درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۵۲: مباحث حجت ۳۴

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

حجیت ظواهر کتاب

بحث ما در حجیت ظاهر بود، مرحوم مظفر فرمودند دلیل بر حجیت ظهور یک دلیل عقلی است که مرکب از دو مقدمه است، مقدمه‌ی اول این بود که عقلا به ظهور عمل میکنند و بناء عقلا بر حجیت ظاهر است مطلقا، گفتیم که به مقدمه‌ی اول چهار قید زده شده است و چهار مطلب در این رابطه گفته شده است که هر چهار مطلب را بیان کردیم، و حق در مسئله را ذکر کردیم.

مقدمه‌ی دوم این بود که شارع هم از حجیت ظاهر منع نکرده است، و ردع و منعی از حجیت ظهور ندارد بعد نتیجه گرفتیم که ظاهر حجت است مطلقا، به مقدمه‌ی دوم یک قید زده شده است که آن قید از سوی علمای اخباری شیعه میباشد اخباریین میگویند ما قبول داریم که شارع فرموده است ظاهر حجت است، و نهی نکرده است از حجیت ظهور مگر در یک مورد، در یک مورد ما دلیل داریم که شارع مقدس از حجیت ظهور منع کرده است، و آن مورد قرآن کریم است، در رابطه با قرآن کریم دلیل خاص داریم که شارع مقدس از عمل به ظاهر قرآن ما را منع کرده است، پس این مقدمه‌ی دوم شما تخصیص میخورد به قرآن مجید یعنی شارع منع از ظهور نکرده است مگر در قرآن کریم، این عنوان بحث است.

چهار مطلب را در اینجا مرحوم مظفر میفرمایند: مطلب اول مراد اصولیین از حجیت ظاهر قرآن چیست؟ اصولیین که میگویند ظاهر قرآن حجت است یعنی چه؟ مقصودشان چیست؟

مطلب دوم: اخباریین که میگویند ظاهر قرآن حجت نیست، مقضودشان چیست؟

مطلب سوم: اقامه‌ی دلیل میکنند بر قول اصولیین، یعنی دلیل ذکر میکنند برای کسانی که قائل به حجیت ظاهر قرآن هستند.

مطلب چهارم: ادله‌ی اخباریین را بر عدم حجیت ظاهر نقل میکنند و رد میکنند.

پس چهار مطلب را با این عناوین در این بحث ذکر میکنند.

اما مطلب اول: مراد اصولیین از اینکه ظاهر قرآن حجت است یعنی چه؟ در اینجا ایشان سه نکته را ذکر میکنند: ۱. میفرمایند اصولیین که میگویند ظاهر قرآن حجت است مرادشان این نیست که تمام آیات قرآن کریم حجت است و قابل این است که انسان به آنها تمسک کنند، چرا؟ بعلت اینکه اصولیین قبول دارند که در قرآن محکمات است و متشابهات مجمل هستند، قابل تفسیر نمیباشند، پس مراد اصولیین چیست؟ مراد اصولیین از حجیت آیات قرآن یعنی حجیت آیات محکمات قرآن، که آیات محکمات شامل نص است و ظاهر، و تشخیص بین محکمات و متشابهات قرآن هم کار مشکلی نیست، «الم» از متشابهات قرآن است و مجمل است، «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام» مبین و محکم است، پس نکته‌ی اول این شد که مراد از اصولیین که میگویند آیات قرآن حجت است، یعنی آیات محکمات قرآن و این محکمات تمییز و تشخیصش از متشابهات کار مشکلی نمیباشد. ۲. میفرمایند اصولیین که میگویند ظاهر قرآن حجت است و به آیات قرآن عمل میکنیم معنایش این نیست که بدون فحص قرینه به سرعت میتوان به آیات قرآن عمل کرد، مرادشان این نیست که شما تا «احل الله البیع» را در قرآن دیدید بدون اینکه جستجو کنید که شاید قرینه‌ای باشد، شاید مقید و مخصص داشته باشد، بدون این حرف‌ها هم میتوانید بر طبق این آیه عمل کنید بعد فتوا بدهید، مراد اصولیین این نیست که بدون فحص جایز است عمل به ظاهر قرآن، بلکه مراد اصولیین این است که بعد از فحص کامل و یأس از قرینه عمل به ظاهر قرآن جایز نیست، در بحث عام و خاص گفتیم جایز نیست عمل به عام قبل از فحص از عمل به مخصص، این هم نکته‌ی دوم که عمل به ظاهر و محکمات قرآن بعد از فحص از مخصص است. ۳. اصولیین که میگویند ظاهر قرآن حجت است و انسان میتواند حکم را، از قرآن استخراج کند معنایش این نیست که هر انسانی ولو عامی و عوام باشد میتواند حکم شرعی را از قرآن استخراج کند، بلکه مرادمان این است که انسانی که به قواعد عربی قائل باشد و مقدمات اجتهاد را خوانده باشد و قدرت بر استنباط داشته باشد میتواند حکم شرعی را از ظواهر قرآن استخراج کند، ولو ظهور قرآن همه جا و در همه‌ی موارد وجود دارد، ولی کسی میتواند این ظهور را کشف کند که عالم و متخصص به امور قرآنی باشد، و بعد اضافه میکنند میفرمایند این مسئله اختصاص به قرآن ندارد و هر کتاب علمی این چنین است، هر کتاب علمی ظهوری دارد ولی از آن ظهور کسانی استفاده میکنند که عالم به آن علم و متخصص نسبت به آن علم باشند، امکان دارد یک کتاب فارسی فلسفی باشد، یک انسانی به تمام ادبیات فارسی تسلط دارد اما از آن کتاب هیچ چیزی نمیفهمد، اینجا این کتاب ظهورش است اما کسی میتواند این ظهور را کشف کند که متخصص نسبت به این علم باشد، حالا قرآن هم چنین است ظاهر قرآن برای کسی حجت است، کسی میتواند از ظاهر قرآن احکام شرعیه را استخراج کند که این فرد و این انسان متخصص نسبت به علوم قرآنی باشد.

پس با این سه نکته مقصود اصولیین از اینکه میگویند ظاهر قرآن حجت است معلوم شد، اولا میگویند ظاهر قرآن یعنی محکمات قرآن حجت است، ثانیا محکمات و ظواهر قرآن بعد از فحص حجت است، ثالثا حجت است در نزد عالم و متخصص و نه در نزد عامی و شبه عامی، پس این مراد اصولیین است از حجیت ظواهر کتاب.

۴

تطبیق (حجیت ظواهر کتاب)

ه. حجّيّة ظواهر الكتاب

نسب إلى جماعة من الأخباريّين القول بعدم حجّيّة ظواهر الكتاب العزيز (نسبت داده شده است به جماعتی از اخباریین قول به حجت نبودن ظواهر کتاب عزیز)، وأكّدوا: (تاکید کردند آنها) أنّه لا يجوز العمل بها (جایز نیست عمل به ظواهر قرآن) من دون أن يرد بيان وتفسير لها (بدون اینکه وارد شود بیان و تفسیری برای این ظواهر قرآن) من طريق آل البيت عليهم‌السلام. (از طریق اهل بیت علیهم السلام، آقایان اخباری میگویند هر آیه‌ای از آیات قرآن که یک روایتی آن را تفسیر کرد، حجت است برای ما، ولی هر آیه‌ای از قرآن که ظهوری در معنا هم داشت اما روایتی در کنارش وارد نشده بود ما عمل به آن آیه نمیتوانیم داشته باشیم و ظواهرش برای ما حجت نیست)

أقول: إنّ القائلين بحجّيّة ظواهر الكتاب: (از اینجا وارد میشوند در آن مطلب اولی که عرض کردیم و آن مطلب این است که مقصود اصولیین که میگویند ظاهر کتاب حجت است چیست؟)

١. لا يقصدون حجّيّة كلّ ما في الكتاب (قصد نمیکنند حجیت تمام آیات قرآن را)، وفيه آيات محكمات (در قرآن آیات محکمات وجود دارد)، وأخر متشابهات. (و آیات متشابه و مجمل وجود دارد) بل المتشابهات لا يجوز تفسيرها بالرأي. (متشابهات جایز نیست تفسیرشان به رای خود، نمیشود انسان از پیش خودش متشابهات را تفسیر کند) ولكنّ التمييز بين المحكم والمتشابه (لکن تمییز بین محکم و متشابه) ليس بالأمر العسير على الباحث المتدبّر (بر کسی که بحث کننده است و دارای تدبر و تعقل و دقت است تشخیص محکم از متشابه کار سختی نیست)؛ إذا كان هذا ما يمنع من الأخذ بالظواهر التي هي من نوع المحكم. (اگر بوده باشد این تشابه چیزی که منع میکند از اخذ به ظواهر، آنچنان ظواهری که این ظواهر از نوع محکمات میباشد)

٢. لا يقصدون ـ أيضا ـ بالعمل بالمحكم من آياته جواز التسرّع بالعمل به من دون فحص كامل (قصد نمیکنند علمای اصولی از عمل نمودن به محکم از آیات قرآن جواز سرعت گرفتن به عمل به آن محکم را بدون فحص کامل) عن كلّ ما يصلح (از هر چه که صلاحیت دارد) لصرفه عن الظهور في الكتاب والسنّة (تغییر دادن محکم را از آن ظهور خودش از کتاب و سنت؛ علما که میگویند ظاهر کتاب و سنت حجت است مراد این نیست که تا یک روایت و آیه دیدیم سریع به آن عمل میکنیم، بدون اینکه فحص از قرینه داشته باشیم، نخیر قبلا جستجو میکنیم بعد از فحص کامل از قرینه علم میکنیم) من نحو الناسخ، والمخصّص، والمقيّد، وقرينة المجاز... (آن چیزی که صلاحیت دارد تغییر محکم را از ظهور خودش، چیست؟ بیان است از ناسخ و مخصص و مقید یا قرینه‌ی مجاز و....، پس بنابراین عالم اصولی میگوید اول فحص از ناسخ و مخصص و قرینه‌ی مجاز میکنیم بعد به این آیه عمل میکنیم)

٣. لا يقصدون ـ أيضا ـ (قصد نمیکنند علمای اصول) أنّه يصحّ لكلّ أحد (اینکه صحیح است برای هر شخصی) أن يأخذ بظواهره (اینکه اخذ کند به ظواهر قرآن) وإن لم تكن له سابقة معرفة، وعلم، ودراسة (ولو علمای اصول نمیگویند هر کسی میتواند استنباط کند از ظاهر قرآن ولو برای آن فرد سابقه‌ی معرفت و علم و درک نباشد) لكلّ ما يتعلّق بمضمون آياته. (برای آنچه که متعلق به مضمون آیات قرآن است) فالعاميّ وشبه العاميّ (عامی و شبه عامی، یعنی کسی که در اولین پله‌های فهم و درک است یا کسی که با یک کتاب فرهنگ لغت مثلا با چهارتا لغت آشنا است، این شبه عامی است و عالم نیست و نمیتواند حکم را از قرآن استخراج کند) ليس له أن يدّعي فهم ظواهر الكتاب، والأخذ بها. (پس عامی و شبهه عامی نمیباشد برای او اینکه ادعا کند فهم ظواهر کتاب و عمل بر طبق آن ظواهر کتاب را)

وهذا أمر لا اختصاص له بالقرآن (این مطلب اختصاص به قرآن ندارد، هر کتابی و هر کلامی که دارای مضمون عالی میباشد کسی که میتواند به آن کتاب میتواند عمل کند که در آن ضمینه متخصص باشد)، بل هذا شأن كلّ كلام (بل این شأن هر کلامی است که) يتضمّن المعارف العالية والأمور العلميّة (متضمن باشد معارف عالیه و امور علمیه را)، وهو يتوخّى الدقّة في التعبير. (و این طلب میکند دقت در تعبیر را، یعنی هر کلامی را که دارای معارف عالیه باشد که این کلام طلب میکند دقت در تعبیر را نیاز به تخصص دارد، مثل داستان و تاریخ و رمان نیست که انسان دقت در تعبیر هم نداشته باشد مهم نیست و از آن کلام میتواند استفاده کند، مطالب علمی نیاز به دقت تعبیر دارد و هر کسی نمیتواند از آن استفاده کند) ألا ترى أنّ لكلّ علم أهلا (آیا نمیبنی که برای هر علمی اهلی است که) يرجع إليهم في فهم مقاصد كتب ذلك العلم (رجوع میشود به همین متخصصین و اهل علم در فهم مقاصد کتب این علم)، وأنّ له أصحابا (برای هر علمی اصحابی است که) يؤخذ منهم آراء ما فيه من مؤلّفات؟ (اخذ میشود از این اصحاب آراء آنچه که در این علم است از مولفات، انسان خودش بنفسه نمیتواند یک کتابی که در فلسه یا عرفان یا.. نوشته شده است را خودش بفهمد، بلکه نیاز به انسانی دارد که متخصص به آن علم هستند) مع أنّ هذه الكتب والمؤلّفات لها ظواهر (با اینکه این کتب و مولفات برایش ظواهری است) تجري على قوانين الكلام (که این ظاهر جاری میشود بر قوانین کلام، یعنی تمام کتب مذهبی و اصولی و فقهی که شما نگاه کنید جز مبتدا و خبر و فعل و فاعل نیست اما هر کسی نمیتواند از آنها استفاده کند)، وأصول اللغة، وسنن أهل المحاورة، هي حجّة على المخاطبين بها، وهي حجّة على مؤلّفيها (که این مولفات حجت هستند برای کسانی که مخاطب آن هستند نه هر کسی)، ولكن لا يكفي للعاميّ أن يرجع إليها ليكون عالما بها (لکن کافی نیست برای عامی اینکه رجوع کند به این کتب، برای اینکه عامل به این کتب بشود)، أو يحتجّ بها (یا بعد بتواند استدلال بکند به این کتب)، أو يحتجّ بها عليه (یا استدلال شود به این مولفات به این عامی)، بغير تلمذة على أحد من أهلها (بدون شاگردی بر شخصی که اهل این کتب و مولفات است)، ولو فعل ذلك هل تراه لا يؤنّب على ذلك، ولا يلام؟ (اگر شخص عامی این کار را بکند، آیا سرزنش نمیشود بر این مطلب که تو را به فلسفه یا عرفان یا اصول یا... چه؟)

وكلّ ذلك لا يسقط ظواهرها عن كونها حجّة في نفسها (و تمام این مطلب که شخص عامی نمیتواند اخذ به این کتب کند، ساقط نمیکند ظواهر این کتب را از بودن این ظواهر حجت فی نفسه، با اینکه ظاهر این کتب حجت است ولی برای عامی حجت نیست)، ولا يخرجها عن كونها ظواهر يصحّ الاحتجاج بها. (و خارج نمیکند این کتب را از بودن این کتب ظواهری که صحیح است استدلال به این کتب؛ پس بنابراین کتب مختلف و متفاوت ظواهر دارند ولی این ظواهر برای کسانی است که اهل آن علم باشند، همین نکته را ما در ظواهر قرآن هم میگوییم)

وعلى هذا، فالقرآن الكريم ـ إذ نقول: إنّه حجّة على العباد (اگر ما قائل میشویم که قرآن حجت بر عباد است) ـ فليس معنى ذلك (معنایش این نیست که) أنّ ظواهره كلّها هي حجّة بالنسبة إلى كلّ أحد (اینکه تمام ظواهرش حجت است به نسبت هر شخصی)، حتى بالنسبة إلى من لم يتزوّد بشيء من العلم، والمعرفة. (حتی نسبت به آن شخصی که زاد و توشه ندارد به علم و شناخت و عرفان، پس بنابراین ما میگوییم ظاهر کتاب حجت است برای متخصصین {استاد در حال پاسخ دادن به سوال شاگردان...})

۵

مراد اخباریین و اشکال به آن

مطلب دوم مراد از قول اخباریین که میگویند ظاهر کتاب حجت نیست یعنی چه؟ این مراد اخباریین دو احتمال دارد، احتمال اول این است که میگوییم مرادشان همین حرفی است که علمای اصولی میگویند، یعنی اخباریین مرادشان از این حرف که میگویند ظاهر کتاب حجت نیست این است که ظاهر کتاب بدون فحص از قرینه و برای عامی حجت نیست، این یک احتمال است، اگر مراد اخباریین این احتمال باشد، پس ما هم قبول داریم و حرف ما هم همین است، اما اگر مرادشان این است که ظاهر کتاب مطلقا حجت نیست، چه فحص از قرینه بشود و چه نشود و چه برای عامی باشد و چه برای عالم باشد، مطلقا ظاهر کتاب حجت نیست، فقط آیه‌ای حجت است که در کنارش روایت باشد، اگر مرادتان این باشد ما این حرف را قبول نداریم، چرا؟ به دو دلیل، از اینجا در حقیقت وارد میشوند در ذکر ادله‌ی خودشان بر حجیت ظاهر قرآن که با اقامه‌ی این دو دلیل در حقیقت قول اخباریین و ادعای آنها را ابطال میکنند، میفرمایند شما میگویید مراد این است که ظاهر قرآن حجت نیست {صدای استاد قطع میشود...} هرجا روایت در کنار قرآن باشد آن آیه حجت است والا ظاهر کتاب بنفسه حجت نیست، اگر مرادشان این باشد این حرف باطل است به دو علت:

دلیل اول: میفرمایند ما چهار دسته و چهار گروه روایت داریم که این روایات مضمونشان این است که ظاهر قرآن حجت است، چهار دسته از روایات داریم که مضمونشان این است که ظاهر قرآن حجت است:

قسم اول: اخباری علاجیه است، در باب تعارض در این کتاب خواهیم خواند روایاتی داریم که مضمونشان این است که اگر دو خبر با هم تعارض کردند یکی از این دو خبر موافق با قرآن بود اخذ کنید، و آن‌هایی که مخالف با ظاهر قرآن است را اخذ نکنید، در باب تعارض آن روایتی حجت است که موافق با ظاهر کتاب باشد، پس معلوم میشود ظاهر کتاب حجت است که ملاک برای یک روایت میشود، اگر خود ظاهر کتاب حجت نباشد معنا ندارد که ظاهر کتاب ملاک حجت یک روایت بشود.

قسم دوم: از اینها بالاتر است، روایاتی داریم که مستقیما ائمه‌ی معصومین میفرمایند «هر روایتی که مخالف با قرآن بود چه در باب تعارض و غیر تعارض آن را طرح کنید و کنار بگذارید» اینجا مطلق است و اختصاص به باب تعارض ندارد، هر روایتی که مخالف با قرآن بود آن را طرح کنید و کنار بگذارید، پس معلوم میشود ملاک حجیت ظاهر قرآن است.

قسم سوم: در باب شروط معاملات روایاتی داریم که انسان در ضمن هر معامله‌ای انسان شرطی داشته باشد آن شرط لازم الاجراست مگر شرطی که مخالف با ظاهر کتاب باشد، پس معلوم میشود ظاهر قرآن واجب العمل است.

قسم چهارم: روایاتی که رسما ائمه‌ی معصومین در استنباط حکم شرعی استدلال نموده‌اند به آیات قرآن، ائمه‌ی معصومین در استنباط حکم شرعی رسما استدلال نموده‌اند به پاره‌ای از آیات قرآن و ظاهر قرآن مجید، مثلا زراره از امام سوال میکند که در مسح سر چگونه سر را مسح کنم؟ امام میفرمایند «همین قدر که دستت را به قسمتی از سرت کشیدی مسح محقق میشود» زراره تعجب میکند چون اهل سنت فتوایش این است که کل سر باید مسح و شسته شود، زراره سوال میکند که «آقا این حکم را از کجا آورده‌اید؟» امام میفرمایند این حکم را از ظاهر قرآن استفاده کرده ام، آیه‌ی قرآن میگوید «وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ» از کلمه‌ی «باء» در اینجا استفاده کرده‌اند یعنی مسح کنید به بعضی از قسمت سر، اینکه در این آیه از باء استفاده کرده‌اند این را میرساند.

پس چهار طائفه از روایات داریم که در این چهار طائفه از روایات حکم شده است که ظاهر قرآن حجت است.

دلیل دوم: میفرمایند ما به اخباریین میگوییم که شما که میگویید ظاهر قرآن حجت نیست احکام شرعیه را از کجا به دست میاورید؟ احکام شرعی را شما از ظاهر روایات به دست میاورید، خب همین حرفایی را که شما در ظاهر کتاب میزنید ما همین حرف‌ها را در ظاهر روایات برمیگردانیم، شما در باب قرآن مجید میگویید قرآن محکم دارد متشابه دارد مجمل دارد ناسخ دارد و.... پس حجت نیست برای ما ظاهرش، ما همین حرف‌ها را در باب سنت و روایات میزنیم، روایات ائمه‌ی معصومین مضامین عالیه دارند در این روایات ناسخ و منسوخ است، در این روایات مخصصات و مجازات است پس نمیشود به ظاهر آنها عمل کرد و برای ما حجت نیست، در حالی که شما این حرف را نمیزنید و میگویید که ظاهر سنت حجت است، چه فرقی بین این دو هست؟ بعد میگویند از این بالاتر سنت دو خصوصیت دارد که باعث میشود از کتاب یک مرحله پایین‌تر باشد، یک خصوصیت سندی و یک خصوصیت دلالتی، خصوصیت سندی میفرمایند سند قرآن قطعی است ولی سند روایات قطعی نیست، و خیلی حرف در مورد سند روایات است، پس اینجا قرآن یک وجه قوت پیدا کرد، و ثانیا از جهت دلالت ما این کلمات قرآن را یقیین داریم وحی است به شخص پیامبر و تک تک کلمات مربوط به شارع مقدس و ذات مقدس پروردگار است، اما در الفاظ روایات ما همچین یقینی نداریم چرا؟ چون در نقل و ذکر روایت نقل به معنا جایز است، یعنی جایز است راوی عین عبارت‌های امام را نقل نکند حکم را از امام بگیرد اما به هر لفظی که دلش میخواهد این حکم را بیان کند، خب امکان دارد اینجا این لفظی که بیان کرده است درست نباشد، دقیقا مقصود امام را به ما تفهیم نکرده باشد، پس از نظر دلالت هم روایات ضعیف‌تر از آیات هستند، چطور میشود در ظاهر قرآن به دو خصوصیت اقوا میگویید حجت نیست اما وقتی به روایات میرسیم با دو خصوصیت ضعیف‌تر میگویید ظاهر روایات حجت میباشد.

پس ما فرقی نمیبینیم بین کتاب و سنت اگر ظاهر کتاب حجت نیست پس ظاهر سنت هم حجت نیست.

۶

تطبیق (مراد اخباریین و اشکال به آن) (۱)

وحينئذ نقول لمن ينكر حجّيّة ظواهر الكتاب: (میگوییم به کسی که انکار میکند حجیت ظواهر کتاب را که) ما ذا تعني من هذا الإنكار؟ (چه قصد میکنی از این انکار؟)

١. إن كنت تعني هذا المعنى الذي تقدم ذكره (اگر قصد میکنی همین معنایی را که الان گذشت، که همان حرف اصولی است) ـ وهو عدم جواز التسرّع بالأخذ بها (که این مطلبی که مقدم شده بود، عدم جواز تسرّع به اخذ به این ظواهر قرآن است) من دون فحص عمّا يصلح لصرفها عن ظواهرها (بدون فحص از آن چه که صلاحیت دارد برای تغییر این آیات قرآن را از ظواهر خودش)، وعدم جواز التسرّع بالأخذ بها (و عدم جواز تسرّع به اخذ به این ظواهر قرآن) من كلّ أحد (از سوی هر شخصی) ـ فهو كلام صحيح. (که حرف درستی است) وهو أمر طبيعيّ في كلّ كلام عال رفيع (این یک امر طبیعی است در هر کلام عالی و رفیعی، هر کلامی که برای مضامین عالیه باشد اینطور است که انسان نمیتواند قبل از فحص به ظواهرش عمل کند)، وفي كلّ مؤلّف في المعارف العالية. (در هر کتابی که تألیف شده است در معارف عالیه مطلب همین است) ولكن قلنا (لکن ما گفتیم): إنّه ليس معنى ذلك (معنای این حرف این نمیشود که) أنّ ظواهره مطلقا ليست بحجّة (اینکه ظواهر قرآن مطلقا حجت نیست) بالنسبة إلى كلّ أحد. (به نسبت هر شخصی؛ اگر مرادتان این است که ما هم قبول داریم)

٢. وإن كنت تعني الجمود على خصوص ما ورد من آل البيت عليهم‌السلام (اگر قصد میکنید جمود در مورد روایاتی که از اهل بیت وارد شده است) ـ على وجه لا يجوز التعرّض لظواهر القرآن (بر وجهی که جایز نیست تعرض و اخذ به ظواهر قرآن مطلقا)، والأخذ بها مطلقا فيما لم يرد فيه بيان من قبلهم (در جایی که وارد نشده است روایتی از ائمه‌ی معصومین)، حتى بالنسبة إلى من يستطيع فهمه من العارفين بمواقع الكلام (حتی نسبت به کسی که استطاعت دارد فهم قرآن را از آن اشخاصی که عارف به مواقع کلام)، وأساليبه (اسالیب کلام)، ومقتضيات الأحوال، مع الفحص عن كلّ ما يصلح للقرينة (به فحص از آن چیزی که صلاحیت دارد برای اینکه قریه شود)، أو ما يصلح لنسخه ـ فإنّه أمر لا يثبته ما ذكروه له من الأدلّة. (این یک امری است که ثابت نمیکند آن را آنچه را که ذکر کرده‌اند علمای اخباری از ادله یشان، ادله‌ی آنها این مطلب را ثابت نمیکند)

۷

تطبیق (مراد اخباریین و اشکال به آن) (۲)

كيف؟ (از اینجا میخواهند وارد شوند بر ادله‌ی خودشان بر حجیت ظواهر کتاب) وقد ورد عنهم عليهم‌السلام إرجاع الناس إلى القرآن الكريم (چگونه است که وارد شده است از ائمه‌ی معصومین ارجاع دادن مردم به قرآن کریم)، مثل ما ورد من الأمر بعرض الأخبار المتعارضة عليه (مثل آنجایی که وارد شده است به عرضه کردن اخبار متعارضه را به قرآن، روایت داریم اگر دو خبر متعارض شد آنها را عرضه کن بر کتاب الله آنکه مطابق با قرآن بود و اخذ کن و آنکه مطابق نبود حذف کن)، بل ورد عنهم ما هو أعظم من ذلك (بلکه وارد شده است از ائمه‌ی معصومین بالاتر از این)، وهو عرض كلّ ما ورد عنهم على القرآن الكريم (عرضه نمودن تمام روایاتی که وارد شده است از ائمه‌ی معصومین بر قرآن کریم، نه تنها در باب تعارض بلکه تمام روایات‌ها)، كما ورد عنهم (کما اینکه وارد شده است از ائمه‌ی معصومین) الأمر بردّ الشروط المخالفة للكتاب في أبواب العقود (امر به رد شروطی که مخالف با کتاب است در ابواب عقود)، ووردت عنهم أخبار خاصّة دالّة على جواز التمسّك بظواهره (و همچنین وارد شده است از ائمه‌ی معصومین اخبار خاصه‌ای که دلالت میکند بر جواز بر تمسک ظاهر کتاب)، نحو قوله عليه‌السلام لزرارة لمّا قال له (زمانی که زراره به امام عرض کرد که): من أين علمت أنّ المسح ببعض الرأس؟ (شما از کجا استنباط کردید که مسح به بعضی از سر است) فقال عليه‌السلام: «لمكان الباء» (امام فرمودند به خاطر جایگاه «باء»)، ويقصد الباء من قوله «تعالى»: «وَامْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ». فعرّف زرارة (امام نشان دادند به شخص زراره) [أنّه] كيف يستفيد الحكم من ظاهر الكتاب. (که چگونه امام استفاده میکنند حکم را از ظاهر کتاب)

ثمّ إذا كان يجب الجمود على ما ورد من أخبار بيت العصمة (سپس اگر واجب است جمود بر چیزی که وارد شده است از اخبار اهل بیت عصمت و طهارت) فإنّ معنى ذلك هو الأخذ بظواهر أقوالهم (معنای حرف شما این است که واجب است اخذ به ظواهر روایات معصومین)، لا بظواهر الكتاب. (نه به ظواهر کتاب) وحينئذ ننقل الكلام إلى نفس أخبارهم (در این هنگام نقل میکنیم کلام را به خود اخبار معصومین)، حتى فيما يتعلّق منها بتفسير الكتاب (حتی آن روایاتی که در تفسیر قرآن وارد شده است، که شما میگویید به کمک آن روایات میتوانیم کتاب را تفسیر کنیم)، فنقول: هل يكفي لكلّ أحد أن يرجع إلى ظواهرها (آیا کافی است برای هر فردی که رجوع کند به ظواهر کتاب) من دون تدبّر وبصيرة ومعرفة (بدون تدبر و بصیرت و شناخت)، ومن دون فحص عن القرائن (و بدون فحص از قرینه)، واطّلاع على كلّ ما دخل في مضامينها؟ (اطلاع پیدا کردن بر همه‌ی چیزهایی که دخالت دارد در مضامین آن روایات، آیا بدون فحص قرینه عمل به روایات جایز است؟ قطعا شما میگویید جایز نیست، قطعا هم میگویید بعد از فحص از قرینه عمل به ظاهر روایات جایز است، خب میگوییم چرا در قرآن همین حرف را نمیزنید)

بل هذه الأخبار لا تقلّ من هذا الجهة عن ظواهر الكتاب (بلکه این اخبار کمتر نمیباشد از این جهت از ظواهر کتاب، یعنی ظاهر این اخبار هم مثل ظاهر کتاب است و مجمل دارد مبین دارد ظاهر دارد و... چرا در آنجا حجت است و در اینجا حجت نیست)، بل الأمر فيها أعظم (بلکه امر در ظواهر روایات اعظم است)؛ لأنّ سندها يحتاج إلى تصحيح، وتنقيح، وفحص (بخاطر اینکه سند آن نیاز به تصحیح و تنقیح و فحص دارد)؛ ولأنّ جملة منها منقولة بالمعنى (جمله‌ای از این روایات نقل به معنا است)، وما ينقل بالمعنى (و آن روایاتی که نقل به معنا است) لا يحرز فيه نصّ ألفاظ المعصوم (احراز نمیشود در آنها نص الفاظ معصوم)، وتعبيره، ولا مراداته. ولا يحرز في أكثرها أنّ النقل كان لنصّ الألفاظ. (و احراز نمیشود در اکثر این روایات که نقل برای نص الفاظ بوده است؛ پس بنابراین با این اشکالاتی که مطرح است در این مورد ما میتوانیم بگوییم که اگر ظاهر قرآن حجت نباشد ظاهر روایات هم به طریق اولی حجت نیست)

مثل هذا الاحتمال ، سواء أمكن أن يعثر على هذه القرينة بعد الفحص ـ لو كانت ـ أم لم يمكن.

٤. ثمّ على تقدير تسليم الفرق في حجّيّة الظهور بين المقصودين بالإفهام ، وبين غيرهم ، فالشأن كلّ الشأن في انطباق ذلك على واقعنا بالنسبة إلى الكتاب العزيز ، والسنّة.

أمّا : الكتاب العزيز فإنّه من المعلوم لنا أنّ التكاليف التي يتضمّنها عامّة لجميع المكلّفين ، ولا اختصاص لها بالمشافهين. وبمقتضى عمومها يجب ألاّ تقترن بقرائن تخفى على غير المشافهين. بل لا شكّ في أنّ المشافهين ليسوا وحدهم المقصودين بالإفهام بخطابات القرآن الكريم.

وأمّا : السنّة فإنّ الأحاديث الحاكية لها على الأكثر تتضمّن تكاليف عامّة لجميع المكلّفين ، أو المقصود بها إفهام الجميع ، حتى غير المشافهين ، وقلّما يقصد بها إفهام خصوص المشافهين في بعض الجوابات على أسئلة خاصّة. وإذا قصد ذلك فإنّ التكليف فيها لا بدّ أن يعمّ غير السائل بقاعدة الاشتراك. ومقتضى الأمانة في النقل ، وعدم الخيانة من الراوي ، المفروض فيه ذلك أن ينبّه على كلّ قرينة دخيلة في الظهور ، ومع عدم بيانها منه يحكم بعدمها.

ه. حجّيّة ظواهر الكتاب

نسب إلى جماعة من الأخباريّين القول بعدم حجّيّة ظواهر الكتاب العزيز (١) ، وأكّدوا : أنّه لا يجوز العمل بها من دون أن يرد بيان وتفسير لها من طريق آل البيت عليهم‌السلام (٢).

أقول : إنّ القائلين بحجّيّة ظواهر الكتاب :

١. لا يقصدون حجّيّة كلّ ما في الكتاب ، وفيه آيات محكمات ، وأخر متشابهات. بل المتشابهات لا يجوز تفسيرها بالرأي. ولكنّ التمييز بين المحكم والمتشابه ليس بالأمر العسير على الباحث المتدبّر ؛ إذا كان هذا ما يمنع من الأخذ بالظواهر التي هي من نوع المحكم.

__________________

(١) نسب إليهم في فرائد الأصول ١ : ٥٦.

(٢) راجع الفوائد المدنيّة : ١٢٨ ، والدرر النجفيّة : ١٧٤.

٢. لا يقصدون ـ أيضا ـ بالعمل بالمحكم من آياته جواز التسرّع بالعمل به من دون فحص كامل عن كلّ ما يصلح لصرفه عن الظهور في الكتاب والسنّة من نحو الناسخ ، والمخصّص ، والمقيّد ، وقرينة المجاز ...

٣. لا يقصدون ـ أيضا ـ أنّه يصحّ لكلّ أحد أن يأخذ بظواهره وإن لم تكن له سابقة معرفة ، وعلم ، ودراسة لكلّ ما يتعلّق بمضمون آياته. فالعاميّ وشبه العاميّ ليس له أن يدّعي فهم ظواهر الكتاب ، والأخذ بها.

وهذا أمر لا اختصاص له بالقرآن ، بل هذا شأن كلّ كلام يتضمّن المعارف العالية والأمور العلميّة ، وهو يتوخّى (١) الدقّة في التعبير. ألا ترى أنّ لكلّ علم أهلا يرجع إليهم في فهم مقاصد كتب ذلك العلم ، وأنّ له أصحابا يؤخذ منهم آراء ما فيه من مؤلّفات؟ مع أنّ هذه الكتب والمؤلّفات لها ظواهر تجري على قوانين الكلام ، وأصول اللغة ، وسنن أهل المحاورة ، هي حجّة على المخاطبين بها ، وهي حجّة على مؤلّفيها ، ولكن لا يكفي للعاميّ أن يرجع إليها ليكون عالما بها ، أو يحتجّ بها ، أو يحتجّ بها عليه ، بغير تلمذة على أحد من أهلها ، ولو فعل ذلك هل تراه لا يؤنّب على ذلك ، (٢) ولا يلام؟ (٣)

وكلّ ذلك لا يسقط ظواهرها عن كونها حجّة في نفسها ، ولا يخرجها عن كونها ظواهر يصحّ الاحتجاج بها.

وعلى هذا ، فالقرآن الكريم ـ إذ نقول : إنّه حجّة على العباد ـ فليس معنى ذلك أنّ ظواهره كلّها هي حجّة بالنسبة إلى كلّ أحد ، حتى بالنسبة إلى من لم يتزوّد (٤) بشيء من العلم ، والمعرفة (٥).

وحينئذ نقول لمن ينكر حجّيّة ظواهر الكتاب : ما ذا تعني من هذا الإنكار؟

١. إن كنت تعني هذا المعنى الذي تقدم ذكره ـ وهو عدم جواز التسرّع بالأخذ بها من

__________________

(١) أي : يتطلّب.

(٢) أي : هل تراه يرفق به ولا يعتب عليه؟

(٣) أي : وهل تراه لا يكدّر بالكلام ؛ لأنّه فعل ما ليس جائزا؟ وفي «س» : «لا يلام على تطفّله».

(٤) أي : لم يتّخذ.

(٥) وفي «س» : لم يتنوّر بنور العلم والمعرفة.

دون فحص عمّا يصلح لصرفها عن ظواهرها ، وعدم جواز التسرّع بالأخذ بها من كلّ أحد ـ فهو كلام صحيح. وهو أمر طبيعيّ في كلّ كلام عال رفيع ، وفي كلّ مؤلّف في المعارف العالية. ولكن قلنا : إنّه ليس معنى ذلك أنّ ظواهره مطلقا ليست بحجّة بالنسبة إلى كلّ أحد.

٢. وإن كنت تعني الجمود على خصوص ما ورد من آل البيت عليهم‌السلام ـ على وجه لا يجوز التعرّض لظواهر القرآن ، والأخذ بها مطلقا فيما لم يرد فيه بيان من قبلهم ، حتى بالنسبة إلى من يستطيع فهمه من العارفين بمواقع الكلام ، وأساليبه ، ومقتضيات الأحوال ، مع الفحص عن كلّ ما يصلح للقرينة ، أو ما يصلح لنسخه ـ فإنّه (١) أمر لا يثبته ما ذكروه له من الأدلّة.

كيف؟ وقد ورد عنهم عليهم‌السلام إرجاع الناس إلى القرآن الكريم ، مثل ما ورد من الأمر بعرض الأخبار المتعارضة عليه (٢) ، بل ورد عنهم ما هو أعظم من ذلك ، وهو عرض كلّ ما ورد عنهم على القرآن الكريم (٣) ، كما ورد عنهم الأمر بردّ الشروط المخالفة للكتاب في أبواب العقود (٤) ، ووردت عنهم أخبار خاصّة دالّة على جواز التمسّك بظواهره ، نحو قوله عليه‌السلام لزرارة لمّا قال له : من أين علمت أنّ المسح ببعض الرأس؟ فقال عليه‌السلام : «لمكان الباء» (٥) ، ويقصد الباء من قوله (تعالى) : ﴿وَامْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ (٦). فعرّف زرارة [أنّه] كيف يستفيد الحكم من ظاهر الكتاب.

ثمّ إذا كان يجب الجمود على ما ورد من أخبار بيت العصمة فإنّ معنى ذلك هو الأخذ بظواهر أقوالهم ، لا بظواهر الكتاب. وحينئذ ننقل الكلام إلى نفس أخبارهم ، حتى فيما يتعلّق منها بتفسير الكتاب ، فنقول : هل يكفي لكلّ أحد أن يرجع إلى ظواهرها من دون تدبّر وبصيرة ومعرفة ، ومن دون فحص عن القرائن ، واطّلاع على كلّ ما دخل في مضامينها؟

بل هذه الأخبار لا تقلّ من هذا الجهة عن ظواهر الكتاب ، بل الأمر فيها أعظم ؛ لأنّ سندها يحتاج إلى تصحيح ، وتنقيح ، وفحص ؛ ولأنّ جملة منها منقولة بالمعنى ، وما ينقل

__________________

(١) جواب «وإن كنت».

(٢) راجع وسائل الشيعة ١٨ : ٧٥ ـ ٨٩ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي.

(٣) المصدر السابق.

(٤) وسائل الشيعة ١٢ : ٣٥٣ ، الباب ٦ من أبواب الخيار.

(٥) من لا يحضره الفقيه ١ : ٧ ح ٢١٢.

(٦) المائدة (٥) الآية : ٦.

بالمعنى لا يحرز فيه نصّ ألفاظ المعصوم ، وتعبيره ، ولا مراداته. ولا يحرز في أكثرها أنّ النقل كان لنصّ الألفاظ.

وأمّا : ما ورد من النهي عن التفسير بالرأي ـ مثل النبوي المشهور : «من فسّر القرآن برأيه فليتبوّأ مقعده من النار» (١) ـ ، فالجواب عنه أنّ التفسير غير الأخذ بالظاهر ، والأخذ بالظاهر لا يسمّى تفسيرا ، على أنّ مقتضى الجمع بينها وبين تلك الأخبار المجوّزة للأخذ بالكتاب والرجوع إليه حمل التفسير بالرأي ـ إذا سلّمنا أنّه يشمل الأخذ بالظاهر ـ على معنى التسرّع بالأخذ به بالاجتهادات الشخصيّة ، من دون فحص ، ومن دون سابقة معرفة وتأمّل ودراسة ، كما يعطيه التعليل في بعضها ، بأنّ فيه ناسخا ومنسوخا ، وعامّا وخاصّا. مع أنّه في الكتاب العزيز من المقاصد العالية ما لا ينالها إلاّ أهل الذكر ، وفيه ما يقصر عن الوصول إلى إدراكه أكثر الناس ، ولا يزال ينكشف له من الأسرار ما كان خافيا على المفسّرين كلّما تقدّمت العلوم والمعارف ممّا يوجب الدهشة ، (٢) ويحقّق إعجازه من هذه الناحية.

والتحقيق أنّ في الكتاب العزيز جهات كثيرة من الظهور تختلف ظهورا وخفاء ، وليست ظواهره من هذه الناحية على نسق واحد بالنسبة إلى أكثر الناس ، وكذلك كلّ كلام ، ولا يخرج الكلام بذلك عن كونه ظاهرا يصلح للاحتجاج به عند أهله ، بل قد تكون الآية الواحدة لها ظهور من جهة لا يخفى على كلّ أحد ، وظهور آخر يحتاج إلى تأمّل وبصيرة ، فيخفى على كثير من الناس.

ولنضرب لذلك مثلا ، قوله (تعالى) : ﴿إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ (٣) ، فإنّ هذه الآية الكريمة ظاهرة في أنّ الله (تعالى) قد أنعم على نبيّه محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله بإعطائه الكوثر. وهذا الظهور بهذا المقدار لا شكّ فيه لكلّ أحد. ولكن ليس كلّ الناس فهموا المراد من «الكوثر». فقيل : «المراد به نهر في الجنّة». وقيل : «المراد القرآن والنبوّة». وقيل : «المراد به ابنته

__________________

(١) لم أعثر عليه بالعبارة المذكورة ، ولكن ورد في البحار : «من قال في القرآن بغير علم فليتبوّأ مقعده من النار». بحار الأنوار ٩٢ : ١١.

(٢) أي : التحيّر.

(٣) الكوثر (١٠٨) الآية : ١.