درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۸۲: مباحث حجت ۶۴

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

المقام الثاني: في المفاضلة بين المرجّحات

عرض شد که در باب مرجحات در سه مقام بحث میکنند، مقام اول در ذکر مرجحات بود، مرجحات منصوصه، در مقام اول مرحوم مظفر پنج مرجح را ذکر کردند و از بین آنها سه مرجح را انتخاب کردند.

مقام دوم در تعارض بین مرجحات است، اگر مرجحات با یکدیگر تعارض کردند، کدام یک بر دیگری مقدم میباشد؟ مثلا فرض کنید یک روایت موافق مشهور است، و روایت طرف مقابل که شاذ است، آن روایت مخالف با عامه است، یعنی هر کدام از دو روایت متعارض دارای یک مرجح میباشند، اینجا بحث این است که در بین مرجحات کدام یک بر دیگری فضیلت و برتری دارند، و آیا مرجحات در طول هم هستند یعنی به ترتیب هستند، که اول این یکی مقدم باشد بعد شماره‌ی دو و بعد شماره‌ی سه و... یا نه مرجحات در عرض هم هستند و با یکدیگر مساوی هستند، قبل از اینکه مرحوم مظفر مفاضله‌ی بین مرجحات و برتری و فضل مرجحی را بر دیگر بیان بفرمایند مقدمه‌ای را ذکر میکنند، که در این مقدمه برای مرجحات یک تقسیم بندی کلی بیان میکنند:

 مقدمه: در این مقدمه میفرمایند تمام مرجحات چه آن پنج تا، چه مرجح دیگری، تمام مرجحات به طور کلی به سه قسم تقسیم میشوند:

قسم اول: بعضی از مرجحات را اسمشان را میگوییم مرجح صدوری، مرجح صدوری آن مرجحی است که صدور یکی از دو خبر را تقویت میکند، و این مرجح باعث میشود که ما اطمینان پیدا کنیم که این خبر از معصوم صادر شده است، مثلا مثل شهرت، اگر روایتی مشهور بود مثلا بیست راوی این روایت را از امام نقل کردند، این شهرت باعث میشود که ما اطمینان پیدا کنیم که این روایت از امام صادر شده است، یا مثل صفات راوی، راوی یک روایت اصدق است خیلی در گفتارش دقیق است، تا یک کلمه را از کسی نشنود نقل نمیکند، این اصدق بودن راوی باعث میشود که ما اطمینان داشته باشیم که این روایت حتما از معصوم صادر شده است، به اینگونه مرجحات میگوییم مرجحات صدوری، یعنی مرجحی که تقویت میکند صدور خبر را از امام معصوم، این یک قسمت بود.

قسم دوم: پاره‌ای از مرجحات هستند که به آن مرجحات جهتی میگویند، مرجحات جهتی تقویت میکند جهت و علت صدور روایت را از امام معصوم، یعنی چه؟ برای توضیح این مطلب عرض میکنیم هر روایتی باعتبار جهت به دو قسم تقسیم میشوند: بعضی از روایات جهت و علت صدورشان بیان حکم واقعی است، و بعضی از روایات جهت صدورشان بیان حکم واقعی و حکم تقیه‌ای میباشد، حالا بعد از این نکته عرض میکنیم که بعضی از روایات هستند که جهت صدور روایت را تقویت میکنند که روایت در جهت و علت صدور حکم واقعی است، مثلا اگر روایتی مخالف با عامه بود، مخالفت با عامه مرجح جهتی است، یعنی تقویت میکند که جهت و علت صدورش بیان حکم واقعی است، تقیه‌ای نبوده است، پس قسم دوم مرجحاتی هستند که تقویت میکنند جهت صدور را، به این مرجحات میگوییم جهتی.

قسم سوم: مرجحات مضمونی هستند، یعنی مرجحاتی که تایید میکنند مضمون خبر را، کاری به صدور ندارند، فقط مضمون خبر را تایید میکنند، مثل موافقت کتاب، اگر یک خبری مضمونش با ظاهر قرآن موافق بود، این ظاهر قرآن میفهماند که مضمون این خبر صحیح است و قوی است، کاری به صدور و جهت صدور ندارد.

پس میفرمایند کل مرجحات داخل در یکی از این سه قسم هستند: ۱. یا صدور روایت را تقویت میکنند. ۲. یا علت صدور را. ۲. یا مضمون روایت را تقویت میکند.

بعد از این مقدمه میفرمایند حالا به این شکل بحث میکنیم که از بین این سه قسم مرجحات صدوری و جهتی و مضمونی کدام یک بر دیگری مقدم است، آیا عند التعارض باهم مساوی هستند یا نه یکی از این مرجحات عند التعارض بر دیگری مقدم است، در مسئله چند قول است که بیان میکنیم.

۴

تطبیق (المقام الثاني: في المفاضلة بين المرجّحات)

المقام الثاني: في المفاضلة بين المرجّحات (مقام دوم در مفاضله و برتری بین مرجحات است، آیا مرجحات بر یکدیگر برتری دارند یا با یکدیگر مساوی هستند؟)

إنّ المرجّحات جملتها ترجع إلى ثلاث نواح (مرجحات به تمامه در یکی از این سه جهت خلاصه میشود)، لا تخرج عنها: (از این سه خارج نیستند)

١. ما يكون مرجّحا للصدور (مرجحاتی که مرجح صدور روایت است، یعنی تقویت میکنند صدور روایت را از معصوم)، ويسمّى «المرجّح الصدوريّ» (اسم این مرجحات را میگوییم «مرجحات صدوری»)، ومعنى ذلك (توضیحش این است) أنّ المرجّح (اینکه مرجح) يجعل صدور أحد الخبرين أقرب من صدور الآخر. (قرار میدهد صدور یکی از دو خبر را از امام معصوم اقرب از صدور خبر دیگر) وذلك (مرجح صدوری) مثل موافقة المشهور وصفات الراوي.

٢. ما يكون مرجّحا لجهة الصدور (قسم دوم مرجحاتی است که ترجیح میدهند جهت صدور را؛ مرجح جهت صدور، بعضی تعبیر میکنند از آن به مرجح جهت بیان، که جهت بیان از جهت صدور بهتر معنا را میرساند)، ويسمّى «المرجّح الجهتيّ»؛ فإنّ صدور الخبر (صدور خبری که) ـ المعلوم الصدور حقيقة أو تعبّدا ـ (معلوم الصدور است حقیقتا یا تعبدا، فرض میکنید خبری از امام صادر شده است، حالا صدورش چه بنحو حقیقت باشد، معلوم الصدور باشد حقیقتا، کدام روایت صدورش معلوم است؟ خبر متواتر که ما واقعا علم داریم که از امام صادر شده است، اما بعضی از روایات هم هست که معلوم الصدور است تعبدا، یعنی علم تعبدی داریم، مثل خبر ثقه و واحد، ما به اینها علم نداریم که قطعا صادر شده است اما تعبدا ادله‌ی حجیت خبر واحد میگویند که ظن تو نازل منزله‌ی علم است باید بگوییم خبر از معصوم صادر شده است) قد يكون لجهة الحكم الواقعيّ (خبری که معلوم الصدور هم باشد دو علت دارد، صدور خبر گاهی میباشد برای جهت حکم واقعی)، وقد يكون لبيان خلافه لتقيّة (صدور خبر گاهی میباشد جهتش بیان خلاف حکم واقعی بخاطر تقیه)، أو غيرها من مصالح إظهار خلاف الواقع. (یا غیر تقیه از مصالح اظهار خلاف واقع، مصلحتی است که باید در اینجا باید خلاف واقع اظهار بشود) وذلك مثل ما إذا كان الخبر مخالفا للعامّة (مرجح جهتی مثل جایی که خبر مخالف با عامه باشد، اگر مخالف با عامه باشد ما میفهمیم که این روایت به خاطر تقیه صادر نشده است، چون اگر میخواست با تقیه باشد باید مثل عامه میامد نه خلاف آن)، فإنّه يرجّح (پس به درستی که این خبر ترجیح میدهد) ـ في مورد معارضته بخبر آخر موافق لهم ـ (در مورد معارض شدن این خبر با خبر دیگری که موافق با عامه باشد) أنّ صدوره كان لبيان الحكم الواقعيّ (اینکه صدور خبر برای بیان حکم واقعی است)؛ لأنّه لا يحتمل فيه إظهار خلاف الواقع (بخاطر اینکه محتمل نیست در این خبر مخالف با عامه اظهار خلاف واقع، چون اگر خبر موافق عامه باشد احتمال میرود که امام اظهار خلاف واقع کرده است)، بخلاف الآخر. (بخلاف خبر دیگر که خبر موافق با عامه باشد، در خبر موافق با عامه احتمال قوی است که شاید امام تقیه‌ای این خبر را بیان کرده‌اند)

٣ ـ ما يكون مرجّحا للمضمون (قسم سوم مرجحی است که ترجیح میدهد از جهت مضمون)، ويسمّى: «المرجّح المضمونيّ». وذلك مثل موافقة الكتاب، والسنّة؛ إذ يكون مضمون الخبر الموافق أقرب إلى الواقع في النظر. (زیرا مضمون خبر موافق با کتاب نزدیک‌تر با واقع است در نگاه انسان، وقتی انسان نگاه میکند یک خبر موافق با ظاهر کتاب است مضمون این خبر برای این شخص قوی‌تر است از خبری که مخالف یا موافق قرآن نباشد)

وقد وقع الكلام في هذه المرجّحات (حالا صحبت واقع شده است در این مرجحات) أنّها مترتّبة عند التعارض بينها (اینکه این مرجحات مترتّب بر یکدیگر هستند در وقت تعارض بین خودشان) أو أنّها في عرض واحد؟ (یا در عرض واحد هستند، آیا یکی بر دیگر ترجیح دارد یا باهم مساوی هستند؟) على أقوال: (اختلاف نموده‌اند بر چند قول)

۵

چهار قول در بحث

در این ضمینه اقوال مختلفی وجود دارد که چهار قول را مرحوم مظفر ذکر میکند:

قول اول: مرحوم آخوند صاحب کفایه قائل هستند که مرجحات در عرض هم هستند و هیچ کدام بر دیگری تفضیل و ترجیحی ندارند، خب سوال پس در وقتی که هر روایت متعارضی یک مرجح مخصوص داشت چه کار کنیم؟ مرحوم آخوند میفرمایند در این صورت هر دو روایت مرجح دارند، مورد وارد میشود در باب تزاحم، قواعد باب تزاحم جاری میشود، قواعد باب تزاحم این بود که اگر یک حکم اهّم از حکم دیگر بود، یا اقوی مناطاً بود آن حکم مقدم میشود، حالا مجتهد میسنجد که این دو حکمی را که دو روایت بیان میکنند و هر کدام هم یک مرجح دارند کدام حکمش اهّم از حکم دیگر میباشد، هر کدام اهّم بود و مناطش اقوی بود آن را مجتهد اخذ میکند و بر طبق آن فتوا میدهد، اگر نفهمید که کدام اهّم است یا هر دو مساوی بودند، خب در باب تزاحم گفتیم که اگر دو حکم متزاحم از نظر ملاک مساوی باشند مکلف مخیّر است بین این دو، پس نتیجه این شد که اگر دو خبر متعارض بود و هر کدام هم مرجح داشت، اینجا مرجحات مثل هم هستند و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد، داخل میشود در باب تزاحم، اگر یکی از دو حکم اقوی و اهّم از دیگری بود آن را اخذ میکنیم، و اگر اهّم نبود انسان مخیّر است به هر کدام از این دو حکم عمل کند.

قول دوم: قول مرحوم وحید بهبهانی میباشد، ایشان میفرمایند مرجحات بر یکدیگر تفاضل و برتری دارند اما به این شکل که مرجح جهتی بر دیگر مرجحات مقدم است، اگر دو روایت بودند یکی مرجح صدوری و دیگری مرجح جهتی داشت، مرجح جهتی بر مرجح صدوری مقدم است، اینهم قول دوم است.

قول سوم: قول مرحوم نائینی است که ایشان قائل به تفاضل و ترجیح است، ولی به عکس قول دوم، مرحوم نائینی میفرمایند مرجح صدوری بر مرجح جهتی مقدم است.

قول چهارم: قول چهارم میگوید مرجحات مترتب بر یکدیگر هستند، و لکن نحوه‌ی ترتیب بر حسب روایت است، به همان ترتیبی که روایات مرجحات را ذکر کرده‌اند مرجحات به همان ترتیب بر یکدیگر مقدم هستند.

۶

تطبیق (چهار قول در بحث)

الأوّل: أنّها في عرض واحد (همه‌ی مرجحات در عرض هم هستند، یعنی مثل هم هستند و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد)، فلو كان أحد الخبرين المتعارضين واجدا لبعضها (پس اگر یکی از دو خبر متعارض واجد بعضی از مرجحات بود)، والخبر الآخر واجدا لبعض آخر (و خبر دیگر واجد بعضی دیگر از مرجحات بود)، وقع التزاحم بين الخبرين (اینجا دو خبر با یکدیگر تزاحم میکنند)، فيقدّم الأقوى مناطا (خبری که ملاکش اقوی بود مقدم میشود)، فإن لم يكن أحدهما أقوى مناطا تخيّر بينهما (و اگر هیچ کدام اقوی مناطا و اهّم نبود، انسان مخیّر است بین این دو)، وهذا هو مختار الشيخ صاحب الكفاية قدس‌سره.

الثاني: أنّها مترتّبة (مرجحات در یک عرض نیستند بینشان ترتب است)، ويقدّم المرجّح الجهتيّ على غيره (مرجح جهتی بر غیر خودش مقدم است)، فالمخالف للعامّة أولى بالتقديم على الموافق لهم وإن كان مشهورا. (پس مخالف عامه مقدم است بر موافق عامه اگر چه مشهور باشد؛ خب موافقت با عامه مرجح جهتی است و شهرت مرجح صدوری است، مرجح جهتی مقدم بر مرجح صدوری است) وهذا هو المنسوب إلى الوحيد البهبهانيّ.

الثالث: أنها مترتّبة، ولكن على العكس من الأوّل (مرجحات بر یکدیگر ترتب دارند و لکن بر عکس ترتب اولی که در قول قبلی گذشت) ـ أي إنّه يقدّم المرجّح الصدوريّ على غيره ـ (یعنی مرجح صدوری بر مرجح جهتی مقدم است)، فيقدّم المشهور الموافق للعامّة على الشاذّ المخالف لهم. (پس روایتی که مشهور است و موافق با عامه است مقدم است بر روایتی که مخالف با عامه است، چون شهرت مرجح صدوری است و مخالفت با عامه مرجح جهتی است) وهذا هو ما ذهب إليه شيخنا النائينيّ.

الرابع: أنّها مترتّبة، حسبما جاء في المقبولة (قائل به ترتب است اما به حسب چیزی که در مقبوله‌ی ابن حنظله آمده است)، أو في الروايات الأخرى (یا در روایات دیگری آمده است)، بأن يقدّم ـ مثلا حسبما يظهر من المقبولة ـ المشهور (به اینکه مقدم شود مثلا به حسب چیزی که ظاهر میشود از مقبوله، مشهور، ببینید ایشان نمیفرمایند مقدم شود صفات راوی، چرا؟ چون صفات راوی را قبول نکردند بعنوان ترجیح، وقتی قبول نشد اولین مرجح مشهور میشود)، فإن تساويا في الشهرة قدّم الموافق للكتاب (اگر در شهرت مساوی بودند مقدم میشود موافقت با کتاب)، والسنّة، فإن تساويا في ذلك قدّم ما يخالف العامّة. (و اگر در چیزهایی که مقدم شد مساوی بودند، مقدم میشود مخالفت با کتاب)

وهناك أقوال أخرى، لا فائدة في نقلها. (اینجا اقوال دیگری هم هست که فائده‌ای در نقلش نیست)

۷

نظر مرحوم مظفر در مورد قول چهارم

مرحوم مظفر در مقام قضاوت میفرمایند: اولا منشأ و علت این چهار قول را بیان میکنند، میفرمایند کل این چهار قول دارای دو ملاک اصلی میباشد، قول چهارم مبتنی بر یک مسئله است و اقوال دیگر مبتنی بر یک مسئله‌ی دیگر میباشد، اما قول چهارم میفرمایند، قول چهارم که میگوید ما در ترتب مرجحات به روایات مراجعه میکنیم، علتش این است که صاحب این قول قائل است که فقط مرجحات منصوصه حجت است، کسی که قائل به قول چهارم است میگوید فقط مرجحات منصوصه حجت است، خب در روایات هم که به ترتیب مرجحات ذکر شده است پس به ترتیب روایات و همانطور که در روایات آمده است معلوم میشود مرجح اول اقوی است، و بعد از آن مرجح دوم و سوم و هکذا... این علت این قول، اما آیا ببینیم در روایات مرجحات به ترتیب ذکر شده است یا خیر؟ و آیا ببینیم که در ترتیب مرجحات بین خود روایات تعارض هست یا نیست؟ و اگر در ترتیب بینشان مخالفت است آیا جمع عرفی ممکن است یا خیر؟

مرحوم مظفر میفرمایند حق این است که مجموعه‌ی روایات در مقام بیان ترتیب نیست، چرا؟ بعلت اینکه اول بعضی از روایات که فقط یک مرجح را ذکر میکند، مثل روایت حسن ابن جهم که فقط یک مرجح را ذکر کرده است، آنهم موافقت با کتاب است، روایت دهم هم فقط یک مرجح را ذکر کرده است، آنهم مخالفت با عامه است، روایاتی هم که مرجحات بیش از یکی را ذکر کرده‌اند، دو روایت هست، مرفوعه‌ی زراره و مقبوله‌ی عمر ابن حنظله، مرفوعه‌ی زراره که حجت نیست، مقبوله‌ی عمر ابن حنظله هم یک مرجح را بعنوان اولین مرجح ذکر کرده است که شهرت باشد این را قبول داریم، ولی در بقیه‌ی مرجحات روایت ترتیب را رعایت نکرده است، بلکه میبینیم گاهی دو مرجح را باهم ذکر کرده است، و باز از این طرف میبینیم بین مرفوعه و بین مقبوله در ذکر ترتیب تعارض است، مثلا مقبوله اول شهرت را ذکر کرده است، ولی مرفوعه اول موافقت با کتاب را ذکر کرده است، پس از اینکه بین روایات تنافی است، بعضی از روایات یک مرجح را ذکر کرده‌اند، و آنهایی که چند مرجح را ذکر کرده‌اند باهم تنافی دارند، بعضی از این روایات هم دو مرجح را باهم ذکر کرده‌اند، از مجموعه‌ی این مسائل نتیجه میگیریم که روایات در مقام بیان تفاضل ترتیب نیستند، بلکه روایات فقط در مقام بیان ذکر مرجحات را داشته‌اند.

پس قول چهارم باطل شد.

۸

تطبیق (نظر مرحوم مظفر در مورد قول چهارم)

وفي الحقيقة أنّ هذا الخلاف ليس بمناط واحد (در حقیقت این اختلاف علما بر یک مناط نیست)، بل يبتني على أشياء: (بلکه مبتنی است بر مسائلی) 

منها: أنّه يبتني على القول بوجوب الاقتصار على المرجّحات المنصوصة (بعضی از این اختلافات مبتنی است بر قول به وجوب اقتصار بر مرجحات منصوصه؛ فعلا با قول چهارم کار داریم، در قول اول حرف داریم که آیا مبتنی بر مرجحات منصوصه است یا خیر)، فإنّ مقتضى ذلك (مقتضای اینکه ما بگوییم اقتصار بر مرجحات منصوصه واجب است) أن يرجع إلى مدى دلالة أخبار الباب (مقتضای قول این است که رجوع کنیم به اندازه‌ی دلالت اخبار باب؛ بگوییم اخبار باب چقدر دلالت میکنند؟)، وإلى ما ينبغي من الجمع بينها بالجمع العرفيّ فيما اختلفت فيه (و لازم است که رجوع کنیم بر چیزی که سزاوار است از جمع بین این اخبار، به جمع عرفی در جایی که مختلف هستند در ترتیب؛ ما بعد از این اخبار باید بیبینیم که اگر اخبار باب در ذکر ترتیب مختلف هستند آیا جمع عرفی بینشان ممکن است یا خیر)، وقد وقع في ذلك كلام طويل لكثير من الأعلام (در اینجا حرفهای زیادی بسیاری از اعلام ذکر کرده‌اند)، يحتاج استقصاؤه إلى كثير من الوقت. (احتیاج دارد توضیح دادن اینها به زمان و وقت زیادی)

والذي نقوله ـ على نحو الاختصار ـ (آنچه که ما به طور خلاصه میگوییم) أنّه يبدو من تتبّع الأخبار (ظاهر میشود از تتبع اخبار) أنّه لا تفاضل في الترجيح بين الأمور المذكورة فيها. (تفاضلی نیست در ترجیح بین اموری که در آن روایات ذکر شده است؛ روایت در مقام بیان ترتیب و تفضیل مرجحات نیست)

ويشهد لذلك اقتصار جملة منها على واحد منها (شاهد است بر این قول ما اینکه بعضی از آن روایات فقط به ذکر یک مرجح اکتفا کرده‌اند)، ثمّ ما جمع المرجّحات منها كالمقبولة والمرفوعة (سپس آن روایاتی که جمع نموده‌اند مرجحات را از آن روایات، مثل مقبوله و مرفوعه) ـ على تقدير الاعتماد عليها ـ (بر تقدیر اعتماد نمودن بر مقبوله) لم تذكرها [كلّها] (همه‌ی مرجحات را ذکر نکرده‌اند)، كما لم تتّفق في الترتيب بينها. (چنانچه اتفاق ندارند روایات بر ترتیب بین مرجحات)

نعم، إنّ المقبولة ـ التي هي عمدتنا في الباب (بله اینکه مقبوله، آنچنان مقبوله‌ای که آن عمده‌ی روایات در باب است)، والتي لم نستفد منها الترجيح بالصفات (مقبوله‌ای که ما ترجیح به صفات را از آن استفاده نکردیم) كما تقدّم ـ ذكرت الشهرة أوّلا (شهرت را بعنوان اولین مرجح ذکر کرده است)، ويظهر منها (ظاهر میشود از این) أنّ الشهرة أكثر أهمّيّة من كلّ مرجّح. (اینکه شهرت اهمیتش از باقی مرجحات بیشتر است) وأمّا: باقي المرجّحات (اما باقی مرجحات) فقد يقال: لا يظهر من المقبولة الترتيب بينها (گاهی گفته میشود ظاهر نمیشود از این مقبوله ترتیب بین بقیه‌ی مرجحات)، كيف؟ وقد جمعت بينها في الجواب عند ما فرض السائل الخبرين متساويين في الشهرة. (چگونه و به تحقیق جمع نموده است مقبوله بین آن مرجحات در مقام جواب در وقتی که فرض نموده است سائل دو خبر را مساوی در شهرت؛ وقتی راوی خطاب به امام عرض کرده است که آقا اگر هر دو روایت مشهور باشد چه کار کنیم؟ امام مرجحات را باهم جمع کرده‌اند و همه را گفته‌اند و قصد رعایت ترتیب را نداشته‌اند)

وعلى كلّ حال، فإنّ استفادة الترتيب بين المرجّحات من الأخبار مشكلة جدّا (استفاده‌ی ترتیب از اخبار مرجحات مشکل است)، ما عدا تقديم الشهرة على غيرها. (غیر از تقدیم شهرت بر دیگر مرجحات)

المقام الثاني : في المفاضلة بين المرجّحات

إنّ المرجّحات جملتها ترجع إلى ثلاث نواح ، لا تخرج عنها :

١. ما يكون مرجّحا للصدور ، ويسمّى «المرجّح الصدوريّ» ، ومعنى ذلك أنّ المرجّح يجعل صدور أحد الخبرين أقرب من صدور الآخر. وذلك مثل موافقة المشهور وصفات الراوي. (١)

٢. ما يكون مرجّحا لجهة الصدور ، ويسمّى «المرجّح الجهتيّ» ؛ فإنّ صدور الخبر ـ المعلوم الصدور حقيقة أو تعبّدا ـ قد يكون لجهة الحكم الواقعيّ ، وقد يكون لبيان خلافه لتقيّة ، أو غيرها من مصالح إظهار خلاف الواقع. وذلك مثل ما إذا كان الخبر مخالفا للعامّة ، فإنّه يرجّح ـ في مورد معارضته بخبر آخر موافق لهم ـ أنّ صدوره كان لبيان الحكم الواقعيّ ؛ لأنّه لا يحتمل فيه إظهار خلاف الواقع ، بخلاف الآخر.

٣ ـ ما يكون مرجّحا للمضمون ، ويسمّى : «المرجّح المضمونيّ». وذلك مثل موافقة الكتاب ، والسنّة ؛ إذ يكون مضمون الخبر الموافق أقرب إلى الواقع في النظر.

وقد وقع الكلام في هذه المرجّحات أنّها مترتّبة عند التعارض بينها أو أنّها في عرض واحد؟ على أقوال :

الأوّل : أنّها في عرض واحد ، فلو كان أحد الخبرين المتعارضين واجدا لبعضها ، والخبر الآخر واجدا لبعض آخر ، وقع التزاحم بين الخبرين ، فيقدّم الأقوى مناطا ، فإن لم يكن أحدهما أقوى مناطا تخيّر بينهما ، وهذا هو مختار الشيخ صاحب الكفاية قدس‌سره (٢).

الثاني : أنّها مترتّبة ، ويقدّم المرجّح الجهتيّ على غيره ، فالمخالف للعامّة أولى بالتقديم على الموافق لهم وإن كان مشهورا. وهذا هو المنسوب إلى الوحيد البهبهانيّ (٣).

__________________

(١) كالأوثقيّة ، والأصدقيّة ، ونحوهما.

(٢) كفاية الأصول : ٥١٧ ـ ٥١٨. ويلزم وقوع التزاحم بين المرجّحات فيما لو كان لأحد الخبرين مزيّة من جهة ، كالشهرة في الرواية ، وللآخر مزيّة أخرى ، كموافقة الكتاب ، وحينئذ يقدّم ما هو أقوى مناطا في القرب إلى الصدور ، ومع تساويهما فالتخيير بينهما.

(٣) هذا القول نسبه المحقّق الخراسانيّ إلى الوحيد البهبهانيّ وبعض أعاظم معاصريه ـ وهو المحقّق الرشتيّ ـ. ـ

الثالث : أنها مترتّبة ، ولكن على العكس من الأوّل ـ أي إنّه يقدّم المرجّح الصدوريّ على غيره ـ ، فيقدّم المشهور الموافق للعامّة على الشاذّ المخالف لهم. وهذا هو ما ذهب إليه شيخنا النائينيّ (١).

الرابع : أنّها مترتّبة ، حسبما جاء في المقبولة ، أو في الروايات الأخرى ، بأن يقدّم ـ مثلا حسبما يظهر من المقبولة ـ المشهور ، فإن تساويا في الشهرة قدّم الموافق للكتاب ، والسنّة ، فإن تساويا في ذلك قدّم ما يخالف العامّة. (٢)

وهناك أقوال أخرى ، لا فائدة في نقلها.

وفي الحقيقة أنّ هذا الخلاف ليس بمناط واحد ، بل يبتني على أشياء :

منها : أنّه يبتني على القول بوجوب الاقتصار على المرجّحات المنصوصة ، فإنّ مقتضى ذلك أن يرجع إلى مدى دلالة أخبار الباب ، وإلى ما ينبغي من الجمع بينها بالجمع العرفيّ فيما اختلفت فيه ، وقد وقع في ذلك (٣) كلام طويل لكثير من الأعلام ، يحتاج استقصاؤه إلى كثير من الوقت. (٤)

والذي نقوله ـ على نحو الاختصار ـ أنّه يبدو من تتبّع الأخبار أنّه لا تفاضل في الترجيح بين الأمور المذكورة فيها. ويشهد لذلك اقتصار جملة منها على واحد منها ، ثمّ ما جمع المرجّحات منها (٥) كالمقبولة والمرفوعة ـ على تقدير الاعتماد عليها ـ لم تذكرها [كلّها] (٦) ، كما لم تتّفق في الترتيب بينها.

__________________

ـ كفاية الأصول : ٥١٨. وراجع الفوائد القديمة «الفوائد الحائريّة» : ١٢٠ ، وبدائع الأفكار (للمحقّق الرشتيّ) : ٤٥٥ و ٤٥٧.

(١) فوائد الأصول ٤ : ٧٧٩.

(٢) هذا ما يبتنيه المحقّق العراقيّ على القول بوجوب الاقتصار في الترجيح على المرجّحات المنصوصة ـ كما ذهب إليه نفسه ـ. نهاية الأفكار ٤ «القسم الثاني» : ١٩٦ و ٢٠١.

(٣) أي : في القول بوجوب الاقتصار.

(٤) وإن أردت الاطّلاع على تفصيل البحث عنه فراجع فرائد الأصول ٢ : ٧٧٩ ـ ٧٨٢ ؛ كفاية الأصول : ٥٠٩ ـ ٥١١ ؛ فوائد الأصول ٤ : ٧٨٥ ؛ نهاية الأفكار ٤ «القسم الثاني» : ١٩٣ ـ ١٩٦.

(٥) أي : من الروايات.

(٦) أي : المرجّحات.

نعم ، إنّ المقبولة ـ التي هي عمدتنا في الباب ، والتي لم نستفد منها الترجيح بالصفات كما تقدّم ـ ذكرت الشهرة أوّلا ، ويظهر منها أنّ الشهرة أكثر أهمّيّة من كلّ مرجّح (١). وأمّا : باقي المرجّحات فقد يقال : لا يظهر من المقبولة الترتيب بينها ، كيف؟ وقد جمعت بينها في الجواب عند ما فرض السائل الخبرين متساويين في الشهرة.

وعلى كلّ حال ، فإنّ استفادة الترتيب بين المرجّحات من الأخبار مشكلة جدّا ، ما عدا تقديم الشهرة على غيرها.

ومنها : أنّه يبتني ـ بعد فرض القول بالتّعدي إلى غير المرجّحات المنصوصة ـ على أنّ القاعدة هل تقتضي تقديم المرجّح الصدوريّ على المرجّح الجهتيّ ، أو بالعكس ، أو لا تقتضي شيئا منهما؟ وعلى التقدير الثالث لا بدّ أن يرجع إلى أقوائيّة المرجّح في الكشف عن مطابقة الخبر للواقع ، فكلّ مرجّح يكون أقوى من هذه الجهة ـ أيّا كان ـ فهو أولى بالتقديم.

وقد أصرّ شيخنا النائينيّ قدس‌سره (٢) على الأوّل ـ أي إنّه يرى أنّ القاعدة تقتضي تقديم المرجّح الصدوريّ على المرجّح الجهتيّ ـ. وبنى ذلك على كون الخبر صادرا لبيان الحكم الواقعي ، لا لغرض آخر يتفرّع على فرض صدوره حقيقة ، أو تعبّدا ؛ لأنّ جهة الصدور من شئون الصادر ، فما لا صدور له لا معنى للكلام عنه أنّه صادر لبيان الحكم الواقعيّ أو لبيان غيره. وعليه ، فإذا كان الخبر الموافق للعامّة مشهورا وكان الخبر الشاذّ مخالفا لهم كان الترجيح للشهرة ، دون مخالفة الآخر للعامّة ؛ لأنّ مقتضى الحكم بحجّية المشهور عدم حجّيّة الشاذّ ، فلا معنى لحمله على بيان الحكم الواقعي ، ليحمل المشهور على التقيّة ؛ إذ لا تعبّد بصدور الشاذّ حينئذ.

أقول : إنّ المسلّم إنّما هو تأخّر رتبة الحكم بكون الخبر صادرا لبيان الواقع أو لغيره عن الحكم بصدوره حقيقة ، أو تعبّدا ، وتوقّف الأوّل على الثاني ، ولكن ذلك غير المدّعى ، وهو توقّف مرجّح الأوّل على مرجّح الثاني ، فإنّه ليس المسلّم نفس المدّعى ، ولا يلزمه.

أمّا : أنّه ليس نفسه فواضح ؛ لما قلناه من أنّ المسلّم هو توقّف الأوّل على الثاني ، وهو

__________________

(١) كما في فوائد الأصول ٤ : ٧٨٥.

(٢) في فوائد الأصول ٤ : ٧٧٩ ـ ٧٨١.