درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۳۰: غسل ارتماسی - غسل حیض

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

غسل ارتماسی

در دو جلسه گذشته، زمانی که واجبات غسل جنابت بیان شد، نیت را مطرح کردیم. بیان شد که نیت مشترک است بین غسل ترتیبی و غسل ارتماسی. پس از نیت، غسل ترتیبی را بیان نمود و پس از آن نکاتی را بیان نمود که ربطی به ترتیبی و ارتماسی ندارد.

در این جلسه وارد غسل ارتماسی می‌شود.

مرحوم شهید می‌فرماید: در غسل ارتماسی، ترتیب بین اعضا ساقط می‌شود. یعنی در این غسل لازم نیست که ترتیب شستن اعضا رعایت شود.

واژه ارتماس در اصطلاح شرعی یعنی غسل تمام بدن به دفعه واحده عرفی. این که گفته می‌شود عرفی، به این جهت است که نمی‌تواند دفعه عقلی باشد. زیرا به هر شکلی که وارد آب شویم بالاخره نقطه‌ای از بدن زودتر از دیگر نقاط وارد آب می‌شود. مثلا کسی که با پا وارد آب شود اول پا به آب می‌رسد و بعد از آن زانو و شکم و سینه و سر و گردن به آب می‌رسد. هرچند که تمام این‌ها یک ثانیه بیشتر طول نکشد اما از نظر عقلی، تدریج وجود دارد. بنابر این، دفعه واحده عقلیه امکان پذیر نیست اما دفعه واحده عرفیه معنا دارد. پس این که یکباره تمام بدن در آب فرو رود، ارتماس گفته می‌شود.

یکبار در غسل ارتماسی، شخص در آب می‌پرد. مثل کسی که در استخر می‌پرد. مرحوم شهید می‌فرماید: شبیه این ارتماس است در سقوط ترتیب، ایستادن در زیر مجرای آب. مثلا آبشاری هست که آب زیادی از آن جاری می‌شود یا باران بسیار پر آبی هست و شخص زیر آن قرار می‌گیرد. به گونه‌ای که آب، دفعتاً واحدتاً عرفیه، تمام بدنش را فرا می‌گیرد. در این موارد همان حکم ارتماس را دارد.

سوال: چرا در این موارد ترتیب ساقط است؟

پاسخ: چون بدن، در غسل ارتماسی، حکم عضو واحد را دارد. همانگونه که در غسل ترتیبی در خود عضو، ترتیب وجود ندارد، در غسل ارتماسی نیز چون تمام بدن، حکم عضو واحد را دارد، دیگر ترتیب از آن برداشته شده است.

۴

حکم حدوث حدث اصغر در اثنا غسل جنابت

اگر در بین غسل جنابت، حدث اصغر حاصل شود، مثلا بول نمود. در این صورت حکم چیست؟

سه نظریه در این رابطه وجود دارد:

۱) مصنف و جماعتی: غسل باید از ابتدا اعاده شود. یعنی باید دوباره نیت کند و از ابتدا غسل کند.

۲) برخی دیگر معتقدند که حدث اصغر، اثری ندارد. یعنی هم غسلش صحیح است و هم پس از غسل برای اقامه نماز، وضو لازم نیست.

۳) شهید ثانی معتقد است: لازم نیست غسل اعاده شود اما پس از غسل برای نماز باید وضو بگیرد. ایشان می‌فرماید: این مسئله را در یک رساله بصورت مفصل بیان کرده‌اند.

نکات فوق الذکر مربوط به غسل جنابت می‌شود اما غیر غسل جنابت را اگر انجام دهد و حدثی بین غسل محقق شود، قطعا اتمام غسل به همراه وضو، قطعا کافی است. یعنی همان نظریه سوم در این جا جاری می‌شود. مرحوم شهید نمی‌فرماید که اختلافی در این مسئله نیست بلکه می‌فرماید که قطعا انجام غسل به همراه وضو، قطعا کافی است. اگر این عبارت نظر خود شهید ثانی باشد و در صدد بیان این نکته باشد که در این مسئله نسبت به مسئله غسل جنابت قاطع‌تر هستم، اما ممکن هم هست که در این مسئله (اغسال غیر جنابت) اختلاف نظر وجود داشته باشد.

اما اگر بخواهد با این عبارت بیان کند که کسی نمی‌تواند در این مسئله اختلاف کند، می‌توان گفت که این مسئله اختلافی نیست. اما به نظر می‌رسد که احتمال نخست صحیح باشد.

مرحوم شهید می‌فرماید: برخی از فقها معتقدند که همانند غسل جنابت، غسل حیض و استحاضه و... با حدث اصغر باطل می‌شود. مر حوم شهید می‌فرماید: این نظریه ضعیف است، جداً.

۵

تطبیق غسل ارتماسی

﴿ ويسقط الترتيب ﴾ بين الأعضاء الثلاثة ﴿ بالارتماس ﴾ (ساقط می‌شود ترتیب بین اعضاء ثلاثه. اعضا ثلاثه یعنی سر و گردن، طرف راست و طرف چپ بدن. ترتیب ساقط است یعنی می‌تواند از پا شروع کند. ارتماس به چه معنا است؟) وهو غَسل البدن أجمع دفعةً واحدةً عرفيّةً، (ارتماس یعنی شستن تمام بدن به دفعه واحده عرفی. عرفی در مقابل عقلی است. در صدد بیان این نکته است که دفعه واحده، عقلی نیست. زیرا دفعه واحده عقلی امکان ندارد. زیرا هر جور که درون آب رود، از نظر عقلی، به تدریج وارد آب می‌شود اما از نظر عرف، دفعه واحده محسوب می‌شود) وكذا (ترتیب ساقط است) ما أشبهه (صورتی که شبیه ارتماس است. ارتماس یعنی آن که شخص درون آب بپرد اما ما اشبهه اینگونه نیست. مثل) كالوقوف تحت المجرى (ایستادن زیر محل جریان آب. مثل آبشار و ناودان) والمطر (باران) الغزيرين؛ (البته بارانی که پر آب است. به گونه‌ای که یکباره بدن را فرا بگیرد) لأنّ البدن يصير به (به واسطه ارتماس و ما اشبهه) عضواً واحداً. (لان دلیل برای سقوط ترتیب است. یعنی همانگونه که در عضو واحد غسل ترتیبی، ترتیب ساقط است، در غسل ارتماسی نیز چون کل بدن به منزله عضو واحد است، ترتیب ساقط می‌شود)

۶

تطبیق حکم حدوث حدث اصغر در اثنا غسل جنابت

﴿ ويعاد ﴾ غسل الجنابة ﴿ بالحدث ﴾ الأصغر (اعاده می‌شود غسل جنابت به واسطه حدث اصغر در اثناء غسل. یعنی اگر در وسط غسل جنابت، حدث اصغر حاصل شد باید از ابتدا غسل را انجام دهد) ﴿ في أثنائه على الأقوى ﴾ عند المصنّف وجماعة وقيل: لا أثر له مطلقاً (یعنی نه لازم است که غسل را از ابتدا انجام دهد و نه لازم است که برای نماز وضو بگیرد) وفي ثالث (نظر سوم): يوجب الوضوء خاصّة وهو الأقرب، (غسل را لازم نیست که از ابتدا انجام دهد اما این غسل برای نماز کافی نیست و باید برای اقامه نماز وضو بگیرد. مرحوم شهید می‌فرماید این نظریه نزدیک‌ترین قول به واقع است) وقد حقّقنا القول في ذلك برسالةٍ مفردة. (تحقیق کردیم، قول در این مطلب را در یک رساله جداگانه. مرحوم شهید ثانی، رسائلی دارد که هر رساله‌ای مربوط به یک مسئله است. این نیز یکی از رساله‌هایی است که ایشان در آن اظهار نظر کرده است)

أمّا غير غسل الجنابة من الأغسال (غیر غسل جنابت از اغسال) فيكفي إتمامه مع الوضوء قطعاً. (اتمام غسل با وضو، قطعا کفایت می‌کند) وربّما خرّج بعضهم (چه بسا استنباط کرده‌اند بعضی) بطلانه كالجنابة (مانند جنابت، خود غسل باطل است. یعنی باید از ابتدا غسل را انجام دهد)، وهو ضعيف جدّاً. (این نظر، نظریه ضعیفی است. زیرا ایشان قاطع بود به این که اتمام غسل مع الوضوء کافی است و نیازی به انجام غسل نیست.)

۷

اشکال برخی از محشین بر شهید ثانی

نکته: برخی از محشین نکته‌ای را بیان نموده‌اند که ضروری است در این جا مطرح شود.

برخی گفته‌اند: حق این است که اغسال دیگر هم مثل جنابت با حدث اصغر باطل می‌شوند. یعنی با این حرف قاطع مرحوم شهید ثانی مخالفت کرده‌اند. دلیلی که برای این نظریه مطرح شده است، چنین است: لأنّ الاصغر (حدث اصغر) سبب فی بطلان غسل الجنابة لمرسل الصدوق فکذا هو سبب فی بطلان غیره من الاغسال اذ الجمیع مشترک فی اجزائها عن الوضوء.

چون همه اغسال مشترک است در این که مجزی از وضو است. همانگونه که با غسل جنابت می‌توان نماز خواند، با غسل حیض، استحاضه، جمعه و... می‌توان نماز خواند.

نکته فوق الذکر را کتاب النضید می‌توان ملاحظه نمود.

شایان ذکر است که این سخن اگر نظر نویسنده باشد، با نظر و مبنای شهید ثانی مخالف است. مرحوم شهید ثانی در صفحه ۱۰۶، سطر سوم و چهارم با این مبنا مخالف است. مرحوم شهید در آن قسمت می‌فرماید: ﴿ ويجب فيه ﴾ أي في غُسل المسّ (غسل مس میت) ﴿ الوضوء ﴾ قبله أو بعده (قبل از غسل مس میت یا بعد از آن، باید وضو بگیرد)، كغيره من أغسال الحيّ غير الجنابة. (این عبارت یعنی فقط غسل جنابت از وضو مکفی است و غسل‌های دیگر مکفی از وضو نیست.)

مبنای شهید این است و نمی‌توان بر اساس مبنای دیگری بر شهید اشکال گرفت.

در هر صورت، اگر محشین قصد دارند که بر اساس مبنای شهید ثانی سخن بگویند، نباید این سخن را مطرح بفرمایند، زیرا مبنای شهید ثانی نیست.

۸

غسل حیض

غسل حیض:

بانوان، سه خون می‌بینند:

۱) خون حیض،

۲) خون استحاضه،

۳) خون نفاس.

این سه خون را مرحوم شهید، یکی یکی مطرح می‌فرماید.

تعریف خون حیض:

خون حیض، خونی است که معمولا در ماه، چند روز از رحم زن خارج می‌شود و اگر حامله شود، بچه از خون تغذیه می‌کند. پس از خون معمولا این خون تبدیل به شیر شده و تا دو سالگی تغذیه بچه قرار می‌گیرد.

مرحوم شهید می‌فرماید: حیض، خونی است که زن بعد از اکمال ۹ سال قمری، آن را می‌بیند. بیان ۹ سال قمری بدان معنا است که اگر قبل از این سن، دختری خون ببیند، خون حیض محسوب نمی‌شود و احکام آن را ندارد. در این رابطه امام صادق عليه‌السلام فرمودند: مَا لَمْ تَبْلُغْ تِسْعَ سِنِينَ فَإِنَّهَا لاَ تَحِيضُ وَ مِثْلُهَا لاَ تَحِيضُ. یعنی تا زمانی که به ۹ سالگی نرسد، حائض نمی‌شود و خون او، خون حیض بشمار نمی‌آید.

بنابر این، ابتدای حیض شدن، اکمال ۹ سالگی قمری می‌باشد. انتهای حائض شدن برای برخی از خانم‌ها، اکمال ۶۰ سال قمری است و برای برخی دیگر، اکمال ۵۰ سال قمری است. البته در برخی از موارد استثنا وجود دارد.

خانم‌هایی که انتهای حائض شدنشان ۶۰ سال قمری است عبارتند از: زن قرشیه و زن نبطیه.

۱) زن قرشیه: زنی که منتسب است به نضر بن کنانة، زن قرشیه می‌باشد. نضر بن کنانه از اجداد پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است. نسب پیامبر چنینی است: رسول اکرم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصي بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالك بن النضر بن كنانة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.

بنابر این، نضر، جد ۱۳ پیامبر اکرم می‌باشد. یعنی تمام زن‌هایی که از حیث نسل به نضر بن کنانه بر می‌گردند. خواه هاشمی باشند یا نباشند. یعنی فرزندان هاشم که جد ۳ پیامبر اکرم هستند، باشند یا نباشند، مهم نیست. علت آن است که اسم کنانه، قریش بوده است. این که گفته می‌شود قرشی به این جهت است که فرزندان آن نضر بن کنانه است که به کنانه بر می‌گردد و کنانه هم اسمش قریش بوده است.

بنابر این، قرشیه، زنی است که منتسب به نضر بن کنانه است که از اجداد پیامبر اکرم است. اگر کسی نسبش مشخص است که به نضر بن کنانه می‌رسد، انتهای حائض شدنشان ۶۰ سالگی هستند.

نکته‌ای که مشخص شد آن است که قرشیه، اعم از هاشمیه است. برخی از قرشی‌ها، هاشمی هستند و برخی هاشمی نیستند.

مرحوم شهید می‌فرماید: هر زنی که بدانیم از جانب پدر منتسب به قریش است، حکم قرشیه را دارد و الا اصل اولیه آن است که زن قرشیه نباشد. علت این که اصل آن است که قرشیه نباشد این است که اگر قرشی نباشد، ۵۰ سالگی، یائسه می‌شود. می‌دانیم که زنی که به سن ۵۰ یا ۶۰ سالگی می‌رسد، اسمش یائسه می‌شود. یائسه یعنی زنی که دیگر خون حیض نمی‌بیند و اگر خونی ببیند دیگر حکم خون حیض را ندارد.

۲) زن نبطیه: زنان نبطیه، زنانی هستند که منسوب به نبط هستند.

نبط مردمانی هستند که در بطائح که منطقه‌ای بین بصره و کوفه است، فرود می‌آمدند.

بطائح، جمع بطیحه است. بطیحه به مسیل و آبراه و جلگه بی‌درخت و گیان و پر از شن و ماسه است، اطلاق می‌شود.

نبطیه، مردمانی هستند که در آن منطقه زندگی می‌کردند.

البته حکم در مورد نبطیه، بین فقها مشهور است اما شهید ثانی می‌فرماید، مستندش مشخص نیست. یعنی آیه یا روایتی وجود ندارد که دلالت کند نبطیه همانند قرشیه است. جالب است که مرحوم شهید اول در کتاب ذکری، اعتراف کرده که در مورد حکم نبطیه روایتی وجود ندارد و اصل اولیه اقتضا می‌کند که نبطیه مانند زنان دیگر باشند. یعنی در ۵۰ سالگی، یائسه شوند اما در این کتاب مرحوم مصنف، نبطیه را همانند قرشیه می‌داند.

طبق بیان مصنف، اگر زنی قرشیه و نبطیه باشد، ۶۰ سالگی یائسه می‌شود. باید توجه داشت که منظور از ۶۰ سالگی، ۶۰ سال کامل قمری است. ۶۰ سال قمری حدود ۲ سال کمتر از شمسی است. چون هر سال، ۱۰ روز کمتر از شمسی است. یعنی در مجموع ۶۰۰ روز کمتر از سال شمسی می‌شود. همانگونه که در ۹ سال قمری که مربوط به تکلیف می‌شود، همین است. یعنی ۹ سال قمری تقریبا ۳ ماه کمتر از ۹ سال شمسی است و در نتیجه در ۸ سال و ۹ ماه شمسی، دختران به تکلیف می‌رسند.

بنابر این، طبق بیان مصنف، اگر زنی قرشیه یا نبطیه باشد، ۶۰ سالگی یائسه می‌شود و اگر نباشد، سن یائسگی او ۵۰ سالگی قمری است، مطلقا.

۹

تطبیق غسل حیض

﴿ وأمّا الحَيض ﴾

﴿ فهو ما ﴾ أي الدم الذي (حیض آن خونی است که. أی الدم، ما را معنا می‌کند. یعنی خونی است که) ﴿ تراه المرأة (می‌بیند آن خون را زن) بعد ﴾ إكمال ﴿ تسع ﴾ سنين (بعد از کامل شدن ۹ سال) هلاليّة (قمری. یعنی اگر قبل از اکمال ۹ سالگی اگر خون ببیند، خون حیض محسوب نمی‌شود.) ﴿ وقبل ﴾ إكمال ﴿ ستّين ﴾ سنة (قبل از اکمال ۶۰ سالگی، البته) ﴿ إن كانت ﴾ المرأة ﴿ قُرَشيّة ﴾ (اگر زن قرشیه یا نبطیه باشد. قرشیه یعنی چه زنی؟) وهي المنتسبة بالأب (زنی که انتساب داشته باشد از طریق پدر. مشخص می‌شود که انتساب از طرف مادر کافی نیست. کما این که برای سیادت هم انتساب از طریق مادر، کافی نیست و احکامی که برای سادات وجود دارد، برای کسی است که از طریق پدر سید باشد. منتسب باشد به چه کسی؟ منتسب باشد به) إلى النضر بن كنانة (نضر بن کنانه که از اجداد پیامبر اکرم است)، وهي أعمّ من الهاشميّة (اعم از هاشمیه است. یعنی برخی از قرشی‌ها، هاشمی هستند و برخی هاشمیه نیستند. زیرا هاشم، جد سوم پیامبر اکرم است اما نضر بن کنانه، جد ۱۳ پیامبر اکرم می‌باشد)، فمن عُلم انتسابها إلى قريش (قریش همان کنانه است که اسمش قریش است. کسی که دانسته شود انتساب آن شخص به قریش) بالأب (از طرف پدر) لزمها حكمُها (لازم می‌آید برای آن شخص، حکم ۶۰ سالگی)، وإلّا (اگر معلوم نبود) فالأصل عدم كونها منها (ضمیر کونها منها، حکمها و ضمیر در لزمها به مَن علم بر می‌گردد. زنی که علم انتساب آن زن الی قریش بالاب لزم آن زن را حکم آن زن و الا فالاصل عدم کون آن زن من قرشیه یعنی احکام آن قرشیه را ندارد. در این قسمت سه دسته زن وجود دارد، برخی می‌دانیم قرشیه هستند، برخی را می‌دانیم که قرشیه نیستند و برخی مشکوک هستند. مرحوم شهید با این عبارت، حکم مشکوک‌ها را مشخص فرمود. لذا عبارت من علم انتسابها الی قریش، مربوط به زنانی می‌شود که علم به قرشی بودنشان داریم. در این صورت ۶۰ سالگی یائسه می‌شود. و الا یعنی اگر نمی‌دانیم که قرشی هستند. نمی‌دانیم، ممکن است که می‌دانیم قرشیه نیستند و ممکن است که شک داشته باشیم، و الّا هر دو را شامل می‌شود. و الا یعنی چه آن زنانی که می‌دانیم قرشی نیستند و چه آن زنانی که شک داریم که آیا قرشی هستند یا نیستند. در مورد این دو دسته اصل آن است که از قرشیه نباشد.) ﴿ أو نَبَطيّة ﴾ منسوبة إلى «النَّبَط» وهم ـ على ما ذكره الجوهري ـ (جوهری، مؤلف کتاب صحاح اللغة که یکی از کتب لغوی است، می‌باشد. ایشان می‌فرماید: نبطیه، طبق آنچه که جوهری ذکر کرده،): قوم (عده‌ای هستند که) ينزلون البطائح بين العراقين (عراقین یعنی بصره و کوفه. اصل شهر‌های عراق در قدیم، دو شهر بصره و کوفه بوده است. لذا به کوفه و بصره، عراقین اطلاق می‌شود. بطائح، جمع بطیحه یعنی مسیل و جلگه بی‌درخت و گیاه که پر از شن و ماسه است. این عده، در آن منطقه فرود می‌آمدند و زندگی می‌کردند)، والحكم فيها مشهور (حکم در مورد نبطیه، شهرت دارد اما)، ومستنده غير معلوم (سندش معلوم نیست. در این باره نه آیه و نه روایتی وجود ندارد)، واعترف المصنّف بعدم وقوفه فيها على نصّ (مصنف در کتاب ذکری اعتراف کرده است که دست پیدا نکرده در مورد نبطیه به نصی) والأصل يقتضي كونها كغيرها. (اصل این است که نبطیه هم مانند غیر نبطیه است و باید در ۵۰ سالگی یائسه شوند)

﴿ وإلّا ﴾ يكن كذلك (اگر زن قرشیه و نبطیه نباشد) ﴿ فالخمسون ﴾ سنة مطلقاً (سن یائسگی آن زن، ۵۰ سال تمام قمری است. مطلقا یعنی از هر قبیله‌ای باشد.) غاية إمكان حيضها. (۵۰ سالگی، نهایت امکان حیض او است و بعد از آن دیگر حائض نیست.

نکته: در مراجع فعلی، برخی معتقدند که بعد از این سن هم با شرائطی امکان حیض وجود دارد.)

۱۰

مدت زمان حیض و ویژگی‌های آن

مرحوم شهید در ادامه مطالبی که مرتبط با حیض است را مطرح می‌فرماید.

مدت خون حیض:

از حیث زمانی، خون حیض اقل و اکثری دارد که خود این اقل و اکثر یکی از نشانه‌های حیض است. اقل حیض طبق فتوای فقها، سه روز متوالی است. لذا اگر سه روز در ضمن ۱۰ روز باشد، بنابر قول اصح، کفایت نمی‌کند. مثلا زنی روز اول، خون ببیند، روز سوم خون ببیند، روز هفتم هم خون ببیند یا روز اول و دوم ببیند و روز هفتم ببیند. این خون را حیض نمی‌گویند. گرچه بنابر نظر برخی اگر غیر متوالی هم باشد، حیض محسوب می‌شود. اما خود همان سه روزی که خون می‌بیند، حیض محسوب می‌شود. یعنی اگر روز اول و سوم و هفتم، خون دید، فقط روز اول و سوم و هفتم حیض می‌باشد و بقیه آن حیض محسوب نمی‌شود. این قول غیر اصح است.

فقهایی که مانند شهید، متوالی بودن را شرط می‌دانند؛ مستندشان را مرحوم آقا جمال چنین تبیین می‌کند: هذا مذهب الاکثر و مستندهم أنّ المتبادر من قولهم علیهم السلام ادنی الحیض أو اقلّه ثلاثة.

در روایت، بحث توالی و عدم توالی وجود ندارد. آنچه در روایت وجود دارد، اقل حیض، ثلاثه است. آقا جمال می‌فرماید: فقهایی که توالی را می‌خواهند استفاده کنند می‌فرمایند: متبادر از این عبارت، توالی است. یعنی زمانی که روایت می‌گوید اقلش سه روز است، ظاهرش سه روز متوالی است.

و أنّ التکالیف الیقینیه لا تسقط الّا مع تیقن سبب السقوط. یعنی شما می‌خواهید با حکم حیض بودن این خون حکم کنید که این زن دیگر نماز نخواند. سقوط نماز، دلیل محکم نیاز دارد. لذا اگر متوالی باشد، یقین داریم که نماز از این زن ساقط شده است اما اگر متوالی نباشد، یقین نداریم که نماز ساقط است. چون یقین نداریم که نماز ساقط است أنّ التکالیف الیقینیه (چون اصل نماز یقینا بر عهده او است) لا تسقط الّا مع تیقن سبب السقوط.

لذا گفته‌اند، زمانی که متوالی نیست نمی‌توان حکم کرد که نماز نخواند. تنها زمانی می‌توان حکم نمود که نماز نخواند که متوالی باشد.

اکثر خون حیض ۱۰ روز است. لذا اگر بیش از ۱۰ روز باشد، اجماعا، آن مازاد حیض نمی‌باشد و آن خون استحاضه می‌باشد.

ذکر چند نکته:

۱) این که گفته‌اند سه روز متوالی، آیا به این معنا است که در تمام زمان سه روز، مدام خون در فرج باشد؟ به طوری که هرگاه دستمال قرار می‌دهد، خون داشته باشد. یا منظور آن است که اجمالا در هر سه روز خون در فرج باشد. هرچند که در برخی اوقات خون قطع شود؟

دراین جهت بین علما اختلاف است. اما خود آقا جمال، وجود دم در هر سه روز بصورت اجمالی را ترجیح می‌دهد.

۲) مراد از سه روز، سه روز نیست بلکه مراد سه شبانه روز است.

بنابر این، اقل حیض سه روز متوالی و اکثر آن ۱۰ روز است. مازاد از ۱۰ روز به اجماع علما حیض نیست و استحاضه می‌باشد.

ویژگی‌هایی خون حیض:

خون حیض غالبا سیاه یا سرخ است.

غالبا گرم است.

غالبا له دفعٌ وقوّةٌ عند خروجه.

۱۱

تطبیق مدت زمان حیض و ویژگی‌های آن

﴿ وأقلّه ثلاثة ﴾ أيام ﴿ متوالية ﴾ (اقل حیض، سه روز متوالی است. باید توجه داشت که مراد از سه روز، سه شبانه روز است. مراد از متوالیة، وجود خون در هر سه روز است، اجمالا. نه آن که مدام خون در فرج باشد به گونه‌ای که هیچ لحظه‌ای قطع نشده باشد. گرچه در این مسئله اختلاف نظر وجود دارد.) فلا يكفي كونها في جملة عشرةٍ (کفایت نمی‌کند که سه روز، در ضمن ده روز باشد. مثلا روز اول و سوم و هفتم. این کافی نیست) على الأصحّ (بنابر نظر اصح. گرچه در مقابل، برخی معتقدند که اگر روز اول و سوم و هفتم، خون دید، خود روز اول، خود روز سوم و خود روز هفتم، حیض محسوب می‌شود هرچند که بقیه آن حیض نباشد.) ﴿ وأكثره عشرة ﴾ أيّام (اکثر حیض، ۱۰ روز است)، فما زاد عنها (آنچه بیش از ۱۰ روز است) ليس بحيضٍ إجماعاً. (که آن خون‌ها استحاضه محسوب می‌شود.)

﴿ وهو أسودُ أو أحمرُ (خون حیض، سیاه یا سرخ است) حارٌّ (گرم است) له دفعٌ ﴾ وقوّةٌ عند خروجه (موقع خارج شدن معمولا با شدت و قوت خارج می‌شود. البته این قیود، قیود غالبی است. غالبا مربوط به همه این موارد است نه آخری)

البشرة دون الشعر ، وإنّما استُحبّ النقض للاستظهار والنصّ.

﴿ وتثليثُ الغَسل لكلّ عضوٍ من أعضاء البدن الثلاثة ، بأن يغسله ثلاث مرّات.

﴿ وفعلُه أي الغُسل بجميع سُنَنه الذي من جملته تثليثه ﴿ بصاعٍ لا أزيد ، وقد روي عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله أنّه قال : «الوُضوء بمُدٍّ ، والغُسل بصاعٍ ، وسيأتي أقوامٌ بعدي يستقلّون ذلك ، فاُولئك على خلاف سنّتي ، والثابتُ على سنّتي معي في حَظيرة القُدس» (١).

﴿ ولو وجد المجنب بالإنزال ﴿ بَلَلاً مشتبهاً ﴿ بعد الاستبراء بالبول أو الاجتهاد مع تعذّره ﴿ لم يلتفت ، وبدونه أي بدون الاستبراء بأحد الأمرين ﴿ يغتسل ولو وجده بعد البول من دون الاستبراء بعده وجب الوضوء خاصّةً ، أمّا الاجتهاد بدون البول مع إمكانه فلا حكم له.

﴿ والصلاةُ السابقة على خروج البلل المذكور ﴿ صحيحةٌ لارتفاع حكم السابق ، والخارجُ حدثٌ جديد وإن كان قد خرج عن محلّه (٢) إلى محلٍّ آخر. وفي حكمه ما لو أحسّ بخروجه فأمسك عليه فصلّى ثمّ أطلقه.

﴿ ويسقط الترتيب بين الأعضاء الثلاثة ﴿ بالارتماس وهو غَسل البدن أجمع دفعةً واحدةً عرفيّةً ، وكذا ما أشبهه كالوقوف تحت المجرى والمطر الغزيرين؛ لأنّ البدن يصير به عضواً واحداً.

﴿ ويعاد غسل الجنابة ﴿ بالحدث الأصغر ﴿ في أثنائه على

____________________

(١) الوسائل ١ : ٣٣٩ ، الباب ٥٠ من أبواب الوضوء ، الحديث ٦.

(٢) في (ف) : محلّ.

الأقوى عند المصنّف وجماعة (١) وقيل : لا أثر له مطلقاً (٢) وفي ثالث : يوجب الوضوء خاصّة (٣) وهو الأقرب ، وقد حقّقنا القول في ذلك برسالةٍ مفردة (٤).

أمّا غير غسل الجنابة من الأغسال فيكفي إتمامه مع الوضوء قطعاً. وربّما خرّج بعضهم (٥) بطلانه كالجنابة ، وهو ضعيف جدّاً.

﴿ وأمّا الحَيض

﴿ فهو ما أي الدم الذي ﴿ تراه المرأة بعد إكمال ﴿ تسع سنين هلاليّة ﴿ وقبل إكمال ﴿ ستّين سنة ﴿ إن كانت المرأة ﴿ قُرَشيّة وهي المنتسبة بالأب إلى النضر بن كنانة ، وهي أعمّ من الهاشميّة ، فمن عُلم انتسابها إلى قريش بالأب لزمها حكمُها ، وإلّا فالأصل عدم كونها منها ﴿ أو نَبَطيّة منسوبة إلى «النَّبَط» وهم ـ على ما ذكره الجوهري (٦) ـ : قوم ينزلون البطائح بين

____________________

(١) كالصدوقين والشيخ والكيدري وابن سعيد والعلّامة والفاضل المقداد ، اُنظر الفقيه ١ : ٨٨ ، ذيل الحديث ١٩١ ، والهداية : ٩٦ ، والمبسوط ١ : ٢٩ ـ ٣٠ ، والإصباح : ٣٣ ، والجامع : ٤٠ ، والقواعد ١ : ٢١٠ ، والتنقيح الرائع ١ : ٩٨.

(٢) قاله القاضي في جواهر الفقه : ١٢ ، وابن إدريس في السرائر ١ : ١١٩ ، والمحقّق الثاني في جامع المقاصد ١ : ٢٧٦.

(٣) اختاره السيّد ـ على ما حكاه عنه في المعتبر ـ والمحقّق وتلميذه الفاضل الآبي ، اُنظر المعتبر ١ : ١٩٦ ، وكشف الرموز ١ : ٧٣.

(٤) اُنظر رسائل الشهيد الثاني ١ : ١٣٥ ـ ١٥٩.

(٥) كالعلّامة في التحرير ١ : ٩٦ ، والفاضل المقداد في التنقيح الرائع ١ : ٩٨.

(٦) الصحاح ٣ : ١١٦٢ ، (نبط).

العراقين ، والحكم فيها مشهور ، ومستنده غير معلوم ، واعترف المصنّف بعدم وقوفه فيها على نصّ (١) والأصل يقتضي كونها كغيرها.

﴿ وإلّا يكن كذلك ﴿ فالخمسون سنة مطلقاً غاية إمكان حيضها.

﴿ وأقلّه ثلاثة أيام ﴿ متوالية فلا يكفي كونها في جملة عشرةٍ على الأصحّ ﴿ وأكثره عشرة أيّام ، فما زاد عنها ليس بحيضٍ إجماعاً.

﴿ وهو أسودُ أو أحمرُ حارٌّ له دفعٌ وقوّةٌ عند خروجه ﴿ غالباً قيّد ب‍ «الغالب» ليندرج فيه ما أمكن كونه حيضاً ، فإنّه يحكم به وإن لم يكن كذلك ، كما نبّه عليه بقوله :

﴿ ومتى أمكن كونه أي الدم ﴿ حيضاً بحسب حال المرأة بأن تكون بالغةً غير يائسة ، ومدّتِه بأن لا ينقص عن ثلاثة ولا يزيد عن عشرة ، ودوامِه كتوالي الثلاثة ، ووصفِه كالقويّ مع التمييز (٢) ومحلِّه كالجانب إن اعتبرناه ، ونحو ذلك ﴿ حُكم به .

وإنّما يعتبر الإمكان بعد استقراره فيما يتوقّف عليه ، كأيّام الاستظهار ، فإنّ الدم فيها يمكن كونه حيضاً ، إلّا أنّ الحكم به موقوف على عدم عبور العشرة ، ومثلُه القولُ في أوّل رؤيته مع انقطاعه قبل الثلاثة.

﴿ ولو تجاوز الدمُ ﴿ العشرةَ فذات العادة الحاصلة باستواء الدم ﴿ مرّتين أخذاً وانقطاعاً ، سواء كان في وقتٍ واحدٍ بأن رأت في أوّل شهرين سبعةً مثلاً ، أم في وقتين كأن رأت السبعة في أوّل شهرٍ وآخره ، فإنّ السبعة تصير عادةً وقتيّةً وعدديّةً في الأوّل ، وعدديّةً في الثاني ، فإذا تجاوز عشرة ﴿ تأخذها أي العادة فتجعلها حيضاً.

____________________

(١) اُنظر الذكرى ١ : ٢٢٩.

(٢) في (ش) : التميّز.