به معنای) المنخفض (مکان پست است)، سُمّي الحالّ باسمه (باسم المحل. چون غائط در محل پست ریخته می‌شود؛ اسم مکان غائط است اما به خود غائط، غائط می‌گویند چون در آن محل ریخته می‌شود. حال یعنی آنچه که در آن محل ریخته می‌شود -مدفوع-. به این، اسم محل را داده‌اند) لوقوعه فيه كثيراً (چون واقع می‌شود این حلول کننده -حالّ- در آن محل کثیرا. چون در آن محل کثیرا ریخته می‌شود، به آن غائط گفته می‌شود و الا غائط اسم آن مکان پستی است که مدفوع در آنجا ریخته می‌شود).

۱۱

وظیفه مجتهد بیان حکم و موضوع مستنبطه است

نکته کلی:

آنچه که حکم است، وظیفه مجتهد است و مجتهد باید حکم دهد. در موضوعات دو قسم است.

۱) اگر موضوع مستنبطه باشد، بازهم وظیفه مجتهد است.

۲) اگر موضوع غیر مستنبطه باشد. در این جا تشخیص به عهده خود مکلف است و حتی اگر مکلف هم سخنی بگوید، برای مکلف حجت نیست. مثلا مجتهد می‌گوید: الکل غیر صنعتی نجس است اما الکل صنعتی پاک است. این یک حکم است. مکلف از مجتهد سوال می‌پرسد که ادکلن‌هایی که در بازار به فروش می‌رسد، آیا نجس است یا پاک است؟ فرض می‌کنیم که مجتهد می‌گوید نجس است و نباید استفاده شود. زیرا الکل غیر صنعتی در آن استفاده شده است اما مکلف خودش در کارخانه ادکلن سازی کار می‌کند و می‌داند که الکل استفاده شده در آن صنعتی است. در این صورت سخن مجتهد برای او حجیت ندارد. چون این مورد، ربطی به استفاده از قرآن و روایات ندارد و این مورد، جزء موضوعات غیر مستنبطه است. البته تشخیص موضوع مسنبطه از غیر مستنبطه دقیق است و هر کسی نمی‌تواند آن را تشخیص دهد.

مراد از موضوع مستنبطه و غیر مستنبطه چیست؟

گاهی تشخیص خود موضوع، نیاز به استنباط فقهی دارد. یعنی نیاز به تلاش استنباطی و اجتهادی دارد. اگر تشخیص موضوع نیاز به تلاش اجتهادی و استنباطی داشته باشد، آن موضوع را موضوع مستنبطه می‌نامیم و وظیفه مجتهد است ولی اگر موضوع غیر مستنبطه باشد، وظیفه مجتهد نیست

۱۲

واجبات تیمم

واجبات تیمم:

در بحث امروز، ما یصح التیمم علیه را بیان نمودیم. اکنون واجبات تیمم را بیان می‌کنیم که به شرح ذیل است.

۱) نیت: همانند دیگر عبادات نیاز به نیت است. مراد از نیت، قصد به انجام تیمم است. البته غیر از قصد انجام، قصد قربت و... نیز وجود دارد که در آینده بیان می‌شود.

۲) اولین فعل از افعال تیمم، ضرب دو دست است بر زمین، دفعتاً. باید توجه داشت که ظاهر کلمه ضرب این است که وضع کافی نیست. بنابر این در تیمم باید ضرب محقق شود. گرچه مرحوم شهید اول در کتاب ذکری فرموده است که صرف وضع هم کافی است اما عبارت کتاب لمعه که می‌فرماید ضرب علی الارض ظاهرش آن است که باید با شدت باشد.

منشأ اختلاف این است که در برخی از روایات، تعبیر به ضرب شده است و برخی از روایات تعبیر به وضع شده است. مثلا در یک روایت بیان شده است: فضرب بیده الی الارض. در برخی دیگر از روایات چنین تعبیر شده است: فوضع یده علی الارض.

حال که برخی از روایات ضرب و در برخی دیگر، وضع بیان شده، باید چه کار کرد؟ کسی که ضرب و وضع را هر دو جایز می‌داند و وضع را هم کافی می‌داند، این گونه بین روایات جمع کرده‌اند: از روایات مشخص می‌شود که مهم نیست که شدت داشته باشد یا شدت نداشته باشد و لذا در برخی از روایات تعبیر به وضع کرده است. در واقع ملاک، وضع است، چه با شدت و چه بی‌شدت باشد. لذا در برخی مواقع فرموده ضرب و در برخی مواقع فرموده وضع.

اما فقهایی که معتقدند ضرب لازم است و وضع کافی نیست، حمل مطلق بر مقید کرده‌اند. در حقیقت فرموده‌اند که برخی روایات بیان کرده‌اند که وضع و در برخی دیگر بیان کرده‌اند که وضع با شدت (ضرب). زمانی که می‌گوید وضع با شدت مشخص می‌شود که منظور از آن وضع هم وضع با شدت است. در مطلق و مقید وظیفه آن است که مطلق بر مقید حمل شود و گفته شود که مراد از مطلق همان مقید است.

این که بیان شد هر دو دست، دفعتا به زمین زده شود منظور آن است که نمی‌تواند یکبار دست راست را به زمین بزند و بعد آن را بردارد و سپس دست دیگرش را به زمین بزند. بلکه منظور از دفعتا این است که دو دست را با یکدیگر روی زمین بزند. ایشان می‌فرماید: این که گفته شد، هر دو دست را دفعتا روی زمین بزند، برای صورت اختیار است. اما اگر اختیار نداشته باشد و شرائط به گونه‌ای نباشد که نتواند این کار را انجام دهد، مانعی ندارد. (مثلا روی یک دستش مانعی وجود دارد. یا دستش قطع شده یا دستش گچ گرفته شده) در صورتی که نتواند دو دست را روی زمین بزند، با دستی که آزاد است و سالم است با همان دست روی زمین بزند و با همان یک دست، پیشانی را مسح کند و مسح پشت دست سالم هم لازم نیست. یعنی لازم نیست پشت دستی که به زمین زده را مسح کند. چون امکان مسح آن وجود ندارد.

۱۳

تطبیق واجبات تیمم

﴿ والواجب ﴾ في التيمّم (آنچه که در تیمم واجب است، عبارت است از) ﴿ النيّة ﴾ (نیت یعنی چه؟) وهي القصد إلى فعله (فعل التیمم. نیت یعنی قصد به انجام تیمم.) ـ وسيأتي بقيّة ما يُعتبر فيها (بقیه آنچه که در نیت معتبر است، در آینده بیان می‌شود) ـ مقارنةً لأوّل أفعاله (باید در تیمم مانند عبادات دیگر، اول افعال تیمم نیت شود. وسط تیمم اگر نیت شود، فایده‌ای ندارد) ﴿ و ﴾ هو ﴿ الضرب على الأرض بيديه ﴾ (هو به اول افعال بازگشت دارد.) معاً (اولین فعل از تیمم این است که بزند بر زمین با دو دستش با هم. این عبارت دو نکته را به ما می‌فهماند. اولا باید ضرب باشد نه وضع. ثانیا باهم باید بزند)، وهو وضعهما بمسمّى الاعتماد (وضع کند دو دست را بمسمی اعتماد. اعتماد در لغت به معنای تکیه کردن است. اما اینجا مراد آن است که وضع به گونه‌ای باشد که ضربه زدن بر آن صدق کند)، فلا يكفي مسمّى الوضع على الظاهر (مسمی وضع، بدون صدق ضرب و شدت کافی نیست علی الظاهر. علی الظاهر یعنی طبق ظاهر کلمه ضرب). خلافاً للمصنّف في الذكرى، فإنّه جعل الظاهر الاكتفاء بالوضع (ایشان فرموده: وضع هم که باشد کافی است) ومنشأ الاختلاف تعبير النصوص بكلٍّ منهما (منشأ اختلاف تعبیر روایات است. در روایات هر دو تعبیر بیان شده) وكذا عبارات الأصحاب (در عبارات فقها گاهی ضرب و گاهی وضع بیان شده است) فمن جوّزهما (فقیهی که هم ضرب و هم وضع را جایز می‌داند) جعله (قرار داده روایات را) دالّاً على أنّ المؤدّى واحد (گفته انگار روایات در صدد بیان این نکته هستند که تفاوتی ندارد. خواه با شدت به زمین بزن و خواه بی‌شدت به زمین بزن. یعنی وضع و ضرب تفاوتی ندارد)، ومن عيّن الضرب (اما فقیهی که گفته حتما باید ضرب باشد و وضع کافی نیست) حمل المطلق على المقيَّد (وضع، مطلق و ضرب، مقید به قید شدت است. این فقیه می‌گوید: روایتی که گفته وضع مرادش وضع با شدت است نه وضع بی‌شدت).

فيهما مع بذلهما اختياراً طلباً للعبادة لو اُبيح ذلك ، بل قد يجتمع في الأوّل العوض والثواب بخلاف الثاني.

﴿ أو الخوف من استعماله لمرضٍ حاصلٍ ـ يخاف زيادته أو بطؤه أو عُسر علاجه ـ أو متوقّعٍ ، أو بردٍ شديد يشقّ تحمّله ، أو خوف عطشٍ حاصلٍ أو متوقّعٍ في زمانٍ لا يحصل فيه الماء عادةً أو بقرائن الأحوال لنفسٍ محترمةٍ ولو حيواناً.

﴿ ويجب طلبه مع فقده في كلّ جانبٍ ﴿ من الجوانب الأربعة غلوة سهمٍ ـ بفتح الغين ـ وهي : مقدار رمية من الرامي بالآلة معتدلين ﴿ في الأرض ﴿ الحَزْنة ـ بسكون الزاء المعجمة ـ خلاف السهْلة ، وهي : المشتملة على نحو الأشجار والأحجار والعلوّ والهبوط المانع من رؤية ما خلفه ﴿ و غلوة ﴿ سهمين في السَّهْلة ولو اختلفت في الحزونة والسهولة توُزّع بحسبهما.

وإنّما يجب الطلبُ كذلك مع احتمال وجوده فيها ، فلو علم عدمه مطلقاً أو في بعض الجهات سقط الطلب مطلقاً أو فيه ، كما أنّه لو علم وجوده في أزيد من النصاب وجب قصده مع الإمكان ما لم يخرج الوقت.

وتجوز الاستنابة فيه ، بل قد تجب ولو باُجرةٍ مع القدرة. ويشترط عدالة النائب إن كانت اختياريّة وإلّا فمع إمكانها ، ويُحتسب لهما على التقديرين. ويجب طلب التراب كذلك لو تعذّر مع وجوبه.

﴿ ويجب التيمّم ﴿ بالتراب الطاهر أو الحجر لأنّه من جملة الأرض (١)

____________________

(١) قال المحقّق في المعتبر [١ : ٣٧٦] : الإجماع على أنّ الحجر من جملة الأرض ، وقال المفسّرون [التبيان ٣ : ٢٠٧ ومجمع البيان ٢ : ٥١] : إنّ الصعيد هو وجه الأرض فيدخل الحجر ، وفسّره بعض أهل اللغة [الصحاح ٢ : ٤٩٨ ، (صعد)] بالتراب فلا يدخل ، لكنّ المثبت للزيادة مقدّم. (منه رحمه‌الله).

إجماعاً. و «الصعيد» المأمور به هو وجهها ، ولأ نّه ترابٌ اكتسب رطوبةً لزجة وعملت فيه الحرارة فأفادته استمساكاً. ولا فرق بين أنواعه : من رُخام وبرام (١) وغيرهما.

خلافاً للشيخ حيث اشترط في جواز استعماله فقدَ التراب (٢) أمّا المنع منه مطلقاً فلا قائل به.

ومن جوازه بالحجر يستفاد جوازه بالخَزَف بطريقٍ أولى؛ لعدم خروجه بالطبخ عن اسم «الأرض» وإن خرج عن اسم «التراب» كما لم يخرج الحجر مع أنّه أقوى استمساكاً منه. خلافاً للمعتبر محتجّاً بخروجه ، مع اعترافه بجواز السجود عليه. وما يخرج عنها بالاستحالة يمنع من السجود عليه وإن كانت دائرة السجود أوسع بالنسبة إلى غيره.

﴿ لا بالمعادن كالكُحل والزَرْنيخ وتراب الحديد ونحوه ﴿ و لا ﴿ النورة والجصّ بعد خروجهما عن اسم الأرض بالإحراق ، أمّا قبله فلا.

﴿ ويكره التيمّم ﴿ بالسَّبخة ـ بالتحريك فتحاً وكسراً والسكون ، وهي : الأرض المالحة النشّاشة ـ على أشهر القولين (٣) ، ما لم يَعلُها ملحٌ يمنع إصابة بعض الكفّ للأرض ، فلا بدّ من إزالته ﴿ والرمل لشبههما بأرض المعدن ، ووجه الجواز بقاء اسم الأرض.

﴿ ويستحبّ من العوالي وهي ما ارتفع من الأرض؛ للنصّ (٤) ولبعدها

____________________

(١) الرُخام : حجر أبيض رخو ، بالفارسيّة : «مرمر». والبِرام جمع البُرمة : القِدْر من الحجارة.

(٢) في النهاية : ٤٩.

(٣) والقول الآخر : المنع ، حكاه في المعتبر والمختلف عن ابن الجنيد ، اُنظر المعتبر ١ : ٣٧٤ ، والمختلف ١ : ٤٢٥ ، وراجع روض الجنان ١ : ٣٢٧.

(٤) اُنظر الوسائل ٢ : ٩٦٩ ، الباب ٦ من أبواب التيمم ، الحديث ١ و ٢.

من النجاسة؛ لأنّ المهابط تُقصد للحدث ، ومنه سمّي «الغائط» لأنّ أصله المنخفض ، سُمّي الحالّ باسمه (١) لوقوعه فيه كثيراً.

﴿ والواجب في التيمّم ﴿ النيّة وهي القصد إلى فعله ـ وسيأتي بقيّة ما يُعتبر فيها ـ مقارنةً لأوّل أفعاله ﴿ و هو ﴿ الضرب على الأرض بيديه معاً ، وهو وضعهما بمسمّى الاعتماد ، فلا يكفي مسمّى الوضع على الظاهر. خلافاً للمصنّف في الذكرى ، فإنّه جعل الظاهر الاكتفاء بالوضع (٢) ومنشأ الاختلاف تعبير النصوص بكلٍّ منهما (٣) وكذا عبارات الأصحاب (٤) فمن جوّزهما جعله دالّاً على أنّ المؤدّى واحد ، ومن عيّن الضرب حمل المطلق على المقيَّد.

وإنّما يعتبر اليدان معاً مع الاختيار ، فلو تعذّرت إحداهما ـ لقطعٍ أو مرضٍ أو ربطٍ ـ اقتصر على الميسور ومسح الجبهة به وسقط مسح اليد.

ويحتمل قوّياً مسحها بالأرض ، كما يمسح الجبهة بها لو كانتا مقطوعتين ، وليس كذلك لو كانتا نجستين ، بل يمسح بهما كذلك مع تعذّر التطهير ، إلّا أن تكون

____________________

(١) في (ر) : باسم المحلّ.

(٢) الذكرى ٢ : ٢٥٩.

(٣) اُنظر الوسائل ٢ : ٩٧٥ ، الباب ١١ من أبواب التيمّم. والباب ١٣ ، الحديث ٣.

(٤) فقد جاء في كثير من كتبهم كلمة «الضرب» كالهداية : ٨٧ ، والمقنع : ٢٦ ، والمقنعة : ٦٢ ، وجمل العلم والعمل (رسائل المرتضى) ٣ : ٢٥ ، والجمل والعقود (الرسائل العشر) : ١٦٩ ، والمهذّب ١ : ٤٧ ، والمراسم : ٥٤ ، والسرائر ١ : ١٣٦ ، والغنية : ٦٣ ، والوسيلة : ٧١ ، ونهاية الإحكام ١ : ٢٠٦. وورد في بعضها «الوضع» كالجامع للشرائع : ٤٦. وفي البعض الآخر ورد كلا التعبيرين ، كالمبسوط ١ : ٣٢ ـ ٣٣ ، والنهاية : ٤٩ ـ ٥٠ ، والشرائع ١ : ٤٨ ، وقواعد الأحكام ١ : ٢٣٨ ـ ٢٣٩ ، والدروس ١ : ١٣٢ ، والبيان : ٨٦ ـ ٨٧ ، والذكرى ٢ : ٢٥٨ ـ ٢٥٩.