درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۴۴: احکام الاموات (۷)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

مستحبات حنوط

در جلسه گذشته بیان شد که یکی از واجبات، حنوط کردن در هنگام کفن کردن می‌باشد. یعنی زمانی که میت را می‌خواهند کفن کنند، مقداری کافور به مساجد سبعه میت می‌مالند.

در مورد مقدار حنوط بیان شد که اقل حنوط مسمی کافور است. یعنی همین مقدار که مسمی کافور را به هفت موضع سجده بمالند، واجب محقق می‌شود. اما استحبابی در این مسئله وجود دارد و آن عبارت است از این که کافوری که در حنوط کردن استفاده می‌شود، به اندازه سیزده و یک سوم درهم باشد.

ذکر دو نکته:

نکته نخست: سیزده و یک سوم درهم از این مسئله استفاده شده است که در روایت بیان شده که جبرئیل عليه‌السلام برای پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حنوط آوردند که وزن آن چهل درهم بود. پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را به سه قسمت تقسیم کردند و یک قسمت را برای خود و قسمتی را برای امیرالمؤمنین عليه‌السلام و قسمت دیگر را برای حضرت زهرا عليها‌السلام در نظر گرفتند. هنگامی که چهل را تقسیم بر سه کنیم می‌شود سیزده و یک سوم درهم.

نکته دوم: سوال: سیزده و یک سوم درهم چند مثقال است؟

پاسخ: بر اساس آنچه که برخی از فقها بیان نموده‌اند: هر ده درهم برابر با هفت مثقال است. این بدان معنا است که هر درهم برابر هفت دهم (۰/۷) مثقال است. بنابر این، سیزده و یک سوم مثقال می‌شود ۹/۳۳. به عبارت دیگر، می‌شود نُه و یک سوم ($\frac{۱}{۳} $) مثقال.

ایشان می‌فرماید: اگر این مقدار از کافور در دسترس نبود در رتبه بعدی از فضیلت، چهار درهم است. چهار درهم مساوی با دو مثقال و چهار پنجم ($\frac{۴}{۵} $) از مثقال است.

کمتر از آن در فضیلت یک مثقال و یک سوم ($\frac{۱}{۳} $) مثقال است.

کمتر از آن در فضیلت یک مثقال است. یعنی ایشان چهار رتبه بیان می‌فرماید.

سوال: اگر کافور به مواضع سبعه سجده مالیده شد اما اضافه آمد باید چه کار کرد؟

پاسخ: ایشان می‌فرماید: مستحب است که بقیه کافور را روی سینه میت قرار دهند. چون گاهی سینه در سجده روی زمین قرار می‌گیرد.

یکی دیگر از مستحبات آن است که نام میت را روی کفن بنویسند و روی کفن بنویسند که این میت به شهادتین، شهادت می‌دهد. مثلا بنویسند فلان یشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله. اسماء ائمه اثنی عشر (دوازده امام) را روی کفن بنویسند. مناسب است که این نوشته‌ها را با ترتب امام حسین عليه‌السلام بنویسند. چنانچه ترتبت سیدالشهدا در دسترس نباشد خوب است که با خاک سفید بنویسند. مستحب است که این نوشته بر روی عمامه، قمیص، إزار و حبره وجود داشته باشد.

دو چوب است که در کتاب از آن با عنوان جریدتین یاد شده. دو چوب که ساخته شده باشد از درخت خرما یا درخت سدر یا درخت بید و یا درخت انار و یا از هر درخت تازه‌ای که خشک نشده باشد، بر اساس ترتیبی که بیان شد؛ یکی از چوب‌ها را سمت راست عند الترقوه قرار دهند. ترقوه، در دو طرف گودی زیر گلو، دو استخوان وجود دارد. این استخوان‌های طرفین را ترقوه می‌نامند. یکی را بین قمیص و بدن میت سمت راست بگذارند. یکی از پارچه‌هایی که برای میت استفاده می‌شود، قمیص است. بین قمیص و بدن میت، این چوب را قرار دهند. یکی دیگر از چوب‌ها را سمت چپ قرار دهند، فوق الترقوه بین القمیص و الازار. این چوب به بدن میت نمی‌چسبد. در واقع این چوب را می‌گذارند روی قمیص و زیر ازار. به عبارت دیگر، بین دو کفن بالایی در سمت چپ قرار می‌دهند. مستحب است که چوب‌ها‌تر و تازه باشد تا عذاب بواسطه آن‌ها از میت تا زمانی که این چوب‌ها‌تر است، دفع شود.

سوال: اندازه این چوب‌ها چه مقدار است؟

پاسخ: ایشان می‌فرماید: مشهور آن است که طول این چوب‌ها به ترتیب فضیلت به اندازه استخوان ذراع میت باشد. استخوان ذراع یعنی استخوانی که از آرنج تا مچ وجود دارد. اگر این مقدار محیا نبود به اندازه یک وجب و اگر نبود، به اندازه چهار انگشت باشد. ظاهرا مقصود چهار انگشت باز است.

نکته: برای نوشتن حرف‌ها روی کفن، هیچ روایتی وجود ندارد مگر یک روایت از امام صادق عليه‌السلام که در این روایت نقل شده، حضرت در حاشیه کفن فرزند خود (جناب اسماعیل) نوشتند: اسماعیل یشهد ان لا اله الا الله. سپس علما و فقها، بقیه عبارات را اضافه کردند و فرمودند که شهادت به رسالت و نام ائمه عليهم‌السلام را روی عمامه، قمیص، ازار و حبره نوشته شود.

سوال: اگر روایتی بر این موارد دلالت ندارد، پس به چه دلیل بیان نموده‌اند که خوب است این موارد نگاشته شود؟

پاسخ: ایشان می‌فرماید: تمام این موارد را به جهت تبرک بیان کرده‌اند. و اصل مشروع بودن نوشتن بر روی کفن با روایت امام صادق عليه‌السلام ثابت شده است.

۴

تطبیق مستحبات حنوط

﴿ ويستحبّ كونه ثلاثة عشر درهماً وثُلثاً ﴾ (مستحب است که وزن این کافور به اندازه سیزده و یک سوم درهم باشد. در حقیقت این مقدرا برابر است با نُه مثقال و یک سوم مثقال و هر مثقال حدودا برابر است با ۴/۷ گرم است. یعنی وزن کافور مساوی با حدود ۴۰ گرم است.) ودونه في الفضل (در رتبه بعدی از فضیلت) أربعة دراهم (چهار درهم است. چهار درهم مساوی با ۲/۸ مثقال است)، ودونه مثقال وثُلث (کمتر از آن یک مثقال و یک سوم مثقال است.)، ودونه مثقال (کمتر از آنچه بیان شد، یک مثقال است. بنابر این چهار رتبه وجود دارد) ﴿ ووضع الفاضل ﴾ (وضع عطف به کونه می‌شود. یعنی یستحب وضع الفاضل. مستحب است که بگذارند مقدار اضافه مانده از کافور را) منه (منه یعنی من الکافور.) عن المساجد ﴿ على صدره ﴾ (روی سینه میت) لأنّه مسجد في بعض الأحوال (چون گاهی سینه در هنگام سجده روی زمین قرار می‌گیرد).

﴿ وكتابة اسمه (مستحب است کتابت نام میت) وأ نّه (و این که آن میت) يشهد الشهادتين (یعنی بنویسند فلان یشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله) وأسماء الأئمة عليهم‌السلام (نام دوازده امام را روی کفن بنویسند) ﴾ بالتربة الحسينيّة (با ترتبت امام حسین عليه‌السلام و اگر نبود)، ثمّ بالتراب الأبيض (از خاک سفید استفاده کنند. این موارد را روی چه چیزی کتابت کنند؟) ﴿ على العمامة والقميص والإزار (مئزر را بیان نفرمود. چون مئزر زیر زیر قرار می‌گیرد و از ناف تا زانو را می‌پوشاند. برای احترام به این عبارات نباید روی مئزر بنویسند.) والحبرة * والجريدتين ﴾ المعمولتين ﴿ من سَعَف النخل ﴾ (دو چوبی که ساخته می‌شود. معمولتین یعنی ساخته می‌شود. از چوب درخت خرما. یعنی روی آن دو چوب هم آن عبارات را بنویسند که یا از چوب درخت خرما استفاده می‌شود) أو من السِّدْر (یا از درخت سدر) أو من الخلاف (یا از درخت بید استفاده می‌شود) أو من الرُّمّان (یا از درخت انار استفاده می‌شود) ﴿ أو ﴾ من ﴿ شجرٍ رطبٍ ﴾ (یا از درخت تازه استفاده می‌شود) مرتّباً في الفضل كما ذكر (در ترتیب فضیلت، همین چیزی است که بیان شد. یعنی تا زمانی که سعف نخل وجود دارد از چوب درخت سدر استفاده نشود. اگر سعف درخت نخل وجود نداشت از چوب درخت سدر استفاده کنند. جریدتین را باید کجا قرار داد؟)، يُجعل إحداهما من جانبه الأيمن والاُخرى من الأيسر (یکی را در طرف راست و یکی را در طرف چپ قرار می‌دهند) ﴿ فاليمنى (آن چوبی که طرف راست قرار می‌گیرد) عند التَّرقوة ﴾ واحدة التّراقي (ترقوه مفرد تراقی است. ترقوه چیست؟)، وهي العظام (آن استخوانی است که) المكتنفة لثغرة النحر (مکتنفه یعنی در بر گرفته است. ثغره یعنی گودی. نحر یعنی زیر گلو. ثغره نحر یعنی گودی زیر گلو. آن گودی زیر گلو را استخوانی در بر گرفته است که استخوان‌های طرفین گودی را ترقوه می‌نامند.) ﴿ بين القميص وبشرته (بین پارچه قمیص و پوست میت. در حقیقت روی بدن میت قرار می‌دهند و پارچه قمیص را روی آن می‌کشند.)، والاُخرى بين القميص والإزار من جانبه الأيسر ﴾ (چوب دیگر را روی پارچه قمیص قرار می‌دهند و ازار را روی آن چوب می‌کشند. یعنی بین ازار و قمیص قرار می‌گیرد) فوق الترقوة (بالای ترقوه)، ولتكونا خضراويّتين (خوب است که این دو چوب‌تر و تازه باشد و خشک نشده باشد) ليستدفع عنه بهما العذاب ما دامتا كذلك (تا عذاب دفع شود از این میت بواسطه این دو چوب تا زمانی که این دو چوب تازه هستند). والمشهورُ أنّ قدْر كلّ واحدةٍ طول عظم ذراع الميّت (مشهور این است که مقدار هر یک از این دو چوب به اندازه طول استخوان ذراع میت باشد. استخوان ذراع یعنی از آرنج تا مچ.)، ثمّ قدر شبر (اگر نبود به اندازه یک وجب باشد)، ثمّ أربع أصابع (و اگر نبود به اندازه چهار انگشت باشد. ظاهر آن است که منظور چهار انگشت باز باشد. این که بیان شد بر روی کفن این عبارات نوشته شود، آیا روایت هم دارد؟). واعلم أنّ الوارد في الخبر من الكتابة (آنچه وارد شده در روایت از کتابت بر روی کفن) ما روي (آن است که روایت شده): أنّ الصادق عليه‌السلام كتب على حاشية كفن ابنه إسماعيل: «إسماعيل يشهد أن لا إله إلّا اللّٰه» (امام صادق عليه‌السلام نوشتند بر حاشیه کفن فرزندشان اسماعیل: اسماعیل یشهد ان لا اله الا الله.) وزاد الأصحاب الباقي (بقیه را اصحاب اضافه کردند و بیان نمودند که شهادت به رسالت و شهادت به ولایت امیرالمؤمنین و نام ائمه اثنی عشر نیز نوشته شود) كتابةً ومكتوباً عليه ومكتوباً به (کتابةً یعنی آن نوشته‌های دیگر؛ مثل شهادت به رسالت و ولایت. مکتوباً علیه یعنی عمامه، جریدتین. یعنی مکتوباً علیه‌های دیگری علاوه بر روایت را اضافه کردند. مکتوباً به یعنی آنچه که بواسطه آن نوشته می‌شود. در روایت امام صادق نبود که با ترتبت امام حسین یا با خاک سفید بنویسند اما فقها بیان کرده‌اند که خوب است که با ترتبت سیدالشهدا نوشته شود. به عبارت دیگر، موارد دیگر از حیث کتابت، مکتوبا علیه و مکتوبا به، فقها اضافه کرده‌اند. چرا این‌ها را اضافه کرده‌اند؟ می‌فرماید:)؛ للتبرّك (برای تبرک. این نوشته‌ها باعث تبرک کفن است.)، ولأ نّه خيرٌ محض (به خاطر این که مقداری که اصحاب اضافه کرده‌اند، خیر محض است) مع ثبوت أصل الشرعيّة (ضمن این که اصل مشروع بودن روی این گونه امور ثابت است. یعنی همین که امام صادق عليه‌السلام آن عبارت را روی کفن نوشتند، مشخص می‌کند که شهادت به رسالت را نیز می‌توان نوشت و اینگونه نیست که شهادت به وحدانیت خصوصیت داشته باشد) ولهذا (روی این حساب که روایت نداریم و فقها بخاطر تبرک این موارد را اضافه کرده‌اند) اختلفت عباراتهم (اگر روایت وجود داشت که چه مواردی باید نوشته شود یا با چه چیزی نوشته شود یا کجا نوشته شود، طبیعتا اختلاف نمی‌شد. چون روایت وجود ندارد و فقها للتبرک اضافه کرده‌اند) فيما يُكتب عليه من أقطاع الكفن (اختلاف کرده‌اند در آنچه که نوشته می‌شود بر او از قطعه‌های کفن. برخی عمامه را بیان کرده‌اند و برخی بیان نکرده‌اند یا برخی موارد دیگر را بیان نموده‌اند که دیگران بیان نکرده‌اند). وعلى ما ذُكر (طبق این که بیان کردیم روایت وجود ندارد و به جهت تبرک این کار را کرده‌اند) لا يختصّ الحكم بالمذكور (اختصاص ندارد حکم به این موارد که فقها بیان کرده‌اند)، بل جميع أقطاع الكفن في ذلك سواء (همه قطعه‌های کفن مساوی است. یعنی ممکن است که گفته شود روسری زن نیز همین حکم را دارد. البته جمیع اقطاع کفن که اولین کفنی است که ناف تا زانو را می‌پوشاند را استثنا کنیم، به جهت احترام اسماء)، بل هي أولى من الجريدتين (بلکه اقطاع کفن اولی از جریدتین است. جریدتین را مصنف بیان فرمود اما برخی از قطعه‌های کفن را مصنف بیان نفرمود. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: اولی این است که اقطاع کفن را بیان فرماید و اگر جریدتین را متذکر نشد اشکالی ندارد. چرا اقطاع کفن از جریدتین اولی است؟ می‌فرماید:)؛ لدخولها في إطلاق النصّ بخلافهما (چون داخل است، اقطاع کفن در اطلاق روایت. چون در روایت بیان شده که حضرت بر حاشیه کفن اسماعیل نوشتند. پس قطعا کفن جایز است اما دیگر چوب را در روایت متذکر نشده است اما شما اضافه کردید. اطلاق روایت، چوب را شامل نمی‌شود اما اقطاع کفن را شامل می‌شود.

سوال: این اضافاتی که فقها بیان کرده‌اند، نوعی قیاس نیست؟

پاسخ: اگر امام صادق عليه‌السلام عملی را انجام دادند و ما شک کردیم که آیا آن عمل در موارد دیگر جایز است یا جایز نیست، قیاس است. یعنی امام صادق عليه‌السلام عملی را انجام دادند یا حکمی را فرمودند و ما خواستیم بدون دلیل آن عمل یا حکم را در موارد دیگر سریان دهیم، دچار قیاس می‌شویم. اما اگر مثلا کسی خدمت امام صادق عليه‌السلام رسید و عرض کرد که مردی اینگونه وضو گرفته باید چه کار کند؟ حضرت در پاسخ فرمودند: دوباره وضو بگیرد.

سوال سائل در مورد مرد بود. اگر زنی به آن شیوه وضو بگیرد، چه فتوایی می‌دهیم؟ فتوا می‌دهیم که دوباره وضو بگیرد. چرا؟ چون مرد موضوعیت ندارد. یعنی اگر به امام عرض می‌شد که زنی به آن شیوه وضو بگیرد، حضرت همان حکمی که در مورد مرد فرمودند را بیان می‌فرمودند. حال اگر فقیهی بیان فرمود که این حاشیه کفن اسماعیل، موضوعیت ندارد و می‌توان روی عمامه، جریدتین، روسری و... نیز نوشت. یعنی اگر قطع حاصل شد که فرقی بین این موارد نیست، دیگر قیاس نیست.

چرا قیاس اولویت حجت است؟ مثلا خداوند می‌فرماید: به والدین اُف نگو، ما می‌گوییم به طریق اولی نباید آن‌ها را زد با این که زدن را قرآن نفرمود. در این جا قیاس اولویت است و حجت است، چون قطعی است. اما گاهی امام چیزی را در مورد خاصی فرموده و ما می‌خواهیم این را به دیگر موارد نیز سرایت دهیم. در حالی که قطعی نیست و ظنی است. لذا این قیاس‌ها حجت نیست).

۵

ادامه مستحبات کفن و مکروهات کفن

نکته: اگر کفن نیاز به دوخت داشته باشد، می‌توان کفن را دوخت و دوختن آن اشکالی ندارد اما مستحب است که از نخ‌های خود کفن استفاده شود نه از نخ خارجی. برخلاف لباس احرام که دوختنش اشکال دارد و جایز نیست که حتی از نخ خودش دوخته شود.

مستحب است برای این که سوزن را نخ کنیم از آب دهان استفاده نکنیم. البته شهید می‌فرماید: این دو مستحب مشهور است و روایتی بر آن‌ها دلالت ندارد.

طبیعتا در هر موردی که مرحوم شهید سخنی از روایت نمی‌فرماید، در روایات وجود دارد، زیرا در مواردی که روایت وجود ندارد، بیان می‌کند که این حکم در روایات بیان نشده است.

مکروهات کفن:

مکروه نخست: مکروه است که در قمیص (تکه دوم کفن) آستین برای میت تعبیه شود. یعنی کفن را به گونه درست کنند که دست میت از طرفین داخل در پارچه شود و حالت آستین پیدا کند. البته اگر می‌خواهند در کفن، آستین را ابتداءً ایجاد کنند کراهت دارد. اما اگر بخواهند میت را در پیراهن خودش دفن کنند، (یعنی یک مئزر قرار دهند و یک پیراهن عربی که داشته است را به میت بپوشانند که جایگزین قمیص شود و سپس پارچه‌ای روی او قرار دهند،) کراهت ندارد و لازم نیست که آستین پیراهن را از پیراهن جدا کنند. تنها دکمه‌های پیراهن را جدا کنند و آن پیراهن را به عنوان کفن قرار دهند.

مکروه دوم: بریدن کفن با آلت آهنی (مثل قیچی و چاقو) کراهت دارد. البته مرحوم شهید می‌فرماید که روایتی در این مورد وجود ندارد. شیخ طوسی فرموده است که این مطلب را در مذاکره با علما شنیده است و علما در عمل اینگونه انجام می‌داده‌اند.

مکروه سوم: به نظر مشهور قرار دادن کافور در چشم و گوش میت، مکروه است. گرچه مرحوم صدوق این کار را مستحب می‌داند به جهت روایت ضعیفه. در این مورد دو روایت وجود دارد، در برخی روایات از انجام این کار منع شده است و در برخی از روایات جواز انجام آن بیان شده است. مرحوم شهید معتقد است که روایاتی که منع می‌کنند، اصح است از روایاتی که قائل به جواز و امر به این کار می‌کنند. لذا مرحوم شهید، نظر شیخ صدوق را نمی‌پذیرد.

ادامه مستحبات کفن میت:

مورد اول: غاسل بعد از این که غسل را تمام کرد اگر خود همین کسی که غسل داده است، می‌خواهد کفن هم بکند، خوب است که قبل از کفن کردن یا غسل مس میت را انجام دهد و سپس کفن را انجام دهد و یا وضویی که لازم است همراه غسل مس میت برای نماز خودش بگیرد را قبل از کفن کردن میت، بگیرد. چون اگر غاسل، غسل مس میت را نیز انجام دهد، اگر بخواهد نماز بخواند باید وضو بگیرد. حد اقل آن وضو را بگیرد و سپس میت را کفن کند. آن وضویی که برای نماز می‌گیرد و می‌خواهد با آن وضو میت را کفن کند، یا به قصد رفع حدث، می‌گیرد. چون می‌تواند با آن وضو، نماز هم بخواند. یا اگر نمی‌خواهد نماز بخواند به قصد إيقاع التكفين على الوجه الأكمل، وضو بگیرد. یعنی قصد کند که این کفن کردنش، علی الوجه الاکمل انجام شود. چون می‌خواهد کفن کند، گفته شد که وضو بگیرد و لذا می‌تواند قصد استباحه نماز و رفع حدث نکند و فقط قصد کند که این کفن کردنش به وجه کامل‌تر انجام شود.

مورد دوم: اگر غاسل مضطر باشد. یعنی کسی که غسل می‌دهد، مضطر باشد که بدون غسل و وضو، میت را کفن کند. به عبارت دیگر، نه می‌تواند غسل مس میت و نه می‌تواند وضو بگیرد. در این مورد، دو دست خودش را از شانه به پایین، سه بار بشوید و بعد غسل کند.

مورد سوم: اگر غیر از غاسل، فرد دیگری می‌خواهد میت را کفن کند، اقرب آن است که مستحب است که شخص کفن کننده متطهر باشد. یعنی اگر غسلی بر او واجب است، ابتدا غسلش را انجام دهد. یا اگر وضو ندارد، وضو بگیرد.

۶

تطبیق ادامه مستحبات کفن و مکروهات کفن

﴿ وليخط ﴾ الكفن إن احتاج إلى الخياطة (خیاطت می‌کند کفن را اگر احتیاج به خیاطت داشته باشد. با چه چیزی خیاطت کند؟) ﴿ بخيوطه ﴾ (با نخ‌های خود کفن. بایدی که در این جا بیان شده است، وجوبی نیست بلکه) مستحبّاً (مستحب است) ﴿ ولاتبلّ بالريق ﴾ (مرطوب نکند نخ‌ها را با آب دهان) على المشهور فيهما (بنابر قول مشهور در این دو امر. یعنی هم ولیخط بخیوطه و هم لا تبل بالریق که مستحب است، نظر مشهور است.)، ولم نقف فيهما على أثر (یعنی لم نقف علی روایة أو آیة. هیچ دلیلی برای آن پیدا نکردیم).

﴿ وتكره الأكمام المبتدأة ﴾ للقميص (اکمام جمع کم به معنای آستین است. آستین درست کردن کراهت دارد. البته آستین مبتدأ، یعنی آستینی که تازه می‌خواهیم آن را درست کنیم برای قمیص)، واحترز به (احتراز کرد با قید مبتدأة) عمّا لو كُفّن في قميصه (از آن صورتی که کفن شود میت در پیراهن خودش. مثلا میت یک پیراهن عربی دارد و میخواهند در همان پیراهن او را کفن کنند. در این مورد اگر آستین دارد، کراهت ندارد)، فإنّه لا كراهة في كُمّه (کراهتی در آستین قمیص خودش نیست) بل تقطع منه الأزرار (ازرار جمع زر به معنا دکمه است. دکمه‌های پیراهن را دربیاورند و در همان پیراهن کفن کنند) ﴿ وقطعُ الكفن بالحديد ﴾ (قطع عطف به الاکمام می‌شود و تکره نیز در اینجا تکرار می‌شود. کراهت دارد، قطع کفن با آهن.) قال الشيخ (مرحوم شیخ طوسی فرموده است): سمعناه (این حکم کراهت قطع کفن به حدید را شنیدیم) مذاكرةً من الشيوخ (در مذاکرات از اساتید شنیدیم) وعليه كان عملهم (و بر این شیوه عمل می‌کردند) ﴿ وجعل الكافور في سمعه وبصره على الأشهر ﴾ (جعل نیز بر اکمام عطف می‌شود. یعنی کراهت دارد، قرار دادن کافور در گوش و چشم میت بنابر نظر اشهر) خلافاً للصدوق (اما مرحوم صدوق معتقد است که نه تنها کراهت ندارد بلکه)، حيث استحبّه (مستحب است) استناداً إلى روايةٍ 

معارَضةٍ بأصحّ منها وأشهر (مرحوم صدوق استناد کرده است به روایتی که این روایت معارض است به یک روایت دیگری که آن روایت دیگر هم نسبت به آن روایت صحیح‌تر است و هم شهرت بیشتری دارد. دو دسته روایت وجود دارد. روایت منع می‌فرماید: وَ لاَ تَجْعَلْ فِي مَنْخِرَيْهِ وَ لاَ فِي بَصَرِهِ وَ مَسَامِعِهِ وَ لاَ عَلَى وَجْهِهِ قُطْناً وَ لاَ كَافُوراً. قرار نده در دو سوراخ بینی و چشم و گوش‌ها و صورتش، پنبه و کافور.

روایات دیگر دال بر جواز است که می‌فرماید: وَ يَجْعَلُ شَيْئاً مِنَ اَلْحَنُوطِ عَلَى مَسَامِعِهِ وَ مَسَاجِدِهِ وَ شَيْئاً عَلَى ظَهْرِ اَلْكَفَنِ. یعنی همانگونه که در مساجد سبعه امر به حنوط گذاشتن می‌کند، می‌فرماید در گوش هم قرار بده.

مرحوم شهید ثانی معتقد است که روایتی که قائل به منع است هم از نظر سند اصح است و هم شهرت بیشتری دارد. لذا نظر مرحوم صدوق را نمی‌پذیرد).

﴿ ويستحبّ اغتسال الغاسل قبل تكفينه ﴾ (استحباب دارد که غاسل قبل از تکفین میت، غسل مس میت خودش را انجام دهد.) غُسل المسّ إن أراد هو التكفين (اگر اراده دارد خود غاسل، کفن کردن را. به عبارت واضح‌تر، اگر خود غاسل می‌خواهد میت را کفن کند، قبل از انجام کفن، غسل مس میتی که بر او واجب است را انجام دهد و پس از آن میت را کفن کند.) ﴿ أو الوضوء ﴾ (اگر نمی‌خواهد یا نمی‌تواند غسل مس میت را انجام دهد، وضو بگیرد. کدام وضو؟) الذي يجامع غُسل المسّ للصلاة (چون با غسل مس میت نمی‌تواند نماز بخواند. علاوه بر غسل مس میت برای نماز خواندن نیازمند وضو است. وضویی که می‌خواهد در آن موقع بگیرد، اکنون انجام دهد. چه نیتی برای این وضو بکند؟)، فينوي فيه الاستباحة أو الرفع (یا نیت استباحه صلاة کند. یعنی بگوید: نیت می‌کنم که وضو بگیرم تا نماز برای من مباح شود. یا نیت رفع حدث بکند) أو إيقاع التكفين على الوجه الأكمل (اگر نیت استباحه و رفع حدث نمی‌کند، می‌تواند نیت کند که وضو می‌گیرم تا کفن کردن بصورت اکمل انجام شود. این نیت نیز اشکال ندارد. چرا اشکال ندارد؟)، فإنّه (این نیت تکفین علی الوجه الاکمل) من جملة الغايات المتوقّفة على الطهارة (اگر بخواهد تکفین علی الوجه الاکمل انجام دهد باید وضو بگیرد. پس تکفین علی الوجه الاکمل متوقف است بر طهارت. اگر نه می‌تواند غسل انجام دهد و نه می‌تواند وضو بگیرد باید چه کاری انجام دهد؟). ولو اضطرّ لخوفٍ على الميّت (اگر مضطر است بخاطر خوف بر میت) أو تعذّرت الطهارة (یا از انجام طهارت متعذر است. یعنی نه می‌تواند غسل کند و نه می‌تواند وضو بگیرد. در این صورت) غسل يديه من المَنكِبين (بشوید دو دست خودش را از منکبین. منکبین یعنی بالای بازو) ثلاثاً (سه بار بشوید) ثمّ كفّنه (سپس کفن کند). ولو كفّنه غير الغاسل (اگر شخصی غیر از غاسل خواست میت را کفن کند) فالأقرب استحباب كونه متطهّراً (اقرب این است که مستحب است که او متطهر باشد. یعنی اگر غسلی بر او واجب است، غسلش را انجام دهد و اگر وضو ندارد، وضو بگیرد)؛ لفحوى اغتسال الغاسل أو وضوئه (وضوء الغاسل. فحوی معمولا در عبارات فقها به معنای اولویت می‌باشد. اگر فحوی را به معنای اولویت بدانیم. معنای این عبارت این است که وقتی که غاسل می‌خواهد کفن کند، می‌گوییم متطهر باشد، به طریق اولی اگر غیر غاسل می‌خواهد کفن را انجام دهد، باید متطهر باشد. اما طریق اولویت را از کجا بدست آورده شد؟ در این جا طریق اولویت فهمیده نمی‌شود و بر این اساس برخی بیان نموده‌اند که مراد کلمه فحوی در اینجا مفهوم است نه اولویت. یعنی همانگونه که غاسل نیاز به غسل و وضو دارد، دیگران نیز نیازمند غسل و وضو هستند. به عبارت دیگر، فرقی بین غاسل و غیر غاسل وجود ندارد).

﴿ النَّمَط وهو ثوبٌ من صوفٍ فيه خُططٌ تخالف لونه شاملٌ لجميع البدن فوق الجميع. وكذا تزاد عنه خرقةٌ اُخرى يُلفّ بها ثدياها وتُشدّ إلى ظهرها على المشهور ، ولم يذكرها المصنّف هنا ولا في البيان (١) ولعلّه لضعف المستند ، فإنّه خبرٌ مرسلٌ مقطوع ، وراويه سهل بن زياد (٢).

﴿ ويجب إمساس مساجده السبعة بالكافور وأقلّه مسمّاه على مسمّاها.

﴿ ويستحبّ كونه ثلاثة عشر درهماً وثُلثاً ودونه في الفضل أربعة دراهم ، ودونه مثقال وثُلث ، ودونه مثقال ﴿ ووضع الفاضل منه عن المساجد ﴿ على صدره لأنّه مسجد في بعض الأحوال.

﴿ وكتابة اسمه وأ نّه يشهد الشهادتين وأسماء الأئمة عليهم‌السلام بالتربة الحسينيّة ، ثمّ بالتراب الأبيض ﴿ على العمامة والقميص والإزار والحبرة * والجريدتين المعمولتين ﴿ من سَعَف النخل أو من السِّدْر أو من الخلاف أو من الرُّمّان ﴿ أو من ﴿ شجرٍ رطبٍ مرتّباً في الفضل كما ذكر ، يُجعل إحداهما من جانبه الأيمن والاُخرى من الأيسر ﴿ فاليمنى عند التَّرقوة ** واحدة التّراقي ، وهي العظام المكتنفة لثغرة النحر ﴿ بين القميص وبشرته ، والاُخرى بين القميص والإزار من جانبه الأيسر فوق الترقوة ، ولتكونا خضراويّتين ليستدفع عنه بهما العذاب ما دامتا كذلك. والمشهورُ أنّ قدْر كلّ واحدةٍ طول عظم ذراع الميّت ، ثمّ قدر شبر ، ثمّ أربع أصابع.

____________________

(١) نعم ، ذكرها في الذكرى والدروس ، اُنظر الذكرى ١ : ٣٦٣ ، والدروس ١ : ١٠٨.

(٢) الوسائل ٢ : ٧٢٩ ، الباب ٢ من أبواب التكفين ، الحديث ١٦.

(*) شطب على «والحبرة» في (ق).

(**) في (س) : ترقوته.

واعلم أنّ الوارد في الخبر من الكتابة ما روي : أنّ الصادق عليه‌السلام كتب على حاشية كفن ابنه إسماعيل : «إسماعيل يشهد أن لا إله إلّا اللّٰه» (١) وزاد الأصحاب الباقي كتابةً ومكتوباً عليه ومكتوباً به؛ للتبرّك ، ولأ نّه خيرٌ محض مع ثبوت أصل الشرعيّة ، ولهذا (٢) اختلفت عباراتهم فيما يُكتب عليه من أقطاع الكفن (٣). وعلى ما ذُكر لا يختصّ الحكم بالمذكور ، بل جميع أقطاع الكفن في ذلك سواء ، بل هي أولى من الجريدتين؛ لدخولها في إطلاق النصّ بخلافهما.

﴿ وليخط الكفن إن احتاج إلى الخياطة ﴿ بخيوطه مستحبّاً ﴿ ولاتبلّ بالريق على المشهور فيهما ، ولم نقف فيهما على أثر.

﴿ وتكره الأكمام المبتدأة للقميص ، واحترز به عمّا لو كُفّن في قميصه ، فإنّه لا كراهة في كُمّه بل تقطع منه الأزرار ﴿ وقطعُ الكفن بالحديد قال الشيخ : سمعناه مذاكرةً من الشيوخ وعليه كان عملهم (٤) ﴿ وجعل الكافور في سمعه وبصره على الأشهر خلافاً للصدوق ، حيث استحبّه (٥) استناداً إلى روايةٍ

____________________

(١) الوسائل ٢ : ٧٥٧ ، الباب ٢٩ من أبواب التكفين ، الحديث ١ و ٢.

(٢) في (ع) و (ر) : وبهذا.

(٣) قال الفاضل الإصفهاني في الشرح : «فهنا كماترى ، ونحوه في الذكرى والبيان والمبسوط والنهاية والوسيلة ، وزاد في الدروس اللفافة ... وأسقط الصدوق وسلّار والفاضلان في غير التحرير العمامة ، وأسقط في التحرير الجريدتين دون العمامة ، وفي الاقتصاد والمصباح ومختصره والسرائر : أنّه يكتب على الأكفان والجريدتين ... وأسقط المفيد الإزار والعمامة ، وابن زهرة وصاحب الإشارة الحبرة والعمامة» اُنظر المناهج السويّة : ٢٨٢.

(٤) التهذيب ١ : ٢٩٤ ، ذيل الحديث ٨٦١.

(٥) الفقيه ١ : ١٤٩ ، ذيل الحديث ٤١٦.

معارَضةٍ بأصحّ منها وأشهر (١).

﴿ ويستحبّ اغتسال الغاسل قبل تكفينه غُسل المسّ إن أراد هو التكفين ﴿ أو الوضوء الذي يجامع غُسل المسّ للصلاة ، فينوي فيه الاستباحة أو الرفع أو إيقاع التكفين على الوجه الأكمل ، فإنّه من جملة الغايات المتوقّفة على الطهارة. ولو اضطرّ لخوفٍ على الميّت أو تعذّرت الطهارة غسل يديه من المَنكِبين ثلاثاً ثمّ كفّنه. ولو كفّنه غير الغاسل فالأقرب استحباب كونه متطهّراً؛ لفحوى اغتسال الغاسل أو وضوئه.

«الرابع : الصلاة عليه *»

﴿ وتجب الصلاة ﴿ على كلّ ﴿ من بَلَغ أي أكمل ﴿ ستّاً ممّن له حكم الإسلام من الأقسام المذكورة في غُسله ، عدا الفرق المحكوم بكفرها من المسلمين.

﴿ وواجبها : القيام مع القدرة ، فلو عجز عنه صلّى بحسب المكنة كاليوميّة. وهل يسقط فرض الكفاية عن القادر بصلاة العاجز؟ نظرٌ : من صدق الصلاة الصحيحة عليه ، ومن نقصها مع القدرة على الكاملة. وتوقّف في الذكرى (٢) لذلك.

____________________

(١) اُنظر الروايات الآمرة والناهية في الوسائل ٢ : ٧٤٥ ـ ٧٤٨ ، الباب ١٤ من أبواب التكفين ، الحديث ٤ ، والباب ١٥ من الأبواب ، الحديث ٢ ، والباب ١٦ من الأبواب. ولا يوجد فيها ما يدلّ على استحباب جعل الكافور في بصر الميّت. نعم هو موجود في عبارة الفقيه ١ : ١٤٩ ، الحديث ٤١٦ ، والفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه‌السلام : ١٨٢.

(*) كلمة «عليه» لم ترد في (س).

(٢) الذكرى ١ : ٤٢٨.