درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۳۹: احکام الاموات (۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

مستحبات محتضر

در بحث احکام احتضار، برخی از احکام واجبات و مستحبات ذکر شد. یکی از مستحباتی که برای محتضر وجود دارد. این است که در نزد محتضر، قرآن قرائت شود. هم قبل از خارج شدن روح از بدن او و هم بعد از خروج روح از بدن، به جهت تبرک و استدفاع شیطان از میت. یعنی برای این که شیطان از شخص دور شود. به خصوص در روایات بیان شده است که سوره یس و صافّات را قبل از خروج روح برای این که زودتر راحت شود و دچار سختی در جان کندن نشود، قرائت شود.

مورد دیگر از مستحبات آن است که مستحب است اگر محتضر در شب از دنیا می‌رود، چراغی در نزد او روشن شود. مشهور فقها بیان کرده‌اند که اگر محتضر در شب از دنیا می‌رود، در نزد او چراغ روشن کنند که تاریک نباشد. مرحوم شهید می‌فرماید: دلیلی برای این سخن مشهور وجود ندارد. یعنی روایتی که این نکته را بیان کرده باشد، وجود ندارد. البته روایت ضعیفی برای دوام اسراج وجود دارد. یعنی روایتی وجود دارد که چراغ روشن کردن بصورت دائمی در بیتی که محل سکونت میت در حال حیات او بوده است، خوب است. مثلا در روایتی چنین نقل شده که هنگامی که امام باقر عليه‌السلام از دنیا رفتند، امام صادق عليه‌السلام امر فرمودند که در منزل پدرشان چراغ روشن کنند و این چراغ را شب‌ها روشن می‌کردند تا زمانی که امام صادق از دنیا رفتند. یعنی امام صادق عليه‌السلام تا پایان عمر مبارکشان برای پدرشان و در منزل پدرشان این چراغ را روشن نگه داشتند. سپس چنین نقل شده است ثم امر ابوالحسن عليه‌السلام بمثل ذلک فی بیت ابی عبدالله عليه‌السلام. حضرت موسی بن جعفر عليها‌السلام نیز در خانه امام صادق عليه‌السلام امر فرمودند که چراغ روشن کنند (حتی اخرج به الی العراق) تا زمانی که به عراق رفتند (ثم لا أدری ما کان) راوی می‌گوید: بعد از این که حضرت به عراق تشریف بردند، دیگر نمی‌دانم چه شد.

یعنی تا زمانی که حضرت به عراق نرفته بودند، این چراغ روشن بود.

روایت مذکور در کتاب وسائل الشیعه، ج۲، ص ۴۶۹ نقل شده است.

مستحب دیگر آن است که فورا بعد از مرگ محتضر، چشمان او را ببندند تا شکل او زشت و قبیح نشود. می‌دانیم که اگر چشمان میت باز باشد، مقداری ترسناک است. چشمان که بسته باشد، از آن حال خارج می‌شود.

همچنین مستحب است که بعد از موت فورا دهان میت را ببندند تا شکل او زشت نشود. و مستحب است که فک و چانه او را با سرش با دستمال ببندند. یعنی چانه را با سر ببندند تا دهان سست نشود. چون زمانی که روح از بدن خارج می‌شود، ممکن است فک بهم بریزد و در این صورت شکل میت زشت می‌شود.

مستحب است، اگر دستان میت جمع یا پخش است، دست‌ها را باز کنند و کنار پهلو قرار دهند.

مستحب است که اگر پاها جمع شده است، پاها را صاف کنند تا غسل و کفن کردن او به راحتی انجام شود.

مستحب است با پارچه‌ای او را بپیچند، به جهت تأسی به عمل اهل بیت و به جهت این که از دید دیگران مستور بماند.

همچنین تعجیل در تجهیز میت مستحب است. یعنی خوب نیست که میت روی زمین بماند و باید غسل و کفن و دفن زود انجام شود. در روایت بیان شده است که پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: کرامة المیت تعجیله. احترام و اکرام میت این است که زودتر تجهیز شود و روی زمین نماند. البته یک مورد استثنا است و آن موردی است که وضع میت مشتبه باشد که آیا واقعا از دنیا رفته یا همچنان زنده است. اگر وضعیت او به گونه‌ای باشد که علم به موت نداریم؛ مثلا سکته کرده و احتمال احیاء وجود دارد، در این صورت ایشان می‌فرماید: تعجیل در تجهیز جایز نیست چه رسد به این که تعجیل در تجهیز شود.

مرحوم شهید می‌فرماید: در این صورت باید سه روز صبر نمود، مگر آن که قبل از سه روز، علم به موت حاصل شود، به جهت امارات موت. برخی از امارات موت را ذکر کرده‌اند که در عبارت توضیح می‌دهیم.

فقط باید توجه داشت که اگر بعد از سه روز هم احتمال احیاء وجود داشته باشد، حق دفن کردن نداریم. یعنی بعد از سه روز نیز قطع به موت نداریم.

۴

تطبیق مستحبات محتضر

﴿ وقراءة القرآن عنده ﴾ (قراءة القرآن عطف به نقله الی مصلاه است. یعنی یستحب بر سر این جمله وارد می‌شود. یستحب قراءة القرآن عند المحتضر) قبل خروج روحه وبعده (یعنی بعد از این که از دنیا هم رفت تا زمانی که بخواهند تجهیزش کنند، قرآن خوانده شود. برای چی قرآن بخوانند؟)؛ للبركة (برای تبرک به قرآن) والاستدفاع (و دور کردن شیطان)، خصوصاً «يس» و «الصافّات» قبله (خصوصا سوره یس و صافات، قبل از خروج روح) لتعجيل راحته (برای این که خیلی در جان دادن خیلی سختی نکشد. خصوص یس و صافات در روایات بیان شده است).

﴿ والمصباحُ إن مات ليلاً ﴾ في المشهور (روشن کردن چراغ نزد محتضر، اگر در شب می‌میرد، طبق قول مشهور. البته این که اگر در شب می‌میرد، چراغ روشن شود، در روایات بیان نشده است.)، ولا شاهد له بخصوصه (بخصوص شاهد و دلیلی وجود ندارد. البته)، وروي ضعيفاً: دوام الإسراج (روایت ضعیفی وجود دارد که سندش مشکل دارد.).

﴿ ولتُغمض عيناه ﴾ (دو چشم او باید بسته شود. مراد از باید، وجوب نیست بلکه مراد از باید استحباب است. در سطر بعد قرینه‌ای بر این مدعا وجود دارد. لام در لتغمض، لام امر است اما دلیل بر وجوب نیست زیرا در سطر بعد می‌فرماید: کذا یستحب. این بدان معنا است که قبلی هم مستحب بوده است که این نیز مستحب است. مستحب است که دو چشم او را بعد از مرگ ببندند) بعد موته معجّلاً (فورا، چون اگر فوران بسته نشود ممکن است که دیگر به راحتی بسته نشود.) لئلّا يقبح منظره (برای این که شکل میت قبیح نشود) ﴿ ويُطبَق فُوه ﴾ (دهانش بسته شود. اگر دهان باز است، بسته شود) كذلك (کذلک یعنی بعد موته معجّلاً لئلّا يقبح منظره). وكذا يستحبّ شدّ لَحييه (لحیّ یعنی فک. مستحب است که دو استخوان چانه -کل چانه- را ببندند) بعِصابةٍ (با دستمالی، برای چی؟)، لئلّا يسترخي (تا دهانش سست نشود. طبیعتا اگر دهان میت سست شود، شکل میت زشت و قبیح می‌شود) ﴿ وتمدّ يداه (کشیده می‌شود دو دستش) إلى جنبيه ﴾ (دو دستش کشیده می‌شود و کنار پهلو‌ها قرار می‌گیرد) وساقاه إن كانتا منقبضتين (دو پا اگر جمع شده کشیده می‌شود و صاف قرار می‌گیرد)، ليكون أطوع للغسل (برای این که طوع بیشتری برای غسل داشته باشد. طوع از اطاعت مشتق شده و به معنای آن است که راحت‌تر غسل داده شود. به عبارت دیگر، مطیع غسل دهنده باشد.) وأسهل للدرج في الكفن (و برای این که راحت‌تر باشد برای این که او را داخل کفن قرار دهند) ﴿ ويُغطّى بثوب ﴾ (پوشیده می‌شود به پارچه‌ای. یعنی پارچه‌ای را دور میت ببندند. برای تأسی به عمل پیامبر و اهل بیت که در روایات بیان شده است) للتأسّي ولما فيه من الستر والصيانة (جدای از تأسی هم مستور می‌ماند و دیگران او را نمی‌بینند و هم از حشرات و دیگر موجودات موذی مصون می‌ماند). ﴿ ويُعجّل تجهيزه ﴾ (در تجهیز تعجیل شود) فإنّه (تعجیل در تجهیز) من إكرامه (اکرام میت می‌باشد) ﴿ إلّامع الاشتباه ﴾ (مگر آن که مرگ او مشتبه باشد. مثلا سکته‌ای کرده باشد که احتمال احیاء او داده شود.) فلا يجوز التعجيل فضلاً عن رجحانه (جایز نیست و حرام است تا چه رسد به استحباب) ﴿ فيُصبر عليه ثلاث أيّام ﴾ (صبر می‌شود بر این شخص مشکوک الموت تا سه روز) إلّا أن يُعلم قبلها لتغيّرٍ (مگر آن که دانسته شود مرگ او قبل از این ثلاث ایام. یا بخاطر تغییری در جسم او و) وغيره (غیر تغییر در جسم) من أمارات الموت (از امارات موت هر کدام که حاصل شود و موت قطعی شود، تجهیز اشکالی ندارد. امارات موت چیست؟ مرحوم شهید چند مورد را نام می‌برد)، كانخساف صُدْغَيْه (انخساف یعنی فرو رفتن، صدغ یعنی گیج گاه. یعنی فرو رفتن دو گیج گاه. انسان پس از مرگ، گیج گاهش گودی می‌افتد که این گودی نشانه مرگ است) وميل أنفه (کج شدن و خم شدن بینی او) وامتداد جلدة (و کشیده شدن پوست بدن.) وجهه (پوست صورت او کشیده می‌شود) وانخلاع كفّه من ذراعه (ذراع به استخوان بین مچ تا آرنج را می‌گویند. دست از مچ مقداری انخلاع پیدا می‌کند. انخلاع یعنی شُل می‌شود و حالت دررفتگی پیدا می‌کند.) واسترخاء قدميه (سست شدن دو پای او) وتقلّص اُنثييه إلى فوق مع تدلّي الجلدة (جمع شدن دو بیضه او به سمت بالا، به همراه آویزان شدن پوست بیضتین. این‌ها علامت‌هایی است که برای میت بیان شده است).

۵

مکروهات محتضر

دو مورد از مکروهات بیان می‌شود.

۱) حضور جنب و حائض نزد محتضر. زیرا ملائکه به واسطه جنب و حائض مورد اذیت قرار می‌گیرند.

۲) گذاشتن آهن یا شئ آهنی بر روی شکم محتضر؛ بنابر نظر مشهور که شهید می‌فرماید: روایتی در این خصوص وجود ندارد. غیر آهن نیز مکروه نیست، زیرا اصل عدم کراهت است. برخی غیر آهن را نیز مکروه می‌دانند.

۶

تطبیق مکروهات محتضر

﴿ ويكره حضور الجنب (کراهت دارد حضور جنب) و* الحائض عنده ﴾ (و حائض عند المحتضر. جنب و حائض نزد محتضر نباشند. چرا؟) لتأذّي الملائكة بهما (چون ملائکه به واسطه حضور جنب و حائض اذیت می‌شوند. تا چه زمانی حضور نداشته باشند؟) وغاية الكراهة تحقّق الموت (زمانی که از دنیا رفت، حضور جنب و حائض دیگر اشکالی ندارد و کراهت ندارد) وانصراف الملائكة (در حقیقت زمانی که موت تحقق پیدا کرد و ملائکه رفتند دیگر اشکالی ندارد. در روایتی چنین است: اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: لاَ يَحْضُرِ اَلْحَائِضُ وَ اَلْجُنُبُ عِنْدَ اَلتَّلْقِينِ -تلقین یعنی تلقین به محتضر، نه تلقین هنگام دفن- لِأَنَّ اَلْمَلاَئِكَةَ تَتَأَذَّى بِهِمَا.) ﴿ وطرح حديدٍ على بطنه ﴾ (کراهت دارد گذاشتن آهن روی شکم میت، کراهت دارد) في المشهور (بنابر نظر مشهور)، ولا شاهد له من الأخبار (البته در روایات دلیلی برای این مسئله پیدا نکردیم). ولا كراهة في وضع غيره (غیر آهن کراهت ندارد حتی بر نظر مشهور) للأصل (به جهت اصل عدم کراهت). وقيل: يكره أيضاً (برخی قائل شده‌اند که گذاشتن هرچیزی حتی غیر آهن روی شکم میت، کراهت دارد. لذا برخی می‌گویند که حتی لباس محتضر نیز باز شود).

۷

اموات لازم الغسل

غسل خود میت

در جلسه گذشته بیان شد که قبل از شروع احکام اموات باید غسل خود میت بحث می‌شد. اما مرحوم شهید، پنج غسلی که مربوط به اشخاص زنده می‌شد را در آن قسمت ذکر کرد و غسل خود میت را در احکام اموات بیان فرمود.

مرحوم شهید می‌فرماید: واجب است غسل دادن هر میتی که یا مسلمان باشد و یا در حکم مسلمان باشد.

سوال: چه کسانی در حکم مسلمان هستند؟

پاسخ: الف) طفل و مجنونی که از مسلمان متولد شده باشد. چه هم پدر و مادرش مسلمان باشند و چه تنها یکی از پدر یا مادرش مسلمان باشند. باید دانست که در صورتی که یکی از پدر یا مادر، بچه مسلمان باشند، تا زمانی که به تکلیف نرسیده است، مسلمان محسوب می‌شود. اگر پدر و مادر هر دو کافر باشند، بچه کافر قلمداد می‌شود هرچند که واقعا نه کافر و نه مسلمان است اما حکم پدر و مادرش را دارد. اگر هر دو مسلمان باشند، مسلمان می‌باشند. همچنین اگر یکی مسلمان و یکی کافر باشد، مسلمان محسوب می‌شود و احکام مسلمان بر او بار می‌شود.

ب) بچه‌ای که در دارالاسلام پیدا می‌شود. اگر بچه‌ای را پیدا کردند که مشخص نیست پدر و مادرش چه کسی هستند، همین که در دار اسلام پیدا شده است، حکم مسلمان را دارد. مجنون نیز چنین است.

ج) بچه‌ای که در دار کفر پیدا شده اما در آن جا، مسلمانانی وجود دارند که ممکن است این بچه، بچه آن‌ها باشد. باز هم حکم مسلمان را دارد.

د) بچه یا مجنونی که به دست مسلمین اسیر شده باشد، اگر قائل شویم تبعیت اسیر شده را از اسیر کننده در اسلام. مرحوم شهید اول در دروس این نظریه را اختیار کرده است.

مسلمین با کفار می‌جنگند و گاهی بچه یک مشرک، اسیر مسلمین می‌شد. اگر یک مسلمانی این بچه را اسیر می‌کرد، هرچند که می‌دانیم این بچه، بچه کافر است اما در عین حال گفته می‌شود که اسیر شده حکم اسیر کننده را دارد. بنابر این، چون اسیر کننده مسلمان است، بچه‌ای که اسیر شده نیز حکم مسلمان را دارد. لذا اگر بچه اسیر شد و میان مسلمانان بود و در حال بچگی از دنیا رفت، در قبرستان مسلمین دفن می‌شود و باید او را غسل داد. اگرچه بچه اسیر شده یا مجنون اسیر شده، ولد الزنا هم باشد، باز حکم مسلم بر او بار می‌شود.

ه) بچه‌ای که متولد شده باشد از زنا اما زانی مسلمان باشد. در این جا دو وجه وجود دارد.

۱) ممکن است قائل به عدم تبعیت باشیم،

۲) ممکن است قائل به تبعیت باشیم.

علت عدم تبعیت این است که شرعا ولد الزنا به زانی ملحق نیست؛ گرچه یقین داریم که نطفه، نطفه این مرد است اما از لحاظ شرعی، بچه ملحق به این پدر نیست. لذا حکم او را ندارد. برخی از فقها به این دلیل قائل به عدم تبعیت شده‌اند.

علت تابعیت این است که حقیقتا این بچه از زانی متولد شده و از حیث لغوی و عرفی هم ولد این آقا محسوب می‌شود. لذا باید در اسلام نیز تبعیت داشته باشد. همچنان که نکاح ولد الزنا با زانی حرام است. مثلا اگر بچه دختر باشد و بزرگ شود، پدر نمی‌تواند با این دختر ازدواج کند، چون بچه او می‌باشد. درست است که شرعا ولد حساب نمی‌شود و احکام ولد را بر او بار نمی‌کنیم اما بالاخره ولد تکوینی است و چون ولد تکوینی است، ازدواج این مرد زانی با بچه متولد شده، جایز نیست.

مرحوم شهید می‌فرماید: بیان شد که مسلم و هم حکم مسلمان باید غسل داده شوند اما مواردی استثنا شده‌اند، هرچند که اسماً مسلمان باشند. موارد استثنا به شرح ذیل است.

۱) ناصبی‌ها، کسانی که دشمن اهل بیت هستند؛

۲) مجسمه، کسانی که قائل به جسم بودن خداوند هستند؛

اگر مصنف این موارد را استثنا نکرده است به این دلیل است که این‌ها حقیقتا مسلمان نیستند هرچند که به حسب ظاهر اطلاق مسلمان بر آن‌ها می‌شود.

نکته: طفل داخل در حکم مسلمان است، هرچند که داخل شکم مادر باشد و به دنیا نیامده باشد، البته به شرط آن که چهار ماه او تمام شده باشد. یعنی اگر جنینی که چهار ماه او تمام شده است، سقط شود، لازم است که غسل داده شود. در روایت چنین بیان شده است: اَلسِّقْطُ إِذَا تَمَّ لَهُ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ غُسِّلَ. اما اگر کمتر از چهار ماه دارد، دیگر غسل ندارد بلکه داخل پارچه‌ای او را می‌پیچند و بدون غسل او را دفن می‌کنند.

۸

تطبیق اموات لازم الغسل

﴿ الثاني: الغُسل ﴾

﴿ ويجب تغسيل كلّ ﴾ ميّتٍ (واجب است غسل دادن هر میتی البته چه میتی؟) ﴿ مسلمٍ أو بحكمه ﴾ (یا رسما مسلمان باشد و خودش اسلام را اختیار کرده باشد یا در حکم مسلمان باشد.) كالطفل والمجنون (مثل طفل و مجنون. چون طفل و مجنون خودشان اسلام را اختیار نکرده‌اند. لذا مسلمان نیستند اما در حکم مسلمان هستند و احکام اسلام بر آن‌ها بار می‌شود) المتولّدين من مسلم (که متولد شده باشند از مسلمان. حد اقل یکی از پدر و مادر باید مسلمان باشند)، ولقيطِ دار الإسلام (لقیط عطف به طفل می‌شود یعنی کلقیط دار الاسلام. پیدا شده در دار اسلام. به عبارت دیگر اگر بچه‌ای را در دار اسلام پیدا کردیم، حکم مسلمان را دارد. هرچند که بچه‌ای باشد که نمی‌دانیم پدر و مادرش چه دینی دارند) أو دار الكفر (یا لقیط دار الکفر) وفيها مسلمٌ يمكن تولّده منه (اگر بچه‌ای در دار کفر پیدا شود در حالی که در دار کفر مسلمانانی وجود داشته باشند که ممکن باشد این بچه از آن مسلمانان متولد شده باشد، بازهم حکم مسلمان را دارد.)، والمسبيِّ بيد المسلم (مسبی به طفل عطف می‌شود و کاف بر سر این نیز می‌آید، کالمسبی. مثل کسی که اسیر شده به دست مسلمان. بچه کافری که در جنگ مسلمانان با کفار به دست مسلمانی اسیر شده است. البته) على القول بتبعيّته في الإسلام (تبعیت اسیر شده از اسیر کننده. یعنی هر کسی که اسیر می‌کند، اسیر شده، تابع اسیر کننده می‌شود. چون اسیر کننده در این فرض مسلمان می‌باشد، اسیر شده نیز مسلمان می‌شود) ـ كما هو مختار المصنّف ـ وإن كان المسبيّ ولد زنا (هر چند که بچه اسیر شده ولد زنا باشد، بازهم حکم اسیر کننده را دارد). وفي المتخلّق من ماء الزاني المسلم نظرٌ (اما بچه‌ای که متولد شده باشد از نطفه زانی مسلمان. اگر نطفه، نطفه زانی مسلمان باشد، می‌فرماید: دو وجه است. اما اگر از زانی کافر باشد به شرط این که به دست مسلمان اسیر شده باشد، حکم مسلمان را پیدا می‌کند. دو وجهی که در في المتخلّق من ماء الزاني المسلم نظرٌ وجود داردچیست؟): من انتفاء التبعيّة شرعاً (این وجه عدم تبعیت است. یعنی اگر کسی بخواهد بگوید، بچه تابع زانی نیست می‌گوید: شرعا تبعیت منتفی است. یعنی احکام فرزند را نسبت به این بچه و پدر، بار نمی‌کنند.)، ومن تولّده منه حقيقةً (این وجه تبعیت است. یعنی اگر کسی قائل شود که فرزند تابع است به این دلیل است که بالاخره این ولدالزنا از زانی متولد شده است و نطفه، نطفه مرد است) وكونه ولداً لغةً (از حیث لغت و عرف این ولد محسوب می‌شود و حال که ولد محسوب می‌شود) فيتبعه في الإسلام (در اسلام نیز ولد تابع زانی است)، كما يحرم نكاحه (با این عبارت در صدد بیان این نکته است که اینگونه نیست که در تمام احکام، حکم ولد را نداشته باشد. اگر در تمام احکام، حکم ولد را نداشته باشد، باید دختر بتواند با پدر ازدواج کند. درحالی که قطعا ازدواج آن دو جایز نیست).

ويستثنى من المسلم من حكم بكفره من الفرق (استثنا می‌شود از مسلمین، کسانی که حکم می‌شود به کفر آن‌ها از فرق اسلام. این‌ها مسلمان محسوب نمی‌شوند لذا غسل هم ندارند) كالخارجيّ (مثل خوارج که با امیرالمومنین جنگیدند و هرکسی که اعتقادش همانند اعتقاد خوارج باشد.) والناصب (ناصب کسی است که با اهل بیت دشمنی دارد.) والمجسِّم (و کسانی که معتقدند خداوند متعال جسم است)، وإنّما ترك استثناءه (چرا مرحوم شهید اول این موارد را استثنا نکرد؟ مرحوم مصنف این استثناء را ترک کرد)؛ لخروجه عن الإسلام حقيقةً (بخاطر این که این‌ها حقیقتا مسلمان نیستند) وإن اُطلق عليه ظاهراً. (هرچند که به حسب ظاهر مسلمان می‌باشند.)

ويدخل في حكم المسلم الطفل (داخل می‌شود در حکم مسلمان، طفل) ﴿ ولو سقطاً (هرچند که طفل سقط شده باشد) إذا كان له أربعة أشهر ﴾ (به شرط آنکه چهار ماهش کامل شده باشد). ولو كان دونها (اگر کمتر از چهار ماه باشد) لُفّ في خرقةٍ (پیچیده می‌شود در پارچه‌ای) ودُفن بغير غُسل. (و بدون غسل دفن می‌شود.)

﴿ وتلقينه الشهادتين والإقرار بالأئمّة * عليهم‌السلام والمراد ب‍ ﴿ التلقين التفهيم ، يقال : ﴿ غلامٌ لَقِنٌ أي : سريع الفهم ، فيعتبر إفهامه ذلك ، وينبغي للمريض متابعته باللسان والقلب ، فإن تعذّر اللسان اقتصر على القلب ﴿ وكلمات الفرج وهي : «لَاإلهَ إلّا اللّٰهُ الحَليمُ الكَرِيمُ ـ إلى قوله ـ وَسَلامٌ عَلى المُرْسَلينَ وَالحَمْدُ للّٰهِ رَبِّ العَالَمِينَ» وينبغي أن يُجعل خاتمة تلقينه «لا إلهَ إلّا اللّٰهُ» ، فمن كان آخر كلامه «لا إله إلّا اللّٰه» دخل الجنّة (١).

﴿ وقراءة القرآن عنده قبل خروج روحه وبعده؛ للبركة والاستدفاع ، خصوصاً «يس» و «الصافّات» قبله لتعجيل راحته.

﴿ والمصباحُ إن مات ليلاً في المشهور ، ولا شاهد له بخصوصه ، وروي ضعيفاً : دوام الإسراج (٢).

﴿ ولتُغمض عيناه بعد موته معجّلاً لئلّا يقبح منظره ﴿ ويُطبَق فُوه كذلك. وكذا يستحبّ شدّ لَحييه بعِصابةٍ ، لئلّا يسترخي ﴿ وتمدّ يداه إلى جنبيه وساقاه إن كانتا منقبضتين ، ليكون أطوع للغسل وأسهل للدرج في الكفن ﴿ ويُغطّى بثوب للتأسّي (٣) ولما فيه من الستر والصيانة.

____________________

(*) في (ق) : بالاثني عشر.

(١) كما ورد في الحديث ، اُنظر الوسائل ٢ : ٦٦٤ ، الباب ٣٦ من أبواب الاحتضار ، الحديث ٦.

(٢) الوسائل ٢ : ٦٧٣ ، الباب ٤٥ من أبواب الاحتضار ، الحديث الأوّل. والظاهر أنّ ضعفه ب‍ «سهل بن زياد» الواقع في طريقه. راجع المسالك ٧ : ٤٠٢.

(٣) في روض الجنان (١ : ٢٥٧) : لأنّ النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله سُجّي بحبرة ، وغطّى الصادق عليه‌السلام ابنه إسماعيل بملحفة ، راجع الوسائل ٢ : ٦٧٢ ، الباب ٤٤ من أبواب الاحتضار ، الحديث ٢ و ٣.

﴿ ويُعجّل تجهيزه فإنّه من إكرامه ﴿ إلّامع الاشتباه فلا يجوز التعجيل فضلاً عن رجحانه ﴿ فيُصبر عليه ثلاث أيّام إلّا أن يُعلم قبلها لتغيّرٍ وغيره من أمارات الموت ، كانخساف صُدْغَيْه وميل أنفه وامتداد جلدة وجهه وانخلاع كفّه من ذراعه واسترخاء قدميه وتقلّص اُنثييه إلى فوق مع تدلّي الجلدة (١).

﴿ ويكره حضور الجنب و* الحائض عنده لتأذّي الملائكة بهما (٢) وغاية الكراهة تحقّق الموت وانصراف الملائكة ﴿ وطرح حديدٍ على بطنه في المشهور ، ولا شاهد له من الأخبار. ولا كراهة في وضع غيره للأصل. وقيل : يكره أيضاً (٣).

﴿ الثاني : الغُسل

﴿ ويجب ** تغسيل كلّ ميّتٍ ﴿ مسلمٍ أو بحكمه كالطفل والمجنون المتولّدين من مسلم ، ولقيطِ دار الإسلام أو دار الكفر وفيها مسلمٌ يمكن تولّده منه ، والمسبيِّ بيد المسلم على القول بتبعيّته في الإسلام ـ كما هو مختار المصنّف (٤) ـ وإن كان المسبيّ ولد زنا. وفي المتخلّق من ماء الزاني المسلم نظرٌ :

____________________

(١) في (ر) زيادة : ونحو ذلك.

(*) في (ق) : أو.

(٢) كما ورد في الروايات ، راجع الوسائل ٢ : ٦٧١ ، الباب ٤٣ من أبواب الاحتضار.

(٣) القائل هو العلّامة في نهاية الإحكام ٢ : ٢١٦.

(**) في (س) : فيجب.

(٤) اُنظر الدروس ٢ : ٣٩.

من انتفاء التبعيّة شرعاً ، ومن تولّده منه حقيقةً وكونه ولداً لغةً فيتبعه في الإسلام ، كما يحرم نكاحه.

ويستثنى من المسلم من حكم بكفره من الفرق كالخارجيّ والناصب والمجسِّم ، وإنّما ترك استثناءه؛ لخروجه عن الإسلام حقيقةً وإن اُطلق عليه ظاهراً.

ويدخل في حكم المسلم الطفل ﴿ ولو سقطاً إذا كان له أربعة أشهر . ولو كان دونها لُفّ في خرقةٍ ودُفن بغير غُسل.

﴿ بالسِّدر ـ أي بماءٍ مصاحبٍ لشيءٍ من السدر ، وأقلّه ما يطلق عليه اسمه ، وأكثره أن لا يخرج به الماء عن الإطلاق ـ في الغَسلة الاُولى ﴿ ثمّ بماءٍ مصاحبٍ لشيءٍ من ﴿ الكافور كذلك ﴿ ثّم يُغسل ثالثاً بالماء ﴿ القَراح وهو : المطلق الخالص (١) من الخليط ، بمعنى كونه غير معتبرٍ فيه ، لا أنّ سلبه عنه معتبرٌ ، وإنّما المعتبر كونه ماءً مطلقاً.

وكلّ واحدٍ من هذه الأغسال ﴿ كالجنابة يُبدأ بغَسل رأسه ورقبته أوّلاً ، ثمّ بميامنه ، ثمّ مياسره ، أو يغمسه في الماء دفعةً واحدةً عرفيّة ، مقترناً في أوّله ﴿ بالنيّة وظاهر العبارة ـ وهو الذي صرّح به في غيره (٢) ـ الاكتفاء بنيّةٍ واحدة للأغسال الثلاثة ، والأجود التعدّد بتعدّدها.

ثمّ إن اتّحد الغاسل تولّى هو النيّة ، ولا تُجزي من غيره. وإن تعدّد واشتركوا في الصبّ نووا جميعاً. ولو كان البعضُ يَصُبّ والآخر يُقلِّب نوى الصابّ؛

____________________

(١) في (ف) : الخالي.

(٢) وهو الألفيّة : ٤٩.