الباب الأوّل
الكتاب العزيز
تمهيد
إنّ القرآن الكريم هو المعجز الخالد لنبيّنا محمّد صلىاللهعليهوآله (مطلب اولی که اتفاقی است بین علما که قرآن کریم معجزهی خالد برای پیامبر است)، والموجود بأيدي الناس بين الدفّتين (بین دوتا جلد) هو الكتاب المنزل إلى الرسول بالحقّ (همین کتابی است که فرستاده شده است به رسول گرامی اسلام)، لا ريب فيه، هدى، ورحمة ﴿وَما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللهِ﴾. (اینگونه نیست که این قرآن از غیر خدا باشد و افترا بسته شود به خدا)
فهو ـ إذن ـ الحجّة القاطعة بيننا وبينه (تعالى) (پس این کتاب که در دست ماست در این هنگام حجت قاطع است بین ما و بین خداوند تبارک و تعالی)، التي لا شكّ ولا ريب فيها (کتابی که شک و ریبی در آن نیست)، وهو المصدر الأوّل لأحكام الشريعة الإسلاميّة (مطلب دیگری که قابل شک و ریب نیست این است که قرآن مجید مصدر اولیه و اساسی برای احکام شرعیه اسلامیه است)
بما تضمّنته آياته (با آنچه که در بر دارد آن چیز را آیات قرآن) من بيان ما شرعه الله (تعالى) للبشر. (از بیان چیزهایی را که تشریع نموده است آنها را خداوند برای بشر، پس مصدر اولیهی قانون گذاری برای بشر قرآن مجید است) وأمّا ما سواه (اما غیر از قرآن) ـ من سنّة أو إجماع أو عقل ـ فإليه ينتهي (پس به این قرآن برمیگردند)، ومن منبعه يستقي. (و از منبع این قرآن آب میخورند؛ پس این دو سه مطلب شکی در آن نیست)
ولكنّ الذي يجب أن يعلم (لکن آنچه که باید بدانی او را این است که قرآن قطعی الحجت است) أنّه قطعيّ الحجّة من ناحية الصدور فقط (قرآن از ناحیهی صدور قطعی الحجت است، یعنی ما یقین داریم که قرآن از ذات مقدس پروردگار کلمه به کلمهاش صادر شده است چرا؟)؛ لتواتره عند المسلمين جيلا بعد جيل. (بخاطر تواتر این مسئله نزد مسلمانان فرقهای بعد از فرقه، گروه بعد از گروه، این مسئله در بین مسلمانان اتفاقی است که صدور قرآن از ذات مقدس پروردگار قطعی است، این شکی درش نیست) وأمّا من ناحية الدلالة فليس قطعيّا كلّه (تمام قرآن قطعی الدلالت نیست که ما بگوییم حجت است و بحثی در آن نیست، چرا؟)؛ لأنّ فيه متشابها، ومحكما. (بخاطر اینکه در قرآن به تصریح خود قرآن ما محکم و متشابه داریم)
ثمّ «المحكم» منه ما هو نصّ (بعد محکم از آیات قرآن، بعضی از آنها نص است) ـ أي قطعيّ الدلالة ـ ، ومنه ما هو ظاهر (بعضی از آیات قرآن ظاهر است) تتوقّف حجّيّته على القول بحجّيّة الظواهر. (که توقف دارد حجتیش بر قول به حجیت ظواهر، اگر ما اثبات کردیم حجیت ظواهر را حجیت این ظاهر آیات قرآن هم اثبات میشود)
ومن الناس من لم يقل بحجّيّة ظاهره خاصّة (بعضی از علما هستند که قائل نیستند به حجیت ظاهر قرآن به طور خاص)، وإن كانت الظواهر حجّة. (اگر چه میگویند ظواهر حجت هستند اما در مورد قرآن میگویند ظاهر قرآن برای ما حجت نیست، عدهای از علما هستند که میگویند قرآن حجت است برای کسی که مخاطب قرآن است و مخاطب قرآن فقط پیامبر و ائمهی معصومین هستند)
ثمّ إنّ فيه ناسخا ومنسوخا، وعامّا وخاصّا، ومطلقا ومقيّدا، ومجملا ومبيّنا، وكلّ ذلك (تمام این مطالب دست به دست هم میدهند) لا يجعله قطعيّ الدلالة في كثير من آياته. (و آن را قرار نمیدهند قطعی الدلاله در بسیاری از آیات قرآن، پس به علت اینکه ما ناسخ و منسوخ داریم عام و خاص داریم محکم و متشابه داریم بسیاری از آیات قرآن قطعی الدلالت نیستند، آیهای که عام است را نمیتوانیم بگوییم قطعی الدلالت است چون ممکن است یک خاصی در یک جایی او را تخصیص زده باشد، پس چون قطعی الدلالت نیست میشود ظنی الدلالت و نیاز به اثبات حجیتش داریم)
ومن أجل ذلك وجب البحث عن هذه النواحي لتكميل حجّيّته. (واجب است بحث کنیم از این نواحی بخاطر تکمیل حجیت قرآن) وأهمّ ما يجب البحث عنه من ناحية أصوليّة (مهمترین چیزی که واجب است بحث از این مسئله از ناحیهی اصولی در سه بحث است، خب خیلی از اندیشمندان هستند که هر کدام از یک دیدگاه خاصی در قرآن بحث میکنند، عالم به هیئت و نجوم از یک دیدگاه خاصی قرآن را مورد مطالعه قرار میدهد و) أمور ثلاثة:
١. في حجّيّة ظواهره. (آیا ظاهر قرآن حجت است یا نه، بعد از این حرفهایی که گفتیم که عام و خاص دارد ناسخ و منسوخ دارد و غیره، بعضی هاهم که قائل شدند ظاهر قرآن حجت نیست، ما باید اثبات کنیم حجیت ظاهر قرآن را) وهذا بحث ينبغي (جای این بحث کجاست؟) أن يلحق بمباحث الظواهر، الآتية (ما جلوتر یک بحثی داریم به نام حجیت ظواهر در آنجا که حجتی مطلق ظواهر را اثبات کردیم حجیت ظواهر قرآن هم اثبات میشود)، فلنرجئه إلى هناك. (ارجاع میدهیم به محل خودش)
٢. في جواز تخصيصه وتقييده بحجّة أخرى (مسئلهی دومی که بسیار مهم است این است که ما وقتی قرآن را مطالعه میکنیم قرآن یک عامی دارد خب امکان دارد در روایات ما یک خاصی وارد شده باشد و این آیهی قرآن را محدود کرده باشد، ما باید بحث کنیم که آیا جایز است قرآن تخصیص بخورد به غیر قرآن یا نه، اگر این بحث را اثبات کردیم بعد میتوانیم به قرآن عمل کنیم بعنوان منبع قوانین اسلامی)، كخبر الواحد ونحوه. وقد تقدّم البحث عنه. (در جلد اول در باب دهم در مباحث عام و خاص بیان کردیم، صفحهی ۱۵۴)
٣. في جواز نسخه. (مسئلهای که مهم است البته ثمرهی فقهی زیادی ندارد، ولی خود بحثش مهم است این است که آیا جایز است نسخ آیات قرآن یا نه، خب ما به هر آیهای برخورد کنیم امکان دارد این آیه نسخ شده باشد، بحث از اینکه آیا جایز است نسخ آیات یا خیر، اگر جایز است واقع شده یا خیر؟) والبحث عن ذلك ليس فيه كثير فائدة في الفقه (این بحث فائدهی زیادی در فقه ندارد، چرا فائدهی فقهی زیادی ندارد، چون موارد نسخ محدود هستند، ما همان موارد را میدانیم در بقیهی موارد به احتمال نسخ اهمیتی نمیدهیم)، كما ستعرف، ومع ذلك ينبغي ألاّ يخلو كتابنا من الإشارة إليه بالاختصار (با اینکه فائدهی زیادی ندارد سزاوار است اینکه خالی نباشد کتاب ما به اشاره این بحث به اختصار)، فنقول: (بعد وارد نسخ کتاب عزیز میشوند)