درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۱۶: مقدمه مباحث حجت ۱۵

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

خلاصه‌ی جلسه‌ی قبل

بحث در باب حجیت امارات بود، مرحوم مظفر سه قول را در باب حجیت امارات مطرح فرمودند، یک قول به طریقیت بود دوم قول به سببیت بود سوم قول به مصلحت سلوکیه بود، در مصلحت سلوکیه فرمودند مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اگر که اماراه طریق به واقع است و در متعلق اماره که نماز بدون سوره است مصلحت واقع نیست ولی چون انسان سلوک بر طبق اماره نموده است عمل بر طبق اماره نموده است ذات مقدس پروردگار بخاطر اینکه انسان عمل کرده بر طبق اماره تفضلا مصلحت واقع را به انسان میدهد، پس بنابراین همیشه بر طبق عمل به اماره مصلحت به دست انسان خواهد رسید.

۴

علت قول به مصلحت سلوکیه

عرض شد که در این باب چند مسئله را ایشان تذکر میدهند دو نکته‌ی آن را خواندیم و نکته‌ی سوم این است: منشاء و علت قائل شدن مرحوم شیخ انصاری است به مصلحت سلوکیه، چرا مرحوم شیخ انصاری قائل به مصلحت سلوکیه شدند؟ با اینکه ما در مقدمه‌ی قبلی تذکر دادیم که اصل در امارات طریقیت است و اصل در امارات این است که طریق به واقع هستند و در خود اماراه مصلحتی وجود ندارد، چرا مرحوم شیخ انصاری قائل شدند که در اماره مصلحت هست، خداوند چون انسان عمل کرده بر طبق اماره به انسان مصلحت میدهد حتما، چرا مرحوم شیخ انصاری قائل به این خلاف اصل شده است مصلحت سلوکیه مثل قول به سببیت خلاف اصل است، اصل در اماره طریقیت است چرا مرحوم شیخ انصاری این خلاف اصل را مرتکب شده‌اند؟

مرحوم مظفر میفرمایند نکته‌ی اینجا باز همان اشکال ابن قبه است مرحوم شیخ انصاری قول به سببیت را که قطعا قبول ندارد، چرا؟ چون سببیت مستلزم تصویب است که در گذشته گفتیم و تصویب هم به اجماع علمای شیعه باطل است، اما چرا مرحوم شیخ انصاری طریقیت را اصل نکرده است، میفرمایند علتش این است که مرحوم شیخ انصاری نظرش این است که آن دو جوابی را که ما از اشکال ابن قبه بنابر قول به طریقیت دادیم آن دو جواب را ایشان قبول ندارند، چون آن دو جواب را قبول ندارند دیگر با قول به طریقیت نتوانسته‌اند جواب ابن قبه را بدهند، مجبور شدند و قائل شده‌اند به مصلحت سلوکیه و با مصلحت سلوکیه جواب ابن قبه را به روشنی داده‌اند، چون ابن قبه اشکالش این بود که با عمل به اماره در صورت مخالفت واقع مصلحت واقع فوت شده است، مرحوم شیخ انصاری میفرمایند نه مصلحت واقع فوت نشده است، انسان هر وقت بر طبق اماره عمل کند و سلوک بر طبق اماره داشته باشد ذات مقدس حق تفضلا مصلحت واقع را برای اینکه انسان به اماره عمل کرده است به او میدهند، پس بنابر قول به مصلحت سلوکیه جواب ابن قبه را به روشنی داده‌اند، و جواب این میشود که عمل به اماره موجب تفویت مصلحت نخواهد شد، چون خداوند مثل مصلحت واقع به انسان خواهد داد.

حالا چرا آن دو وجه ما و آن دو جواب ما را قبول ندارند مرحوم مظفر به طور کلی بیان میکنند و اشاره به ادله‌ی شیخ انصاری نمیکنند، فقط میفرمایند مرحوم شیخ انصاری در آن دو جواب ما سه نکته دارد که با این سه نکته دو جواب ما را قبول ندارد، دو جواب ما چه بود؟ {جواب اول این بود که ما گفتیم شارع که گفته اماره در حین امکان از تحصیل علم حجت است چون دیده خطای اماره مساوی با خطای علم است، لذا چون خطای اماره مساوی با خطای علم بوده است شارع فرموده است میتوانی به اماره عمل کنید میتوانی به علم عمل کنی.} شیخ انصاری میفرمایند از کجا و به چه دلیل شما این نکته را اثبات میکنید؟ میگویند شما از کجا فهمیدید که شارع اماره و علم را در کنار هم قرار داده بعد میگوید خطای اماره مساوی با خطای علم است، بلکه گاهی کمتر است؟ این را از کجا و به چه دلیل به دست آوردید؟ پس جواب اول را ایشان قبول نکرده است.

{جواب دوم که مصلحت تسهیل بود، ما گفتیم که شارع اماره را حجت قرار داده است بخاطر مصلحت تسهیل} اینجا مرحوم شیخ دو نکته دارند نکته‌ی اول این است که میفرمایند خب به چه دلیل این حرف را میزنید؟ آیا شما دلیل خاصی دارید که شارع اماره را حجت قرار داده است بخاطر مصلحت تسهیل؟ این دلیل خاص میخواهد و شما دلیل ندارید.

نکته‌ی سومی که شیخ از کلماتشان استفاده میشود ایشان میفرمایند شما گفتید در ما نحن فیه مصلحت تسهیل است و مصلحت تسهیل مصلحت نوعیه است و مصلحت نوعیه بر مصلحت شخصیه مقدم است، ایشان میفرمایند این نکته را هم ما قبول نداریم چه کسی گفته مصلحت نوعیه بر مصلحت شخصیه مقدم نبوده است، ما این فرض را قبول نداریم که مصلحت نوعیه بر مصلحت شخصیه مقدم باشد، پس مرحوم شیخ انصاری با ذکر این سه نکته آن دو جواب ما را قبول نکردند و چون آن دو جواب را قبول نکردند لذا مجبور شده‌اند از اشکال ابن قبه به شکل دیگری جواب بدهند، قائل شدند به مصلحت سلوکیه با قول به مصلحت سلوکیه دیگر جواب ابن قبه را به روشنی جواب داده‌اند.

مرحوم مظفر این ادعای شیخ را ذکر میکنند نه دلیلی بر حرف شیخ ارائه میدهد و نه جواب میدهد، مدعای خودش را دو مرتبه تکرار میکند، میفرمایند اما ما آن دو جواب گذشته را قبول داریم، چون آن دو جواب را قبول داریم، ما قائل به طریقیت هستیم، ذکر استدلال بر سه نکته‌ی شیخ و جواب از این سه استدلال‌ها را به یک وقت دیگری موکول میکنیم.

۵

تطبیق (علت قول به مصلحت سلوکیه)

وإذا اتّضح الفرق بينهما (آنگاه که واضح شد فرق بین مصلحت سلوکیه و بین طریقیت)، نقول: إنّ القول بالمصلحة السلوكيّة وفرضها يأتي بالمرتبة الثانية (میاید به مرتبه‌ی دوم) للقول بمصلحة التسهيل (از قول به مصلحت تسهیل، یعنی اگر ما نتوانستیم به قائل به مصحلت تسهیل و طریقیت بشویم آنوقت مجبوریم ما هم قائل به مصلحت سلوکیه بشویم)، يعني: أنّه إذا لم تثبت عندنا مصلحة التسهيل (ما وقتی میتوانیم قائل به مصلحت سلوکیه بشویم که این سه نکته را ذکر کنیم، نکته‌ی اول: آنگاه که ثابت نشود در نزد ما مصلحت تسهیل، بگوییم از کجا در اینجا مصلحت تسهیل وجود دارد و اینجا به چه دلیل شما میگویید مصلحت تسهیل وجود دارد و چون مصلحت تسهیل وجود دارد شارع گفته اماره در این وقت حجت است، این دلیل میخواهد)، أو قلنا بعدم تقديم المصلحة النوعيّة على المصلحة الشخصيّة (شما آنجا گفتید مصلحت نوعیه بر مصلحت شخصیه مقدم است، لذا شارع گفته است واقع بر بعضی از افراد فوت شد اشکالی ندارد، مشکل برای مردم ایجاد نشود، میفرمایند این حرف که مصلحت نوعیه بر مصلحت شخصیه مقدم نشود به چه دلیل است)، ولم يصح عندنا أيضا (و صحیح نباشد در نزد ما) احتمال مساواة خطأ الأمارات للعلوم (احتمال مساوی بودن خطای اماره با خطای علم، اگر ما این نکته را هم اضافه بکنیم دیگر حرف شیخ درست میشود، ما بگوییم از کجا معلوم که خطای اماره مساوی با خطای علم است، و شما به چه دلیل میگویید شارع سنجیده خطای اماره را با خطای علم را و دیده خطای اماره مساوی با خطای علم است، وقتی ما این سه نکته را ذکر کردیم) فإنّا نلتجئ إلى ما سلكه الشيخ من المصلحة السلوكيّة (ما مجبوریم که برویم به راهی که شیخ انصاری به آن رفته است که بیان باشد از مصلحت سلوکیه)؛ إذا استطعنا تصحيحها (اگر بتوانیم قول شیخ را درست بکنیم که بعد اشکالات بر قول شیخ را ذکر میکنند)؛ فرارا من الوقوع في التصويب الباطل. (دیگر از این سه راه که بیشتر وجود ندارد یا قول به طریقیت است یا قول به سببیت است که میشود تصویب باطل یا قول به مصلحت سلوکیه است، پس ما اگر این سه نکته را ذکر کردیم و با شیخ انصاری همراه شدیم ما هم باید قول به مصلحت سلوکیه را ذکر کنیم و اعتقاد پیدا کنیم به آن بخاطر فرار از قوب به تصویب باطل)

وأمّا نحن، فإذ ثبت عندنا أنّ هناك مصلحة التسهيل (برای ما که ثابت شده است که در ما نحن فیه مصلحت تسهیل وجود دارد) في جعل الأمارة تفوق المصالح الشخصيّة (که برتری دارد این مصلحت تسهیل بر مصالح شخصیه) ومقدّمة عليها عند الشارع (مصلحت تسهیل که مصلحت نوعیه باشد مقدم است بر مصلحت شخصیه نزد شارع) أصبحنا في غنى عن فرض المصلحة السلوكيّة (ما بی‌نیاز هستیم از فرض مصلحت سلوکیه).

۶

بیان اشکال اول بر قول شیخ انصاری

از اینجا مرحوم مظفر وارد میشوند در بیان دو اشکال بر قول شیخ انصاری و در ضمن این دو اشکال اشاره میکنند به فرق بین مصلحت سلوکیه و قول به سببیت و بعد هم این فرض را رد میکنند:

اشکال اول بر حرف شیخ انصاری این است که مرحوم مظفر میفرمایند حرف شیخ انصاری مبهم است و بعلت اختلاف نسخه‌های رسائل ما دقیقا نمیتوانیم مراد مرحوم شیخ انصاری از قول به مصلحت سلوکیه بفهمیم، برای بیان ابهام اشاره کنیم به یک نکته و یک مقدمه‌ی کوتاه، در صفحه‌ی ۸۵ جلد اول اصول فقه در بحث امر به امر یک نکته را آنجا خواندیم و آن نکته این بود که امر بر دو قسم است، امر طریقی و امر موضوعی، امر طریقی امری بود که مصلحت در متعلق امر بود مثل «اقیموا الصلاة» نماز را بپا دارید اینجا چون مولا دیده است صلاة مصلحت دارد به این صلاة امر کرده است، به این امر طریقی میگفتیم. قسم دوم امر موضوعی بود، امر موضوعی امری است که متعلق امر هیچ مصلحتی ندارد بلکه مصلحت در خود امر آمر است، به چه بیان آنجا مثال زدیم و گفتیم که مثل اینکه مولا عبد خودش را میخواهد امتحان کند ببیند امر به حرف گوش میکند یا گوش نمیکند، مولا تشنه نیست آب نمیخواهد اما به عبدش میگوید «اسقنی ماء» برای من آب بیاور، اینجا مولا آب نمیخواهد تشنه نیست در آب آوردن مصلحتی وجود ندارد فقط میخواهد امر کند این بنده‌اش را ببیند اطاعت میکند یا اطاعت نمیکند، آنجا مصلحت در خود امر بود متعلق امر هیچ مصلحتی نداشت یا مثال دوم خود مرحوم مظفر گفتند پادشاهی ولی عهد خودش را به او میگوید یک سری از دستورات را تو صادر کن هر چی که باشد، به زیر دستان در حیات من دستور بده که اینجا مصلحت در خود امر و در خود دستور است، متعلق این کار مصلحت داشته باشد یا نداشته باشد، پس مقدمه این شد که در باب اوامر گفتیم که اوامر دو قسم است اوامری که متعلقشان مصلحت دارد که به آن امر طریقی میگفتیم، اوامری که متعلقشان مصلحت ندارد مصلحت در خود امر مولاست و امر آمر که به آن امر موضوعی میگفتیم.

بعد از این مقدمه مرحوم مظفر میفرمایند ما تا حالا حرف شیخ را به این شکل بیان میکردیم میگفتیم مرحوم شیخ انصاری میفرمایند در عمل بر طبق اماره مصلحت است، یعنی من که عمل کردم بر طبق اماره خداوند به من مصلحتی میدهد میفرمایند در بعضی از نسخه‌های کتاب رسائل یک کلمه‌ی امر در عبارت صاحب رسائل اضافه شده است، عبارت اصلی صاحب رسائل این است «لاّ أنّ العمل على طبق تلك الأمارة» در عمل بر طبق اماره مصلحت است، در بعضی از نسخه‌های رسائل یک کلمه‌ی امر اینجا اضافه شده است: «إلاّ أنّ الأمر بالعمل...» در امر به اتباع اماره مصلحت است با این عبارت دوم معنای حرف شیخ انصاری این است که در عمل بر طبق اماره مصلحت نیست، بلکه مصلحت در خود امر مولاست، یعنی عمل بر طبق اماره مصلحت ندارد، امر مولا به عمل بر طبق اماره مصلحت دارد، مثلا جزء اوامر امتحانیه است مولا میخواهد ما را امتحان کند که آیا ما به حرف او عمل میکنیم یا نه، پس با این زیاده‌ی کلمه‌ی امر در عبارت شیخ انصاری ما نمیدانیم مراد شیخ چیست؟ آیا مراد شیخ این است که در عمل بر طبق اماره مصلحت است یا نه مراد شیخ این است که در امر مولا مصلحت است؟ در متعلق امر و در عمل بر طبق اماره هیچگونه مصلحتی وجود ندارد، بعد اضافه میکنند میفرمایند بعضی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری در اینجا نقل میکنند که شیخ انصاری بعد از اینکه قول به مصلحت سلوکیه را در درسشان بیان کردند شاگردها حرف مرحوم شیخ را نگرفتند و اشکالاتی به شیخ وارد کردند که یک اشکال مهم را بعدا تذکر میدهیم، سر درس شیخ مناقشه ایجاد شد شاگردان رسما گفتند ما حرف شما را قبول نداریم مصلحت سلوکیه را ما نمیفهمیم چی است، مرحوم شیخ به بعضی از شاگردانشان فرمودند متون بحث را تصحیح بکنید، «الا ان العمل علی طبق تلک الاماره» قول به مصلحت سلوکیه را یک جوری درستش بکنید به شکلی که درست بشود، یکی از تلازمه شیخ یک کلمه‌ی امر اینجا اضافه کرد، «الا ان الامر بالعمل...» علی ای حال معلوم میشود که خود مرحوم شیخ هم بر قول خودشان مستقر نبودند.

پس بنابراین اشکال اولی که بر حرف مرحوم شیخ انصاری وارد است این است که کلام شیخ انصاری دچار ابهام و ایهام است، نمیدانیم مراد شیخ از اینکه مصحلت است در چی مصلحت است آیا در عمل بر طبق بر اماره مصلحت است یا در امر مولا مصلحت است.

۷

تطبیق (بیان اشکال اول بر قول شیخ انصاری)

على أنّ المصلحة السلوكيّة إلى الآن لم نتحقّق مراد الشيخ منها (علاوه بر اینکه مصلحت سلوکیه تا الان ما محقق ننموده‌ایم مراد شیخ را از این مصلحت سلوکیه)، ولم نجد الوجه لتصحيحها في نفسها (ما پیدا نکردیم یک وجهی را برای تصحیح این مصلحت سلوکیه فی نفسه)؛ فإنّ في عبارته شيئا من الاضطراب والإيهام (در عبارت مرحوم شیخ انصاری اضطراب و ایهام است)، وكفى أن تقع في بعض النسخ زيادة كلمة «الأمر» (و کافی است اینکه واقع شده در بعضی از نسخه‌ها زیادی کلمه‌ی امر) على قوله: «إلاّ أنّ العمل على طبق تلك الأمارة» (حرف اصلی مرحوم شیخ انصاری این است الا اینکه عمل بر طبق این اماره مصلحت دارد که ما تا الان گفتیم چون انسان عمل میکند بر طبق این اماره خداوند به انسان مصلحت میدهد، حالا اینجا یک کلمه‌ی امر اضافه شده است)، فتصير العبارة هكذا «إلاّ أنّ الأمر بالعمل...» (الا اینکه امر به عمل بر طبق اماره در این امر مصلحت است)، فلا يدرى مقصوده (ما نمیدانیم مقصود شیخ چیست)، هل إنّه في نفس العمل مصلحة سلوكيّة (آیا در خود عمل مصلحت سلوکیه است؟) أو في الأمر به؟. (یا در امر مولا یک مصلحتی وجود دارد) وقيل: «إنّ هذا التصحيح وقع من بعض تلامذته (واقع شده است از بعضی از تلاذمه‌ی شیخ انصاری)؛ إذ أوكل إليه أمر تصحيح العبارة (زیرا مرحوم شیخ انصاری وکالت داده است به این تلمیذ خودش امر تصحیح عبارت رسائل را) بعد مناقشات تلاميذه لها في مجلس البحث». (بعد از اشکالات تلامیذ مرحوم شیخ به این مصلحت سلوکیه در مجلس بحث در مورد مصلحت سلوکیه؛ در هر صورت ما مراد شیخ را در اینجا نمیدانیم)

۸

اشکال دوم به قول شیخ انصاری (۱)

اشکال دومی که در حققیت اشکال مهمی است که به حرف شیخ انصاری وارد است این حرف دومی است که مرحوم مظفر بیان میکنند.

برای بیان این حرف خودشان اول فرق بین قول شیخ و قول به سببیت را بیان میکنند و بعد به حرف مرحوم شیخ اشکال میکنند، نتیجه‌ی قول به مصلحت سلوکیه این است که قول به مصلحت سلوکیه در پاره‌ای از مسائل با قول به سببیت مشترک است، مثلا قول به سببیت میگفت در اماره مصلحت هست، نکته‌ی دوم قول به سببیت میگفت مصلحت اماره مصلحت واقع را پر میکند یعنی اگر در واقع صد درجه بوده است در اماره هم صد درجه مصحلت وجود دارد، عین این دو نکته را شیخ انصاری هم میفرمایند یعنی ایشان هم قبول دارند که در اماره مصلحت است عین این نکته را هم شیخ انصاری میفرمایند یعنی ایشان هم قبول دارند که در اماره مصلحت است و مصلحت اماره جایه مصلحت واقع را هم پر میکند، فقط فرق بین این قول به سببیت و قول به مصلحت سلوکیه در این است که قائلین به سببیت میگفتند در متعلق اماره مصلحت است، یعنی در اتیان نماز بدون سوره مصلحت است، صد درجه مصلحت واقع در اتیان بدون سوره است، در متعلق اماره {صدای استاد قط میشود...} درست دقت بفرمایید آقایان قائل به سببیت میگفتند در متعلق اماره مصلحت است، در نماز بدون سوره مصلحت است شیخ انصاری میفرمایند در نماز بدون سوره مصلحت واقع نیست، ولی چون عمل کرده‌ای بر طبق اماره در عنوان عمل بر طبق اماره مصلحت است، بعد از اینکه فرق بین این دو را دانستیم حالا مرحوم مظفر اشکال میکنند:

میفرمایند حرف مرحوم شیخ انصاری در وقتی درست است که ما در رابطه با اماره دو نوع عمل و دو نوع وجود خارجی داشته باشیم اگر در باب اماره مکلف دوتا عمل داشته باشد یک اتیان متعلق عمل یعنی نماز بدون سوره خواندن، این یک عمل که وجود خارجی مستقل داشته باشد ما نماز بدون سوره بخوانیم دوم عمل بر طبق اماره، یعنی اگر مکلف وقتی میخواهد به اماره عمل کند دوتا کار انجام میدهد، یک فعل خارجی عمل میکند بر طبق اماره دوم نماز بدون سوره میخواند اگر این دوتا فعل را بتوانیم در خارج تصور کنیم حرف شیخ درست است، میگوییم شیخ میفرمایند در علم بر طبق اماره مصلحت است ولی در نماز بدون سوره مصلحت نیست، این خوب است با این فرض حرف شیخ خوب است، اما اگر دقت کنید ما در خارج یک عمل بیشتر نداریم، در خارج ما که به اماره عمل میکنیم یعنی نماز بدون سوره میخوانیم چیزی دیگری جز این نیست، اماره گفته است نماز بدون سوره واجب است ما هم میاییم نماز بدون سوره میخوانیم، یک عمل خارجی نهایت دوتا اسم رویش گذاشتیم، شیخ میفرمایند عمل بر طبق اماره است، خب این یعنی چه؟ یعنی نماز بدون سوره میخواندیم، عمل میکنیم بر طبق گفته‌ی این اماره یعنی نماز بدون سوره، شیخ انصاری اسم این نماز بدون سوره را عمل بر طبق اماره گذاشته است، سلوک بر طبق اماره، کسانی که قائل به سببیت هستند اسم این عمل خارجی را گذاشته‌اند اتیان متعلق اماره، یا عمل بر طبق متعلق اماره، پس یک عمل خارجی دو اسم دارد نتیجه این میشود که قول به سببیت و قول مرحوم شیخ انصاری یکی است فقط اسم این دو قول فرق دارد، پس بنابراین ما در رابطه با اماره یک عمل خارجی بیشتر نداریم و آن عمل هم نماز بدون سوره خواندن است، قائلین به سببیت میگویند در اتیان متعلق مصلحت است یعنی در نماز بدون سوره، شیخ انصاری میفرمایند در عمل بر طبق اماره مصلحت است، خب سوال میکنیم عمل بر طبق اماره جز همین نماز خواندن چیز دیگری هست؟ من عمل میکنم بر طبق این اماره یعنی نماز بدون سوره، پس اگر در این سلوک مصلحت است یعنی در خود این نماز بدون سوره پس قول شیخ انصاری شد همان قول به سببیت و ایشان میفرمایند شاید همین علت باعث شده که شاگردان حرف شیخ انصاری را قبول نکردند و بعضی‌ها یک کلمه‌ی امر را به حرف مرحوم شیخ انصاری اضافه کردند. {استاد درحال پاسخ به سوال شاگردان...}

۹

تطبیق (اشکال دوم به قول شیخ انصاری) (۱)

وعلى كلّ حال (میخواهند مقدمه‌ی اشکال دوم را بیان کنند)، فالظاهر أنّ الفارق عنده (ظاهر این است که آنچه که فارق است در نزد شیخ انصاری) بين السببيّة المحضة وبين المصلحة السلوكيّة ـ بمقتضى عبارته قبل التصحيح المذكور (به مقتضای عبارت شیخ انصاری قبل از تصحیح مذکور، یعنی قبل از اینکه شما کلمه‌ی امر را بگذارید به آن کلمه‌ی امر اگر نباشد حرف مرحوم شیخ انصاری این است که فرق بین سببیت و مصحلت سلوکیه این میشود) ـ أنّ المصلحة على الأوّل (مصلحت بنابر قول اول یعنی سببیت) تكون قائمة بذات الفعل (مصلحت بنابر قول سببیت قوام دارد به خود فعل یعنی نماز بدون سوره خواندن، کسانی که قائل به سببت هستند میگویند مصلحت در نماز بدون سوره است)، وعلى الثاني (بنا بر قول شیخ) قائمة بعنوان آخر هو السلوك (مصلحت قائم است به یک عنوان دیگری که آن عنوان دیگر سلوک بر طبق اماره است، مرحوم شیخ میفرمانید عمل بر طبق اماره مصلحت دارد)، فلا تزاحم مصلحته مصلحة الفعل. (پس مزاحمتی ندارد مصلحت آن سلوک با مصلحت فعل، یعنی مصلحت سلوک غیر از مصلحت فعل میشود، یعنی قول شیخ غیر از قول به سببیت میشود)

ولكنّنا لم نتعقّل هذا الفارق المذكور (لکن ما فرق بین این قول و قول شیخ انصاری را نمیفهمیم)؛ لأنّه إنّما يتمّ (این حرف شیخ انصاری وقتی تمام است) إذا استطعنا أن نتعقّل (وقتی که قدرت داشته باشیم که تصور کنیم) لعنوان السلوك (عنوان سلوک و عنوان عمل بر طبق اماره) عنوانا مستقلاّ في وجوده عن ذات الفعل (عنوان مستقلی را در وجود خودش از ذات فعل، یعنی غیر از نماز بدون سوره خواندن یک عنوان مستقلی را که وجود خارجی داشته باشد را ما داشته باشیم)، لا ينطبق عليه (که این عنوان سلوک غیر از خواندن نماز بدون سوره باشد)، ولا يتّحد معه (با او یکی نباشد)، حتى لا تزاحم مصلحته مصلحة الفعل (تا اینکه مزاحم نباشد مصلحت این سلوک مصحلت ذات فعل را)، وتصوير هذا في غاية الإشكال. (تصویر اینکه ما دوتا وجود خارجی داشته باشیم در وقت عمل بر طبق اماره یکی سلوک یکی هم نماز بدون سوره خواندن این در غایت اشکال است) ولعلّ هذا هو السرّ في مناقشة تلاميذه له (شاید همین مسئله علت باشد در اشکال شاگردان شیخ بر شیخ)، فحمل بعضهم على إضافة كلمة «الأمر» (پس حمل نموده است همین اشکال بعضی از شاگردان شیخ را بر اضافه کردن کلمه‌ی امر)، ليجعل المصلحة تعود إلى نفس الأمر (کلمه‌ی امر اضافه کرده‌اند تا بگوید مصلحت در امر مولاست، نه در متعلق امر)، لا إلى متعلّقه، فلا يقع التزاحم بين المصلحتين. (پس واقع نمیشود تزاحم و تنافی بین این دو مصلحت یعنی مصحلت امر و مصحلت متعلق امر، کسانی که قائل به سببیت هستند میگویند مصلحت در متعلق امر است، مرحوم شیخ بنابر این توجیه میفرمایند مصلحت در خود امر است)

(خب اینکه گفتید در غایت اشکال است، وجه اشکال چیست؟) وجه الإشكال: أوّلا: أنّنا لا نفهم من عنوان السلوك (ما نمیفهمیم از عنوان سلوک) والاستناد إلى الأمارة (و عمل بر طبق اماره) إلاّ عنوانا للفعل الذي تؤدّي إليه الأمارة (ما نمیفهمیم از عنوان سلوک و عمل بر طبق اماره مگر عنوان همان فعلی را که منجر میشود به همین فعل اماره، یعنی ما عمل بر طبق اماره را جز نماز بدون سوره خواندن چیز دیگری نمیدانیم، من عمل میکنم بر طبق اماره یعنی چه؟ جز نماز بدون سوره خواندن کار دیگری نیست) بأيّ معنى فسّرنا السلوك والاستناد (هر جور شما بگویید، این عمل بر طبق اماره هر جوری که باشد خلاصه جز همان نماز بدون سوره خواندن چیز دیگری نیست)؛ إذ ليس للسلوك ومتابعة الأمارة (زیرا نمیباشد برای سلوک و متابعت اماره) وجود آخر مستقلّ (وجود آخر مستقلی)، غير نفس وجود الفعل المستند إلى الأمارة. (غیر از نفس وجود فعلی که آن فعل مستند است به سوی اماره، ما در عمل بر طبق اماره جز نماز بدون سوره خواندن چیز دیگری نداریم)

۱۰

توجیه برای حرف شیخ و اشکالات آن

میفرمایند بله با یک توجیه حرف شیخ را شاید بشود درست کرد ولی این توجیه هم خالی از اشکال نیست، امکان دارد انسان بگوید در وقت عمل بر طبق اماره ما دو وجود و دو فعل داریم، یک فعل قلبی و اعتقادی و یک فعل خارجی، فعل اعتقادی و قلبی معنایش این است که من وقتی میخواهم یک فعل خارجی را انجام بدهم یک قصدی دارم این فعل خارجی را انجام میدهم به قصد امتثال قصد مولا، یا به تعبیر دیگر شما بگویید من این نماز را میخوانم بقصد قربت، بقصد امتثال امر مولا این یک فعل است که وجود نفسی و ذهنی دارد، این قصد را دارم بعد آن فعل خارجی را انجام میدهم یعنی بعد آن نماز بدون سوره را انجام میدهم، پس شد دوتا فعل ۱. فعل اعتقادی و قلبی ۲. آن فعل خارجی.

مرحوم شیخ انصاری میفرمایند مصلحت در آن فعل قلبی است، یعنی همین که من میگویم این عمل را بقصد قربت انجام میدهم بخاطر همین قصد به من مصلحت میدهند، سلوک یعنی همین قصد، اما قائلین به سببیت میگویند در آن فعل خارجی مصلحت است، یعنی در آن نماز بدون سوره خواندن، مرحوم مظفر میفرمایند بله با این توجیه ما دو شیء و دو وجود داریم ولی متاسفانه این توجیه هم دو اشکال دارد:

۱. این توجیه خلاف ظاهر است، کسی که ظاهر کلام مرحوم شیخ را در صفحه‌ی ۲۷ و ۲۸ و ۲۹ رسائل نگاه کند میبیند مراد شیخ از سلوک بر طبق اماره یعنی عمل خارجی، نه آن فعل قلبی، این خلاف ظاهر است.

۲. اشکال دوم این است که خب در همه‌ی افعال که قصد قربت لازم نیست، ما در همه‌ی افعال که قصد امتثال امر نداریم، در نماز قصد امتثال امر هست، ولی در لباس شستن در بیع در معاملات در نکاح و در بسیاری از امور توصلیه که قصد قربت نیست، خب اماره هم دلالت میکند بر شستن لباس، اماره میگوید لباس نجست را با آب قلیل سه بار بشور، خب اینجا هم لباس را میشورم بدون قصد امتثال امر، پس باید اینجا بگویید در متعلق اماره مصلحت نیست، چون آن قصد امتثال امر را نخواهد داشت در حالی که شما میگویید در همه جا در عمل بر طبق اماره به انسان مصلحت میدهند، پس بنابراین اشکال این است که این قصد که میگویید مصلحت دائر مدار این قصد است در همه‌ی افعال انسان این قصد نیست، در پاره‌ای از افعال که امور عبادیه باشد این قصد وجود دارد ولی در امور توصلیه این قصد امتثال امر و قصد قربت وجود ندارد.

۱۱

تطبیق (توجیه حرف شیخ و اشکالات آن)

نعم، إذا أردنا من الاستناد إلى الأمارة معنى آخر (بله اگر اراده کنیم از اجتناب و عمل بر طبق اماره معنای دیگری را)، وهو الفعل القصديّ من النفس (فعل قصدی از نفس باشد، بگوییم مراد از استناد به اماره یعنی آن فعل قصدی قلب، انسان قلبا قصد میکند که بر طبق اماره بر طبق امتثال امر مولا عمل کند)، فإنّ له وجودا آخر (بنابر این تفسیر درست است برای استناد و عمل بر طبق اماره وجود دیگری) غير وجود الفعل (غیر از وجود فعل)؛ لأنّه فعل قلبيّ جوانحيّ لا وجود له إلاّ وجودا قصديّا. (بخاطر اینکه این قصد فعل قلبی جوانجی است وجودی ندارد مگر وجود قصدی) ولكنّه من البعيد جدّا أن يكون ذلك غرض الشيخ من السلوك (و لکن بعید ایست که غرض شیخ از سلوک بر طبق اماره همین معنا باشد)؛ لأنّ هذا الفعل القلبيّ (بخاطر اینکه این فعل قلبی) إنّما يصحّ أن يفرض وجوبه (همانا صحیح است که فرض میشود وجوبش) في خصوص الأمور العباديّة (در خصوص عبادیه است)؛ ولا معنى للالتزام بوجوب القصد (معنا ندارد که ما ملتزم بشویم بگوییم که همه جا قصد واجب است در همه‌ی افعال انسان) في جميع أفعال الإنسان المستند فعلها إلى الأمارة. (آنچنان افعالی که مستند است فعل این افعال به سوی اماره، نتیجه‌ی حرف مرحوم شیخ این است که اگر مراد از سلوک بر طبق اماره این فعل قصدی باشد این است که در تمام افعالی که انسان از اماره وجوبش را میفهمد قصد قربت لازم است، حال اینکه مرحوم شیخ به این حرف ملتزم نمیشوند ما بسیاری از افعال داریم که اماره بر آن قائم است اما این قصد و فعل قلبی را در آن واجب نمیدانیم، خلاصه دلیلشان اخص از مدعا میباشد)

۱۲

اشکال دوم بر شیخ انصاری (۲)

اشکال دومی که بر همین حرف مرحوم شیخ وارد میکنند این است که میفرمایند ما قبول میکنیم این فرض شما را که سلوک بر طبق اماره غیر از ذات فعل است، سلمنا قبول کردیم که عمل بر طبق اماره و اتیان فعل خارجی دو شیء است، حالا چه با این توجیهی که الان گفتیم یعنی چه بگوییم این عمل بر طبق اماره یک فعل قصدی است و آن اتیان فعل یک فعل خارجی است یا نه با این توجیه که بگوییم اینها دو فعل هستند در خارج که ما خیال میکنیم اینها یک فعل هستند، درست مثل اینکه در باب اجتماع امر و نهی میگفتیم صلاة در دار غصبی با بودن در دار غصبی دو شیء است، اینجا هم همین حرف را میزنیم بگوییم عمل بر طبق اماره با نماز بدون سوره خواندن دو تا فعل هستند که ما در خارج اینها را یکی میبینیم، والا اینها در حقیقت دو فعل هستند، اگر این را هم قبول کنیم یک اشکال دیگری بر حرف شیخ انصاری وارد است:

آن اشکال این است که شما میگویید سلوک بر طبق اماره یک فعل است و نماز بدون سوره خواندن یک فعل دیگر است، اینها دو تا وجود مستقل هستند، خب کدام یک از اینها مصلحت دارد؟ شمای شیخ انصاری میگویید سلوک بر طبق اماره مصلحت دارد نه آن فعل خارجی، خب ما به این حرف شما اشکال میکنیم که تمام علمای عدلیه از جمله خود شما، میگویید امر مولا همیشه باید به چیزی تعلق بگیرد که آن چیز مصلحت دارد، خب بنابراین در اماره چرا امر تعلق گرفته به صلاة چون اماره این است میگوید «صل بدون سوره» باید متعلق امر مصلحت داشته باشد، چرا امر تعلق گرفته به صلاة بدون سوره یا با سوره، باید همیشه امر تعلق بگیرد به سلوک بر طبق اماره، یعنی در تمام روایات مولا باید بگوید که «اعمل علی تلک الاماره» مولا باید امر کند به چیزی که مصلحت دارد شما میگویید سلوک بر طبق اماره مصلحت دارد نه نماز بدون سوره، خب اگر اینها دوتا فعل هستند و سلوک مصلحت دارد پس باید امر مولا تعلق بگیرد بر چیزی که مصلحت دارد که سلوک باشد، نه اینکه امر مولا تعلق بگیرد به آن صلاة، و حال اینکه میبینیم در تمام امارات امر مولا تعلق میگیرد به ذات فعل نه بعنوان سلوک بر طبق اماره.

۱۳

تطبیق (اشکال دوم بر شیخ انصاری) (۲)

ثانيا: على تقدير تسليم اختلافهما وجودا (بر تقدیر تسلیم اختلاف این دو از لحاظ وجودی، ما فرض میکنیم قبول میکنیم که سلوک بر طبق اماره با این اتیان عمل خارجا با هم فرق دارند)؛ فإنّ قيام المصلحة بشيء (قائم شدن مصلحت در چیزی، مصلحت که در سلوک باشد) إنّما يدعو إلى تعلّق الأمر به (همانا دعوت میکند به تعلق امر به همان شیء)، لا بشيء آخر غيره وجودا (نه به شیء دیگری غیر از او وجودا)، وإن كانا متلازمين في الوجود. (اگر چه این دوتا باهم متلازم در وجود باشند، یعنی شما بگویید سلوک بر طبق اماره با عمل بر طبق اماره دو شیء هستند که با هم متلازم هستند، خب ولو که باهم متلازم هستند اما چرا امر تعلق میگیرد به صلاة که متلازم با سلوک است، باید امر تعلق بگیرد به سلوک نه به صلاة) فمهما فرضنا من معنى للسلوك (هر معنایی را که شما برای سلوک فرض کردید) ـ وإن كان بمعنى الفعل القلبيّ ـ (ولو سلوک به معنای فعل قلبی باشد) فإنّه إذا كانت المصلحة المقتضية للأمر قائمة به (پس به درستی شأن این است که اگر مصلحتی که مقتضی امر است، اگر مصلحتی که آن مصلحت اقتضا کرده است مولا امر کند و وجوب بیاورد اگر آن مصلحت قائم باشد به آن سلوک)، فكيف يصحّ توجيه الأمر إلى ذات الفعل (چگونه صحیح است که امر مولا تعلق بگیرد به یک فعلی که مصلحت ندارد)، والمفروض أنّ له وجودا آخر (فرض هم این است که برای ذات الفعل که نماز باشد وجود دیگری که قائم نشده است به این وجود مصلحت، وقتی نماز مصلحت ندارد و سلوک مصلحت ندارد چرا مولا امر کرده است به نماز و به سلوک امر نکرده است، باید همه جا امر به سلوک داشته باشند) لم تقم به المصلحة؟!

وأمّا: إضافة كلمة «الأمر» على عبارة الشيخ (حالا میفرمایند آیا درست است که کلمه‌ی «امر» را به عبارت شیخ اضافه کنیم یا نه؟) فهي بعيدة جدّا عن مراده وعباراته الأخرى. (میفرمایند این از مراد شیخ بعید است و از عبارات دیگر مرحوم شیخ انصاری هم سازگاری ندارد؛ پس بنابراین آن توجیهی که بعضی از شاگردان اضافه کرده‌اند که درست نیست، قول به مصلحت سلوکیه هم که غیر از سببیه چیز دیگری نیست و لذا قول شیخ انصاری بنابر نظر مرحوم مظفر باطل خواهد بود)

الواقع عند الخطأ ، من دون أن تحدث في نفس المؤدّى ـ أي في ذات الفعل والعمل ـ مصلحة ، حتى تستلزم إنشاء حكم آخر غير الحكم الواقعيّ على طبق ما أدّت إليه الأمارة الذي هو نوع من التصويب. (١)

قال رحمه‌الله في رسائله فيما قال : «ومعنى وجوب العمل على طبق الأمارة وجوب ترتيب أحكام الواقع على مؤدّاها ، من دون أن تحدث في الفعل مصلحة على تقدير مخالفة الواقع». (٢)

ولا ينبغي أن يتوهّم أنّ القول بالمصلحة السلوكيّة هو نفس ما ذكرناه في أحد وجهي تصحيح الطريقيّة من فرض مصلحة التسهيل ؛ لأنّ الغرض من القول بالمصلحة السلوكيّة أن تحدث مصلحة في سلوك الأمارة ، تعود تلك المصلحة لشخص المكلّف لتدارك ما يفوته من مصلحة الواقع ، بينما أنّ غرضنا من مصلحة التسهيل مصلحة نوعيّة قد لا تعود لشخص من قامت عنده الأمارة ، وتلك المصلحة النوعيّة مقدّمة في مقام المزاحمة عند الشارع على مصلحة الواقع التي قد تفوت على شخص المكلّف.

وإذا اتّضح الفرق بينهما ، نقول : إنّ القول بالمصلحة السلوكيّة وفرضها يأتي بالمرتبة الثانية للقول بمصلحة التسهيل ، يعني : أنّه إذا لم تثبت عندنا مصلحة التسهيل ، أو قلنا بعدم تقديم المصلحة النوعيّة على المصلحة الشخصيّة ، ولم يصح عندنا أيضا احتمال مساواة خطأ الأمارات للعلوم فإنّا نلتجئ إلى ما سلكه الشيخ من المصلحة السلوكيّة ؛ إذا استطعنا تصحيحها ؛ فرارا من الوقوع في التصويب الباطل.

__________________

(١) إنّ التصويب الباطل ـ على ما بيّنه الشيخ ـ على نحوين : الأوّل : ما ينسب إلى الأشاعرة ، وهو أن يفرض أن لا حكم ثابتا في نفسه يشترك فيه العالم والجاهل ، بل الشارع ينشئ أحكامه على طبق ما تؤدّي إليه آراء المجتهدين. الثاني : ما ينسب إلى المعتزلة ، وهو أن تكون هناك أحكام واقعيّة ثابتة في نفسها ، يشترك فيها العالم والجاهل ، ولكنّ لرأي المجتهد أثرا في تبدّل عنوان موضوع الحكم أو متعلّقه ، فتحدث على وفق ما أدّى إليه رأيه مصلحة غالبة على مصلحة الواقع ، فينشئ الشارع أحكاما ظاهريّة ثانويّة ، غير الأحكام الواقعيّة. وهذا المعنى من التصويب ترجع إليه السببيّة المحضة. وإنّما كان هذا تصويبا باطلا ؛ لأنّ معناه خلوّ الواقع عن الحكم حين قيام الأمارة على خلافه. ـ منه قدس‌سره ـ.

(٢) هذا نصّ كلامه على ما في بعض نسخ فرائد الأصول ، كما في فرائد الأصول (المحشّى) : ٢٨. وفي المطبوع حديثا هكذا : «ومعنى الأمر بالعمل على طبق الأمارة الرخصة في أحكام الواقع على مؤدّاها من دون أن تحدث في الفعل مصلحة على تقدير مخالفة الواقع». فرائد الأصول ١ : ٤٥.

وأمّا نحن ، فإذ ثبت عندنا أنّ هناك مصلحة التسهيل في جعل الأمارة تفوق المصالح الشخصيّة ومقدّمة عليها عند الشارع أصبحنا في غنى عن فرض المصلحة السلوكيّة ؛ على أنّ المصلحة السلوكيّة إلى الآن لم نتحقّق مراد الشيخ منها ، ولم نجد الوجه لتصحيحها في نفسها ؛ فإنّ في عبارته شيئا من الاضطراب والإيهام ، وكفى أن تقع في بعض النسخ زيادة كلمة «الأمر» على قوله : «إلاّ أنّ العمل على طبق تلك الأمارة» ، فتصير العبارة هكذا «إلاّ أنّ الأمر بالعمل ...» ، (١) فلا يدرى مقصوده ، هل إنّه في نفس العمل مصلحة سلوكيّة أو في الأمر به؟. وقيل : «إنّ هذا التصحيح وقع من بعض تلامذته ؛ إذ أوكل إليه أمر تصحيح العبارة بعد مناقشات تلاميذه لها في مجلس البحث». (٢)

وعلى كلّ حال ، فالظاهر أنّ الفارق عنده بين السببيّة المحضة وبين المصلحة السلوكيّة ـ بمقتضى عبارته قبل التصحيح المذكور ـ أنّ المصلحة على الأوّل تكون قائمة بذات الفعل ، وعلى الثاني قائمة بعنوان آخر هو السلوك ، فلا تزاحم مصلحته مصلحة الفعل.

ولكنّنا لم نتعقّل هذا الفارق المذكور ؛ لأنّه إنّما يتمّ إذا استطعنا أن نتعقّل لعنوان السلوك عنوانا مستقلاّ في وجوده عن ذات الفعل ، لا ينطبق عليه ، ولا يتّحد معه ، حتى لا تزاحم مصلحته مصلحة الفعل ، وتصوير هذا في غاية الإشكال. ولعلّ هذا هو السرّ في مناقشة تلاميذه له ، فحمل بعضهم على إضافة كلمة «الأمر» ، (٣) ليجعل المصلحة تعود إلى نفس الأمر ، لا إلى متعلّقه ، فلا يقع التزاحم بين المصلحتين.

وجه الإشكال : أوّلا : أنّنا لا نفهم من عنوان السلوك والاستناد إلى الأمارة إلاّ عنوانا للفعل الذي تؤدّي إليه الأمارة بأيّ معنى فسّرنا السلوك والاستناد ؛ إذ ليس للسلوك ومتابعة الأمارة وجود آخر مستقلّ ، غير نفس وجود الفعل المستند إلى الأمارة.

__________________

(١) فرائد الأصول ١ : ٤٤. وقال في فوائد الأصول ٣ : ٩٨ : «إنّ زيادة لفظ «الأمر» ممّا لا حاجة إليه». وقال المحقّق الأصفهانيّ في نهاية الدراية ٢ : ١٣٦ : «إنّ ما في بعض نسخ فرائد الشيخ الأجلّ قدس‌سره من فرض المصلحة في الأمر غير صحيح».

(٢) راجع فوائد الأصول ٣ : ٩٨.

(٣) ومراده من «بعضهم» بعض أصحاب الشيخ ، كما في فوائد الأصول ٣ : ٩٨.

نعم ، إذا أردنا من الاستناد إلى الأمارة معنى آخر ، وهو الفعل القصديّ من النفس ، فإنّ له وجودا آخر غير وجود الفعل ؛ لأنّه فعل قلبيّ جوانحيّ لا وجود له إلاّ وجودا قصديّا. ولكنّه من البعيد جدّا أن يكون ذلك غرض الشيخ من السلوك ؛ لأنّ هذا الفعل القلبيّ إنّما يصحّ أن يفرض وجوبه في خصوص الأمور العباديّة ؛ ولا معنى للالتزام بوجوب القصد في جميع أفعال الإنسان المستند فعلها إلى الأمارة.

ثانيا : على تقدير تسليم اختلافهما وجودا ؛ فإنّ قيام المصلحة بشيء إنّما يدعو إلى تعلّق الأمر به ، لا بشيء آخر غيره وجودا ، وإن كانا متلازمين في الوجود. فمهما فرضنا من معنى للسلوك ـ وإن كان بمعنى الفعل القلبيّ ـ فإنّه إذا كانت المصلحة المقتضية للأمر قائمة به ، فكيف يصحّ توجيه الأمر إلى ذات الفعل ، والمفروض أنّ له وجودا آخر لم تقم به المصلحة؟!

وأمّا : إضافة كلمة «الأمر» على عبارة الشيخ فهي بعيدة جدّا عن مراده وعباراته الأخرى.

تمرينات (٥١)

التمرين الأوّل :

١. ما هي الشبهة العويصة في صحّة جعل الأمارة؟ وما الجواب عنها؟

٢. ما هو غرض الشارع في الترخيص في اتّباع الأمارات الخاصّة؟

٣. ما هو معنى كون الأمارة طريقا؟ وما هو معنى كونها سببا؟

٤. هل الأمارة حجّة على نحو الطريقيّة ، أو أنّها حجّة على نحو السببيّة؟ وعلى أيّ تقدير ، فما الدليل عليه؟

٥. ما معنى قول المصنّف : «إنّ الطريقيّة هي الأصل»؟

٦. اذكر ما يستدلّ به على السببيّة ، واذكر الجواب عنه.

٧. ما هو القول بالمصلحة السلوكيّة؟ وهل يكون مصحّحا لجعل الأمارة؟

٨. ما الفرق بين المصلحة السلوكية ، ومصلحة التسهيل؟

التمرين الثاني :

١. ما هو معنى التصويب؟ وما الفرق بين التصويب الأشعري وبين التصويب المعتزلي؟ أيّهما كان تصويبا باطلا؟