درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۸۳: مباحث حجت ۶۵

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

جواب مصنف

{دقایق اولیه‌ی کلاس ضبط نشده است و شروع جلسه از وسط درس میباشد}

دقت بفرمایید ایشان میفرمایند که فرض کنید، ما دو خبر داریم که باهم تعارض کردند، یک خبر مرجح جهتی دارد و یک خبر مرجح صدوری، مثلا یک خبر مشهور است، خبر دیگر مخالف با عامه میباشد، میفرمایند حساب میکنیم اینجا اگر ما بخواهیم خبر اول را اخذ کنیم، خبر مشهور، خبری که مطابق با مشهور است، خب این خبر بدون مرجح فی نفسه حجت است، شما بدون تعارض و بدون مرجح که این خبر را حساب کنید فی نفسه حجت است، یعنی خبر ثقه است و ما اطمینان داریم که از معصوم صادر شده است، مرجح میایدی این خبر را تقویت میکند، میگوید من در کنار این خبر مرجح صدوری هستم و باعث تقویت این خبر میشوم، دیگر در گذشته هم گفته‌ایم ظن فعلی به وفاق، عدم ظن فعلی به خلاف، وجود ظن قوی، هیچ کدام از اینها در حجیت دخالت ندارد، این مرجح باعث تقویت این خبر بشود، شما این خبر را که اخذ کردید لازمه‌اش این است که خبر دیگر حجت نباشد، این از این طرف؛ حالا دقت کنید عینا همین مسئله را در خبر دیگر پیاده میکنیم، یعنی در طرف دیگر تعارض، خبر دوم مخالف با عامه است، این خبر فی نفسه حجت است، یعنی صرف نظر از تعارض و صرف نظر از مرجح خبر ثقه است و فی نفسه حجت است، خبر ثقه اطمینان به صدور از معصوم داریم، پس وثوق به صدورش داریم یک مرجح هم در کنارش میاید که مخالفت با عامه باشد، این مرجح این خبر را تقویت میکند، حالا شما ظن قوی به صدور الان فعلا داشته باشید یا نداشته باشید، یا ظن بیشتر به صدور آن خبر داشته باشید یا نداشته باشید، اینها دخالتی ندارد، خبر ثقه اطمینان به صدورش هست، مرجح درکنار این خبر میاید تقویتش میکند، اگر به این خبر عمل کردید لازمه‌اش این است که خبر طرف مقابل حجت نباشد، خوب دقت کنید ایشان میفرمایند چون هر دو خبر موثوق الصدور است، یعنی شرایط حجیت را دارند، مرجح صدوری هم میاید تقویت میکند، مرجح جهتی هم میاید تقویت میکند، بین این دو مرجح توقف نیست، یعنی مرجح جهتی توقف ندارد بر مرجح صدوری، قبول داریم در خود خبر جهت صدور توقف دارد بر خود صدور، ولی اینجا هر دو خبر موثوق الصدور است، دیگر مرجح جهتی هیچ گونه توقفی بر مرجح صدوری ندارد، مرجح جهتی میاید خبر را تقویت میکند، مرجح صدوری هم میاید آن خبر موثوق الصدور را تقویت میکند، پس هر دوی این مرجح باعث تقویت این دو خبر میشود و هیچ گونه فضیلتی هم یکی از این دو بر دیگری نخواهد داشت.

اگر بگویید ظن قوی داریم به صدور یکی از این دو، که این ظن قوی بر دیگری نیست، میفرمایند ظن شخصی قوی ملاک حجیت خبر نیست، ملاک حجیت خبر ثقه بودن راوی است و اگر راوی ثقه باشد آن خبر برای نوع مردم موثوق الصدور نیست.

پس خلاصه‌ی کلام اینکه ایشان میفرمایند مرجح جهتی فرقی با مرجح صدوری ندارد، و مرجح جهتی توقف بر مرجح صدوری نخواهد داشت.

۳

تطبیق (جواب مصنف) (۱)

أقول: إنّ المسلّم إنّما هو تأخّر رتبة الحكم بكون الخبر صادرا لبيان الواقع أو لغيره عن الحكم بصدوره حقيقة (میفرمایند آن مطلب اول شما را ما قبول داریم، آنچه که مسلم است و متفق علیه است، همانا آن مسئله تأخر رتبه‌ی حکم به بودن خبر صادر برای بیان واقع را غیر واقع، از حکم به صدور آن خبر حقیقتا یا تعبدا؛ در هر حدیثی ما قبول داریم که جهت صدور بعد از صدور است، ما حکم کنیم که خبر صادر شده است برای حکم واقعی یا ظاهری، فرع بر این است که اول حکم کنیم به صدور خبر، حالا حقیقتا یا تعبدا)، أو تعبّدا، وتوقّف الأوّل على الثاني (اولی توقف بر دومی دارد، یعنی «كون الخبر صادرا لبيان الواقع» توقف دارد بر دومی که حکم به صدور خبر باشد)، ولكن ذلك غير المدّعى (و لکن این حرف ربطی به مدعای شما ندارد، مدعای شما این است که مرجح جهتی متوقف بر مرجح صدوری است، این حرف را قبول نداریم)، وهو توقّف مرجّح الأوّل على مرجّح الثاني (توقف مرجح جهتی بر مرجح صدوری است)، فإنّه ليس المسلّم نفس المدّعى (آن مقدمه‌ی شما عین آن نتیجه نیست، آن مقدمه مسلم است ما هم قبول داریم، ولی مدعای شما که توقف مرجح اول بر مرجح ثانوی باشد مورد قبول نیست)، ولا يلزمه. (و لازمه‌ی آن قاعده‌ی مسلم هم این مدعای شما نیست، اگر خبری جهت صدورش توقف داشت بر صدور خبر، لازمه‌ی این حرف این نیست که مرجح جهتی توقف داشته باشد بر مرجح صدوری)

أمّا: أنّه ليس نفسه فواضح (اما اینکه آن قاعده عین مدعای شما نیست که واضح است)؛ لما قلناه (بخاطر چیزی که ما گفتیم) من أنّ المسلّم هو توقّف الأوّل على الثاني (آنچه که مسلم است توقف حکم اولی بر حکم دومی است)، وهو بالبديهة (و آنچه که مسلم است) غير توقّف مرجّحه على مرجّحه الذي هو المدّعى. (این است که این مسلّمی که ذکر شد، غیر از توقف مرجح جهتی است بر آن مرجح صدوری، که مدعای شماست؛ در یک خبر جهت صدور یک خبر متوقف بر خود خبر است، ولی مرجح جهتی متوقف بر مرجح صدوری است غیر از این مطلب است)

وأمّا: أنّه لا يستلزمه (اما اینکه ما گفتیم ملازمه‌ای بین این دو مطلب نیست) فكذلك واضح، فإنّه إذا تصوّرنا هناك خبرين متعارضين (اگر ما تصور کنیم دو خبر متعارض را): ١ ـ مشهورا موافقا للعامّة. (یکی مشهور موافق با عامه باشد، یعنی خبر اول مرجح صدوری دارد) ٢ ـ شاذّا مخالفا لهم (خبر دوم شاذ است و مخالف با عامه است، یعنی مرجح جهتی دارد)؛ فإنّ الترجيح للشاذّ بالمخالفة (ترجیح دادن برای این خبر شاذ به سبب اینکه مخالف با عامه است) إنّما يتوقّف على حجّيّته الاقتضائيّة الثابتة له في نفسه (همانا توقف دارد بر حجیت این خبر، حجیت اقتضاییه‌ای که ثابت است برای این خبر فی نفسه؛ چون این خبر فی نفسه حجت است، این مخالفت با عامه باعث تقویتش میشود)، لا على فعليّة حجّيّته (هیچ توقفی بر ظن فعلی ندارد، شما فعلا هم ظن بر حجیت داشته باشید)، ولا على عدم فعليّة (همچنین توقف ندارد بر عدم فعلیت) حجّيّة المشهور في قباله (حجیت مشهور در مقابل او)، بل فعليّة حجّيّة الشاذّ (بلکه فعلی شدن حجت بودن شاذ) تنشأ من الترجيح له بالمخالفة (ناشی میشود از ترجیح دادن این خبر به سبب مخالفت با عامه؛ اگر شما آمدید مخالفت را بعنوان یک وجه قوّت و ترجیح در کنارش مطرح کردید این خبر قوی میشود و میشود حجت)، ويترتّب عليها حينئذ عدم فعليّة حجّيّة المشهور. (مترتب میشود بر این حجیت شاذ در این هنگام عدم فعلیت حجیت مشهور، آن خبر مشهور دیگر حجت نمیباشد)

وكذلك الترجيح للمشهور بالشهرة (شما در باب خبر مشهور هم اگر خواستید ترجیح بدهید به همین شکل است) إنّما يتوقّف على حجّيّته الاقتضائيّة الثابتة له في نفسه (همانا توقف دارد بر حجیت اقتضاییه‌ای او که ثابت است برای او فی نفسه)، لا على فعليّة حجّيّته (شما الان عرض کنم که ظن قوی داشته باشید بر اینکه حجت است فعلا، این ملاک نیست)، ولا على عدم فعليّة حجّيّة الشاذّ في قباله (و نه بر عدم فعلیت حجیت آن شاذ در مقابل این خبر)، بل فعليّة حجّيّة المشهور (بلکه فعلیت حجیت مشهور) تنشأ من الترجيح له بالشهرة (ناشی میشود از ترجیح دادن این خبر را به سبب شهرت)، ويترتّب عليها حينئذ عدم فعليّة حجّيّة الشاذّ. (و مترتب میشود بر این حجیت این خبر عدم فعلیت حجیت شاذ)

۴

تطبیق (جواب مصنف) (۲)

وعليه (نتیجه میگیرند)، فكما لا يتوقّف الترجيح بالشهرة على عدم فعليّة الشاذّ المقابل له (چنانچه توقف ندارد ترجیح به شهرت بر عدم فعلی بودن شاذی که مقابل اوست؛ از هیچ کدام از این دو توقفی وجود ندارد، مرجح جهتی توقفی بر مرجح صدوری پیدا نمیکند و فی نفسه حجت میشود، چرا؟ چون خبر موثوق الصدور است، مرجح صدوری هم توقف بر مرجح جهتی ندارد)، كذلك لا يتوقّف الترجيح بالمخالفة على عدم فعليّة المشهور المقابل له (همچنین توقف ندارد ترجیح به سبب مخالفت بر عدم فعلیت حجیت مشهوری که مقابل این خبر است)، ومن ذلك يتّضح (نتیجه اینکه) أنّه كما يقتضي الحكم بحجّيّة المشهور عدم حجّيّة الشاذّ (چنانچه اقتضا میکند حکم به حجیت مشهور حجت نبودن خبر شاذ را)، فلا معنى لحمله على بيان الحكم الواقعيّ (اگر شما گفتید شاذ حجت نیست، معنا ندارد حمل کردن این شاذ را بر بیان حکم واقعی، وقتی گفتید حجت نیست دیگر نمیتوانید بگویید خب این خبر شاذ جهت داشته باشد، نه! اگر شما مرجح اول را گرفتید دیگر این مرجح دوم از حجیت ساقط میشود)، كذلك يقتضي الحكم بحجّيّة الشاذّ عدم حجّيّة المشهور (همچنین اقتضا میکند حکم به حجیت خبر شاذ عدم حجیت مشهور را)، فلا معنى لحمله على بيان الحكم الواقعيّ. (نمیتوانید باز مشهور را حمل بر حکم واقعی بکنید) وليس الأوّل أولى بالتقديم من الثاني. (اولی اولای به تقدیم از دومی نخواهد بود؛ علی ایّ حال میفرمایند چون هر دو خبر موثوق الصدور است، پس بنابراین هر دو مرجح را که در کنار این دو خبر بگیریم، هر دو بعنوان مرجح مطرح هستند و به هر کدام که نگاه کنیم، باعث میشود آن مرجح دیگر حجت نباشد، پس تعارض بینشان باقی خواهد ماند و هیچ کدام بر دیگری تقدیم ندارند)

نعم، إذا دلّ دليل خاصّ ـ مثل المقبولة ـ (بله اگر دلالت کند دلیل خاصی مثل مقبوله) على أولويّة الشهرة بالتقديم من المخالفة (بر اینکه شهرت بر بقیه‌ی مرجحات مقدم است) ـ فهذا شيء آخر ـ هو مقتضى الدليل (این مقتضای دلیل است)، لا أنّه مقتضى القاعدة. (نه اینکه مقتضای قاعده عقلی باشد، خیر! بلکه بخاطر اینکه روایت اینگونه بیان کرده است)

۵

نظر مرحوم مظفر

بعد از این اشکال میخواهند قول خودشان را بیان کنند و بعد نتیجه گیری کنند، میفرمایند مرجح صدوری که بر مرجح جهتی مقدم نشد، ما با این جوابی که از حرف مرحوم نائینی دادیم در حقیقت جواب حرف وحید بهبهانی هم داده شد، ایشان همچنین فرمودند مرجح جهتی بر صدوری مقدم است، به این معنا که خبر وقتی موثوق الصدور بودند مرجحاتشان باعث نمیشود یکی بر دیگری مقدم شود، ما دلیلی نداریم، ما یک قاعده‌ی عقلی نداریم که مرجحی بر مرجح دیگر ترجیح داشته باشد، به جز شهرت که در روایت آمده است.

خب سوال اگر مرجحات دیگر غیر از شهرت باهم تعارض کردند چه کار کنیم؟

میفرمایند اولا باید قانون باب تزاحم را اجرا کنیم، ببینیم کدام یک اهم و اقوی است، و بنظر مجتهد کدام حکم به واقع نزدیک‌تر است، هر کدام را که مجتهد دید اقوی مناط است، به آن خبر عمل میکند، و اگر نتوانست مجتهد تشخیص دهد که کدام یک مناطشان قوی‌تر است، مرحوم آخوند فرمودند که در این هنگام مخیر هستید، مرحوم مظفر میفرمایند در این هنگام مسئله رجوع به تساقط میکند.

پس اگر غیر از شهرت مرجحات دیگر باهم تعارض کردند، اگر یکی اقوی مناطاً بود و در نظر مجتهد اهّم بود، مقدم است، و اگر مساوی بودند مرحوم آخوند میفرمایند تخییر و مرحوم مظفر میفرمایند تساقط اجرا میشود و رجوع میکنیم به اصول عملیه تا ببینیم چه کار باید کرد.

۶

تطبیق (نظر مرحوم مظفر)

والنتيجة أنّه لا قاعدة هناك (نتیجه این است که قاعده‌ای در باب وجود ندارد) تقتضي تقديم أحد المرجّحات على الآخر (که اقتضا کند ترجیح یکی از مرجحات را بر دیگری)، ما عدا الشهرة (غیر از شهرتی) التي دلّت المقبولة على تقديمها (که دلالت میکند مقبوله بر مقدم بودن آن)، وما عدا ذلك فالمقدّم هو الأقوى مناطا (غیر از این شهرت مقدم آن چیزی است که مناطش اقوی باشد)، ـ أي ما هو الأقرب إلى الواقع في نظر المجتهد ـ (یعنی آن چیزی که در نظر مجتهد اقرب به واقع باشد)، فإن لم يحصل التفاضل من هذه الجهة فالقاعدة هي التساقط (اگر مجتهد از این جهت اقوی مناطاً را درک نکرد، پس قاعده تساقط است)، لا التخيير. (نه اینکه تخییر باشد) ومع التساقط يرجع إلى الأصول العمليّة (و با تساقط رجوع میشود به اصول عملیه‌ای که) التي يقتضيها المورد. (مورد اقتضا میکند آن را، اگر مورد استصحاب باشد، به استصحاب رجوع میکنیم، اگر مورد احتیاط باشد به احتیاط و اگر مورد برائت باشد برائت جاری میکنیم و اگر مورد تخییر بود اینجا بر طبق اصول عملیه ما بر طبق تخییر عقلی مراجعه میکنیم)

نعم ، إنّ المقبولة ـ التي هي عمدتنا في الباب ، والتي لم نستفد منها الترجيح بالصفات كما تقدّم ـ ذكرت الشهرة أوّلا ، ويظهر منها أنّ الشهرة أكثر أهمّيّة من كلّ مرجّح (١). وأمّا : باقي المرجّحات فقد يقال : لا يظهر من المقبولة الترتيب بينها ، كيف؟ وقد جمعت بينها في الجواب عند ما فرض السائل الخبرين متساويين في الشهرة.

وعلى كلّ حال ، فإنّ استفادة الترتيب بين المرجّحات من الأخبار مشكلة جدّا ، ما عدا تقديم الشهرة على غيرها.

ومنها : أنّه يبتني ـ بعد فرض القول بالتّعدي إلى غير المرجّحات المنصوصة ـ على أنّ القاعدة هل تقتضي تقديم المرجّح الصدوريّ على المرجّح الجهتيّ ، أو بالعكس ، أو لا تقتضي شيئا منهما؟ وعلى التقدير الثالث لا بدّ أن يرجع إلى أقوائيّة المرجّح في الكشف عن مطابقة الخبر للواقع ، فكلّ مرجّح يكون أقوى من هذه الجهة ـ أيّا كان ـ فهو أولى بالتقديم.

وقد أصرّ شيخنا النائينيّ قدس‌سره (٢) على الأوّل ـ أي إنّه يرى أنّ القاعدة تقتضي تقديم المرجّح الصدوريّ على المرجّح الجهتيّ ـ. وبنى ذلك على كون الخبر صادرا لبيان الحكم الواقعي ، لا لغرض آخر يتفرّع على فرض صدوره حقيقة ، أو تعبّدا ؛ لأنّ جهة الصدور من شئون الصادر ، فما لا صدور له لا معنى للكلام عنه أنّه صادر لبيان الحكم الواقعيّ أو لبيان غيره. وعليه ، فإذا كان الخبر الموافق للعامّة مشهورا وكان الخبر الشاذّ مخالفا لهم كان الترجيح للشهرة ، دون مخالفة الآخر للعامّة ؛ لأنّ مقتضى الحكم بحجّية المشهور عدم حجّيّة الشاذّ ، فلا معنى لحمله على بيان الحكم الواقعي ، ليحمل المشهور على التقيّة ؛ إذ لا تعبّد بصدور الشاذّ حينئذ.

أقول : إنّ المسلّم إنّما هو تأخّر رتبة الحكم بكون الخبر صادرا لبيان الواقع أو لغيره عن الحكم بصدوره حقيقة ، أو تعبّدا ، وتوقّف الأوّل على الثاني ، ولكن ذلك غير المدّعى ، وهو توقّف مرجّح الأوّل على مرجّح الثاني ، فإنّه ليس المسلّم نفس المدّعى ، ولا يلزمه.

أمّا : أنّه ليس نفسه فواضح ؛ لما قلناه من أنّ المسلّم هو توقّف الأوّل على الثاني ، وهو

__________________

(١) كما في فوائد الأصول ٤ : ٧٨٥.

(٢) في فوائد الأصول ٤ : ٧٧٩ ـ ٧٨١.

بالبديهة غير توقّف مرجّحه على مرجّحه (١) الذي هو المدّعى.

وأمّا : أنّه لا يستلزمه فكذلك واضح ، فإنّه إذا تصوّرنا هناك خبرين متعارضين : ١ ـ مشهورا موافقا للعامّة. ٢ ـ شاذّا مخالفا لهم ؛ فإنّ الترجيح للشاذّ بالمخالفة إنّما يتوقّف على حجّيّته الاقتضائيّة الثابتة له في نفسه ، لا على فعليّة حجّيّته ، ولا على عدم فعليّة حجّيّة المشهور في قباله ، بل فعليّة حجّيّة الشاذّ تنشأ من الترجيح له بالمخالفة ، ويترتّب عليها حينئذ عدم فعليّة حجّيّة المشهور.

وكذلك الترجيح للمشهور بالشهرة إنّما يتوقّف على حجّيّته الاقتضائيّة الثابتة له في نفسه ، لا على فعليّة حجّيّته ، ولا على عدم فعليّة حجّيّة الشاذّ في قباله ، بل فعليّة حجّيّة المشهور تنشأ من الترجيح له بالشهرة ، ويترتّب عليها حينئذ عدم فعليّة حجّيّة الشاذّ.

وعليه ، فكما لا يتوقّف الترجيح بالشهرة على عدم فعليّة الشاذّ المقابل له ، كذلك لا يتوقّف الترجيح بالمخالفة على عدم فعليّة المشهور المقابل له ، ومن ذلك يتّضح أنّه كما يقتضي الحكم بحجّيّة المشهور عدم حجّيّة الشاذّ ، فلا معنى لحمله على بيان الحكم الواقعيّ ، كذلك يقتضي الحكم بحجّيّة الشاذّ عدم حجّيّة المشهور ، فلا معنى لحمله على بيان الحكم الواقعيّ. وليس الأوّل أولى بالتقديم من الثاني.

نعم ، إذا دلّ دليل خاصّ ـ مثل المقبولة ـ على أولويّة الشهرة بالتقديم من المخالفة ـ فهذا شيء آخر ـ هو مقتضى الدليل ، لا أنّه مقتضى القاعدة.

والنتيجة أنّه لا قاعدة هناك تقتضي تقديم أحد المرجّحات على الآخر ، ما عدا الشهرة التي دلّت المقبولة على تقديمها ، وما عدا ذلك فالمقدّم هو الأقوى مناطا ، ـ أي ما هو الأقرب إلى الواقع في نظر المجتهد ـ ، فإن لم يحصل التفاضل من هذه الجهة فالقاعدة هي التساقط ، لا التخيير. ومع التساقط يرجع إلى الأصول العمليّة التي يقتضيها المورد.

المقام الثالث : في التعدّي عن المرجّحات المنصوصة

لقد اختلفت أنظار الفقهاء في وجوب الترجيح بغير المرجّحات المنصوصة على أقوال :

__________________

(١) أي : مرجّح الأوّل على مرجّح الثاني.