درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۸۱: مباحث حجت ۶۳

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

قیل و جواب آن

بحث در مرجحات منصوصه بود، سومین مرجح شهرت بود، فرمودند شهرت رواییه مرجح است به اجماع همه‌ی علما، شهرت رواییه را هم معنا کردیم که مراد کثرت نقل یک روایت بود، پس بنابراین اگر دو روایت تعارض کردند که یکی از دو روایت را علما بیشتر نقل میکردند از روایت دیگر، شهرت در روایت باعث ترجیح این روایت بر روایت دیگر خواهد شد.

قیل: بعضی از علما فرموده‌اند که شهرت از مرجحات نیست بلکه شهرت از شرایط حجیت و ملاکات حجیت میباشد، به این بیان که گفته‌اند اگر روایتی شهرت داشته باشد، باعث میشود که روایت طرف مقابل از حجیت ساقط شود، و فقط همین روایت حجت میباشد، پس بنابراین فرموده‌اند شهرت از باب تمییز الحجت از لا حجت است نه از باب مرجحات، به چه دلیل؟ فرموده‌اند دلیل ما این است که خبری را که مشهور علما نقل کرده باشند، فرض کنید صد نفر از علما یک خبر را به اتفاق نقل کرده باشند، از دو حال خارج نیست، یا ما قطع پیدا میکنیم که این روایت از معصوم صادر شده است، و یا ظن قوی پیدا میکنیم که این حدیث از امام صادر شده است، اگر علم پیدا کردیم به صدور روایت، روایت طرف مقابلش علم پیدا میشود به عدم صدورش از امام، وقتی قطع پیدا کردید که از امام صادر شده است که نماز جمعه واجب است، خب قطع پیدا میکنیم که روایت طرف مقابل از امام صادر نشده است، و اگر روایت مشهوره باعث ظن قوی بشود، یا بعبارت ایشان باعث وثوق به صدور بشود، روایتی را که صد نفر از علما نقل کرده‌اند ظن قوی پیدا میکنیم که این روایت از معصوم صادر شده است، در نتیجه روایت طرف مقابل موهون میشود یعنی نسبت به آن روایت وهن داریم، و روایت موهون حجت نمیباشد.

پس بنابراین نتیجه میگیرند هر جا شهرت رواییه باشد، باعث میشود که روایت طرف مقابل یا قطع داشته باشیم که باطل است و یا روایت موهون میشود و روایت موهون هم حجت نمیباشد، پس بنابراین شهرت از مرجحات نیست، بلکه خودش از شرایط حجیت و تمییز حجت از لاحجت میباشد.

جواب: مرحوم مظفر این بیان را قبول ندارند، میفرمایند ما فرض کنید قبول کردیم که روایت مشهوره یا قطع به صدورش داریم یا ظن قوی، فرض کنید این را قبول کردیم، اگر روایت را قطع به صدورش داشته باشیم، خب این روایت میشود خبر متواتر، روایتی را که مشهور نقل کرده‌اند و موجب قطع میشود، به این روایت میشود روایت متواتر، و خبر متواتر بعلت تواترش حجت است، آن ربطی به بحث ما ندارد، آن چون خبر متواتر است حجت است، آن را قبول داریم، و اما اگر بگویید از این خبر متواتر با شهرت ظن قوی پیدا میکنیم و خبر طرف مقابل موهون میشود، شما گفتید خبر موهون حجت نیست، چون من نسبت به این خبر وهن دارم، ما این حرف شما را قبول نداریم که خبر مفید وهن حجت نباشد، ملاک در حجیت خبر واحد ظن شخصی و فعلی نیست، درست است این خبر برای شخص شما موهون است به علت تعارض، اما اگر تعارض نباشد این خبر، خبر ثقه است و خبر ثقه هم مفید ظن شأنی و ظن نوعی است، و چون مفید ظن نوعی است حجت است ولو برای شخص شما مفید ظن شخصی نباشد.

پس اگر مقطوع باشد قبول داریم طرف مقابل حجت نیست، چون این خبر متواتر است، و اگر مظنون باشد طرف مقابلش حجت است، خبر طرف مقابل از حجیت نمیفتد، او به حجیت خودش باقی است، چون ملاک در حجیت خبر واحد ظن شخصی نیست که حالا شما ظن به آن خبر ندارید و وهن دارید، ملاک ظن نوعی میباشد.

این تمام کلام در باب ترجیح به شهرت بود، تا اینجا نتیجه میگیریم که یکی از مرجحات باب تعارض شهرت میباشد.

۴

تطبیق (قیل و جواب آن)

وقد يقال: إنّ شهرة الرواية في عصر الأئمّة عليهم‌السلام (گاهی گفته میشود که شهرت روایت در عصر ائمه؛ {ایشان مقیّد به عصر ائمه کرده‌اند اما قائلین به این قول میگویند در عصر ائمه و عصری که متصل به عصر ائمه است}) توجب كون الخبر مقطوع الصدور (موجب میشود بودن خبر را مقطوع الصدور)، وعلى الأقلّ توجب كونه موثوقا بصدوره. (و حداقل این شهرت باعث میشود این خبر را که موثوق صدور بشود، ما وثوق و اطمینان به صدور به خبر داشته باشیم، خب اگر شهرت باعث میشود که این خبر قطعی بشود یا این خبر ظن قوی پیدا کنیم) وإذا كان كذلك (اگر این چنین باشد) فالشاذّ المعارض له (پس خبر شاذی که با این خبر معارضه میکند، از دو حال خارج نیست)، إمّا مقطوع العدم (یا قطع داریم که صادر نشده است از ائمه)، أو موثوق بعدمه (یا وثوق داریم که صادر نشده است، یعنی وهن به صدور داریم)، فلا تعمّه أدلّة حجّيّة الخبر. (پس شامل نمیشود خبر معارض را ادله‌ی حجیت خبر، پس در نتیجه خبر معارض از حجیت ساقط میشود، پس شهرت باعث شد یکی حجت شود و دیگر از حجیت ساقط بشود) وعليه، فيخرج اقتضاء الشهرة في الرواية (پس خارج میشود اقتضای شهرت از روایت) عن مسألة ترجيح إحدى الحجّتين (از مسئله‌ی ترجیح یکی از حجتین بر دیگری)، بل تكون لتمييز الحجّة عن اللاحجّة. (بلکه میباشد از باب تمییز یک حجت از لاحجت) 

والجواب: أنّ الشاذّ المقطوع العدم (جواب: میفرمایند آن شقّ اولی که خبر شاذی باشد که ما قطع داریم که صادر نشده است) لا يدخل في مسألتنا قطعا (این داخل نمیشود در مسئله‌ی ما قطعا، اصلا این در باب تعارض و این اخبار داخل نمیشود، چرا؟ علتش این است که شما نسبت به خبر مقابل قطع دارید، و وقتی قطع داشته باشید میشود خبر متواتر، خب ما در اول باب تعارض گفتیم که اگر خبر متواتری در مقابل خبر واحد قرار گرفت باعث میشود که خبر واحد حجت نباشد، و اینجا چون خبر متواتر است باعث میشود که خبر متواتر حجت نباشد، پس بحث شهرت نیست بلکه وارد بحث خبر متواتر میشود)، وأمّا: الموثوق بعدمه (اما قسم دوم، خبری که شما اطمینان دارید که صادر نشده است) من جهة حصول الثقة الفعليّة بمعارضه (بخاطر حادث شدن اطمینان فعلی به معارضش) فلا يضرّ ذلك (این موثوق العدم بودن ضرر ندارد) في كونه مشمولا لأدلّة حجّيّة الخبر (در بودن این خبر مشمول ادله‌ی حجیت خبر واحد، اشکالی ندارد که شما به یک خبر وهن داشته باشید)؛ لأنّ الظاهر كفاية وثاقة الراوي في قبول خبره (ظاهر از ادله‌ی حجیت خبر واحد این است که همین قدر که راوی آن ثقه باشد خبرش قبول میشود)، من دون إناطة بالوثوق الفعليّ بخبره. (بدون منوط بودن به اطمینان فعلی به خبر واحد، در باب حجیت خبر مفصل گفتیم که ظن فعلی لازم نیست همین قدر که خبر ثقه باشد، چون خبر ثقه در نزد عموم مردم مفید ظن است، حجت است ولو از این خبر ثقه برای شما ظن حاصل نشود بلکه شما اطمینان پیدا کنید که این خبر از معصوم صادر نشده است ولی چون خبر ثقه است حجت است)

وقد تقدّم في حجّيّة خبر الثقة (در باب حجیت خبر ثقه گفتیم) أنّه لا يشترط حصول الظنّ الفعليّ به (اینکه شرط نیست حصول ظن فعلی به آن خبر)، ولا عدم الظنّ بخلافه. (و شرط نیست ظن بخلافش، هیچ کدام شرط نیست، و فقط ظن نوعی معتبر است، ولو ظن شخصی خلافش باشد، پس نتیجه میگیریم که شهرت بما هو شهرت فقط از باب ترجیح است، بعنوان یک مرجح حساب میشود، والا شهرت ملاک حجیت نیست، یعنی شهرت باعث نمیشود که یک خبر آخر از حجیت ساقط بشود)

۵

٤. الترجيح بموافقة الكتاب

چهارمین مرجح از مرجحات خمسه‌ی مذکوره در کتب علما، موافقت کتاب است، اگر دو خبر باهم تعارض کردند یکی از این دو خبر موافق کتاب و قرآن و دیگری مخالف قرآن بود خبر موافق با قرآن بر خبر مخالف ترجیح دارد، دلیل بر این ترجیح روایات فراوانی است که در این باب وجود دارد.

مرحوم مظفر به دو روایت اشاره میکنند: یکی مقبوله‌ی ابن حنظله و دیگری روایت حسن ابن جهم، که هر دو روایت دال بر ترجیح به موافقت کتاب میباشد.

مرحوم آخوند صاحب کفایه در این مورد حرفی دارند میفرمایند: موافقت کتاب جزء مرجحات نمیباشد بلکه موافقت کتاب باعث میشود که خبر مخالف از حجیت ساقط بشود، و خبر موافق حجت باشد فقط، ایشان میفرمایند پس بنابراین موافقت کتاب جزء شرایط حجیت است، یعنی یک خبر وقتی حجت میشود که موافق با کتاب باشد، خبر مخالف با کتاب اصلا حجت نیست، تا ما بحث کنیم که بین خبر موافق و مخالف کتاب تعارض باشد، اگر یک خبر بود موافق کتاب و یکی مخالف کتاب، خبر موافق کتاب حجت است و خبر مخالف کتاب اصلا ساقط از حجیت است، نه اینکه هر دو حجت هستند و چون این یکی که موافق با کتاب است ترجیح دارد، چنین نیست. به چه دلیل؟ میفرمایند بخاطر اینکه روایاتی داریم که هر خبری که مخالف کتاب باشد «زخرف، باطل، لیس بشیء و...» است، خبر مخالف کتاب اصلا باطل است و باید آن را به دیوار کوبید و حجت نیست، چطور شما میگویید حجت است و بعد تعارض واقع میشود بین خبر مخالف کتاب و خبر موافق کتاب، خبر مخالف کتاب حجت نیست، این حرف مرحوم آخوند بود.

مرحوم مظفر میفرمایند ما روایاتی را که در این باب وارد شده است، مراجعه کردیم و دیدیم دو دسته روایت است، بعضی از روایات هستند که موافقت کتاب را شرط در حجیت میدانند، و میگویند مخالف کتاب حجت نیست، و اما بعضی از روایات هم هست که در این باب تصریح میکنند که موافقت کتاب مرجح است نه اینکه شرط حجیت است، میفرمایند دو گروه روایت داریم، بعضی از روایات میگویند موافقت کتاب شرط در حجیت است، و بعضی از روایات میگویند که موافقت کتاب مرجح است، برای اینکه بین این دو قسم روایت جمع کنیم، به این شکل توجیه عرفی میکنیم، روایاتی که میگوید مخالف کتاب حجت نیست، مرادشان مخالفت با نص کتاب است، اگر روایتی بود که با نصوص قرآن مخالف بود «زخرف و باطل» است، و آن روایاتی که میگوید مخالف کتاب حجت است ولی موافق کتاب ترجیح دارد، مراد آن روایات مخالفت اخبار است با ظاهر کتاب، پس اگر دو روایت یکی موافق با ظاهر کتاب و دیگری مخالف با ظاهر کتاب هر دو حجت هستند، ولی موافق هستند باهم، اما اگر دو خبر بودند یکی موافق با نص قرآن و دیگری مخالف با نص قرآن، اینجا خبری که موافق با نص قرآن است حجت و خبری که مخالف با نص قرآن بود حجت نیست، پس نه اطلاق کلام صاحب کفایه درست است که میگوید «مطلقا موافقت کتاب از شرایط حجیت است» و نه حرف کسانی که میگویند موافقت کتاب مطلقا جزء مرجحات است، باید تفصیل بدهیم بین نص کتاب و بین ظاهر کتاب.

این تمام کلام در ترجیح به موافقت کتاب بود.

۶

تطبیق (٤. الترجيح بموافقة الكتاب)

٤. الترجيح بموافقة الكتاب:

في ذلك روايات كثيرة:

منها: مقبولة ابن حنظلة المتقدّمة.

ومنها: خبر الحسن بن الجهم المتقدّم. (که بعنوان خبر شماره‌ی یک در باب متعارضین ذکر شد) فقد جاء في صدره (در اول این خبر چنین آمده است): قلت له: (میگوید به امام عرض کردم) تجيئنا الأحاديث عنكم مختلفة؟ (از طرف شما احادیث مختلفی میاید چه کار کنیم؟) قال: «ما جاءك عنّا فقسه على كتاب الله ـ عزّ وجلّ ـ وأحاديثنا (روایاتی که از جانب ما به شما میرسد، قیاس کنید بر کتاب خدا و احادیث ما)، فإن كان يشبههما فهو منّا (اگر شبیه کتاب و آن احادیث بود، از ماست)، وإن لم يكن يشبههما فليس منّا». (و اگر شبیه آنها نبود از ما نیست)

قال في «الكفاية»: (مرحوم آخوند در کفایه فرموده‌اند) «إنّ في كون أخبار موافقة الكتاب أو مخالفة القوم من أخبار الباب (در بودن اخبار موافقت کتاب یا مخالفت قوم و اهل سنت از اخبار باب) نظرا (اشکال است)، وجهه قوّة احتمال أن يكون الخبر المخالف للكتاب في نفسه غير حجّة (قوی است احتمال اینکه مخالف کتاب فی نفسه حجت نیست، اصلا چنین نیست که مخالف کتاب حجت است و بعد بگوییم موافق کتاب ترجیح دارد)، بشهادة ما ورد في أنّه زخرف وباطل (به شهادت چیزی که وارد شده است که خبر مخالف کتاب زخرف و باطل است)، وليس بشيء، أو أنّه لم نقله (یا ما آن را نگفتیم)، أو أمر بطرحه على الجدار...». (امر به زدن خبری که مخالف کتاب است بر دیوار)

أقول: في مسألة موافقة الكتاب، ومخالفته طائفتان من الأخبار: (مرحوم مظفر میگویند در مسأله‌ی موافقت کتاب و مخالفت کتاب دو طائفه از اخبار داریم)

الأولى: في بيان مقياس أصل حجّيّة الخبر (اولی در بیان مقیاس اصل حجیت خبر؛ بعضی از روایات این مخالفت کتاب را مقیاس در اصل حجیت خبر گرفته‌اند، گفته‌اند هر خبری که موافق کتاب باشد حجت است و خبر مخالف کتاب اصلا حجت نیست)، لا في مقام المعارضة بغيره (اصلا در مقام معارضه با غیر آن خبر نیست)، وهي التي ورد فيها التعبيرات المذكورة في «الكفاية» (در اینگونه روایات همان تعبیراتی که مرحوم آخوند ذکر کرده‌اند وجود دارد): «إنّه زخرف وباطل...» إلى آخره. فلا بدّ أن تحمل هذه الطائفة (ما باید حمل کنیم این گروه از اخبار را) على المخالفة لصريح الكتاب (بر مخالفت صریح کتاب، آن روایتی که مخالف با کتاب باشد حجت نیست)؛ لأنّه هو الذي يصحّ وصفه (بخاطر اینکه روایتی که مخالف با نص قرآن باشد، صحیح است که ما بگوییم) بأنّه زخرف وباطل، ونحوهما.

والثانية: في بيان ترجيح أحد المتعارضين. (بعضی از روایات موافقت کتاب هم صریحا در بیان ترجیح به متعارضین است) وهذه لم يرد فيها مثل تلك التعبيرات (در این روایاتی که موافقت کتاب مرجح حساب شده است وارد نشده است مثل آن تعبیرات)، وقد قرأت بعضها. (شما بعضی از این روایات را در بحث قبل خواندید) وينبغي أن تحمل على المخالفة لظاهر الكتاب (و سزاوار است که حمل شود این روایات بر مخالفت با ظاهر کتاب)، لا لنصّه (نه مخالفت با نص کتاب)، لا سيّما أنّ مورد بعضها (مخصوصا اینکه مورد بعضی از این روایات) ـ مثل المقبولة ـ في الخبر الذي لو كان وحده لأخذ به (که راوی فرض میکند این خبر اگر به تنهایی باشد خبر ثقه‌ی مشهور حجت است ولی مخالف با کتاب شده است، پس این خبری که ثقه یا مشهور نقل کرده است ولو مخالف با کتاب است اما این خبر را نمیتوانیم بگوییم ساقط و نمیتوانیم بگوییم حجت نیست و باطل است)، وإنّما المانع من الأخذ به وجود المعارض (همانا مانع از اخذ به این خبر وجود معارض است)؛ إذ الأمر بالأخذ بالموافق وترك المخالف وقع في المقبولة (زیرا امر به اخذ موافق و ترک مخالف کتاب واقع شده است در مقبوله)، بعد فرض كونهما مشهورين قد رواهما الثقات (بعد از فرض بودن هر دو خبر مشهور؛ راوی بعد از اینکه از امام سوال کرد که هر دو خبر عادل هستند و ثقه هستند و مشهور به این دو عمل کرده‌اند، باز امام به او فرمودند که ببینید کدام موافق با کتاب است و کدام مخالف با کتاب است)، ثمّ فرض السائل موافقتهما معا للكتاب بعد ذلك (بعد هم فرض کرد سائل موافقت کتاب را برای هر دو خبر)؛ إذ قال: «فإن كان الفقيهان عرفا حكمه من الكتاب، والسنّة». (مراد راوی که گفت آن دو خبر فرض کردیم که موافق با کتاب است، یعنی همان دو خبری که ثقه یا مشهور نقل کرده‌اند، همان دو خبر فرضش این است که یکی موافق یا مخالف یا هر دو موافق با کتاب است) ولا يكون ذلك إلاّ الموافقة لظاهره (و نمیباشد این مطلب مگر بخاطر موافقت آن خبر با ظاهر قرآن)، وإلاّ لزم وجود نصّين متباينين في الكتاب (والّا اگر شما بگویید مراد این است که این خبر موافق با نص کتاب است، لازم میاید که در قرآن دو نص متباین وجود داشته باشد، راوی میگوید یکی موافق با کتاب است و دیگری مخالف با کتاب است پس لازم میاید شما دوتا آیه قرآن داشته باشید که یکی نص در یک مسئله باشد و دیگری نص در خلاف آن مسئله باشد، که بعد یکی موافق باشد با آن آیه و روایت دیگری مخالف با آن آیه، ببینید دقت کنید سائل سوال میکند که اگر هر دو خبر موافق با کتاب بودند چه کار کنیم؟ هر دو خبر معارض موافق با کتاب بودند اینجا چه کار کنیم؟ معلوم میشود مراد از موافقت، موافقت با ظاهر کتاب است، والا اگر مراد از موافقت، موافقت با نص کتاب باشد، لازمه‌اش این است که دو خبر متعارض دو موید نصی از قرآن داشته باشند، یعنی دو خبر متعارض باشند دوتا آیه‌ی قرآن هم نص باشد در دو خبری که ضد همدیگر هستند)، كلّ ذلك يدلّ على أنّ المراد من مخالفة الكتاب (همه‌ی اینها دلالت میکند که منظور از مخالفت کتاب) في المقبولة (در مقبوله) مخالفة الظاهر، لا النصّ. (مخالفت با ظاهر کتاب است نه نص کتاب)

ويشهد لما قلناه أيضا (شاهد این مطلبی که ما گفتیم) ما جاء في خبر الحسن (تعبیری است که در خبر حسن ابن جهم آمده است)، المتقدّم: «فإن كان يشبههما فهو منّا» (امام میفرمایند اگر شبیه هر دو باشد از ماست)؛ فإنّ التعبير بكلمة «يشبههما» (این تعبیر به کلمه‌ی «شبیه بودن با هر دو») يشير إلى أنّ المراد الموافقة والمخالفة للظاهر. (اشاره میکند به اینکه مراد از موافقت و مخالفت، ظاهر قرآن است، چون خبری که موافق با ظاهر قرآن باشد میگوییم شبیه قرآن است، نه اینکه اگر خبری موافق با نص آیه‌ی قران باشد مثل او عین او میشود نه اینکه شبیه او بشود؛ نتیجه‌ی کلی که گرفتند این شد که موافقت با کتاب جزء مرجحات میشود)

۷

٥. مخالفة العامّة

پنجمین مرجحی که ذکر میکنند، مخالفت عامه میباشد: اگر دو خبر بودند یکی از این دو خبر موافق با قول عامه یعنی اهل سنت بود، و خبر دیگر مخالف با قول اهل سنت بود، میگویند خبر موافق با اهل سنت بر خبر موافق ترجیح دارد، میفرمایند روایاتی که در این ضمینه وارد شده است سه دسته روایت میباشد، یک گروه روایاتی است که مرحوم قطب راوندی در رساله‌ی خودشان در این باب نوشته‌اند، گروه دوم که مضمون خاصی دارد روایت دهمی است که ما در روایات باب تعارض ذکر کرده‌ایم، که دو سه روایت هم نظیر آن وجود دارد، گروه سوم مقبوله‌ی عمر ابن حنظله و آن روایاتی که شبیه این مقبوله هستند میباشد.

میفرمایند اما طائفه‌ی اول روایاتش قابل استناد نیست، بعلت اینکه این رساله مشکوک است که آیا مولفش قطب راوندی است، اگر قطب راوندی باشد حجت است و اگر غیر از او باشد حجت نیست، پس آن طائفه از اخبار که خیلی صریح در باب هستند حجت نیستند.

طائفه‌ی دوم روایت دهمی است که در ضمن اخبار تعارض ما ذکر کردیم، میفرمایند آن روایت هم مرسله است و روایت مرسله حجت نیست.

طائفه‌ی سوم که روایت مقبوله‌ی عمر بن حنظله میباشد، میفرمایند این مقبوله حجت است و دلالت هم میکند بر اینکه روایت مخالف با عامه ترجیح دارد بر روایت موافق با عامه.

پس نتیجه گیری بحث این میشود که پنج مرجح را علما ذکر کرده‌اند و ادعا نموده‌اند که این پنج مرجح مرجحات منصوصه است، دو مرجح را مرحوم مظفر قبول نکردند، یکی ترجیح به احدث و دیگری ترجیح به صفات راوی، و سه مرجح را قبول کردند شهرت، موافقت کتاب و مخالفت عامه.

۸

تطبیق (٥. مخالفة العامّة)

٥. مخالفة العامّة

إنّ الأخبار المطلقة الآمرة بالأخذ بما خالف العامّة وترك ما وافقها (اخباری که مطلق است در امر به اخذ به مخالفت با عامه و ترک چیزی که موافق با عامه است) كلّها منقولة عن رسالة للقطب الراونديّ (همه‌اش از رساله‌ای است که برای قطب راوندی است)، وقد نقل عن الفاضل النراقيّ أنّه قال: «إنّها غير ثابتة عن القطب ثبوتا شائعا (این رساله ثابت نشده است که از قطب راوندی باشد، ثبوتی که شایع باشد)، فلا حجّية فيما نقل عنها». (پس در آن روایاتی که از این رساله نقل شده است نمیتوان حجت دانست)

وهناك رواية مرسلة عن «الاحتجاج» تقدّمت في الرقم «١٠» لا حجّيّة فيها (حجت نیست)؛ لضعفها بالإرسال. (بخاطر اینکه این روایت مرسله است) فينحصر الدليل في المقبولة المتقدّمة (پس منحصر میشود دلیل در مقبوله‌ی عمر بن حنظله که گذشت)، وظاهرها ـ كما سبق قريبا ـ (ظاهر این روایت چنانچه گذشت) أنّ الترجيح بموافقة الكتاب ومخالفة العامّة (ترجیح به موافقت کتاب و مخالفت عامه)، بعد فرض حجّيّة الخبرين في أنفسهما (بعد از فرض حجیت هر دو خبر است باهم)، فتدلّ على الترجيح (پس دلالت میکند بر ترجیح)، لا على التمييز كما قيل. (نه بر تمییز چنانچه گفته شده است) 

والنتيجة أنّ المستفاد من الأخبار (نتیجه این میشود که آنچه که استفاده میشود از اخبار) أنّ المرجّحات المنصوصة ثلاثة (این است که مرجحات منصوصه سه تا میباشد): الشهرة، وموافقة الكتاب والسنّة، ومخالفة العامّة. وهذا ما استفاده الشيخ الكلينيّ قدس‌سره في مقدّمة «الكافي». (همین مطلب چیزی است که استفاده نموده است شیخ کلینی در مقدمه‌ی کافی)

۹

یک مطلب تاریخی خارج از کتاب در مورد چرایی اینکه باید مخالف عامه را اخذ کرد

بیان یک سوال از طرف اهل سنت در مورد مخالفت با عامه و جواب آن..

در صورت علاقه گوش دهید.

الوثوق بأقربيّتها إلى الواقع.

٢. أن تكون الشهرة العمليّة قديمة ـ أي واقعة في عصر الأئمّة عليهم‌السلام ، أو العصر الذي يليه الذي تمّ فيه جمع الأخبار وتحقيقها ـ. أمّا : الشهرة في العصور المتأخّرة فيشكل تقوية الرواية بها.

هذا من جهة الترجيح بالشهرة العمليّة في مقام التعارض ، أمّا : من جهة جبر الشهرة للخبر الضعيف ، مع قطع النظر عن وجود ما يعارضه فقد وقع نزاع للعلماء فيه. والحقّ (١) أنّها جابرة له إذا كانت قديمة أيضا ؛ لأنّ العمل بالخبر عند المشهور من القدماء ممّا يوجب الوثوق بصدوره. والوثوق هو المناط في حجّيّة الخبر ـ كما تقدّم ـ ، وبالعكس من ذلك إعراض الأصحاب عن الخبر ؛ فإنّه يوجب وهنه ، وإن كان راويه ثقة ، وكان قويّ السند ، بل كلّما قوي سند الخبر فأعرض عنه الأصحاب كان ذلك أكثر دلالة على وهنه.

وأمّا الثانية : ـ وهي الشهرة في الرواية ـ فإنّ إجماع المحقّقين قائم على الترجيح بها ، وقد دلّت عليه المقبولة المتقدّمة ، وقد جاء فيها «فإنّ المجمع عليه لا ريب فيه». والمقصود من «المجمع عليه» ، المشهور ، بدليل فهم السائل ذلك ؛ إذ عقّبه بالسؤال : «فإن كان الخبران عنكما مشهورين». ولا معنى لأن يراد من الشهرة الإجماع.

وقد يقال (٢) : إنّ شهرة الرواية في عصر الأئمّة عليهم‌السلام توجب كون الخبر مقطوع الصدور ، وعلى الأقلّ توجب كونه موثوقا بصدوره. وإذا كان كذلك فالشاذّ المعارض له ، إمّا مقطوع العدم ، أو موثوق بعدمه ، فلا تعمّه أدلّة حجّيّة الخبر. وعليه ، فيخرج اقتضاء الشهرة في الرواية عن مسألة ترجيح إحدى الحجّتين ، بل تكون لتمييز الحجّة عن اللاحجّة.

والجواب (٣) : أنّ الشاذّ المقطوع العدم لا يدخل في مسألتنا قطعا ، وأمّا : الموثوق بعدمه من جهة حصول الثقة الفعليّة بمعارضه فلا يضرّ ذلك في كونه مشمولا لأدلّة حجّيّة الخبر ؛ لأنّ الظاهر كفاية وثاقة الراوي في قبول خبره ، من دون إناطة بالوثوق الفعليّ بخبره.

__________________

(١) كما في فوائد الأصول ٤ : ٧٨٧ ـ ٧٨٩.

(٢) والقائل المحقّق الخراسانيّ في كفاية الأصول : ٥٠٩.

(٣) كما في نهاية الدراية ٣ : ٣٧١.

وقد تقدّم في حجّيّة خبر الثقة أنّه لا يشترط حصول الظنّ الفعليّ به ، ولا عدم الظنّ بخلافه. (١)

٤. الترجيح بموافقة الكتاب :

في ذلك روايات كثيرة :

منها : مقبولة ابن حنظلة المتقدّمة.

ومنها : خبر الحسن بن الجهم المتقدّم. فقد جاء في صدره : قلت له : تجيئنا الأحاديث عنكم مختلفة؟ قال : «ما جاءك عنّا فقسه على كتاب الله ـ عزّ وجلّ ـ وأحاديثنا ، فإن كان يشبههما فهو منّا ، وإن لم يكن يشبههما فليس منّا».

قال في «الكفاية» : «إنّ في كون أخبار موافقة الكتاب أو مخالفة القوم من أخبار الباب نظرا ، وجهه قوّة احتمال أن يكون الخبر المخالف للكتاب في نفسه غير حجّة ، بشهادة ما ورد في أنّه زخرف وباطل ، وليس بشيء ، أو أنّه لم نقله ، أو أمر بطرحه على الجدار ...» (٢).

أقول (٣) : في مسألة موافقة الكتاب ، ومخالفته طائفتان من الأخبار :

الأولى : في بيان مقياس أصل حجّيّة الخبر ، لا في مقام المعارضة بغيره ، وهي التي ورد فيها التعبيرات المذكورة في «الكفاية» : «إنّه زخرف وباطل ...» إلى آخره (٤). فلا بدّ أن تحمل هذه الطائفة على المخالفة لصريح الكتاب ؛ لأنّه هو الذي يصحّ وصفه بأنّه زخرف وباطل ، ونحوهما.

والثانية : في بيان ترجيح أحد المتعارضين. وهذه لم يرد فيها مثل تلك التعبيرات ، وقد قرأت بعضها. وينبغي أن تحمل على المخالفة لظاهر الكتاب ، لا لنصّه ، لا سيّما أنّ مورد بعضها ـ مثل المقبولة ـ في الخبر الذي لو كان وحده لأخذ به ، وإنّما المانع من الأخذ به وجود المعارض ؛ إذ الأمر بالأخذ بالموافق وترك المخالف وقع في المقبولة ، بعد

__________________

(١) تقدّم في الصفحتين : ٤٩٥ ـ ٤٩٧.

(٢) كفاية الأصول : ٥٠٥.

(٣) هذا الجواب أيضا أفاده المحقّق الأصفهانيّ في نهاية الدراية ٣ : ٣٧٣ واستفاد منه تلميذه المصنّف في المقام.

(٤) راجع : وسائل الشيعة ١٨ : ٧٥ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي.

فرض كونهما مشهورين قد رواهما الثقات ، ثمّ فرض السائل موافقتهما معا للكتاب بعد ذلك ؛ إذ قال : «فإن كان الفقيهان عرفا حكمه من الكتاب ، والسنّة». ولا يكون ذلك إلاّ الموافقة لظاهره ، وإلاّ لزم وجود نصّين متباينين في الكتاب ، كلّ ذلك يدلّ على أنّ المراد من مخالفة الكتاب في المقبولة مخالفة الظاهر ، لا النصّ.

ويشهد لما قلناه أيضا ما جاء في خبر الحسن ، المتقدّم : «فإن كان يشبههما فهو منّا» ؛ فإنّ التعبير بكلمة «يشبههما» يشير إلى أنّ المراد الموافقة والمخالفة للظاهر.

٥. مخالفة العامّة

إنّ الأخبار المطلقة الآمرة بالأخذ بما خالف العامّة وترك ما وافقها كلّها منقولة عن رسالة للقطب الراونديّ ، (١) وقد نقل (٢) عن الفاضل النراقيّ أنّه قال : «إنّها غير ثابتة عن القطب ثبوتا شائعا ، فلا حجّية فيما نقل عنها».

وهناك رواية مرسلة عن «الاحتجاج» (٣) تقدّمت في الرقم (١٠) (٤) لا حجّيّة فيها ؛ لضعفها بالإرسال. فينحصر الدليل في المقبولة المتقدّمة (٥) ، وظاهرها ـ كما سبق قريبا ـ أنّ الترجيح بموافقة الكتاب ومخالفة العامّة ، بعد فرض حجّيّة الخبرين في أنفسهما ، فتدلّ على الترجيح ، لا على التمييز كما قيل. (٦)

والنتيجة أنّ المستفاد من الأخبار أنّ المرجّحات المنصوصة ثلاثة : الشهرة ، وموافقة الكتاب والسنّة ، ومخالفة العامّة. وهذا ما استفاده الشيخ الكلينيّ قدس‌سره في مقدّمة «الكافي». (٧)

__________________

(١) والناقل صاحب الوسائل في : وسائل الشيعة ١٨ : ٨٤ ـ ٨٥.

(٢) والناقل المحقّق الأصفهانيّ في : نهاية الدراية ٣ : ٣٧٤.

(٣) الاحتجاج ٢ : ٣٥٧.

(٤) تقدّمت في الصفحة ٥٧٥.

(٥) أي مقبولة ابن حنظلة.

(٦) أي كما قيل بدلالتها على تمييز الحجّة عن اللاحجّة. والقائل هو المحقّق الخراسانيّ في كفاية الأصول : ٥٠٦.

(٧) الكافي ١ : ٥٧ ، باب اختلاف الحديث من كتاب فضل العلم.