درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۹: مقدمه مباحث حجت ۸

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

تفصیل بر حجیت قطع

در مقدمه‌ی هفتم بحث کردیم از اینکه حجیت برای علم و برای قطع ذاتی است، و ثابت فرمودند که حجیت به معنای طریقیت است، و طریقیت ذاتی علم و قطع است، یعنی هر وقت که قطع پیدا بشود طریقیت و حجیت هم لامحاله به قطع خواهد بود، نظیر ناطقیت برای انسان که تا انسان پیدا بشود در هر شرایطی که باشد در هر زمان و مکانی که باشد لامحاله ناطقیت هم با انسان خواهد بود، پس بنابراین هر جا هم که قطع وجود داشته باشد، طریقیت و قاطعیت و حجیت با قطع خواهد بود، بعد از اینکه این مسئله را اثبات کردند در پایان بحث اشاره میکنند به یک نکته، و آن نکته این است که بنابر این مطلب دیگر در باب قطع و باب حجیت قطع قول به تفصیل غلط است، نمیتوانید در باب حجیت قطع قائل به تفصیل شویم، یعنی بگوییم یک قطع حجت است، دون قطع دیگر، چرا؟ علت آن این است که ما گفتیم حجیت و طریقیت ذاتی قطع هستند، یعنی در هر موقعیتی در نزد هر شخصی، در هر مکانی که قطع پیدا بشود، حجیت از او قابل انفکاک نیست و با او خواهد بود، با کمک گرفتن از این نکته میفرمایند بنابراین هر کس قائل به تفصیلی بشود در باب قطع راه خطایی را در پیش گرفته است.

چهار قول را از قائلین به تفصیل ایشان در اینجا ذکر میکنند، که با همین نکته جواب از این چهار قول هم داده میشود:

قول اول: قول اخبارین است، اخباریین به علت اینکه حجیت عقل را قبول ندارند در نتیجه میگویند که قطع اگر از راه دلیل عقل باشد، حجت نیست، و اگر قطع از راه ادله‌ی شرعیه باشد، مثلا از خبر متواتر باشد، فرضا حجت است.

قول دوم: گروهی تفصیل داده‌اند در رابطه با اشخاص، گفته‌اند افراد عادی مردم قطعشان حجت است، ولی افراد زود باور و قطاع و کسانی که زود به یک مسئله‌ای قطع پیدا میکنند قطعشان حجت نیست.

قول سوم: عده‌ای گفته‌اند قطع اگر در زمان بلوغ باشد حجت است، اگر قطع قبل از بلوغ باشد حجت نیست، مثلا اگر کسی قبل از زمان بلوغش یقین پیدا کرده که نماز جمعه واجب است، حالا که بالغ شده است، آن قطع قبلی برایش حجت نیست، باید دو مرتبه برود ادله را تفحص کند، ببیند بعد از بلوغش قطع پیدا میکند به وجوب نماز جمعه یا قطع پیدا نمیکند.

قول چهارم: برای ذکر این تفصیل اشاره میکنیم به نکته و مقدمه‌ای که بارها ذکر کردیم، و آن مقدمه این است که خطاب شارع سه نکته در آن وجود دارد، مولا که میگوید «اکرم العلما» در این خطاب سه نکته است، ۱. حکم است، وجوب ۲. متعلق حکم است، یعنی اکرام ۳. موضوع حکم است، یعنی کلمه‌ی «العلماء»، در خطابات مولا معلولا حکم است و متعلق حکم و موضوع، حالا عده‌ای به این شکل تفصیل قائل شده‌اند، گفته‌اند که اگر انسان قطع پیدا کند به حکم این قطع حجت نیست، اگر قطع پیدا بکند به موضوع حکم یا به متعلق حکم این قطع حجت خواهد بود.

مرحوم مظفر میفرمایند همه‌ی این تفصیلات اشتباه است، چرا؟ به علت اینکه ما گفتیم طریقیت و کشف ذاتی قطع هستند هر جا قطع پیدا شود طریقیت و کشف و حجیت با قطع خواهد آمد.

بعد در پایان اشاره میکنند به یک مسئله‌ای میفرمایند بله شارع یا غیر شارع نسبت به افراد میتوانند در مقدمات قطع طرف ایجاد اخلال کنند، تا در نتیجه قطع از او زائل بشود، وقتی قطع زائل شد حجیت و کشفیت هم زائل میشود، مثلا رفیق شما از قول دو نفر قطع پیدا کرده است، به یک حکم شرعی مثلا، تا وقتی قطع دارد این قطع برای او حجت است میگوید من یقین دارم، شما نمیتوانید بگویید در حالتی که تو یقین داری این یقین برای تو حجت نیست، بله میتوانید بگویید این یقینی که تو از قول این دو نفر پیدا کردی این دو نفر آدم درست و حسابی نیستند، از حرف اینها انسان به حکم شرعی نمیتواند برسد، مثلا عادل نیستند، با این مقدمه قطع این آقا زائل میشود، میگوید این‌ها عادل نیستند پس معلوم نیست قول اینها درست باشد، علی ای حال اگر حجیت و طریقیت برای قطع ذاتی باشد در همه جا همراه با قطع خواهد بود این قطع در هر زمانی باشد، از هر کسی باشد و در هر مکانی باشد و در هر موضوعی که باشد.

۴

تطبیق (تفصیل بر حجیت قطع)

وعليه، فلا يعقل التصرّف فيه بأسبابه (این علیه میفرمایند بنابراین نتیجه‌ای که گرفتیم، که یعنی خلاصه ذکر کردیم گفتیم طریقیت ذاتی قطع است، قابل جعل برای قطع نیست، بنابراین معقول نیست تصرف کردن در اسباب قطع، شارع نمیتواند در اسباب قطع تصرف کند به این صورت که بگوید این قطع حاصل از این سبب حجت است، ولی این قطع حاصل از این سبب حجت نیست)، كما نسب ذلك إلى بعض الأخباريّين (چنانچه نسبت داده شده این تصرف به بعضی از اخباریین، که مرحوم محقق استرآبادی که از بزرگان اخباریین است، ایشان از کسانی هستند که قائل به این تصرف هستند) من حكمهم بعدم جواز الأخذ بالقطع (آقایان حکم میکنند به اینکه جایز نیست اخذ به قطع) إذا كان سببه (اگر سبب این قطع) من مقدّمات عقليّة (از مقدمات عقلیه باشد، اگر ثابت بشود از مقدمات عقلیه حجیت این قطع ثابت نیست و این قطع طریقیت ندارد و انسان نمیتواند به این قطعش عمل کند، حالا دقت کنید علتی که اینها ذکر میکنند چیست؟ علت العللش این است که اخباریین معمولا قائل هستند به اینکه در جلد دوم هم در باب حسن و قبح عقلی اشاره کردیم، اخباریین قائل هستند به اینکه از راه عقل و تعقل انسان به حکم شرعی نمیرسد، و عقل دلیل بر حکم شرعی نیست، یک توجیهی را هم مرحوم استرآبادی در فوائدشان دارند ایشان علوم را به دو قسم تقسیم میکنند علوم حسی و علوم عقلی، علومی که از راه حس به دست آمده است، میگویند این علوم حجت است، ولی علوم عقلی، علومی که از راه عقل به دست آمده این علوم و این قطع‌ها حجت نیست، حالا جالب این است که اگر تاریخ را نگاه بکنید میبینید که در وقتی که در حوزه‌ی اسلام این مسئله مطرح میشود در همان وقت در حدود ۵۰ یا ۶۰ سال تاخیر در غرب هم فلسفه‌ی حسّیون به وجود میاید، که حالا انسان اگر این دو مکتب را با هم تطبیق میکند به این نتیجه میرسد که یکی از این دو مطلب از دیگری استفاده کرده‌اند)، وقد أشرنا إلى ذلك في الجزء الثاني.

وكذلك لا يمكن التصرّف فيه من جهة الأشخاص (میفرمایند تفصیل دوم همیچنین ممکن نیست تصرف در قطع از جهت اشخاص)، بأن يعتبر قطع شخص (به اینکه معتبر باشد قطع یک فردی) ولا يعتبر قطع آخر (قطع فرد دیگر معتبر نباشد)، كما قيل بعدم الاعتبار بقطع القطّاع (عده‌ای را داریم که قائل هستند که قطع آدم قطاع و زود باور حجت نیست) قياسا على كثير الشكّ (دلیلشان هم این است که ما در روایات داریم که «لا شک لکثیر الشک» آدمی که زیاد شک میکند شکّش معتبر نیست، عین همین قیاس را در قطع انجام داده‌اند، میگویند «لا قطع للقطاع» آدمی که زیاد قطع پیدا میکند قطعش حجت نیست) الذي حكم شرعا (آنچنان کثیر الشکی که حکم شده است) بعدم الاعتبار بشكّه في ترتّب أحكام الشكّ. (به عدم اعتبار شکش در ترتب احکام شرع)

وكذلك، لا يمكن التصرّف فيه من جهة الأزمنة (بعضی‌ها تفصیل داده‌اند گفته‌اند قطع قبل از بلوغ حجت نیست، قطع بعد از بلوغ حجت است، میفرمایند ممکن نیست تصرف در این قطع به حسب زمان)، ولا من جهة متعلّقه (تفصیل چهارم، باز ممکن نیست تصرف در قطع از جهت متعلق قطع) بأن يفرّق في اعتباره (به اینکه فرق گذاشته شود در معتبر بودن قطع) بين ما إذا كان متعلّقه الحكم (بین جایی که متعلق قطع حکم باشد) فلا يعتبر (گفته‌اند اگر قطع تعلق بگیرد به حکم شرعی معتبر نیست)، وبين ما إذا كان متعلّقه موضوع الحكم أو متعلّقه (و بین جایی که متعلق قطع موضوع حکم یا متعلق حکم باشد) فيعتبر (گفته‌اند اینجا قطع معتبر هستش، این چهار تفصیل و تفصیلات دیگری که در این ضمینه داده شده است، فایده‌ای ندارد)؛ فإنّ القطع في كلّ ذلك (در همه‌ی اینها قطع) طريقيّته ذاتيّة (طریقیت قطع ذاتی است) غير قابلة للتصرّف فيها (طریقیت قطع قابل تصرف نیست) بوجه من الوجوه، وغير قابلة لتعلّق الجعل بها نفيا وإثباتا. (و غیر قابل تعلق جعل است به آن طریقیت نفیا و اثباتا) وإنّما الذي يصحّ ويمكن أن يقع في الباب (آنچه که صحیح است و ممکن است که در این باب قطع واقع شود) هو أن يلفت نظر الخاطئ في قطعه إلى الخلل في مقدّمات قطعه (التفات دادن و توجه دادن نظر انسان قاطع است، در قطع خودش به وجود خلل و خطا در مقدمات قطعش)، فإذا تنبّه إلى الخلل في سبب قطعه (آن زمانی که متنبه شد به خلل و اشتباه در سبب قطعش) فلا محالة أنّ قطعه سيتبدّل (قطعش تبدیل میشود یا به احتمال خلاف یا به قطع به خلاف، آن وقت قطعش از بین میرود) إمّا إلى احتمال الخلاف أو إلى القطع بالخلاف (یا قطع پیدا میکند به خلاف آن چیز یا به چیزی که قبلا قطع به آن پیدا کرده بود)، ولا ضير في ذلك (اینجا دیگر قطعش ازبین رفته چون قطعش ازبین رفته دیگر حجیت هم ازبین میرود)، وهذا واضح.

۵

مقدمه هشتم: موطن حجیت اماره

بعد از فراق از مباحث قطع باز بر میگردند به مباحث امارات و حجج ظنیه، مقدمه‌ی هشتم بحث از ممکن و جایگاه حجیت امارات است، در این مسئله و در این مقدمه ایشان چهار مطلب رو مورد بررسی قرار میدهند:

مطلب اول: پاسخ به یک سوال است، و آن این است که ما که قائل هستیم امارات و ادله‌ی ظنیه مثل خبر واحد حجت هستند، آیا حجیت ادله‌ی ظنیه به صورت مطلق است، یا نه محدود به زمان خاصی است، دقت بفرمایید، در حالتی که اماره مثلا خبر واحد برای انسان حکم شرعی را بیان میکند، زمانی که اماره برای انسان حکم شرعی را بیان میکند از دو حال خارج نیست، یا در آن زمان باب علم بر روی ما باز است، و ما میتوانیم علم به حکم شرعی پیدا بکنیم، مثلا به این شکل که فرض کنیم در زمان امام معصوم هستیم، زراره برای ما خبر میاورد میگوید امام صادق علیه السلام فرمودند که در رکعت سوم نماز مغرب شما تسبیحات اربعه را سه بار تکرار کنید، این خبر واحد است، اماره است و مفید ظن است، در این نقل تحصیل علم برای ما ممکن است، یعنی ما میتوانیم برویم خدمت شخص امام و از حضرت سوال کنیم که آقا شما همچین حکمی را بیان کردید یا بیان نکردید تا اینکه علم پیدا کنیم، این یک صورت، صورت دوم مثلا مثل زمان ما هست، که دستمان از علم پیدا کردن به این حکم شرعی بسته است و باب علم منسد است، حالا بحث این است که آیا اماره مطلقا حجت است، هم در زمان انفتاح باب علم هم در زمان انسداد باب علم یا نه، حجیت اماره اختصاص دارد به زمان انسداد باب علم، یعنی در وقتی که حصول علم و تحصیل علم برای ما ممکن است، اماره در آن وقت حجت نیست، پس موطن و جایگاه حجیت اماره کجاست، آیا مطلق است، هم در زمان انفتاح هم زمان انسداد، یا نه اختصاص دارد به زمان انسداد باب علم.

خب نکته‌ی مهمی که در مقام جواب وجود دارد، ایشان میفرمایند حجیت امارات مطلق است به اتفاق اصولیین، امارات ظنیه حجت هستند هم در زمان انفتاح باب علم و هم در زمان انسداد باب علم، یعنی در همان حالتی که شما میتوانید با سوال از امام معصوم علم به حکم پیدا بکنید، نیازی نیست به اینکه بروید دنبال علم بلکه میتوانید به همان خبر زراره نیز عمل بکنید، میفرمایند یک مورد فقط استثنا شده است، و آن مورد جایی است که شما علم شخصی پیدا کرده‌اید به حکم، شما شخصا علم پیدا کرده‌اید به حکم، علم دارید بالفعل به حکم، خب اینجا اگر اماره بیاید برای شما حکم را بیان کند دیگر حجت نیست، چون شما علم شخصی داشته‌اید به حکم، مخصوصا اگر این اماره‌ی ظنیه و خبر واحد بیاید حکمی را بیان کند مخالف با آن حکمی که شما به آن علم دارید، که اینجا قطعا اماره حجت نیست، فرض کنید رفته‌اید خدمت امام معصوم از حضرت فرمودند به شخصه که یک بار تسبیحات اربعه را در نماز خواندن کافی و وافی است، حالا امروز زراره میاید میگوید امام فرموده‌اند که سه بار تسبیحات بگویید، این اماره در مقابل آن علم حجت نیست، شما علم بالفعل به حکم پیدا کرده‌اید، دیگر در مقام تعارض اماره‌ی ظنیه که مفید ظن است در مقابل علم نمیتواند استقامت کند و اماره‌ی ظنیه حجت نخواهد بود.

۶

تطبیق (مقدمه هشتم: موطن حجیت اماره)

٨. موطن حجّيّة الأمارات

قد أشرنا في مبحث الإجزاء (در مبحث جلد دوم صفحه‌ی ۲۵۲ خط ۱۹ اشاره کردیم) إلى أنّ جعل الطرق والأمارات (جعل طرق و امارات ظنیه) يكون في فرض التمكّن من تحصيل العلم (امارات ظنیه حجت هستند حتی در فرض تمکن از تحصیل علم، در اینجایی که ایشان حرف مبنای مرحوم شیخ انصاری را در مصلحت سلوکیه بیان میکردند که در یکی از این مقدمات اشاره میشود به آن، در آنجا ایشان فرمودند «انّ الامارات حجة حتی فی فرض تمکن من تحصیل علم» بعد آنجا اشاره کردند که به زودی در محل خودش این مطلب را بیان خواهیم کرد)، وأحلنا بيانه إلى محلّه (ما حواله دادیم و ازجاع دادیم بیان این مطلب را به محل خودش)، وهذا هو محلّه (محلش اینجاست)، فنقول:

إنّ غرضنا من ذلك القول (آنجا که آن نکته را ما بیان کردیم حالا با کمال صراحت توضیحش میدهیم) هو أنّنا إذ نقول: «إنّ الأمارة حجّة» كخبر الواحد ـ مثلا ـ ، فإنّما نعني أنّ تلك الأمارة مجعولة حجّة مطلقا (ما قصد میکنیم که این اماره جعل شده بعنوان حجت مطلقا)، أي إنّها في نفسها حجّة (اماره فی نفسه حجت است) مع قطع النظر عن كون الشخص ـ الذي قامت عنده تلك الأمارة ـ (با قطع نظر از اینکه آن شخصی که قائم شده در نزد او این اماره) متمكّنا من تحصيل العلم بالواقع أو غير متمكّن منه (یا غیر متمکن از تحصیل عمل است)، فهي حجّة (پس این اماره حجت است) يجوز الرجوع إليها لتحصيل الأحكام مطلقا (جایز است رجوع به این اماره برای تحصیل احکام مطلقا، مطلقا یعنی چه؟)، حتى في موطن (حتی در جایگاهی که) يمكن فيه (در آن موطن) أن يحصل القطع بالحكم لمن قامت عنده الأمارة (قطع به حکم برای کسی که اماره نزد او قائم شده است) ـ أي كان باب العلم بالنسبة إليه مفتوحا ـ. (مطلقا یعنی باب علم نسبت به او مفتوح است، ولو باب علم هم برای او مفتوح باشد اماره برای او حجت است) فمثلا، إذا قلنا بحجّيّة خبر الواحد (مثلا زمانی که ما قائل شدیم به حجیت خبر واحد) فإنّا نقول: إنّه حجّة (ما میگوییم خبر واحد حجت است) حتى في زمان يسع المكلّف (حتی در زمانی که ممکن است مکلف) أن يرجع إلى المعصوم رأسا (اینکه مراجعت کند به شخص معصوم راسا)، فيأخذ الحكم منه مشافهة على سبيل اليقين (پس بگیرد حکم را از امام معصوم رو در رو و بر پایه‌ی یقین، با وجود اینکار برای او حجت است باز هم اماره برای او حجت است)، فإنّه في هذا الحال (در همین حالی که یقین برای او امکان دارد) لو كان خبر الواحد حجّة يجوز للمكلّف أن يرجع إليه (جایز است برای مکلف اینکه به او رجوع کند)، ولا يجب عليه أن يرجع إلى المعصوم. (و واجب نیست بر مکلف اینکه رجوع کند به امام معصوم)

وعلى هذا (نتیجه)، فلا يكون موطن حجّيّة الأمارات (پس نمیباشد موطن و محل حجیت امارات) خصوص مورد تعذّر حصول العلم (در خصوص مورد تعذر حصول علم)، أو امتناعه (یا امتناع حصول علم)، ـ أي ليس في خصوص مورد انسداد باب العلم ـ (یعنی حجیت اماره در خصوص انسداد باب علم نمی‌باشد) بل الأعمّ من ذلك (بلکه اماره حجت است مطلقا در زمان انسداد و زمان انفتاح)، فيشمل حتى موطن التمكّن من تحصيل العلم وانفتاح بابه. (پس شامل میشود حتی موطن تمکن از تحصیل علم و باز بودن باب علم)

نعم (یک مورد استثنا شده است)، مع حصول العلم بالواقع فعلا (با حصول علم به واقع فعلا، اگر کسی علم فعلی به واقع دارد) لا يبقى موضع للرجوع إلى الأمارة (دیگر اینجا معنا ندارد رجوع کند به اماره، چون خودش علم دارد)، بل لا معنى لحجّيّتها حينئذ (پس معنا ندارد که بگوییم اماره در اینجا حجت است)، لا سيّما مع مخالفتها للعلم (مخصوصا اگر در جایی اماره آمد با این علم شما تعارض کرد و مخالفت با این علم داشت)؛ لأنّ معنى ذلك انكشاف خطئها. (معنای این مخالفت اماره با علم کشف شدن خطای اماره است، معنایش این است که اماره اشتباه است، علم که طریق به واقع است، پس بنابراین امارات ظنیه حجت هستند مطلقا حتی در زمان انسداد باب علم)

ومن هنا كان هذا الأمر موضع حيرة الأصوليّين وبحثهم.

۷

اشکال و جواب مطرح شده

اشکال این است که شما میگویید امارات ظنیه حجت هستند مطلقا حتی در زمان تمکن از تحصیل علم، مستشکل میگوید اثبات این مسئله یعنی اثبات یک امر قبیح بر شارع و اثبات امر قبیح هم نسبت به شارع محال است، نسبت دادن امر قبیح به شارع عادل محال است.

بیان مطلب: مستشکل میگوید ما با بیان دو سه مقدمه این مطلب را ثابت میکنیم.

مقدمه‌ی اول: شکی نیست شارع که بر مکلفین احکامی را تکلیف نموده است، برای این است که مکلفین به مطالع آن احکام وصول پیدا کنند، و مصالح احکام به مکلفین برسد.

مقدمه‌ی دوم: در حقیقت مدعای شماست، قانون کلی شما، در حقیقت اگر شما بگویید شارع حتی در زمان انفتاح باب علم امارات ظنیه را حجت قرار داده است، خصوصیت امارات ظنیه این است که احتمال خلاف در آن وجود دارد، یعنی امکان زیادی دارد که خبر واحد کذب باشد، در نتیجه مخالف واقع باشد، امکان زیادی دارد که راوی اشتباه کرده باشد، راوی درست از امام نشنیده باشد، پس مقدمه‌ی دوم همه قبول داریم که امارات ظنیه خلاف در آنها وجود دارد.

مقدمه‌ی سوم: اگر امارات ظنیه درشان خطا و خلاف وجود دارد اگر ما به امارات ظنیه عمل کنیم واقع را در پاره‌ای از موارد تفویت کرده‌ایم و به مصلحت واقع نرسیدیم، و حال اینکه شارع میخواهد ما به مصلحت واقع برسیم.

پس نتیجه‌ای که میگیریم این است که معنا ندارد که شارع از یک طرف بگوید شما لازم است به مصالح احکام برسید و از طرف دیگر با اینکه علم و راه علم برای ما موجود است شارع ادله‌ی ظنیه را برای ما حجت قرار بدهد که احتمال خطا در آنها زیاد است، و بعبارت اخری معنای این حرف این است که شارع از یک طرف میگوید شما باید به مصلحت واقع برسید و از طرف دیگر یک راهی را برای ما قرار میدهد که احتمال خطا و نرسیدن به مصلح واقع در این راه زیاد است، و بعبارت دیگر نتیجه این میشود که شارع هم میگوید باید به مصلحت واقع برسید هم اگه نرسیدید اشکالی ندارد. این بر مولای عادل حکیم قبیح است، تا وقتی که راه بهتر وجود دارد که راه علم باشد معنا ندارد که مولا ما را مجبور کند که از ادله‌ی ظنیه متابعت کنیم، این اشکال مهمی است که به این مبنا وارد شده است، شما که میگویید امارات ظنیه حجت است مطلقا در مقابل این اشکال چه کار میکنید؟

مرحوم مظفر میفرمایند علمای علم اصول به سه طریق از این اشکال جواب داده‌اند:

۱. بنابر مبنای طریقیت ۲. بنابر مبنای سببیت ۳. بنابر مبنای مصلحت سلوکیه

که این سه مبنا و این سه جواب را در مقدمه‌ی دوازدهم به تفصیل ذکر میکنند ولی میفرمایند علت اینکه ما اشکال را و جواب را به طور اشاره اینجا ذکر کردیم این است که میخواهیم یک نتیجه‌ای بگیریم و آن نتیجه این است که تمام علمای علم اصول اتفاقا از این اشکال جواب داده‌اند، همه‌ی علما این اشکال را مطرح کرده‌اند و از آن جواب داده‌اند، در بین علمای علم اصول کسی نیست که این اشکال را قبول کرده باشد، از این مسئله یک نتیجه‌ای میگیریم، که آن نیتجه این است که بنابراین تمام علمای علم اصول اتفاق دارند که امارات ظنیه حجت است مطلقا، حتی در صورت تمکن از حصول علم، چرا؟ چون هیچکس از علمای علم اصول وقتی این اشکال را ذکر کرده است، نگفته که پس من با این مستشکل همراه ام، من قبول میکنم و میگویم دیگر امارات ظنیه در وقت تمکن از علم حجت نیست، هیچکس این حرف را نزده و همه خواسته‌اند از این اشکال جواب بدهند، و جواب داده‌اند، پس در حیقیت معلوم میشود که همه‌ی علمای علم اصول متفق هستند که امارات ظنیه مطلقا حجت هستند.

۸

تطبیق (اشکال و جواب مطرح شده)

ومن هنا كان هذا الأمر موضع حيرة الأصوليّين وبحثهم (مسئله‌ی دومی که اینجا تذکر میدهند میفرمایند حالا که این قاعده‌ی کلی اثبات شد، از همین جا ما میخواهیم نتیجه بگیریم که این امر موضع حیرة و بحث اصولیین شده است، از این طرف این نکته‌ی کلی را قبول دارند، یعنی همه شان میگویند امارات ظنیه مطلقا حجت است، از این طرف به علت یک اشکال دچار حیرت و بحث شده‌اند)؛ إذ للسائل (زیرا برای سائل است) ـ كما سيأتي ـ أن يسأل: كيف جاز أن تفرضوا (چگونه جایز است اینکه شما فرض کنید) صحّة الرجوع إلى الأمارات الظنّيّة مع انفتاح باب العلم بالأحكام (چطور میشود جایز باشد رجوع به امارات ظنیه با اینکه باب علم به احکام شرعیه باز میباشد)؛ إذ قد يوجب سلوكها (زیرا باعث میشود عمل کردن بر طبق این اماره‌ی ظنیه) تفويت الواقع عند خطئها؟! (فوت شدن واقع را در وقت خطای این اماره) ولا يحسن من الشارع (از شارع نیکو نیست) أن يأذن بتفويت الواقع مع التمكّن من تحصيله (اینکه اذن بدهد به فوت شدن واقع با تمکن از تحصیل واقع، میتواند انسان برود سراغ امام مسئله‌ی شرعیه را از امام بپرسد و دچار خطا نشود، چطور میشود که شارع بگوید سراغ امام نرو و به اماره‌ی ظنیه عمل کن)، بل ذلك قبيح يستحيل في حقّه. (این قبیح است و محال است در حق شارع، اینکه وقتی تمکن از تحصیل واقع است، شارع بگوید نمیخواهد واقع را تحصیل بکنی، اگر واقع هم فوت شد تو به اماره‌ی ظنیه عمل کن ولو اینکه واقع فوت شود)

ولأجل هذا السؤال المحرّج (بخاطر این سوال سخت، سوالی که انسان را به حرج و دشواری نیاندازد) سلك الأصوليّون عدّة طرق للجواب عنه (رفته‌اند اصولیین به سه طریق برای جواب آن سوال و برای تصحیح کردن جعل حجت امارات)، وتصحيح جعل حجّيّة الأمارات. وسيأتي بيان هذه الطرق والصحيح منها (از بین این سه طریق) في المبحث (١٢).

(حالا که آنجا میخواهید ذکر کنید چرا در اینجا اشاره به اشکال و جواب کردید؟) وغرضنا من ذكر هذا التنبيه (غرض ما از ذکر این تنبیه) هو أنّ هذا التصحيح (این تصحیح این اشکال) شاهد على ما أردنا الإشارة إليه هنا (شاهد است بر آنچه که اراده کردیم ما اشاره به آن مطلب را در اینجا)، من أنّ موطن حجّيّة الأمارات وموردها ما هو أعمّ من فرض التمكّن (موطن حجیت امارات اعم از فرض تمکن از تحصیل علم) من تحصيل العلم وانفتاح بابه ومن فرض انسداد بابه. (و فرض انسداد باب علم است، پس خلاصه از اینکه تمام علمای علم اصول این اشکال را تصحیح کرده‌اند و جواب آن را داده‌اند و هیچ کس همراه مستشکل نشده است، معلوم میشود همه‌ی علمای علم اصول قائل هستند حجیت امارات مطلق هست، هم زمان انفتاح باب علم را شامل میشود و هم زمان انسداد باب علم را)

لانسلاخ القطع عنده ، وانقلابه إلى الظنّ ، فما فرض أنّه قطع لا يكون قطعا ، وهو خلف محال.

وهذا الكلام لا ينافي أن يحتمل الإنسان ، أو يقطع أنّ بعض علومه على الإجمال ـ غير المعيّن في نوع خاصّ ، ولا في زمن من الأزمنة ـ كان على خطأ ، فإنّه بالنسبة إلى كلّ قطع فعليّ بشخصه لا يتطرّق إليه الاحتمال بخطئه ، وإلاّ لو اتّفق له ذلك لانسلخ عن كونه قطعا جازما.

نعم ، لو احتمل خطأ أحد علوم محصورة ومعيّنة في وقت واحد فإنّه لا بدّ أن ينسلخ كلّها عن كونها اعتقادا جازما ؛ فإنّ بقاء قطعه في جميعها وتطرّق احتمال خطأ واحد منها لا على التعيين ، لا يجتمعان.

والخلاصة أنّ القطع يستحيل جعل الطريقيّة له [جعلا] تكوينيّا وتشريعيّا ، ويستحيل نفيها عنه ، مهما كان السبب الموجب له [ولو كان من خفقان جناح أو مرور هواء]. (١)

وعليه ، فلا يعقل التصرّف فيه بأسبابه ، كما نسب ذلك إلى بعض الأخباريّين من حكمهم بعدم جواز الأخذ بالقطع إذا كان سببه من مقدّمات عقليّة ، (٢) وقد أشرنا إلى ذلك في الجزء الثاني (٣).

وكذلك لا يمكن التصرّف فيه من جهة الأشخاص ، بأن يعتبر قطع شخص ولا يعتبر قطع آخر ، كما قيل بعدم الاعتبار بقطع القطّاع (٤) قياسا على كثير الشكّ الذي حكم شرعا

__________________

(١) ما بين المعقوفين موجود في «س».

(٢) ولعلّ المراد من «بعض الأخباريّين» هو الشيخ الأمين الاسترآبادي في الفوائد المدنيّة : ١٢٨ ـ ١٣١ ، والعلاّمة البحرانيّ في الحدائق الناضرة ١ : ١٢٥ ـ ١٣٣.

ولكن لم أعثر على من نسبه إليهم صريحا. والشيخ الأنصاريّ إنّما نقل النسبة إليهم وقال : «وينسب إلى غير واحد من أصحابنا الأخباريّين ...». بل المحقّق الخراسانيّ أنكر نسبته إليهم ، وقال : «وإن نسب إلى بعض الأخباريّين أنّه لا اعتبار بما إذا كان بمقدّمات عقليّة ، إلاّ أنّ مراجعة كلماتهم لا تساعد على هذه النسبة ، بل تشهد بكذبها ...» راجع كلامهما في فرائد الأصول ١ : ١٥ ، وكفاية الأصول : ٣١١.

(٣) راجع الجزء الثاني : ٢٤٧ ـ ٢٤٨.

(٤) ككاشف الغطاء ، حيث قال : «وكذا من خرج عن العادة في قطعه أو في ظنّه فيلغو اعتبارهما في حقّه». كشف الغطاء : ٦١.

بعدم الاعتبار بشكّه في ترتّب أحكام الشكّ.

وكذلك ، لا يمكن التصرّف فيه من جهة الأزمنة ، ولا من جهة متعلّقه بأن يفرّق في اعتباره بين ما إذا كان متعلّقه الحكم فلا يعتبر ، وبين ما إذا كان متعلّقه موضوع الحكم أو متعلّقه فيعتبر ؛ فإنّ القطع في كلّ ذلك طريقيّته ذاتيّة غير قابلة للتصرّف فيها بوجه من الوجوه ، وغير قابلة لتعلّق الجعل بها نفيا وإثباتا. وإنّما الذي يصحّ ويمكن أن يقع في الباب هو أن يلفت نظر الخاطئ في قطعه إلى الخلل في مقدّمات قطعه ، فإذا تنبّه إلى الخلل في سبب قطعه فلا محالة أنّ قطعه سيتبدّل إمّا إلى احتمال الخلاف أو إلى القطع بالخلاف ، ولا ضير في ذلك ، وهذا واضح.

تمرينات (٤٧)

التمرين الأوّل :

١. ما معنى قولهم : «حجيّة العلم ذاتيّة»؟

٢. بيّن ما علّل به الشيخ وجوب متابعة القطع؟

٣. ما هو منشأ المسامحة في التعبير بوجوب متابعة القطع؟

٤. ما معنى كون القطع طريقا ذاتيّا؟ بيّن وجه استحالة جعل الطريقيّة للقطع ، ووجه استحالة نفيها عنه.

التمرين الثاني :

١. قال المصنّف : «وهذا الكلام فيه شيء من الغموض» بيّن وجه الغموض.

٢. اذكر أقوال المتأخّرين في معنى وجوب متابعة القطع.

٣. اذكر الأقوال في حقيقة القطع ، واذكر القول الراجح عند المصنّف.

٤. ما الفرق بين الجعل التأليفي ، والجعل التشريعي؟

٥. ما معنى قولهم : «الذاتي لا يعلّل»؟

٦. اذكر ما نسب إلى بعض الأخباريّين في الأخذ بالقطع ، واذكر وجه النظر في هذه النسبة.

٧. من هو القائل بعدم اعتبار قطع القطّاع؟

٨. موطن حجّيّة الأمارات

قد أشرنا في مبحث الإجزاء (١) إلى أنّ جعل الطرق والأمارات يكون في فرض التمكّن من تحصيل العلم ، وأحلنا بيانه إلى محلّه ، وهذا هو محلّه ، فنقول :

إنّ غرضنا من ذلك القول هو أنّنا إذ نقول : «إنّ الأمارة حجّة» كخبر الواحد ـ مثلا ـ ، فإنّما نعني أنّ تلك الأمارة مجعولة حجّة مطلقا (٢) ، أي إنّها في نفسها حجّة مع قطع النظر عن كون الشخص ـ الذي قامت عنده تلك الأمارة ـ متمكّنا من تحصيل العلم بالواقع أو غير متمكّن منه ، فهي حجّة يجوز الرجوع إليها لتحصيل الأحكام مطلقا ، حتى في موطن يمكن فيه أن يحصل القطع بالحكم لمن قامت عنده الأمارة ـ أي كان باب العلم بالنسبة إليه مفتوحا ـ. فمثلا ، إذا قلنا بحجّيّة خبر الواحد فإنّا نقول : إنّه حجّة حتى في زمان يسع المكلّف أن يرجع إلى المعصوم رأسا ، فيأخذ الحكم منه مشافهة على سبيل اليقين ، فإنّه في هذا الحال لو كان خبر الواحد حجّة يجوز للمكلّف أن يرجع إليه ، ولا يجب عليه أن يرجع إلى المعصوم.

وعلى هذا ، فلا يكون موطن حجّيّة الأمارات خصوص مورد تعذّر حصول العلم ، أو امتناعه ، ـ أي ليس في خصوص مورد انسداد باب العلم ـ بل الأعمّ من ذلك ، فيشمل حتى موطن التمكّن من تحصيل العلم وانفتاح بابه.

نعم ، مع حصول العلم بالواقع فعلا لا يبقى موضع للرجوع إلى الأمارة ، بل لا معنى لحجّيّتها حينئذ ، لا سيّما مع مخالفتها للعلم ؛ لأنّ معنى ذلك انكشاف خطئها.

ومن هنا كان هذا الأمر موضع حيرة الأصوليّين وبحثهم ؛ إذ للسائل ـ كما سيأتي ـ أن يسأل : كيف جاز أن تفرضوا صحّة الرجوع إلى الأمارات الظنّيّة مع انفتاح باب العلم بالأحكام ؛ إذ قد يوجب سلوكها تفويت الواقع عند خطئها؟! ولا يحسن من الشارع أن يأذن بتفويت الواقع مع التمكّن من تحصيله ، بل ذلك قبيح يستحيل في حقّه.

__________________

(١) راجع المقصد الثاني : ٢٥٥.

(٢) هكذا في «س». وهو الصحيح.

ولأجل هذا السؤال المحرّج سلك الأصوليّون عدّة طرق للجواب عنه ، وتصحيح جعل حجّيّة الأمارات. وسيأتي بيان هذه الطرق والصحيح منها في المبحث (١٢) (١).

وغرضنا من ذكر هذا التنبيه هو أنّ هذا التصحيح شاهد على ما أردنا الإشارة إليه هنا ، من أنّ موطن حجّيّة الأمارات وموردها ما هو أعمّ من فرض التمكّن من تحصيل العلم وانفتاح بابه ومن فرض انسداد بابه.

ومن هنا نعرف وجه المناقشة في استدلال بعضهم على حجّيّة خبر الواحد ، بالخصوص بدليل انسداد باب العلم ، كما صنع صاحب المعالم (٢) ، فإنّه لمّا كان المقصود إثبات حجّيّة خبر الواحد في نفسه ـ حتى مع فرض انفتاح باب العلم ـ لا يبقى معنى للاستدلال على حجّيّته بدليل الانسداد.

على أنّ دليل الانسداد إنّما يثبت به حجّيّة مطلق الظنّ من حيث هو ظنّ ـ كما سيأتي بيانه (٣) ـ ، فلا يثبت به حجّيّة ظنّ خاصّ بما هو ظنّ خاصّ.

نعم ، استدلّ بعضهم (٤) على حجّيّة خبر الواحد بدليل الانسداد الصغير ، ولا يبعد صحّة ذلك ، ويعنون به انسداد باب العلم في خصوص الأخبار التي بأيدينا التي نعلم على الإجمال بأنّ بعضها موصل إلى الواقع ومحصّل له ، ولا يتميّز الموصل إلى الواقع من غيره ، مع انحصار السنّة في هذه الأخبار التي بأيدينا ؛ وحينئذ نلتجئ إلى الاكتفاء بما يفيد الظنّ والاطمئنان من هذه الأخبار ، وهذا ما نعنيه بخبر الواحد.

والفرق بين دليل الانسداد الكبير والصغير (٥) أنّ الكبير هو انسداد باب العلم في جميع

__________________

(١) يأتي في الصفحة : ٣٩٧.

(٢) معالم الدين : ٢١١.

(٣) يأتي في المبحث الآتي.

(٤) ولعلّه هو الشيخ الأعظم الأنصاريّ في البحث عن حجّيّة كلام اللغوي في فرائد الأصول ١ : ٧٦. ولكن أجاب عنه في البحث عن حجّيّة خبر الواحد في فرائد الأصول ١ : ١٧٢ ـ ١٧٣.

(٥) وقد يقرّر الفرق بينهما بوجوه أخر :

منها : ما اختاره المحقّق النائينيّ ، وحاصله أنّ استفادة الحكم الشرعيّ من الخبر تتوقّف على أمور : ـ