درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۲۰: واجبات وضو (۳)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

مورد سوم، چهارم، پنجم از واجبات وضو

مورد سوم از واجبات وضو:

از واجبات وضو، نیت و شستن صورت مورد بررسی قرار گرفت.

مورد سوم از واجبات وضو، (هرچند که این مورد در ضمن غسل صورت و دست‌ها انجام می‌شود و عمل جداگانه‌ای از غسل دست‌ها و صورت نیست) آن است که در هنگام غسل صورت و دست‌ها، به نظر شهید واجب است که اگر موهای خفیفی وجود دارد، به زیر مو‌های خفیف، آب رسانده شود. منظور از موی خفیف یعنی آن که پوست زیر مو، دیده شود.

در صورتی که موها پر هستند، به گونه‌ای که پوست زیر آن‌ها دیده نمی‌شود. مثلا موی صورت به گونه‌ای است که پوست صورت دیده نمی‌شود. لازم نیست که زیر آن مو نیز آب رسانده شود و صرف این که ظاهر مو‌ها شسته شود، کافی است.

مرحوم شهید ثانی نکته‌ای را ذکر کرده است که در اثر وجود این نکته، اختلافی که در میان فقها در این مسئله وجود دارد، بی‌ثمر می‌شود. مرحوم شهید می‌فرماید: محل اختلاف، پوستی از صورت است که بواسطه موهای خفیف مستور است. پوستی که دیده می‌شود، محل اختلاف نیست و همه علما قبول دارند که باید شسته شود. اما مقداری که از پوست صورت با موی خفیف پوشیده شده است. محل اختلاف است. برخی قائلند که باید به آن پوست نیز آب رسانده شود و برخی معتقدند که لازم نیست به آن پوست آب رسانده شود. البته شهید می‌فرماید: همان مقداری که محل اتفاق علما است باید اطراف آن از باب مقدمه علمیه، شسته شود.

اگر در موی خفیف باید مقداری بیشتر از محل اتفاق شسته شود، چیزی باقی نمی‌ماند. زیرا فرض آن بود که مو خفیف بود. بنابر نظر همه علما، پوستی که در لا به لای آن دیده می‌شود باید شسته شود و از باب مقدمه علمیه باید مقدار بیشتری نیز شسته شود. در این صورت که چیزی باقی نمی‌ماند. یعنی اگر از باب مقدمه علمیه آن مقدار هم واجب بدانیم، گویی اختلاف نظری وجود ندارد. تنها اختلاف آن است که غسل قسمت مستور به موی خفیف از باب مقدمه علمیه واجب است یا فی حد نفسه خودش وجوب دارد. اما در نهایت به این می‌رسیم که غسل آن واجب است.

البته غیر بی‌ثمرگی اختلاف در اثر این نکته، خود شهید ثانی می‌فرماید: به نظر من، اقوی آن است که تخلیل شعر یعنی این که آب به زیر مو رسانده شود، مطلقا لازم نیست. چه مو پر باشد و چه مو خفیف باشد و مصنف در کتاب ذکر ی و دروس و معظم فقها نیز به این رأی اعتقاد دارد.

مورد سوم و چهارم از واجبات وضو:

شستن دست راست و دست چپ از دیگر واجبات وضو می‌باشند.

سوال: شستن دست راست از کجا است؟

پاسخ: از مرفق تا انتها انگشتان واجب است که شسته شود.

سوال: مرفق به کدام محل دست گفته می‌شود؟

پاسخ: در تفسیر مرفق دو بیان مطرح شده است.

بیان نخست: مراد از مرفق، مجمع عظمی الذراع و العضد است. یعنی محل جمع شدن، استخوان ساعد (که از مچ تا آرنج است) و بازو، مرفق می‌باشد. یعنی تمام محل اجتماع دو استخوان باید غسل شود. بر این اساس اگر کسی دستش از آرنج قطع شده باشد. باید در هنگام وضو، مقداری از سر استخوان وضو را غسل کند. زیرا محل اجتماع، محل وضو می‌باشد. این شخص مانند کسی است که دستش از مچ قطع شده باشد که باید از آرنج تا مچ را بشوید. در این صورت که از آرنج قطع شده است باید سر آرنج را مقداری بشوید. زیرا مجمع عظمی الذراع و العضد، مرفق محسوب می‌شود.

بیان دوم: مراد از مرفق، خود مفصل است. مفصل یعنی محل فصل و جدایی و وصل شدن دو استخوان است. اگر خود محل اتصال استخوان صاعد به استخوان بازو را بگوییم، در این صورت مقطوع الید لازم نیست که سر استخوان بازو را بشوید، زیرا مفصل از بین رفته است.

مرحوم شهید ثانی، مرفق را مجمع عظمی الذراع و العضد می‌داند.

پس از آن که دست راست شسته شد، باید دست چپ به همان شکل شسته شود.

نکته: در شستن صورت و دو دست، لازم است که هرآنچه که در محدوده ذکر شده در غسل وجود دارد و محدوده شامل آن می‌شود، نیز شسته شود. مثلا ممکن است، گوشت زائدی در دست و صورت وجود داشته باشد، ممکن است مویی وجود داشته باشد، ممکن است انگشت زائد وجود داشته باشد. تمام این موارد چون محدوده واجب، شامل آن‌ها می‌شود، باید شسته شوند. اما اگر اموری خارج از محدوده مذکور باشد. مثلا گوشت زائد روی بازو وجود دارد. لازم نیست که شسته شود. مگر آن که کسی مثلا از بازو، دست دیگری روییده باشد. به گونه‌ای که احتمال داده شود، دست اصلی، آن دستی است که آن دست دیگر است. در این صورت از باب مقدمه علمیه، غسل هر دو دست لازم است.

۴

تطبیق مورد سوم، چهارم، پنجم از واجبات وضو

﴿ وتخليل خفيف الشعر ﴾ (آب رساندن به خلال مو‌های خفیف. موهای خفیف یعنی موهایی که زیر آن، پوست دیده می‌شود. مرحوم شهید خفیف الشعر را معنا می‌کند و می‌فرماید:) وهو (شعر خفیف) ما تُرى (آنچه که می‌بینی) البشرة (پوست صورت و بدن را) من خلاله (از لا به لای آن مو) في مجلس التخاطب، (دیدن پوست کسی که مورد خطاب قرار می‌گیرد. یعنی آن که از دور نگاه می‌شود ملاک نیست. زیرا ممکن است از دور اصلا صورت نیز دیده نشود.) دون الكثيف (نه آن مویی که پر پشت است) وهو خلافه. (خلاف خفیف الشعر است) والمراد بتخليله: (منظور از تخلیل) إدخال الماء خلاله (آب را در خلال مو‌ها داخل کند) لغَسل البشرة المستورة به. (برای شستن آن پوستی که مستور به مو خفیف الشعر است. به عبارت دیگر محل اختلاف در پوستی است که با موی خفیف مستور شده است.) أمّا الظاهرة خلاله فلابدّ من غسلها، (مقدار پوستی که ظاهر است در خلال شعر خفیف، محل اختلاف نیست و همگان غسل آن را لازم می‌دانند.) كما يجب غَسل جزءٍ آخر ممّا جاورها من المستورة من باب المقدّمة. (همین گونه که واجب است شستن بخشی دیگر از آن که مجاور پوست است از مستوره. به عبارت واضح‌تر، حتی مقداری از پوست که مستوره است، از باب مقدمه علمیه واجب است شسته شود.)

والأقوى (به نظر شهید ثانی، اقوی) عدم وجوب تخليل الشعر مطلقاً (آب رساندن به زیر مو‌های مستور، اصلا واجب نیست. خواه مو خفیف باشد یا مو زیاد باشد.) وفاقاً للمصنّف في الذكرى والدروس وللمُعْظم (در حالی که موافقت شده با مصنف در کتاب ذکری و دروس و با معظم فقها) ويستوي في ذلك شعر اللحية (ریش) والشارب (سبیل) والخدّ (گونه) والعِذار (موهای ریش که کنار گوش قرار دارد) والحاجب (ابرو) والعَنْفَقَة (موی بین لب پایین و چانه) والهُدُب. (مژه‌ها. یعنی تفاوتی در مو‌های مختلف وجود ندارد. بیان شد که اگر اختلاف در بشره مستوره این مو‌ها است. یعنی پوستی که مستور به این مو‌ها باشد و گفته شود که از باب مقدمه علمیه، مقدار پوستی که ظاهر است باید کمی اطراف آن شسته شود، دیگر ثمر عملی نخواهد داشت. تنها اختلاف در این است که برخی قائلند مقدار مستور از باب مقدمه علمیه واجب است که شسته شود و برخی معتقدند که از باب وجوب فی حد نفسه، واجب است.) 

﴿ ثمّ ﴾ غسل اليد ﴿ الُيمنى من المرْفق ﴾ (شستن دست راست از مرفق) بكسر الميم وفتح الفاء أو بالعكس، وهو (مرفق عبارت است از): مجمع عظمي الذراع والعَضُد، (محل اجتماع دو استخوان ساعد و بازو. خواه مفصل باشد یا نباشد. لذا اگر کسی مفصل از بازو جدا شده باشد، باید مقداری از سر استخوان را بشوید. بنابر این محل اجتماع ملاک است.) لا نفس المفصل (نه نفس مفصل که اگر کسی مفصل نداشته باشد لازم نباشد، آن مقدار را بشوید.) ﴿ إلى أطراف الأصابع (تا انتهای انگشتان) ثُمّ ﴾ غسل ﴿ اليسرى كذلك ﴾ (سپس دست چپ، به همانگونه که دست راست شسته شده، شسته می‌شود. نکته‌ای را مرحوم شهید بعدا متذکر می‌شود که در این جا بیان می‌کنیم. در عبارت شستن صورت و دست‌ها، کلمه إلی وجود داشت. در ادامه مرحوم شهید از این کلمه استفاده می‌کند که صورت و دست‌ها باید از بالا به پایین شسته شود.) وغسل ما اشتملت عليه الحدود: (شستن هرآنچه که مشتمل است بر آن حدود. خواه در دست یا صورت باشد) من لحمٍ زائدٍ (گوشت زائد روی دست یا صورت است) وشعرٍ (مو) ويدٍ (دست زائد) وإصبع، (انگشت زائد) دون ما خرج (غیر از آنچه که خارج از حدود است) وإن كان يداً، (هرچند که دستی از روی بازو روییده باشد) إلّا أن تشتبه الأصليّة (مگر آن که دست روییده شبیه دست اصلی باشد به گونه‌ای که نتوان تشخیص داد کدام دست اصلی است) فتغسلان معاً من باب المقدّمة. (از باب مقدمه علمیه که علم پیدا کنیم به وظیفه عمل شده است، حتما باید هر دو دست شسته شود.

ریشه اصلی مقدمه علمیه، احتیاط است که جزء اصول عملیه است. یعنی اشتغال یقینی مقتضی فراغت یقینی است. احتیاط مربوط به جایی می‌شود که اصل تکلیف برای شخص محرز است و یقین دارد که تکلیفی دارد اما نمی‌داند که تکلیف چه مقدار است. در این صورت گفته می‌شود که به مقداری باید تکلیف انجام داده شود که یقین حاصل شود تکلیف از آن شخص ساقط شده است.)

۵

مورد ششم، هفتم و هشتم از واجبات وضو

مورد ششم از واجبات وضو:

واجب دیگری که در وضو وجود دارد، مسح جلو سر است. باید دانست که مسح سر لازم است در جلوی سر انجام شود، نه پشت یا دو طرف سر.

سوال: مقصود از جلو سر چیست؟

پاسخ: مقداری از سر که محاذی و مقابل سر تا فرق سر است را جلوی سر می‌گویند.

البته باید توجه داشت که یا باید به پوست سر مسح کشیده شود یا اگر روی مو مسح می‌شود نباید اگر مو را می‌کشد از محدوده جلو سر خارج شود. مثلا خانم‌ها که موی بلند دارند اگر مو را بکشند تا روی صورت نیز می‌آید. اگر روی این مویی که در صورت قرار می‌گیرد، مسح شود، کافی نیست. بنابر این، اگر روی مویی که تنها در جلوی سر قرار می‌گیرد، مسح شود، کافی است.

مرحوم مصنف، تنها رأس را بیان نموده است. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: به جهت آن رأس را بیان نمود که رأس غلبه دارد و بر موی سر نیز رأس اطلاق می‌شود.

سوال: مقدار مسح چیست؟

پاسخ: در مسح، مسمی مسح کافی است. یعنی همین مقدار که گفته شود، مسح صورت گرفته است، کافی است. هرچند که به اندازه بعض یک انگشت باشد. البته لازم است، کسی که مسح می‌کند، انگشت و دست را جلوی سر بکشد و صرف این که دست را روی سر بگذارد و بر دارد کافی نیست. به عبارت دیگر، وضع کافی نیست بلکه کشیدن نیز لازم است.

سوال: بیشترین حد مسح چه مقدار است؟

پاسخ: حدی برای اکثر مسح وجود ندارد. البته عامه، تمام سر را مسح می‌کنند. مرحوم شهید می‌فرماید: استیعاب یعنی به اندازه‌ای که تمام سر مسح شود، به نظر شیعه اگر به اعتقاد مشروعیت نباشد، مکروه است اما اگر به اعتقاد مشروعیت و لزوم (اعتقادی که عامه دارند) باشد، از باب بدعت، حرام می‌باشد.

هرچند که حد اکثر مسح بیان نشده است اما حد واجب است اما از جهت استحباب، بهتر است که از جهت عرضی به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح شود. اما از جهت طولی هیچ نکته‌ای بیان نشده است.

مورد هفتم و هشتم از واجبات وضو:

مسح پا راست و چپ از دیگر واجبات وضو هستند.

پا دارای کف و پشت است. کف پا، قسمتی است که روی زمین قرار می‌گیرد. پشت پا از مچ به پایین می‌باشد. در حقیقت روی پا را پشت پا می‌نامند. کلمه پشت نباید انسان را به خطا ببرد. بنابر این، مسح پوست روی پا راست و چپ از واجبات وضو می‌باشد.

سوال: مسح پا از کجا تا کجا باید باشد؟

پاسخ: از ابتدای انگشتان تا کعبین باید مسح شود.

در معنای کعبین دو بیان وجود دارد:

بیان نخست: قبل از مچ پا، روی پا برآمدگی وجود دارد. برخی این برآمدگی را کعبین می‌دانند.

بیان دوم: برخی معتقدند که کعبین، ابتدای ساق پا (= مچ پا) می‌باشد.

پس از آن که پای راست مسح شد، پای چپ مسح می‌شود.

نکات مربوط به این بحث:

نکته اول: مسح پا از جهت عرض، مسمی مسح کافی است. یعنی به اندازه یک انگشت هم که مسح شود، کافی است و لازم نیست که تمام کف دست را روی پا بکشد.

نکته دوم: مسح باید با باقی مانده رطوبت دست از وضو باشد. یعنی زمانی که غسل دست چپ تمام شد نباید آب خارجی به دست برسد و با آن مسح شود.

نکته سوم: در خصوص غسل صورت و دست‌ها، باید از بالا به پایین انجام شود اما در خصوص مسح از عبارت مصنف نکته‌ای که دال بر لزوم از بالا به پایین بودن، باشد، استظهار نمی‌شود. چون در مسح من و إلی بیان نفرمود. بر این اساس می‌توان مسح را از پایین به بالا انجام داد. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید بنابر نظر مختار، مسح از پایین به بالا جایز است اما در این مورد اقوال دیگری نیز وجود دارد که مصنف در هر یک از کتب خویش به یک نظر متمایل شده است.

۶

تطبیق مورد ششم، هفتم و هشتم از واجبات وضو

﴿ ثمّ مسح مقدّم الرأس ﴾ أو شعره (مسح جلو سر یعنی خود سر. أو شعره یعنی موی سر. البته) الذي لا يخرج بمدّه عن حدّه، (موی سری که خارج نشود با کشیدن آن مو از حد سر. ضمیر حدّه به مقدم الرأس باز می‌گردد.) واكتفى المصنّف بالرأس (مصنف فقط رأس را بیان فرمود و شعر را ذکر نفرمود) تغليباً لاسمه على مانبت عليه (زیرا نام رأس غلبه دارد بر آن چه که روی سر می‌روید. یعنی به مو نیز رأس می‌گویند. مسح چه مقدار باید باشد؟) ﴿ بمسمّاه ﴾ أي مسمّى المسح، (همین که مسمی مسح حاصل شود کافی است) ولو بجزءٍ من اصبع، (ولو این که با جزئی از انگشت مسح شود.) مُمِرّاً له على الممسوح (باید دست را بکشد بر روی سر. ممسوح یعنی سر یا موی سر.) ليتحقّق اسمه، (تا اسم مسح محقق شود) لا بمجرّد وضعه. (نه صرف گذاشتن دست روی سر. بلکه باید دست را روی سر بگذارد و بکشد. نهایت حد مسح چقدر است؟)

ولا حدّ لأكثره، (حدی برای اکثر مسح وجود ندارد) نعم يكره الاستيعاب، (استیعاب یعنی تمام سر را مسح کند. همانگونه که عامه انجام می‌دهند. این عملکرد کراهت دارد) إلّا أن يعتقد شرعيّته فيحرم، (مگر آن که اعتقاد به مشروعیت آن داشته باشد. در این صورت بدعت و حرام می‌باشد) وإن كان الفضل في مقدار ثلاث أصابع. (ان کان مربوط به لا حدّ لأکثره یا مسمی است. اگر چه استحباب آن است که به اندازه سه انگشت بسته از حیث عرض باشد. ثلاث اصابع از حیث عرض است نه از حیث طول)

﴿ ثمّ مسح ﴾ بَشَرَة ظهر ﴿ الرجل اليمنى ﴾ (سپس پوست پشت پای راست را مسح کند. پشت پا یعنی روی پا.) من رؤوس الأصابع إلى الكعبين، (من و الی در کلام شهید ثانی است نه در عبارت شهید اول. ذکر من و الی در این عبارت برای تعیین حد است نه ذکر سمت مسح. کعبین به کدام قسمت اطلاق می‌شود؟) وهما: قُبّتا القدمين، (قبّتا یعنی برآمدگی. کعبین یعنی دو برآمدگی روی پا) على الأصحّ. وقيل: إلى أصل الساق (برخی معتقدند که کعبین تا اصل ساق است. یعنی مچ پا) وهو مختاره في الألفيّة. (این نظریه را مرحوم مصنف در الفیه اختیار کرده است)

﴿ ثمّ ﴾ مسح ظهر ﴿ اليسرى ﴾ كذلك (سپس همانند مسح پای راست، پشت پای چپ، مسح می‌شود) ﴿ بمسمّاه ﴾ (به مسمی مسح) في جانب العرض (از جهت عرضی، مسمی مسح کفایت می‌کند.) ﴿ ببقيّة البلل ﴾ (با باقی مانده رطوبت. یعنی باقی مانده رطوبت) الكائن على أعضاء الوضوء من مائه (رطوبتی که بر اعضاء وضو از آب وضو می‌ماند،) ﴿ فيهما ﴾ أي في المسحين. (هم مسح سر و هم مسح پاها)

وفهم من إطلاقه المسح أنّه لا ترتيب فيهما في نفس العضو، (فهمیده می‌شود از اطلاق مصنف، کلمه مسح، ترتیبی در نفس عضو وجود ندارد. یعنی از پایین به بالا یا از بالا به پایین باشد، ترتیبی ندارد.) فيجوز النَّكس (نکس یعنی عکس. یعنی به جای این که از انگشتان تا کعبین مسح شود، می‌توان از کعبین تا انگشتان مسح شود.) فيه دون الغسل؛ (اما در غسلات نمی‌توان این کار را انجام داد) للدلالة عليه ب‍ «من» و «إلى» (چون بر ترتیب از بالا به پایین کلمه من و الی دلالت دارد.) وهو كذلك فيهما (به نظر شهید ثانی ترتیب از بالا به پایین در غسلات باید رعایت شود.) على أصحّ القولين (طبق اصح قولین) وفي الدروس رجّح منع النَّكس في الرأس دون الرجلين (در کتاب دروس ترجیح داده منع عکس عمل کردن در سر. یعنی در دروس فرموده که جایز نیست سر از پایین به بالا مسح شود اما در پا‌ها جایز است) وفي البيان عكس (اما در کتاب البیان فرموده که در سر جایز است اما در پاها جایز نیست) ومثله في الألفيّة. (در کتاب الفیه نیز مانند آنچه که در البیان مطرح کرده، بیان نموده است.)

بمعين ﴿ على ما دار عليه الإ بهام بكسر الهمزة ﴿ والوُسطى من الوجه ﴿ عرضاً وما بين القصاص ـ مثلّث القاف ـ وهو : منتهى منبت شعر الرأس ﴿ إلى آخر الذقَن بالذال المعجمة والقاف المفتوحة منه ﴿ طولاً مراعياً في ذلك مستوي الخلقة في الوجه واليدين.

ويدخل في الحدّ مواضع التحذيف ـ وهي : ما بين منتهى العِذار والنَزَعَة المتّصلة بشعر الرأس ـ والعِذار والعارض ، لا النَزَعَتان بالتحريك ، وهما : البياضان المكتنفان للناصية.

﴿ وتخليل خفيف الشعر وهو ما تُرى البشرة من خلاله في مجلس التخاطب ، دون الكثيف وهو خلافه. والمراد بتخليله : إدخال الماء خلاله لغَسل البشرة المستورة به. أمّا الظاهرة خلاله فلابدّ من غسلها ، كما يجب غَسل جزءٍ آخر ممّا جاورها من المستورة من باب المقدّمة.

والأقوى عدم وجوب تخليل الشعر مطلقاً وفاقاً للمصنّف في الذكرى والدروس (١) وللمُعْظم (٢) ويستوي في ذلك شعر اللحية والشارب والخدّ والعِذار والحاجب والعَنْفَقَة والهُدُب.

﴿ ثمّ غسل اليد ﴿ الُيمنى من المرْفق بكسر الميم وفتح الفاء أو بالعكس ، وهو : مجمع عظمي الذراع والعَضُد ، لا نفس المفصل ﴿ إلى أطراف الأصابع ثُمّ غسل ﴿ اليسرى كذلك وغسل ما اشتملت عليه الحدود : من لحمٍ زائدٍ وشعرٍ ويدٍ وإصبع ، دون ما خرج وإن كان يداً ، إلّا أن تشتبه الأصليّة

____________________

(١) الذكرى ٢ : ١٢٤ ، الدروس ١ : ٩١.

(٢) كالشيخ في المبسوط ١ : ٢٠ ، والمحقّق في المعتبر ١ : ١٤٢ ، والعلّامة في المنتهى ٢ : ٢٤ ، والمحقّق الثاني في جامع المقاصد ١ : ٢١٤.

فتغسلان معاً من باب المقدّمة.

﴿ ثمّ مسح مقدّم الرأس أو شعره الذي لا يخرج بمدّه عن حدّه ، واكتفى المصنّف بالرأس تغليباً لاسمه على مانبت عليه ﴿ بمسمّاه أي مسمّى المسح ، ولو بجزءٍ من اصبع ، مُمِرّاً له على الممسوح ليتحقّق اسمه ، لا بمجرّد وضعه.

ولا حدّ لأكثره ، نعم يكره الاستيعاب ، إلّا أن يعتقد شرعيّته فيحرم ، وإن كان الفضل في مقدار ثلاث أصابع.

﴿ ثمّ مسح بَشَرَة ظهر ﴿ الرجل اليمنى من رؤوس الأصابع إلى الكعبين ، وهما : قُبّتا القدمين ، على الأصحّ. وقيل : إلى أصل الساق (١) وهو مختاره في الألفيّة (٢).

﴿ ثمّ مسح ظهر ﴿ اليسرى كذلك ﴿ بمسمّاه في جانب العرض ﴿ ببقيّة البلل الكائن على أعضاء الوضوء من مائه ﴿ فيهما أي في المسحين.

وفهم من إطلاقه المسح أنّه لا ترتيب فيهما في نفس العضو ، فيجوز النَّكس فيه دون الغسل؛ للدلالة عليه ب‍ «من» و «إلى» (٣) وهو كذلك فيهما على أصحّ القولين (٤) وفي الدروس رجّح منع النَّكس في الرأس دون الرجلين (٥) وفي البيان

____________________

(١) قاله العلّامة في المختلف ١ : ٢٩٣ ، والفاضل المقداد في كنز العرفان ١ : ١٨ ، وابن فهد في الموجز (الرسائل العشر) : ٤١.

(٢) الألفيّة : ٤٤.

(٣) في قول الماتن قدس‌سره.

(٤) اختاره المحقّق في الشرائع ١ : ٢٢ ، والنافع : ٦ ، والعلّامة في القواعد ١ : ٢٠٣ ، والإرشاد ١ : ٢٢٣ وغيرهما ، والمحقّق الثاني في جامع المقاصد ١ : ٢١٩ و ٢٢١.

(٥) قال في الرأس : «ولا يجوز استقبال الشعر فيه على المشهور» وفي الرجلين : «ولا يجزي النكس على الأولى» اُنظر الدروس ١ : ٩٢.

عكس ومثله في الألفيّة (١).

﴿ مرتّباً بين أعضاءالغَسل والمسح : بأن يبتدئ بغسل الوجه ، ثمّ باليد اليمنى ، ثمّ اليسرى ، ثمّ بمسح الرأس ، ثمّ الرجل اليمنى ، ثمّ اليسرى. فلو عكس أعاد على ما يحصل معه الترتيب مع بقاء الموالاة. وأسقط المصنّف في غير الكتاب الترتيبَ بين الرجلين (٢).

﴿ موالياً في فعله ﴿ بحيث لا يجفّ السابق من الأعضاء على العضو الذي هو فيه مطلقاً على أشهر الأقوال (٣) والمعتبر في الجفاف : الحسّي لا التقديري ، ولا فرق فيه بين العامد والناسي والجاهل.

﴿ وسننه : السِّواك وهو دَلْك الأسنان بعود وخِرقة ، وإصبع ونحوها ، وأفضله الغُصن الأخضر ، وأكمله الأراك. ومحلّه قبل غَسل الوضوء الواجب والندب كالمضمضة ، ولو أخّره عنه أجزأ.

واعلم أن السِّواك سنّةٌ مطلقاً ، ولكنّه يتأكّد في مواضع ، منها : الوضوء والصلاة ، وقراءة القرآن ، واصفرار الأسنان وغيره.

﴿ والتسمية وصورتها : «بسم اللّٰه وباللّٰه» ويستحبّ إتباعها بقوله : «اللّهُمّ اجعَلْني من التَّوّابِيْنَ واجعَلْني من المُتَطَهِّرِين» ولو اقتصر على «بسم اللّٰه» أجزأ. ولو نسيها ابتداءً تداركها حيث ذكر قبل الفراغ كالأكل ، وكذا لو تركها عمداً.

____________________

(١) البيان : ٤٧ ـ ٤٨ ، الألفيّة : ٤٤.

(٢) الذكرى ٢ : ١٦٣ ، والألفيّة : ٤٤ ، ولكن في الدروس (١ : ٩٢) حكم بعدم الإجزاء احتياطاً لو خالف الترتيب.

(٣) متعلّقٌ بمجموع ما ذكر ، المناهج السويّة : ١٦٢.