درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۶: حکم غساله + مطهرات (۱)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

نظرات دیگر در خصوص حکم غساله

حکم غساله:

در جلسه گذشته، نظر مرحوم مصنف نسبت به غساله، تبیین شد و آن عبارت بود از این که، حکم غساله همانند محلی است که غساله از آن خارج می‌شود، پیش از غساله. این نظریه بدان معنا است که اگر چیزی باید دو بار مورد غسل قرار گیرد، غساله بار اول اگر به ظرفی ریخت، چون قبل از این غساله، شئ را باید دوبار می‌شستیم، اکنون ظرفی که غساله در آن ریخته شده است، نیازمند دوبار غسل است. اما غساله دفعه دوم به جهت آن که قبل از آن غساله بار دوم، شئ محتاج یکبار غسل بود، اکنون نیز ظرفی که غساله در آن ریخته شده است، محتاج یکبار غسل است.

همچنین این نکته بیان شد که در خصوص حکم غساله، چهار دیدگاه مطرح شده است. نظر نخست در جلسه گذشته بیان شد و اکنون دیگر نظرات بیان خواهد شد.

نظر دوم: مرحوم محقق حلی و علامه: از نظر این دو عالم، غساله حکم محل نجس را دارد، قبل از غسل مطلقا. یعنی بار اول و دوم تفاوتی نمی‌کند. بلکه به طور کلی هر تعدادی که شئ، قبل از غسل نیازمند آبکشی است، در غساله نیز همان تعداد باید مراعات شود. اگر شئ با دوبار غسل، تطهیر می‌شود، غساله نیز باید دوبار آبکشی شود. اگر شئ را باید هفت مرتبه غسل کرد، غساله نیز محتاج هفت مرتبه غسل است.

نظر سوم: شیخ طوسی: مرحوم شیخ در کتاب مبسوط معتقد است که غساله مثل محل نجاست است، بعد از غسل مطلقا. یعنی پس از تمام غسل‌ها که سبب طهارت می‌شود، شئ طاهر بوده و نیازی به شستن ندارد. از نظر مرحوم شیخ الطائفه، غساله نیز چنین است.

بنابر این، غساله در هر صورت طاهر بوده و چیزی را نجس نمی‌کند.

نظر چهارم: شیخ طوسی: مرحوم شیخ در کتاب خلاف می‌فرماید: غساله مثل محل نجاست است، بعد از غساله. این بدان معنا است که اگر دست برای طاهر شدن، نیازمند دوبار غسل است، غساله بار اول که از بار اول جدا می‌شود به دلیل آن که دست پس از غسل اول، نیازمند یکبار غسل است، غساله نیز تنها یکبار باید غسل شود. دست، پس از غسل دوم، طاهر شده و نیازی به طهارت ندارد، غساله نیز چون به منزله حکم دست، پس از غسل است، طاهر بوده و نیازی به غسل ندارد.

۴

مورد استثناء در غساله

مورد استثناء در غساله:

چنانچه بیان شد، به نظر علما (غیر از نظر سوم) غساله نجس می‌باشد. در خصوص غساله، علما یک مورد را استثناء کرده‌اند و آن عبارت است از ماء الاستنجاء. یعنی آبی که با آن آب مخرج بول و غائط را تطهیر می‌کنند. این غساله مطلقا طاهر است. یعنی تفاوتی ندارد که غساله بار اول یا دوم باشد. همچنین تفاوت ندارد که غساله بول یا غائط باشد. شایان ذکر است که طاهر بودن غساله ماء الاستنجاء، به همراه سه شرط است:

۱) اوصاف ثلاثه آب استنجاء، تغییر نکرده باشد.

۲) غساله و آب استنجاء به خارج بول و غائط نرسد. مثلا اگر همراه بول، خون خارج می‌شود؛ در صورتی که آب به خون برسد، نجس محسوب می‌شود.

۳) غساله و آب استنجاء به نجاستی خارج از محل بول و غائط نرسد، هرچند که نجاست خارج از محل، بول یا غائط باشد.

در صورتی که سه شرط مذکور رعایت شود، غساله استنجاء پاک می‌باشد.

۵

تطبیق نظرات در حکم غساله

وقيل (پیش از این، نظر مرحوم مصنف در خصوص حکم غساله بیان شد. مرحوم محقق حلی و علامه حلی می‌فرمایند:): إنّ الغسالة كالمحلّ قبل الغَسل مطلقاً (غساله، همانند محل نجاست است قبل از غسل در تمام غسل‌ها است. یعنی اگر شئ برای طهارت نیازمند دوبار غسل است در مورد غساله نیز همین دوبار ضروری است.) وقيل: بعده (غساله حکم شئ پس از تمام غسل‌ها دارد. بعد از آن که تمام غسل‌ها محقق شود، شئ طاهر می‌باشد. بنابر این، غساله نیز طاهر می‌باشد) فتكون (غساله) طاهرة مطلقاً، (چه غساله بار اول و چه غساله بار دوم، پاک می‌باشد.) وقيل: بعدها. (بعده به غسل باز می‌گردد و بعدها به غساله بر می‌گردد. یعنی غساله، حکم محل نجاست را دارد، بعد از غساله. مثلا در غساله اول، چون شئ یکبار شسته شده است و برای حصول طهارت تنها یکبار دیگر نیاز به غسل دارد، غساله نیز یکبار نیاز به غسل دارد.) 

۶

تطبیق مورد استثنی غساله

ويستثنى من ذلك ماء الاستنجاء (از نجاست غساله، آب استنجاء، استثناء می‌شود)، فغسالته طاهرةٌ مطلقاً (غساله استنجاء مطلقا طاهر است. یعنی تفاوت نمی‌کند که غساله مربوط به بول یا غائط باشد و همچنین تفاوت ندارد که غساله بار اول باشد یا غساله بار دوم باشد. البته سه شرط برای این غساله بیان شده است) ما لم تتغيّر بالنجاسة (تا زمانی که اوصاف ثلاثه غساله به واسطه نجاست، تغییر نکرده باشد.) أو تُصَب (در کتاب تصَب نگاشته شده است که اشتباه است و صحیح آن تصِب می‌باشد. تصف عطف به تتغیر است. یعنی ما لم تصب. ضمیر تصب به غساله بر می‌گردد.) نجاسة خارجة عن حقيقة الحدث المستنجى منه (تا زمانی که نرسیده باشد، غساله به نجاستی که خارج باشد از حقیقت مستنجی منه. مقصود از مستنجی منه، بول و غائط است. نجاست خارج از حقیقت حدث مستنجی منه، مثل خون است که اگر همراه بول و غائط، خون خارج شود و غساله به خون اصابت کرده باشد، دیگر نمی‌توان غساله را پاک دانست.) أو محلّه. (محله عطف به حقیقت است. یعنی ما لم تصب نجاسة خارجة عن محلّه. یعنی تا زمانی که غساله به نجاستی که خارج از محل استنجاء است، نرسیده باشد. حتی اگر نجاست خارج از محل استنجاء، بول و غائط باشد.) 

۷

مطهرات (دو مورد نخست)

مطهرات:

در جلسات گذشته، اعیان نجسه شمارش شد. پس از آن نکاتی در خصوص موارد معفو و طریقه تطهیر ثوب و غیر ثوب بیان شد. در مرحله بعد، مسئله غساله مورد بررسی قرار گرفت.

مرحوم شهید در مسأله چهارم، مطهرات را بیان می‌کند.

۱) آب: آب سبب تطهیر می‌باشد. یعنی بوسیله آب، شئ نجس را می‌توان تطهیر نمود. آب مطلقا مطهر است. خواه، آب قلیل، جاری یا کر باشد. البته همه چیز را نمی‌تواند تطهیر کند. مثل سگ و خوک و کافر. تطهیر هر یک از آن‌ها نوع خاصی دارد. کافر در صورتی تطهیر می‌شود که مسلمان شود. سگ و خوک در صورتی پاک می‌شوند که استحاله شوند. یعنی اگر سگ و خوک از بین بروند و پس از گذشت سالیان تبدیل به شئ دیگر (مثلا نمک) شوند، تطهیر می‌شوند.

بنابر این، آب به عنوان مطهر محسوب می‌شود اما باید دانست که با آب تنها مواردی که قابلیت تطهیر با آب را دارند می‌توان تطهیر نمود.

۲) زمین: یکی دیگر از مطهرات، زمین می‌باشد. با زمین می‌توان موارد ذیل را تطهیر نمود:

الف) کف کفش به مقداری که با زمین تماس دارد.

ب) کف پا به مقداری که با زمین تماس پیدا می‌کند.

البته، زمین دو مورد مذکور را در صورتی تطهیر می‌کند که عین نجاست بواسطه زمین و راه رفتن یا تماس با زمین، ازاله شود. یعنی عین نجاست به کف کفش و پا نباشد. پس از ازاله عین نجاست، زمین می‌تواند مطهر محسوب شود.

مرحوم شهید در این مورد نکات ذیل را مطرح می‌کند.

نکته اول: لازم نیست که زمین صرفا خاک باشد بلکه می‌تواند زمین متشکل از سنگ، ریگ، سنگریزه و... باشد. بلکه ملاک، صدق عنوان زمین طبیعی است.

نکته دوم: اگر نجاست کف کفش یا پا، جرم نداشته باشد و رطوبت هم به آن‌ها نمانده باشد، در این صورت مسمی تماس با زمین برای طهارت کافی است. یعنی اگر کف کفش و پا به گونه‌ای نجس شود که جرم و رطوبت نداشته باشد، به صرف تماس با زمین پاک می‌باشند. این نظر مرحوم شهید برخلاف نظر برخی است که برای طهارت، راه رفتن را لازم می‌دانند.

نکته سوم: لازم نیست که زمین حتما خشک باشد تا مطهر محسوب شود بلکه اگر زمین مرطوب باشد به شرط آن که از اسم زمین خارج نشده باشد، نیز مطهر محسوب می‌شود.

نکته چهارم: آیا زمین برای مطهر بودن لازم است که پاک باشد یا زمین نجس که خشک است می‌تواند مطهر باشد؟ در این مسئله نظرات مختلفی وجود دارد. برخی قائل به لزوم پاک بودن زمین هستند. زیرا به نظر این گروه، فاقد طهارت نمی‌تواند مطهر غیر باشد. در مقابل، عده‌ای دیگر قرار دارند که معتقدند در صورتی که زمین نجس هم باشد می‌تواند مطهر باشد. زیرا نصوص و فتاوی بصورت مطلق زمین را مطهر معرفی کرده‌اند و قید نکرده‌اند که زمین در صورتی می‌تواند مطهر باشد که خودش پاک باشد. به عنوان مثال به روایت ذیل توجه شود.

عَنِ اَلْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْخِنْزِيرِ يَخْرُجُ مِنَ اَلْمَاءِ (خوک از آب خارج می‌شود) فَيَمُرُّ عَلَى اَلطَّرِيقِ (در مسیر راه می‌رود) فَيَسِيلُ مِنْهُ اَلْمَاءُ (در حالی که آب از آن جاری است) أَمُرُّ عَلَيْهِ حَافِياً (آیا می‌توانم پا برهنه بر روی زمین راه بروم؟ حضرت نمی‌فرمایند که پا نجس نمی‌شود بلکه می‌فرمایند) فَقَالَ أَ لَيْسَ وَرَاءَهُ شَيْءٌ جَافٌّ (آیا جلوتر زمین خشک وجود دارد؟) قُلْتُ بَلَى (عرض کردم بله) قَالَ فَلاَ بَأْسَ (حضرت فرمودند که اشکالی ندارد) إِنَّ اَلْأَرْضَ يُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً. (هرچند که در این جا پا نجس می‌شود اما جلوتر که زمین خشک است، پا پاک می‌شود.) در این روایت بیان نشده است که زمین جلوتر حتما باید پاک باشد تا بتواند پا را پاک کند. همین که جلوتر، زمین خشک وجود دارد برای تطهیر کافی است.

شایان ذکر است که در برخی روایات، ظاهرا، طاهر بودن زمین شرط می‌باشد. مثلا در روایتی بیان شده است: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: فِي اَلرَّجُلِ يَطَأُ عَلَى اَلْمَوْضِعِ اَلَّذِي لَيْسَ بِنَظِيفٍ ثُمَّ يَطَأُ بَعْدَهُ مَكَاناً نَظِيفاً فَقَالَ لاَ بَأْسَ إِذَا كَانَ خَمْسَةَ عَشَرَ ذِرَاعاً أَوْ نَحْوَ ذَلِكَ.

طبیعتا مراد از نظیفا، عدم آلودگی و تمیزی نیست، بلکه مراد از نظیفا، مکانی است که پاک بودن از نجاستی است که سبب نجاست پا یا کفش شده است.

بنابر این، باید روایات مطلق را بوسیله این دسته از روایات مقید نمود. در اصول بحث می‌شود که گاهی روایتی وجود دارد که مطلق است. یعنی هیچ قیدی بیان نشده است. در روایت دیگر، همان حکم با قید بیان می‌شود. مثلا در روایتی می‌فرماید: اعتق رقبة و در روایت دیگر می‌فرماید: اعتق رقبة مومنة. در این صورت میان روایات تعارض حاصل می‌شود. برای رفع تعارض باید میان آن‌ها جمع عرفی کرد. جمع عرفی بین جایی که مطلق است و جایی که مقید است به این شکل است که مطلق را حمل بر مقید نمود. به عبارت دیگر، روایت مطلق را با توجه به روایت مقید، مقید نمود. بنابر این توضیح اگر گفته شود که ثُمَّ يَطَأُ بَعْدَهُ مَكَاناً نَظِيفاً، دلالت بر لزوم زمین پاک می‌کند دیگر نمی‌توان به اطلاق دیگر روایات عمل کرد.

نکته پنجم: در روایت، نعل (کفش) بیان شده است. مرحوم شهید می‌فرماید: مقصود از نعل، هرچیزی است که زیر پا برای راه رفتن قرار می‌گیرد، می‌باشد. به عبارت دیگر، هرچیزی که از تماس پا با زمین، نگهداری می‌کند هرچند که از جنس چوب باشد.

۸

تطبیق دو مورد نخست از مطهرات

﴿ الرابعة ﴾:

﴿ المطهِّر عشرة ﴾: (ده مطهر وجود دارد)

﴿ الماء ﴾ وهو مطهِّرٌ ﴿ مطلقاً ﴾ (آب مطلقا مطهر است. یعنی هر آبی، مطهر می‌باشد.) من سائر النجاسات (مطهر خون، بول، غائط و... می‌باشد. البته نجاساتی که) التي تقبل التطهير. (قابلیت تطهیر با آب را داشته باشد و الا سگ و خوک و کافر قابلیت تطهیر با آب را ندارند.)

﴿ والأرض ﴾ (مورد دوم از مطهرات، زمین می‌باشد) تطهِّر ﴿ باطنَ النعل ﴾ (زمین کف کفش را تطهیر می‌کند.) وهو: أسفله (زیر کفش) الملاصق للأرض (مقدار از زیر کفش که چسبیده به زمین است) ﴿ وأسفلَ القدم ﴾ (همچنین زمین، زیر پا را پاک می‌کند) مع زوال عين النجاسة عنهما بها بمشي ودَلكٍ وغيرهما. (در صورتی که زائل شده باشد، عین نجاست از کف کفش و کف پا. ضمیر بها به ارض برمی گردد. یعنی عین نجاست بوسیله زمین زائل شده باشد. زائل شدن یا بواسطه راه رفتن یا بواسطه مالیدن به زمین و غیر مشی و دلک، عین نجاست زائل شده باشد.) والحجر والرمل من أصناف الأرض. (آیا زمین تنها شامل خاک می‌شود؟ خیر سنگ و سنگریزه از انواع زمین محسوب می‌شوند و حکم زمین را دارند.) ولو لم يكن للنجاسة جرمٌ ولا رطوبةٌ كفى مسمّى الإمساس. (اگر برای نجاست در کف کفش و کف پا، جرم و رطوبت نجس نباشد، کفایت می‌کند مسمی تماس کف کفش و کف پا با زمین. به عبارت دیگر، پس از برطرف شدن عین نجاست و رطوبت نجاست، صرف تماس با زمین برای طهارت کافی است. یعنی لازم نیست که برای طهارت با زمین ۱۵ ذراع راه رفته شود.)

ولا فرق في الأرض بين الجافّة والرطبة (بین زمین خشک و مرطوب تفاوت ندارد. به شرط آن که) ما لم تخرج عن اسم الأرض. (از اسم زمین خارج نشده باشد) وهل يشترط طهارتها؟ (آیا زمینی که می‌خواهد کف کفش یا کف پا را پاک کند باید پاک باشد یا نیازی به پاک بودن ندارد بلکه می‌تواند زمین نجس باشد اما نجاست مسریه نداشته باشد؟ مثلا زمین خشک است اما نجس می‌باشد.) وجهان (دو وجه وجود دارد)، وإطلاق النصّ والفتوى يقتضي عدمه. (عدمه یعنی عدم اشتراط طهارت. یعنی نجس هم که باشد مطهر محسوب می‌شود. زیرا در روایت طاهر بودن زمین شرط نشده است. وجه دیگر آن است که شرط است که زمین پاک باشد. زیرا فاقد طهارت لیس بمطهر.)

والمراد ب‍ «النعل»: ما يجعل أسفل الرِجل للمشي وقايةً من الأرض ونحوها، ولو من خشب. (مقصود از نعل، آن چیزی است که قرار داده می‌شود، زیر پا برای راه رفتن. برای نگه داشتن پا از زمین و مثل زمین. هرچند، آنچه که زیر پا قرار داده می‌شود، چوب باشد.) وخشبة الأقطَع كالنعل. (چوب کسی که پای آن قطع شده، حکم نعل را دارد. این عبارت شامل هم پای مصنوعی و هم چوبی که زیر بغل می‌گیرند «عصا»، می‌شود.)

۹

ادامه مطهرات

مورد سوم از مطهرات: تراب

در مسئله ولوغ کلب بیان شد که برای تطهیر لازم است که تعفیر محقق شود. یعنی خاک مالی کردن، بخشی از تطهیر ظرفی است که سگ در آن ولوغ کرده است. بنابر این، سه چیز در تطهیر ظرف نقش دارند. دو بار شستن و یکبار تعفیر نمودن. پس اجمالا می‌توان ادعا نمود که خاک فی الجمله مطهر است.

مورد چهارم از مطهرات: جسم طاهر

در بحث استنجاء مطرح می‌شود که اجسام طاهر مثل چوب، سنگ، پنبه و... نسبت به مخرج غائط با شرایطی مطهر محسوب می‌شوند.

بیان شده است که شئ ای که می‌خواهد طاهر باشد «جسم طاهر» باید خودش پاک باشد، آن شئ چسبنده نباشد و صقیل نباشد یعنی جلا داده شده نباشد. مثل سنگ مرمر نباشد. همچنین بیان شده است که نجاست غائط نباید بیش از حد معمول به جا‌های دیگر سرایت نکرده باشد.

مورد پنجم از مطهرات: خورشید

با تابش خورشید به چیزی که خیس است و با تابش خورشید خشک می‌شود در صورتی که عین نجاست از آن زائل شده باشد، در برخی موارد سبب پاکی آن شئ می‌شود.

۱) منقولات - چیزهایی که قابل نقل و انتقال هستند - از میان منقولات خورشید تنها حصیر «فرشی که از مثل برگ خرما بافته شده باشد» و بوریا «فرشی که از نی بافته می‌شود» را می‌تواند پاک کند.

۲) غیر منقولات - هرچیزی که عرفا قابل نقل و انتقال نداشته باشد - خورشید هرآنچه که عادتا غیر منقول محسوب می‌شود را پاک می‌کند. خواه امکان نقل در واقع باشد یا نباشد. مثل اجزاء زمین، سنگ و خاک که می‌توان نقل کرد اما غیر منقول محسوب می‌شود. همچنین گیاهان، چوب‌ها و درب‌های ثابت، میخ‌ها، درختان، میوه‌هایی که ثابت هستند این حکم را دارند.

۱۰

تطبیق سایر مطهرات

﴿ والتراب في الوُلوغ ﴾ (خاک در ولوغ کلب یکی از مطهرات است. البته به تنهایی مطهر نیست بلکه باید دوبار غسل نیز وجود داشته باشد. لذا می‌فرماید:) فإنّه جزء علّةٍ للتطهير، (خاک بخشی از تطهیر است) فهو مطهِّرٌ في الجملة. (مطهر کامل نیست) 

﴿ والجسم الطاهر ﴾ غير اللَزج ولا الصَقيل (جسمی که طاهر باشد، غیر چسبنده و غیر جلا داده شده، باشد. البته این جسم طاهر در صورتی می‌تواند مطهر مخرج غائط باشد که) ﴿ في غير المتعدّي من الغائط ﴾. (غائط به صورت غیر معمول، به جا‌های دیگر، تعدی نکرده باشد. من الغائط یعنی جسم مطهر تنها می‌تواند غائط را پاک کند و مطهر هر چیزی نمی‌باشد.) 

﴿ والشمس ما جفّفته ﴾ (خورشید پاک می‌کند، آنچه را که خشک می‌کند. ما، مفعول فعل محذوف است. در حقیقت عبارت این بوده است: الشمس تطهر ما جفّفته.) بإشراقها عليه (به واسطه تابیدن خورشید بر آن چیز) وزالت عين النجاسة عنه (و عین نجاست از آن شئ زائل شده باشد) ﴿ من الحُصُر والبواري ﴾ من المنقول (حصر جمع حصیر است و بواری جمع بوریا است.) ﴿ وما لا يُنقل ﴾ عادةً مطلقاً (هر آنچه که عادتا ما لا ینقل باشد با خورشید پاک می‌شود. مثل): من الأرض (زمین) وأجزائها (اجزاء زمین مثل خاک و سنگ)، والنبات (گیاهان) والأخشاب (چوب‌ها)، والأبواب المثبتة (البته چوب و در‌هایی که ثابت هستند)، والأوتاد الداخلة (میخ‌هایی که داخل دیوار هستند)، والأشجار (درختان)، والفواكه الباقية عليها (میوه‌هایی که چیده نشده‌اند.) وإن حان أوان قطافها (هرچند که زمان چیدن میوه‌ها نزدیک باشد.) 

المصنّف في باقي كتبه (١).

﴿ و يستحبّ ﴿ الثلاث في الباقي من النجاسات؛ للأمر به في بعض الأخبار (٢).

﴿ والغُسالة وهي : الماء المنفصل عن المحلّ المغسول بنفسه أو بالعصر ﴿ كالمحلّ قبلها أي قبل خروج تلك الغسالة ، فإن كانت من الغَسلة الاُولى وجب غَسل ما أصابته تمام العدد ، أو من الثانية فتنقص واحدة ، وهكذا.

وهذا يتمّ فيما يُغسل مرّتين لا لخصوص النجاسة ، أمّا المخصوص كالوُلوغ فلا؛ لأنّ الغسالة لا تسمّى وُلوغاً ، ومن ثَمّ لو وقع لعابه في الإناء بغيره لم يوجب حكمه.

وما ذكره المصنّف أجود الأقوال في المسألة ، وقيل : إنّ الغسالة كالمحلّ قبل الغَسل مطلقاً (٣) وقيل : بعده (٤) فتكون طاهرة مطلقاً ، وقيل : بعدها (٥).

ويستثنى من ذلك ماء الاستنجاء ، فغسالته طاهرةٌ مطلقاً ما لم تتغيّر بالنجاسة أو تُصَب (٦) نجاسة خارجة عن حقيقة الحدث المستنجى منه أو محلّه.

____________________

(١) الذكرى ١ : ١٢٦ ، والبيان : ٩٣ ، والدروس ١ : ١٢٥.

(٢) الوسائل ٢ : ١٠٧٦ ، الباب ٥٣ من أبواب النجاسات.

(٣) قاله جماعة ، منهم الكيدري في الإصباح : ٢٥ ، والمحقّق في الشرائع ١ : ٥٥ ، والعلّامة في المنتهى ١ : ١٤١ ، والفاضل الآبي في كشف الرموز ١ : ٥٩ ، والفاضل المقداد في التنقيح الرائع ١ : ٦٠.

(٤) وهو اختيار الشيخ في المبسوط ١ : ٩٢ ، وابن ادريس في السرائر ١ : ٦١.

(٥) وهو اختيار الشيخ في الخلاف ١ : ١٧٩ ، المسألة ١٣٥.

(٦) في (ع) : ما لم يتغيّر أو يصب ، وفي (ف) : ما لم يتغيّر أو يصبه.

﴿ الرابعة :

﴿ المطهِّر عشرة (١) :

﴿ الماء وهو مطهِّرٌ ﴿ مطلقاً من سائر النجاسات التي تقبل التطهير.

﴿ والأرض تطهِّر ﴿ باطنَ النعل وهو : أسفله الملاصق للأرض ﴿ وأسفلَ القدم مع زوال عين النجاسة عنهما بها بمشي ودَلكٍ وغيرهما. والحجر والرمل من أصناف الأرض. ولو لم يكن للنجاسة جرمٌ ولا رطوبةٌ كفى مسمّى الإمساس.

ولا فرق في الأرض بين الجافّة والرطبة ما لم تخرج عن اسم الأرض. وهل يشترط طهارتها؟ وجهان ، وإطلاق النصّ (٢) والفتوى يقتضي عدمه.

والمراد ب‍ «النعل» : ما يجعل أسفل الرِجل للمشي وقايةً من الأرض ونحوها ، ولو من خشب. وخشبة الأقطَع كالنعل.

﴿ والتراب في الوُلوغ فإنّه جزء علّةٍ للتطهير ، فهو مطهِّرٌ في الجملة.

____________________

(١) قال الفاضل الإصفهاني : «جعله عشرة يحتمل أن يكون بعدّ الأرض والتراب واحداً ، وكذا نقص البئر وذهاب ثلثي العصير لكون كلٍّ منهما نقصاً ، ويكون العاشر زوال العين من البواطن. ويحتمل أن يكون العاشر هو الإسلام ويكون قد عدّ نقص البئر وذهاب ثلثي العصير مطهّرين ، أو عدّ الأرض والتراب مطهّرين ولا يكون عدّ الزوال من المطهّرات كما فعله في الدروس ... وقد اتّفقت كلمة المصنّف هنا وفي الدروس والبيان في جعل المطهّرات عشرة واختلفت في تعيينها» اُنظر المناهج السويّة : ١١٥ ، وراجع الدروس ١ : ١٢٥ ـ ١٢٦ ، والبيان : ٩٢.

(٢) راجع الوسائل ٢ : ١٠٤٦ ، الباب ٣٢ من أبواب النجاسات.

﴿ والجسم الطاهر غير اللَزج ولا الصَقيل (١) ﴿ في غير المتعدّي من الغائط .

﴿ والشمس ما جفّفته بإشراقها عليه وزالت عين النجاسة عنه ﴿ من الحُصُر والبواري من المنقول ﴿ وما لا يُنقل عادةً مطلقاً : من الأرض وأجزائها ، والنبات (٢) والأخشاب ، والأبواب المثبتة ، والأوتاد الداخلة ، والأشجار ، والفواكه الباقية عليها وإن حان أوان قطافها (٣).

ولا يكفي تجفيف الحرارة؛ لأنّها لا تُسمّى شمساً ، ولا الهواءُ المنفرد بطريقٍ أولى. نعم ، لا يضرّ انضمامه إليها. ويكفي في طهر الباطن الإشراق على الظاهر مع جفاف الجميع ، بخلاف المتعدّد المتلاصق إذا أشرقت على بعضه.

﴿ والنار ما أحالته رَماداً أو دُخاناً (٤) لا خزفاً وآجراً في أصحّ القولين ، وعليه المصنّف في غير البيان (٥) وفيه (٦) قوّى قول الشيخ بالطهارة فيهما (٧).

﴿ ونقص البئر بنزح المقدّر منه. وكما يطهر البئر بذلك فكذا حافّاته وآلات النزح والمباشر وما يصحبه حالته.

﴿ وذهاب ثلثي العصير مطهِّرٌ للثلث الآخر ـ على القول بنجاسته ـ والآلات والمزاول.

____________________

(١) في (ر) : الصيقل.

(٢) في (ش) : النباتات.

(٣) بكسر القاف وفتحها.

(٤) بتضعيف الخاء وتخفيفها.

(٥) الدروس ١ : ١٢٥ ، والذكرى ١ : ١٣٠.

(٦) البيان : ٩٢.

(٧) اُنظر الخلاف ١ : ٤٩٩ ، المسألة ٢٣٩.