درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۱۷: مقدمه مباحث حجت ۱۶

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

بیان نکته‌ای از جلسه‌ی قبل

قبل از اینکه وارد مقدمه‌ی ۱۵ بشویم یک نکته‌ای را در رابطه با مطلب دیروز عرض کنیم و بعد وارد این مطلب بشویم، مرحوم مظفر دیروز در اشکال اولی که بر مرحوم شیخ انصاری داشتند فرمودند که در بعضی از نسخه‌های رسائل کلمه‌ی «امر» به عبارت مرحوم شیخ انصاری اضافه شده است و فرمودند که کلمه‌ی امر را بعضی از تلامذه‌ی ایشان به کلام مرحوم شیخ انصاری اضافه نمودند، زیرا شیخ واگذار نموده بود تصحیح عبارت را به بعضی از شاگردانشان، ظاهرا این حرف خیلی درست نباشد، بعلت اینکه مرحوم آخوند صاحب کفایه در شرح رسائلشان در حاشیه شان بر کتاب رسائل شیخ انصاری در بحث خروج قیاس از دلیل انسداد که مربوط به این بحث هم نیست و یک بحث مستقلی هست آنجا در ضمن یکی از کلمات شیخ انصاری در رسائل به مناسبت اشاره میکنند به مطلبی که آن مطلب ادعای مرحوم مظفر را ابطال میکند، و آن مطلب این است که ایشان به مناسبت میفرمایند مبحث مصلحت سلوکیه را از روی کتاب رسائل شیخ انصاری قرائت کردیم «فعجز عن تصحیحها» به شیخ اشکال کردیم که فرق بین سببیت و بین مصلحت سلوکیه چیست؟ اشکال کردیم به شیخ «فعجز عن تصحیحها» شیخ انصاری عاجز شد از اینکه این مصلحت سلوکیه را تصحیح کند، لذا «فزاد علیه کلمة «امر»» خود شیخ انصاری زیاد کردند بر عبارت خودشان کلمه‌ی امر را، یعنی خودشان برای تصحیح عبارت کلمه‌ی امر را اضافه کردند، پس بنابرای مرحوم آخوند شاگرد مرحوم شیخ انصاری بوده‌اند و خودشان این نکته را بیان میکنند.

مرحوم مظفر این حرف را بعنوان قیل مطرح کردند که بعضی‌ها گفته‌اند که شاگردان شیخ این کلمه را اضافه کرده‌اند، نتیجه‌ای که میگیریم این است که حرف مرحوم مظفر که بعنوان قیل مطرح کرده‌اند حرف درستی نیست و خود مرحوم شیخ انصاری کلمه‌ی امر را به عبارتشان اضافه کردند، البته بازهم اشکال دارد، چون اگر اینگونه بگوییم امر ما میشود امر موضوعی نه امر طریقی، دقت کنید که اشکالش این میشود که در صفحه‌ی ۸۵ اصول فقه خواندیم که امر موضوعی در کلمات شارع وجود ندارد، نمیشود اوامر شارع اوامر موضوعیه باشد، نمیشود شارع امر کند به شیء و در امر خودش مصلحت باشد ولی در متعلقش مصلحت نباشد، مرحوم مظفر اینجا اشاره فرمودند و دیگر علما هم این مطلب را قبول دارند که اوامر شارع موضوعی نیست بلکه طریقی است.

۴

بیان دو مقدمه برای ورود به بحث

مقدمه‌ی ۱۵ بحث در این است که آیا حجیت از امور اعتباریه است یا حجیت از امور انتزاعیه میباشد؟ برای روشن شدن این بحث ما دو مقدمه را عرض میکنیم بعد وارد اصل مبحث خواهیم شد:

۱. فلاسفه میگویند اشیاء به سه قسم تقسیم میشوند قسم اول امور و اشیائی که وجود حقیقی و واقعی دارند و در خارج موجود هستند مثل زید میز صندلی و غیره اینها را میگویند امور واقعیه‌ی خارجیه، قسم دوم: امور انتزاعیه هستند این امور یعنی اشیائی که خودشان وجود خارجی ندارند بلکه منشاء انتزاع دارند، منشاء انتزاعشان وجود خارجی دارند فرض کنید مثل اُبوّت این اُبوّت آقای زید وقتی برایش پسری متولد میشود ما از این زید دارای پسر اُبوّت را انتزاع میکنیم، میگوییم «هذا اَب» این زید پدر است، در خارج زید نیست و در کنارش اُبوّت، زید تنهاست نهایت اُبوّت را از زید انتزاع میکنیم، یا مثل فوقیت این سطح با این سطح فرقی ندارد اما به این میگوییم فوق و به دیگری تحت، یعنی از این شیء انتزاع میکنیم فوقیت را، فوقیت در کنار او وجود خارجی ندارد، پس به اموری که در خارج به تعبیر عرفی ریشه دارند ولی خودشان وجوب ندارند میگوییم امور انتزاعیه، قسم سوم: امور اعتباریه است یعنی اموری که نه خودشان وجود خارجی دارند و نه منشاء انتزاع دارند بلکه صرف لحاظ و اعتبار هستند مثل تمام قوانینی که عقلا در دنیا اعتبار میکنند، فرض کنید عقلا اعتبار میکنند چراغ قرمز را در کنار چهار راه برای توقف، این صرف اعتبار است با نظر عقلا هم تغییر میکند یعنی الان اگر عقلا تصمیم بگیرند که برعکس کنند کار را، چراغ قرمز مجوز عبور باشد و چراغ سبز مجوز توقف باشد اینکار انجام میشود، بر خلاف امور انتزاعیه که بلحاظ عقلا تفاوت پیدا نمیکنند زیدی که امروز دارای پسر شده است به او میگویند «اَب» چه عقلا لحاظ کنند و چه نکنند، هزار هم بخواهند عقلا این را تغییر بدهند و بگویند این زیدی که پسر دارد پدر نیست، با لحاظ و تغییر عقلا اُبوّت زید تغییر نمیکند، پس این شد مقدمه‌ی اول که فلاسفه میگویند امور و اشیاء بر سه قسم هستند: امور واقعیه؛ امور اعتباریه؛ امور انتزاعیه؛

۲. علمای علم اصول میگویند احکام شرعیه به دو قسم تقسیم میشود احکام تکلیفیه و احکام وضعیه، احکام تکلیفیه به آن احکام خمسه‌ای که عبارت اند از وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه، به این پنج قسم میگویند احکام تکلیفیه، یا بعبارت بهتر قانون کلی به احکامی که به فعل انسان تعلق میگیرد میگویند احکام تکلیفیه، احکام خمسه به فعل انسان تعلق میگیرد، میگوییم خمر حرمت شرب دارد، صلاة وجوب فعل دارد، نماز شب استحباب قرائت دارد، احکام خمسه تعلق میگیرند به فعل انسان، پس هر حکمی که به فعل انسان تعلق گرفت به آن احکام تکلیفیه میگویند؛ قسم دوم احکام وضعیه است، احکام وضعیه آن احکامی هستند که تعلق میگیرند به اشیاء خارجی نه به فعل انسان، مثلا میگوییم نجاست آب، نجاست یک حکم است تعلق گرفته است به آب، به فعل تعلق نمیگرد، نمیگوییم نجاست فعل انسان یا قرائت انسان، نجاست به فعل تعلق نمیگرید به ذات تعلق میگیرد، یا ملکیت که به ذات تعلق میگرید ملکیت این کتاب یا دفتر، یا حجیت میگوییم حجیت این اماره، حجیت قطع و..... پس بنابراین احکام وضعیه احکامی هستند که به ذات تعلق میگیرند و بجز آن اقسام پنجگانه تکلیفی همه‌ی احکام دیگر احکام وضعی است.

دقت بفرمایید مسئله‌ای که در اینجا هست این است که همه‌ی علما میگویند احکام تکلیفیه از امور اعتباریه است، وجوب یک امر اعتباری است، تا امروز که شارع وجوب نماز را اعتبار نکرده بود چیزی هم نبود، از امروز که شارع وجوب نماز را اعتبار کرد یعنی جعل کرد، این وجوب نماز هم تحقق پیدا میکند، باز بستگی دارد به جعل شارع، اگر روزی شارع نفی کرد، گفت نماز واجب نیست وجوب نماز ازبین میرود، پس تمام علما میگویند احکام تکلیفیه از امور اعتباریه هستند یعنی مجعول شارع هستند به جعل استقلالی، شارع آنها را جعل میکند.

اما در بین علما اختلاف و نزاع است در احکام وضعیه، که آیا احکام وضعیه از امور اعتباریه هستند یا از امور انتزاعیه میباشند، مثلا ملکیت را اختلاف دارند در آن، ملکیت از احکام وضعیه است، عده‌ای از علما میگویند ملکیت از امور اعتباریه است، یعنی شارع باید ملکیت را اعتبار کند جعل کند تا مکلیت این کتاب برای زید حاصل شود، عده‌ای دیگر میگویند نه! ملکیت از امور انتزاعیه است، بیان مطلب این است که آنها میگویند شارع مقدس احکام تکلیفیه را جعل میکند بعد احکام تکلیفیه وجود پیدا میکنند، ما احکام وضعیه را از احکام تکلیفیه انتزاع میکنیم خودمان، دیگر شارع نمیاید احکام وضعیه را مستقیما جعل کند، همین ملکیت را این آقایان میگویند شارع بعد از اینکه طرف گفت بعت و اشتریت، یک حکم تکلیفی جعل میکند که آن حکم تکلیفی اباحه‌ی تصرف باشد، شارع جعل میکند اباحه‌ی تصرف را، بعد از اینکه اباحه‌ی تصرف وجود گرفت ما خودمان انتزاع میکنیم از اباحه‌ی تصرف ملکیت را، یعنی میگوییم حالا که مباح است تو تصرف کنی در این کتاب یعنی این کتاب ملک توست، پس دقت فرمودید ملکیت را شارع جعل نمیکند ما انتزاع میکنیم از آن اباحه که حکم تکلیفی است یک حکم وضعی را که ملکیت باشد، مثال دیگر مثل حریت عبد این آقایان میگویند آنچه که شارع جعل میکند شارع میگوید که بعد از اینکه شما بعد از اینکه شما به عبد خود گفتی «انت حر» تو آزادی، شارع یک حکم تکلیفی دارد حکم تکلیفی شارع این است که حرام است دستور دادن تو به این بنده، از این به بعد دیگر حرام است که تو به این بنده دستور بدهی، از این حرمت دستور دادن که یک حکم تکلیفی است ما خودمان انتزاع میکنیم حریت این عبد را که یک حکم وضعی است، یعنی ما میفهمیم که پس این عبد آزاد است، آزاد شده که دستور دادن به او حرام است.

پس بنابراین در احکام وضعیه اختلاف است که آیا احکام وضعیه مجعول مستقیم شارع هستند مثل احکام تکلیفیه یا نه احکام وضعیه از امور انتزاعیه هستند یعنی شارع آنها را جعل نمیکند ما از یک حکم تکلیفی شارع احکام وضعیه را استفاده میکنیم. دقت کنید ولو در همین جا هم ما نسبت میدهیم به این احکام وضعیه جعل شارع را ما میگوییم این احکام وضعیه مجعول شارع هستند ولی مجعول طبعی هستند، چون منشاء انتزاعشان که حکم تکلیفی باشد مجعول شارع است، ما این جعل را مجازا به این احکام وضعیه هم نسبت میدهیم، پس بعبارت دیگر میتوانیم بگوییم بحث این است که آیا احکام وضعیه مجعول شارع هستند مستقلا یا نه مجعول شارع هستند مجازا و ثانیا و بالعرض و به تبع منشاء انتزاعشان.

در این مسئله سه قول است: ۱. قول مرحوم شیخ انصاری که ایشان میفرمایند احکام وضعیه از امور انتزاعیه هستند، یعنی شارع مستقیما اینها را جعل نمیکند شارع اولا احکام تکلیفیه را جعل میکند و ما از احکام تکلیفیه احکام وضعیه را انتزاع میکنیم، اگر اینجا جعل را هم نسبت میدهیم به اینها که شارع اینها را قرار داده است، این جعل مجازی است و جعل حقیقی نیست.

۲. قول مرحوم مظفر و عده‌ای دیگر از علما که میگویند احکام وضعیه از امور اعتباریه است، یعنی شارع خودش مستقیما اینها را جعل میکند نه اینکه شارع منشاء انتزاعشان را جعل میکند ما از آن منشاء انتزاع اینها را کشف میکنیم.

۳. قول استاد مرحوم مظفر مرحوم نائینی است که قائل به تفصیل شده‌اند و میفرمایند بعضی از احکام وضعیه از امور اعتباریه است و بعضی از احکام وضعیه از امور انتزاعیه است.

۵

حجیت امر اعتباری یا انتزاعی؟

با توجه به بیان آن دو مقدمه با چهار نکته اشاره میکنیم به اصل بحث:

نکته‌ی اول: ما که اینجا بحث میکنیم حجیت امر اعتباری است یا انتزاعی است علت این بحث این است که حجیت از احکام وضعیه است و در کل احکام وضعیه اختلاف است، چون در کل احکام وضعیه اختلاف است در باب حجیت هم همین اختلاف وجود دارد عده‌ای میگویند حجیت از امور اعتباری است، یعنی شارع مستقیما جعل میکند حجیت را برای امارات، شارع میگوید من حجیت را برای امارات جعل کردم، اینجا دقت کنید فرق بین اعتباری و انتزاعی را در حجیت بفهمیم، پس عده‌ای میگویند مستقیما شارع حجیت را برای امارات جعل میکنند میشود از امور اعتباری، عده‌ای میگویند نه! حجیت از امور انتزاعی است، میگویند شارع اینجا یک حکم تکلیفی دارد و آن حکم تکلیفی وجوب متابعت اماره است، ما انتزاع میکنیم از این حکم تکلیفی حجیت را، یعنی ما میگوییم حالا که شارع گفته است متابعت اماره واجب است پس اماره حجت است، پس حجیت میشود از امور انتزاعیه، یعنی شارع منشاء انتزاعش را جعل کرده است.

نکته‌ی دوم: میفرمایند این بحث در باب حجیت ثمره‌ی عملی ندارد، ما چه بگوییم حجیت از امور اعتباری است و چه بگوییم حجیت از امور انتزاعیه است ثمره و نتیجه‌ای بر آن بار نیست، با اینکه بحث {صدای استاد قط میشود...} در غیر از حجیت و دیگر احکام وضعیه این بحث ثمره دارد.

نکته‌ی سوم: میفرمایند کلمه‌ی اعتباری و انتزاعی معانی مختلفی دارد ولی مراد در اینجا که ما بحث میکنیم نسبت به اینکه حجیت اعتباری است یا انتزاعی است همین معنایی است که ما در مقدمه‌ی دوم توضیح دادیم، که میگوییم این امر اعتباری است یعنی مجعول مستقیم شارع است، میگوییم این امر انتزاعی است یعنی مجعول مجازی است، شارع او را جعل نکرده بلکه منشاء انتزاعش را جعل کرده است.

نکته‌ی چهارم: میفرمایند نظر ما این است که حجیت مثل دیگر احکام وضعیه از امور اعتباری است یعنی شارع خودش مستقیما باید حجیت را برای امارات جعل کند.

۶

تطبیق (الحجّيّة أمر اعتباريّ أو انتزاعيّ؟) (۱)

١٥. الحجّيّة أمر اعتباريّ أو انتزاعيّ؟

من الأمور التي وقعت موضع البحث أيضا عند المتأخّرين (این ایضا که آورده‌اند یعنی مثل بحث قبلی که مورد بحث متاخرین بود این بحث هم مورد بحث آنها است) مسألة أنّ الحجّيّة هل هي من الأمور الاعتباريّة المجعولة بنفسها وذاتها (حجیت آیا از امور اعتباری است، اموری که جعل شده‌اند بنفسه و بذاته یعنی شارع مستقیما آنها را جعل کرده است)، أو أنّها من الانتزاعيّات التي تنتزع من المجعولات؟ (یا از حجیت از امور انتزاعیه است، آنچنان امور انتزاعیه‌ای که انتزاع میکنیم آنها را از مجعولات شارع، شارع حکم تکلیفی جعل میکند ما از حکم تکلیفی احکام وضعیه را انتزاع میکنیم، شارع نمیگوید اماره حجت است شارع میگوید «یجب المتابعت علی طبق الاماره» اماره وجوب متابعت دارد وجوب یک حکم وضعی نیست، ما انتزاع میکنیم حکم وضعی را از این وجوب)

وهذا النزاع في الحجّيّة فرع (این اختلاف در باب حجیت فرع است در حقیقت) ـ في الحقيقة ـ على النزاع في أصل الأحكام الوضعيّة. (از نزاع در اصل احکام وضعیه، چون بحث داریم در اصل احکام وضعیه، حجیت هم یکی از احکام وضعیه است این بحث در باب حجیت هم میاید) وهذا النزاع في خصوص الحجّيّة ـ على الأقلّ ـ لم أجد له ثمرة عمليّة في الأصول. (در خصوص حجیت حداقل، یعنی ایشان قائل هستند که در جای دیگر هم شاید ثمره‌ی عملی ندارد، ولی در خصوص حجیت حداقل ثمره‌ی عملیه در علم اصول ندارد)

على أنّ هذا النزاع في أصله غير محقّق، ولا مفهوم له (علاوه بر اینکه این نزاع از اصلش مبهم است و مفهوم نیست)؛ لأنّ لكلمتي: «الاعتباريّة» و «الانتزاعيّة» مصطلحات كثيرة (بخاطر اینکه این دو کلمه معانی مختلفی دارند، در فلسفه یک اصطلاح دارد در علم اصول یک اصطلاح دارد و ما نمیدانیم وقتی علما بحث میکنند معنایش چیست)، في بعضها تكون الكلمتان متقابلتين (در بعضی از این اصطلاحات این دو کلمه باهم متقابل هستند، دقت بفرمایید ما در این تعریفی که برای انتزاعی و اعتباری کردیم این دو کلمه با هم تقابل دارند یعنی در مقابل یکدیگر هستند، ما گفتیم انتزاعی یعنی آنچیزی که مجعول مستقیم نیست و امر اعتباری است، یعنی آن چیزی که مجعول مستقیم هستند، پس اینجا در مقابل هم هستند، بنابراین تعریف و بیانی که ما کردیم)، وفي البعض الآخر متداخلتين. (و در بعضی اصطلاحات دیگر این دو کلمه باهم تداخل دارند، در آخر همین بحث ما یک معنای دیگری برای اعتباری و انتزاعی میکنیم که این دو کلمه تداخل پیدا میکنند با یکدیگر بنابر آن تعریف که در آخر این مبحث ذکر خواهیم کرد) وتفصيل ذلك يخرجنا عن وضع الرسالة. (ما اینجا بیاییم تعریف و اصطلاحات را ذکر بکنیم از وضع رساله‌ی ما که برای اختصار است خارج میشود)

ونكتفي أن نقول (کافی است که ما معنای انتزاعی و اعتباری را بنابر قول مشهور معنا کنیم و بعد بیان کنیم حجیت یک امر اعتباری است یا انتزاعی) ـ على سبيل الاختصار ـ : إنّ الذي يظهر من أكثر كلمات المتنازعين في المسألة (آن معنایی که ظاهر میشود از کلام اکثر نزاع کنندگان در این مسئله این است که) أنّ المراد من الأمر الانتزاعيّ هو المجعول ثانيا (مراد از امر انتزاعی یعنی امری که جعل شده مجازا، یعنی در حقیقت جع نیست یک جعل است که حکم تکلیفی جعل شده است و ما از حکم تکلیفی انتزاع میکنیم حکم وضعی را و همان جعل مجازا به حکم وضعی هم نسبت داده میشود) وبالعرض في مقابل المجعول أوّلا وبالذات (در مقابل چیزهایی که جعل میشود اولا و بذات)، بمعنى أنّ الإيجاد والجعل الاعتباريّ (به این معنا که ایجاد و جعل اعتباری) ينسب أوّلا وبالذات إلى شيء هو المجعول حقيقة (نسبت داده میشود اولا و بذات به شیء که آن شیء مجعول است حقیقتا، جعل اولا و بذات نسبت داده میشود به حکم تکلیفی)، ثمّ (بعد از اینکه انتزاع کردیم حکم وضعی را از آن حکم تکلیفی) ينسب الجعل ثانيا وبالعرض إلى شيء آخر (نسبت داده مشود جعل ثانیا و بالعرض به شیء دیگری که آن شیء حکم وضعی باشد)، فالمجعول الأوّل هو الأمر الاعتباريّ (مجعول اول که احکام تکلیفیه باشد امری است که شارع او را جعل کرده و اعتبار نموده است)، والثاني هو الأمر الانتزاعيّ (امر دوم که شارع او را جعل نکرده بلکه ما او را جعل میکنیم او امر انتزاعی میباشد)، فيكون هناك جعل واحد (پس در امور انتزاعیه یک جعل بیشتر نیست که آن جعل حکم تکلیفی باشد) ينسب إلى الأوّل بالذات (نسبت داده میشود به اولی که حکم تکلیفی باشد اولا و بذات)، وإلى الثاني بالعرض (و دومی که حکم وضعی باشد نسبت داده میشود ثانیا و بالعرض)، لا أنّه هناك جعلان واعتباران (نه اینکه در اینجا دوتا جعل باشد و دو اعتبار باشد بگوییم شارع اولا اباحه را جعل میکند و بعدا ملکیت را جعل میکند) ينسب أحدهما إلى شيء ابتداء وينسب ثانيهما إلى آخر بتبع الأوّل؛ فإنّ هذا ليس مراد المتنازعين قطعا. (مراد متنازعین این نیست که در اینجا دوتا جعل است)

۷

تطبیق (الحجّيّة أمر اعتباريّ أو انتزاعيّ؟) (۲)

فيقال في الملكيّة (پس در باب ملکیت گفته میشود) مثلا ـ التي هي من جملة موارد النزاع ـ (ملکیت از احکام وضعیه است و از آن چیزهایی است که در آن اختلاف شده است): إنّ المجعول أوّلا وبالذات هو إباحة تصرّف الشخص بالشيء المملوك (بعضی‌ها در باب ملکیت میگویند آنچه که اولا و بذات جعل شده اباحه‌ی تصرف شخص است به آن شیء مملوک، تا شخص گفت «اشتریت» شارع میگوید مباح است تصرف تو در این شیء، پس شارع فقط جعل میکند اباحه را که حکم تکلیفی باشد)، فينتزع منها أنّه مالك (بعد ما انتزاع میکنیم میگوییم حالا که شارع گفته میتوانی در این کتاب تصرف کنی از این اباحه‌ی تصرف جعل میکنیم ملکیت را، تو مالک این کتاب هستی) ـ أي إنّ الجعل (یعنی همان جعل اولی) ينسب ثانيا وبالعرض إلى الملكيّة ـ. (نسبت داده میشود ثانیا و بالعرض به ملکیت) فالملكيّة يقال لها: «إنّها مجعولة بالعرض». (به این ملکیت گفته مشود که مجعول به عرض است) ويقال لها: «إنّها منتزعة من الإباحة». (به این ملکیت گفته میشود که انتزاع شده است از یک حکم تکلیفی که اباحه باشد) هذا إذا قيل: «إنّ الملكية انتزاعيّة» (این در وقتی است که ملکیت از امور انتزاعیه باشد)، أمّا: إذا قيل: «إنّها اعتبارية» (اما اگر گفته شود که ملکیت امر اعتباری است) فتكون عندهم هي المجعولة أوّلا وبالذات للشارع أو العرف. (کسانی که میگویند ملکیت از امور انتزاعیه نیست، مرادشان این است که شارع بعد از اینکه شما گفتید «اشتریت» شارع میگوید من ملکیت را برای تو جعل و اعتبار نمودم)

وعلى هذا (اینجا محل نزاع مشخص شد، ما که میگوییم احکام وضعیه از امور انتزاعی است یا از امور انتزاعی نیست مرادمان چیست؟)، فإذا أريد من الانتزاعيّ هذا المعنى (اگر مراد از انتزاعی همین معنا باشد، یعنی مجعول ثانیا و بالعرض باشد یعنی جعل حقیقی ندارد) فالحقّ أنّ الحجّيّة أمر اعتباريّ (حق این است که حجیت امر اعتباری است، یعنی جعل حقیقی دارد)، وكذلك الملكيّة، والزوجيّة، ونحوها من الأحكام الوضعيّة. وشأنها في ذلك شأن الأحكام التكليفيّة (شأن این احکام وضعیه در اینجا شأن احکام تکلیفیه است) المسلّم فيها (آنچنان احکام تکلیفیه‌ای که مسلم است) أنّها من الاعتباريّات الشرعيّة. (اینکه این احکام تکلیفیه از اعتبارات شرعیه است؛ پس بنابراین ایشان ادعا میکنند که احکام وضعی از امور اعتباریه میباشند نه از امور انتزاعیه)

۸

مقدمه برای بیان استدلال مرحوم مظفر

دلیلی که بر این مدعا مرحوم مظفر ارائه میکنند، دقت کنید قبل از بیان دلیلشان خود مرحوم مظفر یک مطلبی را بعنوان مقدمه ذکر میکند و آن مطلب این است که ایشان میفرمایند ما در این قسمت بحث کلمه‌ی جعل را زیاد بکار بردیم، گفتیم شارع جعل میکند، شارع جعل میکند ملکیت را، شارع جعل میکند زوجیت را این جعل یعنی چه؟ دقت بفرمایید مرحوم مظفر میفرمایند جعل دارای دو معنا است، جعل در لغت به معنای ایجاد شیء است، جعل یعنی ایجاد شیء یک چیزی را انسان بوجود بیاورد، ایجاد یک شیء را میگویند جعل کردن، جعل و ایجاد بر دو قسم است، گاهی میگوییم «جعل الشیء» یعنی خلق شیء یک چیزی را خلق کرده، یعنی به او وجود خارجی داده است، مثلا ذات مقدس حق انسان را جعل میکند یعنی خلق میکند، یعنی در خارج بوجودش میاورد، این را میگویند جعل تکوینی و جعل حقیقی، چون یک چیز را واقعا انسان خلق کند و ایجاد کند، قسم دوم را میگویند جعل اعتباری، ایجاد اعتباری، ایجاد اعتباری یعنی چه؟ ایجاد اعتباری این است که میفرمایند یک شیء واقعی وجود دارد انسان میاید یک شیء دیگر را تشویق میکند به او، و در حقیقت آن شیء واقعی را جعل میکند برای این شیء آخر بخاطر شباهتی که بین این دو وجود دارد، حالا مثال بزنیم واضح بشود، شما میگویید «زید اسد» زید اسد است، گاهی شما اسد را میگویید «رایت اسدا» و اراده میکنید شیری که در جنگل است، اینجا استعمال کرده‌اید اسد را در معنای تکوینی و واقعی خودش، اما در این مثال دوم شما میگویید «زید اسد» شما که عرف هستید اعتبار میکنید زید را بعوان اسد، زید واقع اسد نیست، شما اعتبار میکنید جعل میکنید اسدیت را برای زید به این علت که یکی از خصوصیات اسد در زید وجود دارد، اسد شجاع است زید هم شجاع است، اینجا شما جعل کرده یا بگویید نسبت داده‌اید اسدیت را به زید اما این نسبت شما نسبت اعتباری و لحاظی است، جعل اعتباری است نسبت اعتباری است، نسبت واقعی و تکوینی نخواهد بود، این مقدمه‌ای که ایشان ذکر میکنند.

بعد از این ایشان میفرمایند در باب احکام تکلیفیه ما این کلمه‌ی دوم را بکار میبریم میگوییم شارع جعل میکند اعتبارا تکلیف را، جعل اعتباری میکند برای تکلیف این یعنی چه؟ معنایش چیست؟ اینجا توضیح میدهند میفرمایند تکلیف دو فرض دارد تکلیف دو معنا دارد، یک معنای واقعی و یک معنای اعتباری و لحاظی، معنای واقعی تکلیف چیست؟ شما وقتی میگویید زید عمر را مکلف کرد به این کار، معنای واقعی تکلیف این است که زید دست عمر را گرفت و او را وادار کرد که اینکار را انجام بدهد، پس تکلیف واقعی یعنی وادار کردن طرف را عملا که دست به یک کاری بزند، پدر دست پسرش را میگیرد میاورد کنار کتاب و دفترش میگذارد و یک شلاقم دستش میگیرد میگوید بنویس وگرنه میزنم، این میشود تکلیف به وجوب، شارع که ما را تکلیف میکند و حکم کلیفی برای ما جعل میکند اینگونه نیست، یعنی شارع دست ما را نمیگیرد که وادار کند بزور که اینکار را انجام بده، بلکه شارع که حکم تکلیفی برای ما انجام میدهد تکلیف اعتباری و تکلیف لحاظی است، یعنی شارع میگوید من واجب قرار دادم برای شما، این کلمه‌ی «یجب علیک» را قرار میدهد به جای دست ما را گرفتن و ما را وادار کردن به کاری، با این کلمه‌ی یجب علیک مجازا و اعتبارا شارع میخواهد در ما انگیزه ایجاد کند که ما فلان کار را انجام بدهیم، والا تکلیف حقیقی و واقعی نیست، چون تکلیف واقعی معنایش این است که دست ما را بگیرد و بزور وادار کند که یک کاری انجام بدهیم، اینها مقدمه‌ی استدلال مرحوم مظفر بود.

ایشان فرمودند ایجاد و جعل بر دو قسم است: ایجاد حقیقی و ایجاد لحاظی، در باب احکام تکلیفی که میگوییم شارع حکم تکلیفی دارد یعنی جعل مجازی و اعتباری دارد یعنی بزور دست ما را نمیگرید مکلف کند به یک شیء، وجوب یعنی ما را مکلف به یک چیزی میکند اما به تکلیف مجازی، و اعتباری و لحاظی.

۹

تطبیق (مقدمه برای استدلال مرحوم مظفر)

توضيح ذلك أنّ حقيقة الجعل هو الإيجاد. (در حقیقت استدلالشان بر این مطلب این است، میفرمایند حقیقت جعل ایجاد است، اینکه ما میگوییم شارع جعل میکند تکلیف را جعل یعنی چه؟ یعنی ایجاد) والإيجاد على نحوين:

١. ما يراد منه إيجاد الشيء حقيقة في الخارج. (آن چیزی است که اراده میشود از آن ایجاد یک شیء حقیقتا در خارج) ويسمّى: «الجعل التكوينيّ» أو «الخلق». (اسم این را میگویند جعل تکوینی یا خلق، میگویند خداوند انسان را جعل کرد، یعنی خلق کرد)

٢. ما يراد منه إيجاد الشيء اعتبارا وتنزيلا (آنچه که اراده میشود ایجاد کردن شیء را بنحو اعتبار و تنزیل)، وذلك بتنزيله منزلة الشيء الخارجيّ الواقعيّ (و بیان این مطلب این است که شارع تنزیل میکند این شیء را بمنزله‌ی آن شیء خارجی واقعی که اسد باشد) من جهة ترتيب أثر من آثاره (از جهت ترتیب اثری از آثار آن شیء خارجی)، أو لخصوصيّة فيه (یا به خاطر خصوصیتی که در آن شیء است) من خصوصيّات الأمر الواقعيّ. (از خصوصیات امر واقعی، خصوصیت شجاعت که در زید است از خصوصیات اسد، لذا به زید میگویند «زید اسد») ويسمّى «الجعل الاعتباريّ»، أو «التنزيليّ» (همان حرفی که در معنای بیان خواندیم که سکاکی میگفت، که اسد را جعل میکند اعتبارا برای زید)، وليس له واقع إلاّ الاعتبار والتنزيل (این واقعیتی ندارد مگر لحاظ طرف و تنزیل او، والا در واقع تا گفت زید اسد زید واقعا اسد نمیشود)، وإن كان نفس الاعتبار أمرا واقعيّا حقيقيّا (ولو خود اعتبار امر واقعی و حقیقی است، یعنی من دارم واقعا زید را اعتبار میکنم بمنزله‌ی اسد، خود این اعتبار امر حقیقی است، یعنی من دارم واقعا اعتبار میکنم زید را منزله‌ی اسد، خود این اعتبار امر حقیقی است)، لا اعتباريّا، مثلا حينما يقال: «زيد أسد»، فإنّ الأسد مطابقه الحقيقيّ هو الحيوان المفترس المخصوص (اسد مصداق حقیقی و واقعی او حیوان مفترس مخصوص است)، وهو ـ طبعا ـ مجعول ومخلوق بالجعل والخلق التكوينيّ. (و این اسد طبعا مجعول است و مخلوق است به جعل و خلق تکوینی) ولكنّ العرف يعتبرون الشجاع أسدا (لکن عرف اعتبار میکنند شجاع را اسد، لحاظ میکنند لحاظ مجازی)، فزيد أسد اعتبارا وتنزيلا من قبل العرف (یعنی زید را نازل منزله‌ی اسد قرار میدهند) من جهة ما فيه من خصوصيّة الشجاعة كالأسد الحقيقيّ. (بخاطر آن خصوصیت شجاعتی که در زید وجود دارد مثل اسد حقیقی)

ومن هذا المثال يظهر (از این مثال ظاهر میشود) كيف أنّ الأحكام التكليفيّة اعتبارات شرعيّة (ما که میگوییم حکم تکلیفی لحاظ شرعی است، معنایش معلوم میشود تکلیف واقعی نیست)؛ لأنّ الآمر حينما يريد من شخص أن يفعل فعلا (بخاطر اینکه عامر وقتی اراده میکند از شخصی که انجام بدهد فعلی را، اینجا دوکار میتواند انجام بدهد آمر، میتواند دستش را بگیرد و بزور تکلیفش کند به کاری، میتواند امر کند به او، هر دو تکلیف است ولی یکی تکلیف واقعی است و یکی تکلیف مجازی) ما فبدلا عن أن يدفعه بيده (بجای اینکه براند او را با دست خودش) ـ مثلا ـ ليحرّكه نحو العمل (تا تحریک کند او را به طرف عمل) ينشئ الأمر (انشاء میکند امر را) بداعي جعل الداعي في دخيلة نفس المأمور. (به انگیزه‌ی جعل داعی در ضمیر نفس مامور، پس آمر بجای اینکه دست طرف را بگیرد و وادارش کند که کاری را انجام بدهد به او امر میکند، امر یعنی در حقیقیت این وجوب را بجای آن دست گرفتن و وادار کردن قرار میدهم) فيكون هذا الإنشاء للآمر (پس میباشد این انشاء برای آمر) دفعا وتحريكا اعتباريّا؛ تنزيلا له منزلة الدفع الخارجيّ باليد مثلا. (بجای اینکه با دست وادارش کند امر میکند مثلا) وكذلك النهي زجر اعتباريّ؛ تنزيلا له منزلة الردع والزجر الخارجيّ باليد مثلا. (در باب نهی هم همین است میتواند جلو طرف را بگیرد با سلاح مثلا، این یک نوع دفع و نهی است، یک نوع هم هست که میگوید نهی میکند و میگوید شرب خمر نکن، این قسم دوم هم تکلیف است یعنی تکلیف مجازی است، تکلیف حقیقی نیست)

۱۰

بیان دلیل مرحوم مظفر

حالا دقت کنید اصل دلیل مرحوم مظفر بعد از این مقدمه واضح میشود، دلیل ایشان که میفرمایند حجیت امر اعتباری است یعنی نیاز به جعل شارع دارد، دلیلشان مرکب از دو مطلب است:

مطلب اول شکی نیست که قطع ما در گذشته گفتیم طریقیت و حجیتش ذاتی است، این نکته را در گذشته اثبات کردیم، که قطع طریقیت و حجیتش ذاتی است، نیاز ندارد کسی جعل کند اعتبار را، قطع ذاتا حجت است و طریق به واقع است، حالا ظن ذاتا طریق به واقع نیست، امارات ظنیه ذاتا طریق به واقع نیستند، اینجا میخواهیم بگوییم ظن طریق به واقع است مثل علم، ظن حجت است، نیاز به معتبر ندارد؟ نباید یک کسی بگوید «جعلت الظن بمنزلة القطع فی الحجیة و طریقیة» همانطوری که در آن مثال عرفی نیاز داشت شما بگویید زید اسد؟ نیاز بود که کسی این جمله را بگوید؟ اینجا هم قطع واقعا طریق است اما ظن احتمال خلاف میرود درش واقعا طریق به واقع نیست، نیاز دارد که به اینکه شارع بگوید «اعتبرت الظن حجة ای طریقا الی الواقع» من اعتبار کردم ظن را امارات ظنیه را حجت و طریق به واقع، پس بنابراین اینکه ما بگوییم حجیت از امور اعتباریه نیست، یعنی شارع نمیخواهد که اعتبار بکند این مطلب درستی نیست، حجیت نیاز به اعتبار شارع دارد.

۱۱

تطبیق (بیان دلیل مرحوم مظفر)

وكذلك يقال في حجّيّة الأمارة المجعولة (عین همین مطلب گفته میشود در حجیت اماره‌ی مجعوله)؛ فإنّ القطع لمّا كان موصلا إلى الواقع حقيقة (قطع چون موصل به واقع است حقیقتا)، وطريقا بنفسه إليه (و طریق به نفسه به آن واقع است) فالشارع يعتبر الأمارة الظنّيّة طريقا إلى الواقع (پس شارع اعتبار کند اماره‌ی ظنیه را طریق به واقع)؛ تنزيلا لها منزلة القطع (شارع باید اینجا بگوید من اعتبار کردم اماره را حجت و طریق به واقع، تا شارع نگوید من اعتبار کردم اماره را طریق به واقع و حجت، اماره حجت نمیشود) بالواقع بإلغاء احتمال الخلاف (به سبب ملغا کردن احتمال خلاف، شارع میگوید در باب ظن احتمال خلاف را ملغا کن، احتمال میدهی شارع اینجور نباشد به آن احتمال عمل نکن، بگو ظن طریق به واقع است مثل قطع)، فتكون الأمارة قطعا اعتباريّا، (یعنی شارع مثل اینکه شما زید را اعتبار نکردید به عنوان اسد، اینجا هم شارع باید باشد اماره را اعتبار کند بجای قطع) وطريقا تنزيليّا. (و در حقیقت اماره را طریق تنزیلی قرار بدهند)

ومتى صحّ وأمكن (وقتی صحیح است و ممکن است اینکه حجیت معتبر باشد اولا و بذات) أن تكون الحجّيّة هي المعتبرة أوّلا وبالذات فما الذي يدعو إلى فرضها مجعولة ثانيا وبالعرض (چرا شما میگویید حجیت از اموری است که فرض میشود جعل شده ثانیا و بالعرض)، حتى تكون أمرا انتزاعيّا؟! (تا اینکه امر انتزاعی باشد، پس بنابراین حجیت باید از امور اعتباریه باشد و درست نیست که حجیت از امور انتزاعیه باشد)

١٥. الحجّيّة أمر اعتباريّ أو انتزاعيّ؟

من الأمور التي وقعت موضع البحث أيضا عند المتأخّرين مسألة أنّ الحجّيّة هل هي من الأمور الاعتباريّة المجعولة بنفسها وذاتها ، أو أنّها من الانتزاعيّات التي تنتزع من المجعولات؟

وهذا النزاع في الحجّيّة فرع ـ في الحقيقة ـ على النزاع في أصل الأحكام الوضعيّة. وهذا النزاع في خصوص الحجّيّة ـ على الأقلّ ـ لم أجد له ثمرة عمليّة في الأصول.

على أنّ هذا النزاع في أصله غير محقّق ، ولا مفهوم له ؛ لأنّ لكلمتي : «الاعتباريّة» و «الانتزاعيّة» مصطلحات كثيرة ، في بعضها تكون الكلمتان متقابلتين ، وفي البعض الآخر متداخلتين. وتفصيل ذلك يخرجنا عن وضع الرسالة. (١)

ونكتفي أن نقول ـ على سبيل الاختصار ـ : إنّ الذي يظهر من أكثر كلمات المتنازعين في المسألة أنّ المراد من الأمر الانتزاعيّ هو المجعول ثانيا وبالعرض في مقابل المجعول أوّلا وبالذات ، بمعنى أنّ الإيجاد والجعل الاعتباريّ ينسب أوّلا وبالذات إلى شيء هو المجعول حقيقة ، ثمّ ينسب الجعل ثانيا وبالعرض إلى شيء آخر ، فالمجعول الأوّل هو الأمر الاعتباريّ ، والثاني هو الأمر الانتزاعيّ ، فيكون هناك جعل واحد ينسب إلى الأوّل بالذات ، وإلى الثاني بالعرض ، لا أنّه هناك جعلان واعتباران ينسب أحدهما إلى شيء ابتداء وينسب ثانيهما إلى آخر بتبع الأوّل ؛ فإنّ هذا ليس مراد المتنازعين قطعا.

فيقال في الملكيّة مثلا ـ التي هي من جملة موارد النزاع ـ : إنّ المجعول أوّلا وبالذات هو إباحة تصرّف الشخص بالشيء المملوك ، فينتزع منها أنّه مالك ـ أي إنّ الجعل ينسب ثانيا وبالعرض إلى الملكيّة ـ. فالملكيّة يقال لها : «إنّها مجعولة بالعرض». ويقال لها : «إنّها منتزعة من الإباحة». هذا إذا قيل : «إنّ الملكية انتزاعيّة» ، أمّا : إذا قيل : «إنّها اعتبارية» فتكون عندهم هي المجعولة أوّلا وبالذات للشارع أو العرف.

وعلى هذا ، فإذا أريد من الانتزاعيّ هذا المعنى فالحقّ أنّ الحجّيّة أمر اعتباريّ ، وكذلك

__________________

(١) وإن شئت فراجع فوائد الأصول ٤ : ٣٨٠ ـ ٣٨٢ ؛ مصباح الأصول ٣ : ٧٩.

الملكيّة ، والزوجيّة ، ونحوها من الأحكام الوضعيّة. وشأنها في ذلك شأن الأحكام التكليفيّة المسلّم فيها أنّها من الاعتباريّات الشرعيّة.

توضيح ذلك أنّ حقيقة الجعل هو الإيجاد. والإيجاد على نحوين :

١. ما يراد منه إيجاد الشيء حقيقة في الخارج. ويسمّى : «الجعل التكوينيّ» أو «الخلق».

٢. ما يراد منه إيجاد الشيء اعتبارا وتنزيلا ، وذلك بتنزيله منزلة الشيء الخارجيّ الواقعيّ من جهة ترتيب أثر من آثاره ، أو لخصوصيّة فيه من خصوصيّات الأمر الواقعيّ. ويسمّى «الجعل الاعتباريّ» ، أو «التنزيليّ» ، وليس له واقع إلاّ الاعتبار والتنزيل ، وإن كان نفس الاعتبار أمرا واقعيّا حقيقيّا ، لا اعتباريّا ، مثلا حينما يقال : «زيد أسد» ، فإنّ الأسد مطابقه الحقيقيّ هو الحيوان المفترس المخصوص ، وهو ـ طبعا ـ مجعول ومخلوق بالجعل والخلق التكوينيّ. ولكنّ العرف يعتبرون الشجاع أسدا ، فزيد أسد اعتبارا وتنزيلا من قبل العرف من جهة ما فيه من خصوصيّة الشجاعة كالأسد الحقيقيّ.

ومن هذا المثال يظهر كيف أنّ الأحكام التكليفيّة اعتبارات شرعيّة ؛ لأنّ الآمر حينما يريد من شخص أن يفعل فعلا ما فبدلا عن أن يدفعه بيده ـ مثلا ـ ليحرّكه نحو العمل ينشئ الأمر بداعي جعل الداعي في دخيلة (١) نفس المأمور. فيكون هذا الإنشاء للآمر دفعا وتحريكا اعتباريّا ؛ تنزيلا له منزلة الدفع الخارجيّ باليد مثلا. وكذلك النهي زجر اعتباريّ ؛ تنزيلا له منزلة الردع والزجر الخارجيّ باليد مثلا.

وكذلك يقال في حجّيّة الأمارة المجعولة ؛ فإنّ القطع لمّا كان موصلا إلى الواقع حقيقة ، وطريقا بنفسه إليه فالشارع يعتبر الأمارة الظنّيّة طريقا إلى الواقع ؛ تنزيلا لها منزلة القطع بالواقع بإلغاء احتمال الخلاف ، فتكون الأمارة قطعا اعتباريّا ، وطريقا تنزيليّا.

ومتى صحّ وأمكن أن تكون الحجّيّة هي المعتبرة أوّلا وبالذات فما الذي يدعو إلى فرضها مجعولة ثانيا وبالعرض ، حتى تكون أمرا انتزاعيّا؟! إلاّ أن يريدوا من الانتزاعيّ

__________________

(١) أي : باطنه.