درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۲۴: احکام تخلی

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

احکام تخلی

در جلسات گذشته، پیرامون وضو ابتدا موجبات وضو (۶ مورد)، سپس واجبات وضو و بعد از آن مستحبات وضو بیان شد. ذیل بحث وضو، مرحوم شهید، مسائلی را ذکر فرموده است. چناچه این مسائل را ذیل بحث وضو بدانیم باید ارتباط آن‌ها را با وضو استخراج نماییم. علت استخراج ارتباط آن است که در قسمت مسائل، احکام مربوط به تخلی بیان می‌شود. تخلی چه ارتباطی با وضو دارد؟

شاید از این باب، تخلی در این قسمت بیان شده که یکی از موجبات وضو، تخلی است. یعنی بول و غائط از موجبات وضو است و چون از موجبات وضو می‌باشد، احکام تخلی را در ذیل وضو مطرح می‌شود.

مطلب اول در احکام تخلی:

بر متخلی واجب است که در هنگام تخلی، عورت خود را دبرا و قبلا از شخص ناظر محترم بپوشاند. در مقابل ناظر، امور غیر ناظر مثل فرد نابینا، جمادات می‌باشد. منظور از محترم، خارج کردن حیوانات یا بچه غیر ممیز است.

همچنین لازم است که تخلی، رو به قبله یا پشت به قبله نباشد. یعنی ترک کند استقبال قبله را. منظور از استقبال قبله آن است که طرف جلو بدن، رو به قبله نباشد یا طرف پشت بدن به طرف قبله نباشد. و الا اگر کسی طرف جلو بدن به طرف قبله نباشد اما بول به طرف قبله بریزد اشکال ندارد. تنها مهم است که استقبال قبله به معنایی که ذکر شد، تحقق نیابد. باید توجه داشت که در بحث استقبال قبله تفاوتی میان بناء یا بیابان ندارد. یعنی در هر مکانی که تخلی صورت می‌گیرد، طرف قبله بودن یا پشت به قبله بودن باید ترک شود.

مطلب دوم در احکام تخلی:

مرحوم شهید نسبت به بول می‌فرماید لازم است که دوبار با آب شسته شود. البته برای شما روشن است که دوبار برای آب قلیل است نه آب کر و جاری. این که میان آب کر و جاری با آب قلیل تفکیک نکرده و نفرموده که یکبار با آب کر و جاری کافی است، شاید از این باب است که معمولا در محل تخلی آب کر یا جاری در زمان قدیم وجود نداشته است. لذا مرحوم شهید بصورت مطلق می‌فرماید که لازم است که دوبار نسبت به بول شسته شود.

اما نسبت به غسل غائط:

اگر غائط از محل مخرج، به حواشی تعدی و تجاوز کرده باشد، لازم است که حتما با آب شسته شود و بدون آب امکان پذیر نیست.

اما اگر غائط از مخرج، به حواشی تعدی نکرده باشد، مجاز است که به جای غسل با آب از سه سنگ برای تطهیر محل غائط استفاده کند. البته همانگونه که قبلا بیان شد، استفاده از سنگ و شبهه سنگ شرائطی دارد که عبارت است از آن که طاهر باشد، خشک باشد، نجاست را برطرف کند یعنی سنگ‌های صیقلی و چسبنده نمی‌توانند رافع نجاست باشند.

مرحوم شهید اول می‌فرماید: تفاوتی ندارد که سنگ بکر باشد. یعنی سنگی که با آن استنجاء نشده باشد یا این که غیر بکر باشد. یعنی آن که قبلا به استنجاء نجس شده اما بعدا آن را تطهیر کرده‌اند.

نکته: این که سه سنگ بیان شد، مربوط به جایی می‌شود که محل غائط با سه سنگ پاک شود. یعنی عین نجاست برطرف شود. اما اگر با سه سنگ مخرج غائط پاک نشود لازم است که تعداد سنگ‌ها افزوده شود. یعنی به جای سه سنگ از چهار یا بیشتر استفاده کند. به اندازه‌ای که عین نجاست کاملا برطرف شود. یعنی برطرف شدن عین نجاست برای تطهیر لازم نیست.

سوال: سه سنگ حداقل تعدادی است که باید برای استنجاء استفاده کند؟

پاسخ: بله، حداقل باید از سه سنگ استفاده کند.

نکته دوم: سنگ خصوصیت ندارد بلکه استفاده از شبهه سنگ نیز جایز است. مثل پارچه، سفال، چوب و... به شرط آن که نجاست را برطرف کند و محترم هم نباشد. مثلا با کاغذی که آیه قرآن در آن نوشته شده است نمی‌توان این کار را انجام داد. زیرا این کار بی‌احترامی به آیه قرآن می‌باشد.

نکته سوم: این که مرحوم شهید فرمود: ﴿ فثلاثة أحجارٍ ﴾ ظاهرش آن است که باید سه سنگ جدا جدا باشد. در این جا این سوال مطرح می‌شود که آیا با یک سنگی که بزرگ است و چند طرف دارد، می‌توان استنجاء را با سه طرف آن یک سنگ انجام داد یا حتما باید سه سنگ جدا از یکدیگر باشد؟

پاسخ: ظاهر روایت آن است که عدد سه معتبر است. در روایتی چنین نقل شده است: جَرَتِ اَلسُّنَّةُ فِي اَلاِسْتِنْجَاءِ بِثَلاَثَةِ أَحْجَارٍ أَبْكَارٍ وَ يُتْبَعُ بِالْمَاءِ. (جاری شده سنت در استنجاء به سه سنگ)

این روایت و اطلاق عبارت مرحوم مصنف اقتضا می‌کند که عدد سه معتبر است و باید با سه سنگ استنجاء صورت گیرد. طبیعتا با توجه به ظاهر روایت و عبارت مرحوم شهید اول باید گفت که جهات سه گانه یک سنگ برای استنجاء کافی نیست. گرچه مصنف در غیر کتاب لمعه قاطعانه فرموده ذو جهات ثلاثه اشکالی ندارد. یعنی اگر یک سنگ باشد که سه جهت دارد، می‌تواند برای استنجاء استفاده کند. البته در کتاب لمعه مرحوم مصنف می‌فرماید: ﴿ فثلاثة أحجارٍ... أو شبهها﴾ مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: چه بسا یک معنای شبهها آن باشد که اگر یک سنگ باشد که سه جهت داشته باشد، شبه ثلاثه احجار است. یعنی این شبهها شامل ذو جهات ثلاثه هم بشود. لذا می‌توان گفت که چه بسا در کتاب لمعه نیز همانند سایر کتب یک سنگ صاحب سه جهت را برای استنجاء کافی می‌داند.

نکته چهارم: مرحوم شهید اول می‌فرماید: ﴿ وغَسل البول بالماء و الغائط مع التعدّي ﴾ یعنی غائط را باید با آب شست در فرض تعدی از مخرج غائط. در ادامه می‌فرماید: ﴿ وإلّا فثلاثة أحجارٍ أبكارٍ أو بعد طهارتها فصاعداً أو شبهها ﴾ و الا یعنی اگر تعدی نکرده باشدسه سنگ. ولی نفرمود که کافی است. اگر بگوید کافی است ظاهرش آن است که با آب می‌توان شست، با ثلاثة احجار نیز می‌توان تطهیر کرد. اما مرحوم مصنف نفرمود که اگر تعدی نکرده با آب هم می‌توان شست. ظاهر عبارت آن است که اگر تعدی نکرده باشد تطهیر فقط و فقط با سه سنگ است.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: گرچه ظاهر عبارت آن است که در فرض عدم تعدی غائط از مخرج، آب برای تطهیر مجاز نیست و تنها باید از سنگ استفاده کرد اما باید دانست که آب برای تطهیر غائط مطلقا جایز است. یعنی حتی اگر از مخرج تعدی نکرده باشد. بلکه تطهیر با آب افضل از احجار است.

مرحوم شهید ثانی در توجیه این عبارت می‌فرماید: شاید عدم ذکر آب به این دلیل بوده است که سابقا (صفحه۷۲) اولین مطهر را آب ذکر کرد لذا اشکالی به مرحوم مصنف وارد نیست.

۴

تطبیق احکام تخلی

﴿ مسائل ﴾

﴿ يجب على المتخلّي ستر العورة ﴾ (واجب است بر کسی که بول و غائط می‌کند، ستر عورت کند) قُبُلاً ودُبراً عن ناظر محترم (بپوشاند از ناظر محترم. ناظر مثل جمادات را خارج می‌کند. زیرا این‌ها ناظر نیستند. محترم، حیوان یا غیر ممیز را خارج می‌کند. زیرا احترام ندارند.) ﴿ وترك * ﴾ استقبال ﴿ القبلة ﴾ (نکته دوم واجب است ترک استقبال قبله. یعنی رو به قبله تخلی نکند. منظور از رو به قبله چیست؟) بمقاديم بدنه (مهم آن است که در هنگام تخلی جلو بدن رو به قبله نباشد، هرچند که بول رو به قبله می‌ریزد.) ﴿ ودَبْرها ﴾ (عطف به استقبال می‌شود. یعنی ترک دبر القبله. یعنی ترک کند پشت به قبله بودن را.) كذلك، (پشت بدن) في البناء وغيره. (این که روبه قبله یا پشت به قبله نباید باشد، تفاوتی ندارد که در بنا تخلی کند یا در فضای باز این کار را بکند. ظاهرا اهل سنت این را قائل نیستند.)

﴿ وغَسل البول بالماء ﴾ مرّتين كما مرّ (نسبت به بول می‌فرماید: باید بول با آب دوبار شسته شود. به چه دلیل مطلق فرموده و مقید به آب قلیل نفرموده است؟ چون در زمان قدیم آب جاری و آب کر معمولا در هنگام تخلی مورد استفاده قرار نمی‌گرفته است. و الا در این زمان که مورد استفاده قرار می‌گیرد، بعد از برطرف شدن عین نجاست یکبار برای بول کفایت می‌کند.) ﴿ و ﴾ كذا يجب غسل ﴿ الغائط ﴾

بالماء ﴿ مع التعدّي ﴾ للمخرَج، (در فرض تعدی از مخرج باید محل مخرج با آب شسته شود) بأن تجاوز حواشيه (به این که تجاوز کند به حواشی مخرج) وإن لم يبلغ الألية. (ألیه یعنی برآمدگی نشیمن گاه. هرچند که به برآمدگی نشیمن گاه نرسیده باشد، همین مقدار که تجاوز کند، کفایت می‌کند برای این که حتما لازم باشد با آب شسته شود. در این موارد استنجاء با سنگ کافی نیست. در مباحث گذشته بیان شد که عدم تعدی یکی از شرائط استنجاء با سنگ است)

﴿ وإلّا ﴾ أي وإن لم يتعدّ الغائطُ المخرَجَ (اگر غائط از مخرج تعدی نکرده باشد) ﴿ فثلاثة أحجارٍ ﴾ (ظاهر این عبارت آن است که فقط ثلاثة احجار لازم است و حال آن که در این صورت نیز با آب می‌توان تطهیر نمود بلکه بهتر است که با آب تطهیر شود. اگر غائط از مخرج تعدی نکرده باشد، از سه سنگ استفاده می‌شود. البته سنگ‌ها شرائطی دارد) طاهرةٍ (احجار باید طاهر باشند) جافّةٍ (باید خشک باشند) قالعةٍ للنجاسة (قلع نجاست کند یعنی نجاست را برطرف کند. این که می‌فرماید: نجاست را برطرف کند می‌خواهد اجسام صیقلی مثل سنگ مرر یا اشیاء لزج را خارج کند.) ﴿ أبكارٍ ﴾ (احجار باید بکر باشند) لم يُستنج بها بحيث تنجّست به (استنجا نشده باشد بواسطه این احجار به گونه‌ای که این احجار نجس شده باشند. یعنی اگر استنجاء شده باشند به گونه‌ای که نجس شده باشند دیگر قابل استفاده نیست) ﴿ أو بعد طهارتها ﴾ (یا اگر استنجا شده باید تطهیر شود و پس از تطهیر از آن استفاده شود.) إن لم تكن أبكاراً وتنجّست. (اگر بکر نیست و نجس شده، بعد از طهارت استفاده شود) ولو لم تتنجّس (اگر نجس نشده) ـ كالمكمّلة للعدد بعد نقاء المحلّ ـ (مثل سنگی که مکمل عدد ثلاثه است. مثلا فرض شود که با سنگ اول و دوم عین نجاست بطور کامل برطرف شد. سنگ سوم مکمل عدد است. این سنگ، مکمله عدد است بعد از پاک شدن محل. این سنگ _سنگ سوم_ دیگر نجس نیست.) كفت من غير اعتبار الطُّهر (اگر سنگ نجس نشده باشد در استفاده در استنجاء، کفایت می‌کند آن سنگ بدون اعتبار طهر. بدون اعتبار طهر یعنی لازم نیست که دیگر آن سنگ آب کشیده شود.) ﴿ فصاعداً ﴾ عن الثلاثة إن لم يَنق المحلّ بها (از سه سنگ باید بیشتر استفاده شود اگر پاک نشده باشد، محل بواسطه سه سنگ. یعنی اگر کسی از سه سنگ استفاده کرد اما هنوز عین نجاست باقی مانده است. در این موارد باید از سنگ‌های بیشتری استفاده کند تا عین نجاست از محل کاملا مرتفع شود.) ﴿ أو شبهها ﴾ (او شبهها به ثلاثه احجار بازگشت می‌کند. یعنی یا از ثلاثة احجار استفاده می‌کند و یا از شبهه ثلاثة احجار استفاده می‌کند. شبه ثلاثة احجار چیست؟) من ثلاث خِرَقٍ (سه تا پارچه. خرق جمع خرقه است) أو خزفاتٍ (جمع خزف به معنای سفال است) أو أعوادٍ، (جمع عود به معنای چوب است) ونحو ذلك من الأجسام القالعة للنجاسة غير المحترمة. (هر جسمی که قالع نجاست باشد و نجاست را برطرف کند و محترمه نباشد. مثلا با کاغذی که اسماء متبرکه دارد این کار انجام نشود. اگر دو ویژگی مذکور را داشته باشد، هرجسمی باشد، کفایت می‌کند) ويعتبر العدد في ظاهر النصّ (دو نکته را مرحوم شهید ثانی تذکر می‌دهد. اولا لازم است که حتما سه شئ جدا باشد؟ می‌فرماید: معتبر است عدد سه در ظاهر نص. زیرا حضرت فرمودند: جَرَتِ اَلسُّنَّةُ فِي اَلاِسْتِنْجَاءِ بِثَلاَثَةِ أَحْجَارٍ أَبْكَارٍ وَ يُتْبَعُ بِالْمَاءِ.) وهو الذي يقتضيه إطلاق العبارة، (اطلاق عبارت مرحوم مصنف در این کتاب نیز چنین است.) فلا يُجزي ذو الجهات الثلاث، (اگر ذو جهات ثلاث باشد، کافی نیست. یعنی اگر از یک سنگ استفاده کند یا دستمال کاغذی بزرگی باشد، از سه طرف آن بخواهد استفاده کند. این‌ها کافی نیست. اما) وقطع المصنّف في غير الكتاب بإجزائه. (ضمیر بإجزائه به ذو الجهات الثلاث بازگشت دارد. مرحوم مصنف در غیر کتاب لمعه بصورت قاطعانه فرموده است که اگر سنگ سه طرف داشته باشد و می‌توان به سه جهت استنجاء نماید. در کتاب لمعه هرچند ظاهر اعتبار عدد سه است اما) ويمكن إدخاله على مذهبه في «شبهها». (چون در کتب دیگر فرموده است که سنگی که سه جهت داشته باشد کافی است، شهید ثانی در صدد آن است که عبارت کتاب لمعه را شبیه سایر کتب کند. لذا می‌فرماید: فی شبهها بیان می‌کند که اگر سه تا نباشد و یکی باشد اما سه جهت داشته باشد، کافی است. یعنی او شبهها را به گونه‌ای معنا کنیم که ذو جهات ثلاث را نیز شامل شود. با این شیوه دیگر بین کتب مصنف اختلافی پدید نمی‌آید. نکته دوم:)

واعلم أنّ الماء مجزٍ مطلقاً، (بدان آب کافی است مطلقا. مطلقا یعنی حتی در فرضی که غائط تعدی نکرده باشد. در این صورت نیز آب کفایت می‌کند.) بل هو أفضل من الأحجار على تقدير إجزائها، (بلکه آب افضل از احجار است بر فرض اجزاء احجار. اجزاء یعنی کافی بودن. احجار در فرض عدم تعدی کافی است. بنابر این مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: در فرضی که احجار مجزی است، آب افضل است و الا اگر احجار مجزی نباشد، افضلیت معنا ندارد بلکه فقط باید از آب استفاده کرد.) وليس في عبارته هنا ما يدلّ على إجزاء الماء في غير المتعدّي. (اما در عبارت مصنف در این جا وجود ندارد آنچه که دلالت کند بر اجزاء ماء فی غیر المتعدی. چرا در عبارت وجود ندارد؟ چون قبل از و الا سخن در مورد آب است اما پس از و الّا می‌فرماید: فثلاثة احجار. ظاهر عبارت آن است که اگر تعدی نکرده باشد فقط باید از ثلاثة احجار استفاده کند و نمی‌تواند از آب استفاده کند. مرحوم شهید در صدد است که بیان کند این عبارت نباید انسان را به اشتباه بیاندازد. هرچند که در عبارت مرحوم مصنف این مطلب بیان نشده است اما حتما فتوای شهید اول نیز آن است که می‌توان از آب نیز استفاده کرد. البته ممکن است که به صفحه ۷۲ مراجعه کنیم و از آن جا که اولین مطهر را آب معرفی می‌کند، استفاده کنیم که آب کفایت می‌کند، حتی در فرض عدم تعدی) نعم، يمكن استفادته من قوله سابقاً (صفحه ۷۲): «الماء مطلقاً» (در آن قسمت که مطهرات را بیان می‌کند، فرمود: الماء مطلقا. زمانی که مطلقا باشد پس این صورت را نیز شامل می‌شود. پس آب مطهر غائط است) ولعلّه اجتزأ به. (ضمیر لعله به مصنف بازگشت دارد. شاید مصنف اکتفا کرده به عبارت آن قسمت. ضمیر به، بازگشت به قسمت سابق دارد. یعنی شاید مرحوم مصنف با تکیه بر آن قسمت در این جا آب را مطرح نکرده است.)

۵

استحبابات تخلی

تا کنون، واجبات تخلی و نوع تطهیر در تخلی بیان شد. در ادامه مستحبات تخلی ذکر می‌شود. برای سرعت بخشیدن به بحث، مستحبات تخلی فقط تطبیق می‌شود.

﴿ ويستحبّ التباعد ﴾ عن الناس بحيث لا يُرى؛ (مستحب است که دور شود، متخلی از مردم به گونه‌ای که دیده نشود. قبلا بیان شد که ستر عورت واجب است و نباید کسی ببیند. گاهی متخلی جایی است که دیگران عورت را می‌بینند. این صورت حرام است اما گاهی متخلی به گونه‌ای یا حالتی است که عورت او را دیگران نمی‌بینند اما خودش دیده می‌شود. لایری یعنی خود شخص در حال تخلی دیده نشود.) تأسّياً بالنبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله (برای این که به پیامبر اکرم تأسی کرده باشد) فإنّه لم يُرَ قطُّ على بولٍ ولا غائط. (ظاهرا روایت دارد. در وسائل الشیعه چنین نقل شده است: رَوَى اَلشَّهِيدُ اَلثَّانِي فِي شَرْحِ اَلنَّفْلِيَّةِ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أَنَّهُ لَمْ يُرَ عَلَى بَوْلٍ وَ لاَ غَائِطٍ.)

﴿ والجمعُ بين المطهِّرين ﴾ (مستحب است که بین دو مطهر جمع کند. دو مطهر عبارت است از) الماء والأحجار، (چگونه بین مطهرین جمع کند؟) مقدِّماً للأحجار في المتعدّي وغيره (اول از احجار استفاده کند. چه در غائط متعدی و چه در غائط غیر متعدی) مبالغةً في التنزيه (برای آن که در پاکی مبالغه کرده باشد)، ولإزالة العين والأثر على تقدير إجزاء الحجر. (اجزاء حجر در فرض عدم تعدی غائط است. مرحوم شهید می‌فرماید: برای این که هم عین با احجار از بین برود و هم اثر با آب از بین برود. ازاله عین با احجار و ازاله اثر با آب صورت گیرد. علی تقدیر اجزاء الحجر، چون اگر اجزاء حجر نباشد، چاره‌ای وجود ندارد جز آن که از آب استفاده شود. لذا می‌فرماید دلیل دوم آن است که با جمع بین مطهرین به دنبال آن هستیم که ازاله عین و ازاله اثر شود بر فرض اجزاء حجر) ويظهر من إطلاق «المطهِّر» (می‌فرماید: از این که جناب مصنف فرمود جمع بین مطهرین بکند، ظاهر است از اطلاق کلمه مطهر) استحبابُ عددٍ من الأحجار يطهِّر (اگر می‌خواهد جمع کند از سه سنگ ابتدا استفاده کند و بعد از آب استفاده کند. یعنی اگر از یک سنگ استفاده کند و بعد از آب استفاده کند، جمع بین مطهرین حاصل نشده است. زیرا یک سنگ، مطهر نیست. جمع بین مطهر یعنی باید هر دو مطهر باشد. سنگ در صورتی مطهر می‌باشد که از سه سنگ استفاده شود.) ويمكن تأدّيه بدونه لحصول الغرض. (غرض ما از جمع بین مطهرین آن است که مبالغه در تنزیه شود. ممکن است کسی بگوید چون غرض مبالغه در تنزیه است، اگر از یک سنگ استفاده شود و بعد از یک آب استفاده شود، غرض حاصل می‌شود. لذا استفاده از یک سنگ و آب عمل به استحباب می‌باشد. یک نگاه آن است که به عبارت مصنف توجه شود که فرمود جمع بین مطهرین. اگر به مطهر توجه شود باید گفت حتما ابتدا باید از سه سنگ استفاده کند و بعد از آب استفاده کند و در غیر این صورت به استحباب عمل نکرده است. از یمکن از حرف قبلی بر می‌گردد. در این عبارت می‌فرماید: ممکن است گفته شود چون غرض از جمع مطهرین، مبالغه در تنزیه است، مبالغه در تنزیه با استفاده از یک سنگ و آب نیز حاصل می‌شود. پس این صورت نیز جزء استحباب محسوب می‌شود. لذا می‌فرماید: ويمكن تأدّيه _ یعنی تأدی الاستحباب_ «ممکن است انجام شده باشد استحباب» بدونه «به کمتر از عدد سه» لحصول الغرض. «مبالغه در تنزیه. یعنی غرض حاصل می‌شود.»)

فقد علم نقض تلك الحالة وشكّ في ارتفاع الناقض لجواز تعاقب الطهارتين ، وإن كان محدثاً فقد علم انتقاله عنه بالطهارة وشكّ في انتقاضها بالحدث؛ لجواز تعاقب الأحداث.

ويشكل : بأنّ المتيقّن حينئذٍ ارتفاع الحدث السابق ، أمّا اللاحق المتيقّن وقوعه فلا ، وجواز تعاقبه لمثله مكافئٌ (١) لتأخّره عن الطهارة ، ولا مرجّح. نعم (٢) لو كان المتحقّق طهارةً رافعةً وقلنا بأنّ المجدّد (٣) لا يرفع أو قطع بعدمه ، توجّه الحكم بالطهارة في الأوّل ، كما أنّه لو علم عدم تعاقب الحدثين بحسب عادته أو في هذه الصورة ، تحقّق الحكم بالحدث في الثاني ، إلّا أنّه خارجٌ عن موضع النزاع ، بل ليس من حقيقة الشكّ في شيءٍ إلّا بحسب ابتدائه.

وبهذا يظهر ضعف القول باستصحاب الحالة السابقة (٤) بل بطلانه.

(مسائل)

﴿ مسائل

﴿ يجب على المتخلّي ستر العورة قُبُلاً ودُبراً عن ناظر محترم ﴿ وترك * استقبال ﴿ القبلة بمقاديم بدنه ﴿ ودَبْرها كذلك ، في البناء وغيره.

﴿ وغَسل البول بالماء مرّتين كما مرّ (٥) ﴿ و كذا يجب غسل ﴿ الغائط

____________________

(١) في (ر) : متكافئ.

(٢) في غير (ر) بدل «نعم» : و.

(٣) في (ع) و (ف) : المتجدّد.

(٤) وهو قول العلّامة في المختلف ١ : ٣٠٨ ، والتذكرة ١ : ٢١١ ، والقواعد ١ : ٢٠٥.

(*) في هامش (س) زيادة «استقبال» تصحيحاً.

(٥) مرّ في الصفحة ٦٩.

بالماء ﴿ مع التعدّي للمخرَج ، بأن تجاوز حواشيه وإن لم يبلغ الألية.

﴿ وإلّا أي وإن لم يتعدّ الغائطُ المخرَجَ ﴿ فثلاثة أحجارٍ طاهرةٍ جافّةٍ قالعةٍ للنجاسة ﴿ أبكارٍ لم يُستنج بها بحيث تنجّست به ﴿ أو بعد طهارتها إن لم تكن أبكاراً وتنجّست. ولو لم تتنجّس ـ كالمكمّلة للعدد بعد نقاء المحلّ ـ كفت من غير اعتبار الطُّهر ﴿ فصاعداً عن الثلاثة إن لم يَنق المحلّ بها ﴿ أو شبهها من ثلاث خِرَقٍ أو خزفاتٍ أو أعوادٍ ، ونحو ذلك من الأجسام القالعة للنجاسة غير المحترمة. ويعتبر العدد في ظاهر النصّ (١) وهو الذي يقتضيه إطلاق العبارة ، فلا يُجزي ذو الجهات الثلاث ، وقطع المصنّف في غير الكتاب (٢) بإ جزائه. ويمكن إدخاله على مذهبه في «شبهها».

واعلم أنّ الماء مجزٍ مطلقاً ، بل هو أفضل من الأحجار على تقدير إجزائها ، وليس في عبارته هنا ما يدلّ على إجزاء الماء في غير المتعدّي. نعم ، يمكن استفادته من قوله سابقاً : «الماء مطلقاً» ولعلّه اجتزأ به.

﴿ ويستحبّ التباعد عن الناس بحيث لا يُرى؛ تأسّياً بالنبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله فإنّه لم يُرَ قطُّ على بولٍ ولا غائط (٣).

﴿ والجمعُ بين المطهِّرين الماء والأحجار ، مقدِّماً للأحجار في المتعدّي وغيره مبالغةً في التنزيه ، ولإزالة العين والأثر على تقدير إجزاء الحجر. ويظهر

____________________

(١) اُنظر الوسائل ١ : ٢٤٦ ، الباب ٣٠ من أبواب أحكام الخلوة ، الحديث ٣.

(٢) البيان : ٤٣ ، والدروس ١ : ٨٩ ، والذكرى ١ : ١٧٠ ، وظاهر الألفيّة : ٤٨ ـ ٤٩.

(٣) لم نقف عليه في المصادر الحديثيّة من العامّة والخاصّة ، ورواه في الوسائل عن الشهيد الثاني في شرح النفليّة ، اُنظر الوسائل ١ : ٢١٥ ، الباب ٤ من أحكام الخلوة ، الحديث ٣ ، والفوائد المليّة : ٣٧.

من إطلاق «المطهِّر» استحبابُ عددٍ من الأحجار يطهِّر (١) ويمكن تأدّيه بدونه لحصول الغرض.

﴿ وتركُ استقبال جِرْم ﴿ النيّرين ـ الشمس والقمر ـ بالفرج ، أمّا جهتهما فلا بأس ﴿ و تركُ استقبال ﴿ الريح واستدبارها بالبول والغائط لإطلاق الخبر (٢) ومن ثَمّ أطلق المصنّف ، وإن قيّد في غيره ب‍ «البول» (٣).

﴿ وتغطيةُ الرأس إن كان مكشوفاً؛ حذراً من وصول الرائحة الخبيثة إلى دِماغه ، وروي : التقنّع معها (٤).

﴿ والدخول ب‍ الرجل ﴿ اليسرى إن كان ببناءٍ ، وإلّا جعلها آخر ما يقدّمه. ﴿ والخروج ب‍ الرجل ﴿ اليمنى كما وصفناه ، عكس المسجد.

﴿ والدعاء في أحواله التي ورد استحباب الدعاء فيها ـ وهي : عند الدخول ، وعند الفعل ، ورؤية الماء ، والاستنجاء ، وعند مسح بطنه إذا قام من موضعه ، وعند الخروج ـ بالمأثور (٥).

﴿ والاعتماد على الرجل ﴿ اليسرى وفتح اليمنى.

﴿ والاستبراء وهو : طلب براءة المحلّ من البول بالاجتهاد ، الذي هو :

____________________

(١) في (ر) : مطهِّر.

(٢) في روض الجنان (١ : ٨٤) : «لا تستقبل الريح ولا تستدبرها» شاملة لهما ، راجع الوسائل ١ : ٢١٣ ، الباب ٢ من أبواب أحكام الخلوة ، الحديث ٦.

(٣) كما في البيان : ٤٢ ، والنفليّة : ٩١ ، لكن أطلقه في الذكرى ١ : ١٦٤ ، والدروس ١ : ٨٩ ، كما هنا.

(٤) اُنظر الوسائل ١ : ٢١٤ ، الباب ٣ من أبواب الطهارة ، الحديث ٢ و ٣.

(٥) أورده في روض الجنان ١ : ٨٢.