درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۱۱۱: ظواهر ۴

 
۱

خلاصه مباحث قبل

کلام در این بود که مرحوم آخوند فرمود روایاتی که نهی می‌فرمایند از تفسیر قرآن به رأی، اخذ به ظواهر را شامل نمی‌شود. ظواهر مصداق تفسیر به رأی نیست. بلکه تفسیر یعنی کشف القناع، یعنی معنایی که خودش معلوم و واضح نیست، آن معنا را انسان برای قرآن در نظر بگیرد و حمل بر آن معنا کند.

بعد فرمود لو فرض که اخذ به ظواهر مصداق تفسیر باشد تفسیر به رأی نیست، چون رأی یعنی با آن اعتقاد و با آن حدس و ادله ظنیه که دارد قرآن را معنا کند. شارع مقدس نهی فرموده است از تفسیر به رأی نه هر تفسیری.

۲

رد سوم دلیل پنجم اخباریین برای عدم حجیت ظواهر قرآن

ثالثا بر فرض که این مصداق تفسیر به رای باشد، چطوری که ما ادله‌ای داریم که نهی از تفسیر به رای کرده، ادله‌ای هم داریم که ما را ارجاع به ظواهر قرآن داده است مانند «کل شرط خالف کتاب الله فهو باطل» و یا روایاتی که از ما می‌رسد عرضه کنید بر کتاب الله و یا مانند «اشباه هذا یعرف من القرآن». جمع بین این دو طایفه این می‌شود که این روایات را حمل کنیم بر اخذ به ظواهر و آن روایاتی که نهی کرده است از تفسیر قرآن آنها را حمل کنیم بر جایی که لفظ قرآن مجمل است و یا قرآن ظاهری دارد حمل کنیم بر غیر ظاهر با یک قرائن ظنیه‌ای که هیچ اعتباری ندارد، آنها می‌شود حرام و اخذ به ظواهر می‌شود جایز.

۳

تطبیق: رد سوم دلیل پنجم اخباریین برای عدم حجیت ظواهر قرآن

هذا. (بر فرض قبول کنیم این روایاتی که نهی می‌کند از تفسیر به رأی، شامل می‌شود اخذ به ظواهر را)

مع أنّه لا محيص عن حمل هذه الروايات الناهية عن التفسير به على ذلك (چاره‌ای نیست از اینکه این روایات را حمل کنیم بر آنجایی که لفظ یک ظاهری دارد و بر خلاف ظاهرش معنا کنیم و یا لفظی مجمل است بر یک معنایی با یک قرائن ظنیه حمل کنیم)، ولو سلّم شمولها (اگرچه که قبول کنیم این روایات شامل می‌شود) لحمل اللفظ على ظاهره (ما که گفتیم اصلاً حمل لفظ بر ظاهر اصلاً تفسیر نیست بر فرض که مصداق تفسیر باشد تفسیر به رأی نیست، اگر هم مصداق تفسیر به رأی باشد باز باید از این ظاهر رفع ید کنیم و حمل کنیم بر غیر اخذ به ظواهر)؛ ضرورة أنّه (به خاطر اینکه این حمل) قضيّة التوفيق (اقتضای توفیق) بينها (بین روایات ناهیه) وبين ما دلّ على جواز التمسّك بالقرآن (و بین آن چیزی که دلالت می‌کند بر اینکه باید به قرآن متمسک شد)، - مثل خبر الثقلين (خبر ثقلین: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» اگر ما از کتاب هیچ چیز نفهمیدیم، کتاب الله یعنی چه؟! معنا ندارد) -، وما دلّ على التمسّك به (آنچه که دلالت می‌کند بر تمسک به قرآن) والعمل بما فيه (و عمل به آنچه که در قرآن است)، وعرضِ الأخبار المتعارضة عليه (و همچنین روایاتی که بر عرض روایات متعارضه بر قرآن وارد شده است. راوی عرض می‌کند: «يجيء عنكم خبران متعارضان قال اعرضوهما على كتاب الله فما وافق الكتاب فخذوه»)، وردِّ الشروط المخالفة له (آن ادله‌ای که می‌فرماید: «المومنون عند شروطهم الا شرطا خالف كتاب الله» اگر ما کتاب الله را نفهمیم، ما چه می‌فهمیم این شرط مخالف قرآن است؟!)، وغير ذلك (اگر کسی بگوید روایات «کتاب الله و عترتی» و روایات رد شرط مخالف و روایات عرض اخبار متعارضه بر قرآن، همه را حمل می‌کنیم بر آنجایی که قرآن نص باشد، آخوند می‌فرماید ما اصلا آیه‌ای که نص باشد نداریم یعنی آیه‌ای که نص باشد و به درد این شروط و عرضه اخبار بخورد نداریم. همه این آیاتی که مرجع اینها هستند همه اینها از قبیل ظاهر هستند) ممّا لا محيصَ عن إرادة الإرجاع إلى ظواهره (حتما اراده کردند ارجاع دهند ما را به ظواهر قرآن)، لا خصوص نصوصه (نه اینکه ما را ارجاع داده باشند به خصوص نصوص قرآن)؛ ضرورة أنّ الآيات الّتي يمكن أن تكون مرجعاً في باب تعارض الروايات (بخاطر اینکه آیاتی که ممکن است مرجع باشد در باب تعارض روایات) أو الشروط (یا در باب شروط)، أو يمكن أن يتمسّك بها (یا ممکن است تمسک شود به آن آیات) ويعمل بما فيها (عمل شود به آنچه که در آن آیات هستند)، ليست إلّاظاهرةً في معانيها (اینها همه از قبیل ظهور هستند)، و ليس فيها ما كان نصّاً (ما آیه‌ای که نص باشد و به درد ما باشد نداریم)، كما لا يخفى.

۴

تمسک به تحریف قرآن برای عدم حجیت ظواهر قرآن

اگر کسی بگوید این سخنان شما درست است ولی ما به قرآن نمی‌توانیم اخذ کنیم چون علم اجمالی داریم که در قرآن تحریف واقع شده است. این تحریف إما به اسقاط است یعنی یک بخشی از قرآن حذف شده است و یا تصحیف است یعنی جابجا شده است و کلمه عوض شده است. تحریف به زیاده مورد اتفاق همه است که صورت نگرفته است. چون تحریف به زیاده اگر باشد معنایش این است که اعجاز قرآن زیر سوال می‌رود چون می‌فرماید: «ان كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله» کسی مدعی زیاده در قرآن نشده است. یا تحریف به اسقاط است که بخشی از قرآن حذف شده است و یا تحریف به تصحیف است یعنی کلمه جابجا شده است. مثلاً یک نقطه گذاشته شده است و یا سین صاد شده است.

۵

عدم بعید بودن تحریف قرآن

این را مرحوم آقای آخوند می‌فرماید اگرچه که بعید نیست. اخباری شهادت می‌دهد بر این تحریف و اعتبار هم مساعدت می‌کند. ما اخبار زیادی داریم که تحریف در قرآن واقع شده است. اعتبار مساعدت می‌کند یعنی مثلاً کتابی که کتاب الهی است و پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله آن را آورده است، طبیعی است که شیطنت و خیانت در این امور می‌شود. خلاصه اینکه یک عده بیایند این کتاب را تحریف کنند، کما اینکه کتب آسمانی قبل تحریف شده است.

۶

پاسخ اول به تمسک به علم به تحریف قرآن برای عدم حجیت ظواهر

می‌فرماید این علم اجمالی به تحریف ضرر به ظواهر قرآن نمی‌زند چون ما که نمی‌دانیم اصلاً به قرآن خلل وارد شده باشد. مثلاً ممکن است یک بخشی که مطلب مستقلی بوده است، آن قسمت حذف شده است، این طور نبوده است آن قسمتی که حذف شده است قرینه باشد برای ما قبل و ما بعد. فرض بفرمایید مثلا چند آیه بوده است راجع به هبه کلا و هیچ ربطی به جایی هم نداشته، این حذف شده است. این باعث خلل به بقیه نمی‌شود یک مطلب مستقلی حذف شده است.

۷

پاسخ دوم به تمسک به علم به تحریف قرآن برای عدم حجیت ظواهر

بر فرض قبول کنیم خلل خورده است می‌فرماید این مضر نیست. چون آیات شریفه قرآن دو بخش است. یک بخش مربوط به احکام است و یک بخش مربوط به تاریخ و قضایای گذشته و.. است. این بخشی که مربوط به تاریخ و قضایای گذشته است، حجیت ظواهر در آن‌ها معنا ندارد. چون حجیت فقط مربوط به احکام است. فرض کنید قضیه فرعون ملعون: «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» حجیت ظاهر این آیه به چه معناست؟! حجیت برای جایی است که اثر عملی داشته باشد. جایی که اثر عملی ندارد، حجیت معنا ندارد. احتمال می‌دهیم این خلل‌هایی که خورده است مربوط به آن آیات باشد که خلل خورده است. یعنی آن آیاتی که هیچ ربطی به احکام ندارد، ظواهر این آیات احکام را اخذ می‌کنیم. نگویید معارض دارد چون اصلاً ظواهر آنها حجت نیست.

۸

پاسخی از خارج به تمسک به علم به تحریف قرآن برای عدم حجیت ظواهر

از اینها همه گذشته حتی اگر کسی بگوید ما یقین داریم که خلل به همین ظواهری خورده است که مربوط به احکام است باز هم مضر به حجیت ظاهر قرآن نیست. چون اگر تحریفی بوده است در صدر اسلام بوده است. بعد از صدر اسلام دیگر تحریف نبوده است. کسی مدعی نشده است که در زمان امام صادق عليه‌السلام و یا در زمان امام باقر عليه‌السلام و یا در زمان سید الشهدا عليه‌السلام تحریف واقع شده باشد. آنهایی که مدعی تحریف هستند در اوائل صدر اسلام را می‌گویند. امام صادق عليه‌السلام ما را ارجاع داده‌اند به همین قرآنی که دست ماست. بر فرض در این قرآن تحریفی باشد وقتی خود صاحب مسئله و صاحب شریعت، امام صادق عليه‌السلام، ما را ارجاع فرموده است، دیگر ما در مقابل فرمایش حضرت چه حرفی داریم؟!

۹

نقد نظر مرحوم به آخوند نسبت به وقوع تحریف در قرآن

 آخوند با همه جلالت، تدین و تقوا، آخوند بی‌نظیر است، ولی سه ضربه به شیعه وارد شده است. یکی آن قضیه مشروطه بود که مرحوم آخوند را گولش زدند، و یکی این قضیه طلب و اراده است، این ضربه نیست، ولی خواب بوده است لابد! بشر است دیگر! آخوند در عین حال که قوی است ولی معصوم که نیست. عظمت بزرگان مانند امثال آخوند محفوظ ولی این نبایستی باعث شود که بگوییم آخوند اشتباه نکرده است. و یکی هم این قضیه تحریف که بعضی از علماء شیعه قائل هستند. چند سال پیش که در سیستان و بلوچستان رفتم این سنی‌ها و عامه یک اطلاعیه نوشتند که شیعه قائل به تحریف است و اسم تعدادی از علماء را هم ذکر کردند. باید به آخوند گفت شما به این کار چه کار دارید؟! یا بایستی بروید خوب مسئله را بررسی کنید و روایاتش را ببینید ولی اینکه بنویسید «و دعوی غیر بعیدة» درست نیست. اصولت را می‌گفتی و از این کلمه دست برمی داشتی. ادله‌ای که آخوند برای تحریف آورده است، اشتباه است. روایاتی که در تحریف وارد شده است مرحوم آقای خویی بررسی کرده است. ای کاش آقای خویی این مطالبش را تکمیل می‌کرد و مطالب دیگری هم که در ذهنش بود می‌نوشت. ایشان در کتاب «البیان» روایات تحریف را مفصل بررسی کرده است. بله روایات تحریف زیاد است ولی تحریف دو معنا دارد. یک معنای آن کلام را بد معنا کردن است: «یحرفون الکلم عن مواضعه». یک کسی مثلاً می‌گوید هندوانه بیاور بگوییم مقصودش این است که شربت بیاور! اینجا می‌گویند چرا کلام را تحریف می‌کنید. مقصود این است که قرآن را بر غیر معنای خودش حمل کردن نه اینکه الفاظ را تغییر دادن. بله روایاتی هست که تحریف به معنای دیگر هم در قرآن وارد شده ولی آن روایات هم ضعیف است و هم تعدادش کم است.

«یساعده الاعتبار» هم غلط است اتفاقاً اعتبار مساعدت می‌کند که تحریف در قرآن نشود. شریعتی که یک شریعت خالده است، تحریف در آن نباید صورت پذیرد. قضیه دین مبین اسلام با قضیه شریعت حضرت عیسی فرق می‌کند. شریعت حضرت عیسی تحریف هم اگر می‌شد پیغمبری بعدش بود که می‌آمد و آن را اصلاح می‌کرد.

مانند این می‌ماند که بازرسی‌های ابتدایی برای سوار شدن به هواپیما خیلی در بازرسی دقت نمی‌کنند ولی آخرین بازرسی که می‌خواهد بعد از آن سوار هواپیما شود آنجا حسابی تفتیش می‌کنند.

اینکه این شریعت، شریعت خالده است، اصلا معنا ندارد که قرآن طوری آورده شود که بعدا تحریف شود. قطعا وجود مبارک خاتم الانبیاء صلى‌الله‌عليه‌وآله مانعی را ایجاد کرده‌اند که کسی نتواند قرآن را تحریف کند. حفاظ قرآن زیاد بودند و کسانی که قرآن را می‌نوشتند. اگر قرار بود قرآن تحریف شود حداقل بایستی دو سه نسخه از قران می‌داشتیم و هر کسی مدعی باشد که نسخه اصلی فلان نسخه است ولی شیعه، سنی، یهودی، نصرانی تا به امروز نشنیده‌ایم که یک چاپ قرآن در بیاید که بگویند این یک نسخه قرآن است. این است که این فرمایش مرحوم آخوند، صحیح نیست.

۱۰

تطبیق: تمسک به تحریف قرآن برای عدم حجیت ظواهر قرآن

ودعوى العلم الإجماليّ بوقوع التحريف فيه (ادعای علم اجمالی به وقوع تحریف در قرآن) بنحوٍ: إمّا بإسقاط (که کم شده است)، أو تصحيف (یا لفظ عوض شده است)

۱۱

تطبیق: عدم بعید بودن تحریف قرآن

وإن كانت غيرَ بعيدة (اگر چه این بعید نیست) كما يشهد به بعض الأخبار (بعضی از اخبار شهادت می‌دهد)، ويساعده الاعتبار (این قسمت را دو گونه معنا کرده‌اند یکی آن معنایی که عرض کردم و یک هم فرموده‌اند بعضی از آیات قرآن است که تناسب بین جزا و شرط نیست: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» اگر می‌ترسید که عدالت نداشته باشید سه تا چهار تا زن بگیرید اتفاقا بر عکس است. و یک روایت هم دارد که ثلث قرآن حذف شده است. در پاسخ باید گفت اولا که آن آیه مناسبت دارد. یکی از عیب‌های به نظر من شیعه همین است که وضع الشیء فی غیر موضعه می‌شود یک عده باید تفسیر بگویند کم می‌گویند، یک عده که باید عقاید بگویند کم می‌گویند، یک عده که باید احکام بگویند کم می‌گویند، یک عده باید منبر بروند کم می‌روند. یعنی همه‌اش طوری است که پیچ‌ها جای خودش نیست من جمله آقای آخوند. آن آیه هم معنا دارد. من تعجب دارم که آخوند با این عظمت و با این فکر بازی که دارد چطور اینجا فکرش بسته شده است. علی ای حال نه اعتباری هست، نه روایاتی هست، مفصل مرحوم آقای خویی در کتاب «البیان» این مسائل را مطرح کرده‌اند.)

(پرسش و پاسخ: شاگرد: محدث نوری دو هزار روایت آورده است. استاد: اگر بیست هزار روایت هم بیاورد محدث نوری است نه محقق نوری. روایت ذکر کردن یک مطلب است؛ فهم روایات و اینها یک مطلب است. خدا رحمتشان کند به هر جهت.)

۱۲

تطبیق: پاسخ اول به تمسک به علم به تحریف قرآن برای عدم حجیت ظواهر

، إلّا أنّه لايمنع عن حجّيّة ظواهره (علم به وقوع تحریف منع از حجیت ظواهر نمی‌کند)؛ لعدم العلم بوقوع خلل فيها بذلك أصلاً. (چون یقین نداریم خلل خورده است. چون ممکن است یک آیه مثلا راجع به هبه بوده است و حذف شده است. اینکه قرینه باشد بر آیات دیگر و حذف شده ما یقین نداریم. شاید آنی که حذف شده یک مطلب مستقلی بوده است)

۱۳

تطبیق: پاسخ دوم به تمسک به علم به تحریف قرآن برای عدم حجیت ظواهر

ولو سلّم (اگر شما بگویید نه ما یقین داریم قرینه بوده است که حذف شده است) فلا علمَ بوقوعه في آيات الأحكام. (ما یقین نداریم که این خلل در آیات احکام بوده شاید در غیر آیات احکام بوده است. قضایای تاریخی قصه حضرت موسی عليه‌السلام، قصه حضرت ابراهیم عليه‌السلام معاد و.. آیاتی که حجیت در آنها معنا ندارد) والعلم بوقوعه فيها (علم به وقوع این تحریف در آیات احکام) أو في غيرها (در آیات احکام) من الآيات، غير ضائر بحجّيّة آياتها (ضرر به حجیت نمی‌زند. چون علم اجمالی که ضرر به حجیت می‌زند علتش تعارض اصول است. اگر جایی حجیت در آن معنا ندارد، اصالة الظهور ندارد، فقط یک اصالة الظهور داریم که بلامعارض است)؛ لعدم حجّيّة ظاهر سائر الآيات. والعلم الإجماليّ بوقوع الخلل في الظواهر (علم اجمالی به وقوع خلل در ظواهر) إنّما يمنع عن حجّيّتها (منع می‌کند از حجیت این ظواهر) إذا كانت كلُّها حجّةً (وقتی کُلّش حجت باشد. چون اگر کلَّش حجت باشد، اصالة الظهور در هر آیه‌ای با اصالة الظهور در آیه دیگر تعارض می‌کند. ولی وقتی یکی اصالة الظهور ندارد، دیگر معنا ندارد که تعارض کند)، وإلّا (اگر شما بگویید علم اجمالی بوقوع به عدم اراده ظواهر در همه جا مضر است، چه آن ظواهر حجت باشد و چه آن ظواهر حجت نباشد، چه راجع به آیات احکام باشد چه راجع به آیات احکام نباشد) لا يكاد ينفكّ ظاهرٌ عن ذلك (موجب می‌شود که همه ظواهر به زمین می‌خورد. مثلا روایت شریفه دارد «من شک بین الثلاث و الاربع فلیبن علی الاربع» کسی که شک بین سه و چهار کند بنارا بر چهار بگذارد، بگوییم ما علم اجمالی داریم یا ظاهر این روایت اراده نشده یا یکی از این ظواهری که در میان مردم مثلا مش حسن به پسرش می‌گوید و.. از کنایاتی که مردم به هم می‌گویند، اصالة الظهور در آن ظهور با اصالة الظهور در این روایت به زمین می‌خورد. دیگر باید فقه واصول و روایات و همه را کنار بگذاریم. چون شما هر ظاهری پیدا کنید می‌گوییم ما علم اجمالی داریم یا این ظاهر خلافش اراده شده یا یک ظاهر دیگری که در گوشه و کنار این دنیا هست و کار به هم می‌خورد) كما لا يخفى، فافهم. (این «فافهم» اشاره به دو اشکال دارد....)

هلك الناس في المتشابه ؛ لأنّهم لم يقفوا على معناه، ولم يعرفوا حقيقته، فوضعوا له تأويلاً من عند أنفسهم بآرائهم، واستغنوا بذلك عن مسألة الأوصياء فيعرّفونهم » (١)، هذا.

مع أنّه لا محيص عن حمل هذه الروايات الناهية عن التفسير به على ذلك، ولو سلّم شمولها لحمل اللفظ على ظاهره ؛ ضرورة أنّه قضيّة التوفيق بينها وبين ما دلّ على جواز التمسّك بالقرآن، - مثل خبر الثقلين (٢) -، وما دلّ على التمسّك به والعمل بما فيه (٣)، وعرضِ الأخبار المتعارضة عليه (٤)، وردِّ الشروط المخالفة له (٥)، وغير ذلك (٦)(٧) ممّا لا محيصَ عن إرادة الإرجاع إلى ظواهره، لا خصوص نصوصه ؛ ضرورة أنّ الآيات الّتي يمكن أن تكون مرجعاً في باب تعارض الروايات أو الشروط، أو يمكن أن يتمسّك بها ويعمل بما فيها، ليست إلّا ظاهرةً في معانيها، و(٨) ليس فيها ما كان نصّاً، كما لا يخفى.

العلم الاجمالي بالتحريف لايمنع عن التمسّك بظواهر الكتاب

ودعوى العلم الإجماليّ بوقوع التحريف فيه بنحوٍ: إمّا بإسقاط، أو

__________________

(١-٦) انظر وسائل الشيعة ٢٧: ٢٠١، الباب ١٣ من أبواب صفات القاضي، الحديث ٦٢، و٢٤، الباب ٥ من أبواب صفات القاضي، الحديث ٩، والكافي ٢: ٥٩٦، ووسائل الشيعة ٢٧: ١١٨، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي، الحديث ٢٩، و١٨: ١٦، الباب ٦ من أبواب الخيار، الحديث الأول، والكافي ١: ٥٩، باب الردّ إلى الكتاب والسنة....

(٧) الأجوبة الثلاثة عن الدعوى الخامسة مذكورة في فرائد الأُصول ١: ١٤٢ - ١٤٣.

(٨) أثبتنا « و » من « ق »، « ش »، حقائق الأُصول ومنتهى الدراية.

تصحيف وإن كانت غيرَ بعيدة، - كما يشهد به بعض الأخبار (١)، ويساعده الاعتبار (٢) -، إلّا أنّه لايمنع عن حجّيّة ظواهره ؛ لعدم العلم بوقوع خلل فيها بذلك أصلاً.

ولو سلّم فلا علمَ بوقوعه في آيات الأحكام (٣).

__________________

(١) راجع بحار الأنوار ٨٩: ٤٠، باب ما جاء في كيفيّة جمع القرآن وما يدلّ على تغييره. قال الشيخ الطوسي: أمّا الكلام في زيادته ونقصانه ( يعني القرآن ) فممّا لا يليق به ؛ لأنّ الزيادة فيه مُجمع على بطلانها، والنقصان منه، فالظاهر أيضاً من مذهب المسلمين خلافه، وهو الأليق بالصحيح من مذهبنا، كما نصره المرتضى، وهو الظاهر من الروايات، غير أنّه رويت روايات كثيرة من جهة العامّة والخاصّة بنقصان كثير من آي القرآن، ونقل شيء منه من موضع إلى موضع، لكن طريقها: الآحاد التي لا توجب علماً، فالأولى: الإعراض عنها وترك التشاغل بها ؛ لأنّه يمكن تأويلها. ( التبيان ١: ٣ ).

(٢) قال السيّد المرتضى: إنّ العلم بصحّة نقل القرآن، كالعلم بالبلدان والحوادث الكبار، والوقائع العظام، والكتب المشهورة، وأشعار العرب المسطورة ؛ فإنّ العناية اشتدّت، والدواعي توفّرت على نقله وحراسته، وبلغت إلى حدّ لم يبلغه ما ذكرناه ؛ لأنّ القرآن معجز النبوّة، ومأخذ العلوم الشرعية والأحكام الدينية، وعلماء المسلمين قد بلغوا في حفظه وحمايته الغاية، حتى عرفوا كلّ شيء اختلف فيه من إعرابه وقراءته وحروفه وآياته، فكيف يجوز أن يكون مغيّراً ومنقوصاً، مع العناية الصادقة والضبط الشديد. ( مجمع البيان ١: ٤٣ نقلاً عنه ) وبهذا يظهر الإشكال في ما ذكره المصنّف بقوله: ويساعد عليه الاعتبار. انظر حقائق الأُصول ٢: ٨٨.

وإنّما أضفنا هنا هذين التوضيحين والتعليقين - خلافاً لما التزمنا به من ترك التعليق على آراء المصنّف - ؛ لأنّ موضوع حفظ القرآن عن التحريف يحظى بالأهميّة القصوى عند عموم علمائنا قدّس الله أسرارهم.

(٣) هذان الجوابان أفادهما الشيخ الأعظم أيضاً. انظر فرائد الأُصول ١: ١٥٨.

والعلم بوقوعه فيها أو في غيرها من الآيات، غير ضائر بحجّيّة آياتها ؛ لعدم حجّيّة ظاهر سائر الآيات. والعلم الإجماليّ بوقوع الخلل في الظواهر إنّما يمنع عن حجّيّتها إذا كانت كلُّها حجّةً، وإلّا لا يكاد ينفكّ ظاهرٌ عن ذلك، كما لا يخفى، فافهم.

نعم لو كان الخلل المحتمل فيه، أو في غيره بما اتّصل به، لأخلّ بحجّيّته ؛ لعدم انعقاد ظهور له حينئذٍ، وإن انعقد له الظهور لولا اتّصاله.

اختلاف القراءات وأثره في التمسّك بظواهر الكتاب

ثمّ إنّ التحقيق: أنّ الاختلاف في القراءة بما يوجب الاختلاف في الظهور - مثل « يطهرن » (١) بالتشديد والتخفيف - يوجب الإخلال بجواز التمسّك والاستدلال ؛ لعدم إحراز ما هو القرآن.

ولم يثبت تواترُ القراءات، ولا جوازُ الاستدلال بها، وإن نُسب إلى المشهور تواترها (٢)، لكنّه ممّا لا أصل له، وإنّما الثابت جواز القراءة بها، ولا ملازمة بينهما، كما لا يخفى.

ولو فرض جواز الاستدلال بها، فلا وجه (٣) لملاحظة الترجيح بينها، بعد كون الأصل في تعارض الأمارات، هو سقوطها عن الحجّيّة في خصوص المؤدّى، بناءً على اعتبارها من باب الطريقيّة، والتخييرُ بينها بناءً على السببيّة، مع عدم دليلٍ على الترجيح في غير الروايات من سائر الأمارات، فلابدّ من الرجوع حينئذٍ إلى الأصل أو العموم، حَسَب اختلاف المقامات.

__________________

(١) في قوله تعالى: ﴿ وَلا تَقْرَبُوهنَّ حَتّى يَطْهُرْنَ فإذا تَطَهَّرْنَ فآتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ الله البقرة: ٢٢٢.

(٢) نسبه إليهم المحقّق القمّي في قوانين الأُصول ١: ٤٠٦ والشيخ الأعظم في فرائد الأُصول ١: ١٥٧ وغيرهما.

(٣) في « ش »: فلا حاجة.