درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۱۰۷: ظن ۵

 
۱

خطبه

السلام علیک یا فاطمة الزهرا السلام علیک یا ام الائمة النجباء النقباء.

۲

خلاصه مباحث قبل

کلام در این بود که مرحوم آقای آخوند فرمود نسبت به بعضی از اصول عملی مثل «کل شیء لک مباح» یا «کل شیء لک حلال» با احکام واقعیه امر مشکل می‌شود چون لازم می‌آید اجتماع حکمین یکی حلیت و یکی حرمت.

آخوند این اشکال را این طور حل کرد که حکم واقعی انشای محض نیست چون اگر انشایی محض باشد لازمه‌اش این است که اگر اماره هم بر طبقش قائم شد به درد نخورد چون علم به حکم انشایی پیدا کنیم فایده‌ای ندارد تا چه برسد به اینکه اماره بر طبقش قائم شود. فرمود این حکم فعلی است منتهی نه فعلیت مطلقه بلکه فعلیت مادام. یعنی به حیثی که لو علم به لتنجز. اگر علم پیدا کرد منجز می‌شود.

سپس می‌فرماید با این جمعی که ما کردیم دیگر اشکال نمی‌شود که اگر احکام واقعی انشایی هستند اماره هم قائم شود به درد نمی‌خورد. چون ما نمی‌گوییم انشای محض هستند ما می‌گوییم فعلیت مقیده.

سپس فرمود که شیخ از این اشکال جواب داده است و فرموده ما حکم واقعی را حمل می‌کنیم بر حکم انشایی و شأنی نگویید که اماره اگر بر طبقش واقع شد به درد نمیخورد چون می‌شود اماره بر حکم انشایی. چون می‌گوییم خیر این حکم قبل از اداء اماره الیه انشایی است ولی بعد از اداء اماره الیه می‌شود حکم انشایی ادّت الیه الاماره. و حکم انشایی که اینگونه باشد فعلی می‌شود.

این اشکال را آخوند جواب داد و فرمود نهایت دلیل حجیت این است که مودی واقع است نه اینکه مؤدی واقعی است که ادّت الیه الاماره. مؤدی واقع است نه اینکه مؤدی را تنزیل کند به منزله واقعی که ادّت الیه الاماره. بنابراین آقای شیخ انصاری شما که می‌فرمایید این حکم واقعی انشایی است در صورتیکه اماره او ادا نشود ولی اگر اماره به او ادا شد می‌شود حکم فعلی لانّه حکم انشایی ادّت الیه اماره این درست نیست. چون مفاد ادله حجیت خبر این است که شارع مودای اماره را تنزیل کرده است به منزله واقع نه اینکه مؤدا را تنزیل کند به منزله واقعی که ادّت الیه الاماره.

۳

استدراک از اشکال آخوند به پاسخ شیخ

سپس دوباره مستشکل برمی گردد و دفاع می‌کند و می‌گوید خیر مؤدای اماره را شارع تنزیل فرموده است به منزله واقعی که ادّت الیه الاماره. و این مطلب به خاطر دلالت اقتضا است. دلالت اقتضا این است که شارع کلامی را فرموده است که اگر یک مدلول التزامی نداشته باشد، آن کلام لغو و بی‌اثر می‌شود. لذا در بحث اصل مثبت هم فرموده‌اند اگر دلیلی در یک جایی بالخصوص جاری شود که هیچ اثری داشته باشد الا اثر شرعی مترتب بر اثر عقلی، می‌گوییم آن اصل مثبت حجت است. چون اگر آن اثر حجت نباشد لغو می‌شود. اگر شارع تنزیل کند مؤدا را به منزله واقع نه به منزله واقعی که ادّت الیه الاماره، لازم می‌آید که لغو باشد چون حکم انشایی اثر ندارد. صونا لکلام الحکیم عن اللغویه و به دلالت اقتضا می‌گوییم مفاد اماره این است که شارع تنزیل کرده مؤدا را به منزله واقعی که ادّت الیه الاماره نه به منزله واقع تنها چون اگر واقع تنها باشد لغو است.

۴

اشکال استدراک

آخوند می‌فرماید این کلام خوبی است ولی این در صورتی است که حکم انشایی هیچ اثری نداشته باشد. اگر حکم انشایی محض اثر داشته باشد، دیگر این دلالت اقتضا وجود ندارد. و حکم انشایی اثر دارد چون قبلاً گذشت که اتیان حکم انشایی ثواب دارد و عصیانش عقاب ندارد. شارع تنزیل می‌کند مؤدا را به منزله واقع به لحاظ اثر ثواب.

۵

(توضیح دوباره) استدراک از اشکال آخوند به پاسخ شیخ

«اللهمّ» جواب اشکال آخوند به شیخ است.

اشکال ابتدایی که در رسائل هم وجود دارد این بود که اگر شما حمل کنید حکم واقعی را در مورد اصول عملیه مانند اصالة الحل بر حکم انشایی محض - منتها شیخ در رسائل از حکم انشایی تعبیر می‌کند بحکم شأنی- لازم است این است که اماره هم بر طبقش قائم شد به درد نخورد.

شیخ جواب می‌دهد اگر اماره بر حکم شأنی قائم شود، می‌شود حکم انشائی ادّت الیه الاماره و فعلی می‌شود.

آخوند جواب داد مفاد ادله تنزیل این نیست. مفاد ادله تنزیل این است که مؤدا واقع است نه اینکه مؤدای اماره واقعی است که ادّت الیه الاماره.

دو دفعه برمی گردد آخوند و می‌فرماید مگر اینکه گفته شود مفاد ادله تنزیل این است که مؤدا را تنزیل میکند به منزله واقعی که ادّت الیه الاماره چون اگر تنزیل نشود به منزله واقعی که ادّت الیه الاماره، این تنزیل لغو است چون حکم انشایی اثر ندارد.

۶

(توضیح دوباره) اشکال استدراک

آخوند می‌فرماید این حرف است ولی این به شرطی است که حکم انشایی هیچ اثری نداشته باشد.

۷

تطبیق: استدراک از اشکال آخوند به پاسخ شیخ

اللهم إلّا أن يقال: إنّ الدليل على تنزيل المؤدّى منزلة الواقع -الّذي صار مؤدّىً لها-، هو دليل الحجّيّة بدلالة الاقتضاء، (دلیلی دلالت می‌کند بر تنزیل مؤدا به منزله واقع همان دلیل دلالت می‌کند بر تنزیل مؤدا به منزله واقعی که ادّت الیه الاماره منتها به دلالت اقتضاء)

۸

تطبیق: اشکال استدراک

(آخوند می‌فرماید:) لكنّه لا يكاد يتمّ (این حرف تمام نمی‌شود) إلّا إذا لم يكن للأحكام بمرتبتها الإنشائيّة أثرٌ أصلاً (مگر اینکه احکام انشایی هیچ اثری نداشته باشند)، وإلّا (اگر احکام انشایی اثر داشته باشند) لم يكن لتلك الدلالة مجالٌ (برای این دلالت مجالی نیست چون لغو نمی‌شود. اگر حکم انشایی یک اثر داشته باشد لغو نمی‌شود، دلالت اقتضاء برای وقتی است که دلیل لغو شود) كما لا يخفى.

۹

اشکال دیگر به وجه جمع شیخ انصاری

اشکال این بود که عرض کردیم در موارد اصول عملیه اشکال دو لبه است یک لبه اشکال این است که اگر حکم واقعی را حمل کنیم بر انشایی محض، درست است که مشکل تضاد و تناقض برطرف می‌شود، الا اینکه وقتی مشکل تضاد و تناقض برطرف می‌شود، یک مشکل دیگر به وجود می‌آید و آن مشکل این است که اثر ندارد. حال اگر بگویید خیر ما احکام را حمل بر حکم انشایی نمی‌کنیم و می‌گوییم حکم واقعی فعلی است، مشکل اثر حل شد ولی مشکل دیگر این است که تضاد و تناقض پیش می‌آید.

۱۰

تطبیق: اشکال دیگر به وجه جمع شیخ انصاری

وأُخرى: (عطف به «تارة» است) بأنّه كيف يكون التوفيق بذلك؟ (چطور ممکن است توفیق دهی بین حلیت ظاهریه با اینکه احتمال می‌دهم حکم واقعی بر خلاف باشد) مع احتمال أحكامٍ فعليّة - بعثيّة أو زجريّة - في موارد الطرق والأُصول العمليّة المتكفّلة لأحكام فعليّة؛ (با اینکه احتمال هست احکام فعلیه باشد و طریقی که آمده است مثلا بر حلیت شرب تتن و در واقع هم حرام باشد. یا طریقی که آمده بر عدم وجوب دعای عند رؤیت هلال در واقع هم دعای عند رؤیت هلال هم واجب باشد) ضرورة أنّه كما لا يمكن القطع بثبوت المتنافيين، كذلك لا يمكن احتماله. (به خاطر اینکه همان طور که قطع به اجتماع نقیضین محال است، احتمال اجتماع نقیضین هم محال است. اگر شما در موارد اصول عملیه ملتزم شوید که حکم واقعی هست و آن حکم واقعی هم فعلی است پس احتمال نقیضین می‌دهید و یا احتمال ضدین می‌دهید)

فلا يصحّ التوفيق بين الحكمين (بنابراین صحیح نیست توفیق بین حکمین) بالتزام كون الحكم الواقعيّ - الّذي يكون في مورد الطرق والأُصول العمليّة - إنشائيّاً غيرَ فعليّ.

۱۱

(توضیح دوباره) اشکال دیگر به وجه جمع شیخ انصاری

اين عبارت خيلی دقیق است غیر از آن معنایی است که من تصور می‌کردم. می‌گوید: شما ملتزم می‌شوید یک اماره‌ای آمده بر حلیت شرب سیگار، می‌گویید این حلیت شرب سیگار یا این اماره‌ای که آمده بر حرمت شرب تتن و احتمال واقعی می‌دهید می‌گویید اینها در واقع فعلی نیست و انشایی محض است ولکن مشکل این است که الان اماره آمده بر وجوب می‌گویید این وجوب فعلی هست یا نیست؟ می‌گویید فعلی است. احتمال می‌دهید این اماره مخالف واقع باشد و حکم واقعی حرمت باشد. اگر شما می‌گویید این حکم واقعی که در مورد طرق است، انشایی غیر فعلی است ولی آن حکم واقعی که در مورد طرق نیست یعنی اصلا طریقی در کار نیست یا مثلا طریق آمده بر وجوب شما الان ملتزم می‌شوید وجوب هست، خب حرمت واقعی را چکار می‌کنید؟ چون احتمال حرمت هم می‌دهید. وقتی که احتمال حرمت می‌دهید باز لازم می‌آید که جمع بین دو حکم فعلی شود. یک بار دیگر عبارت آخوند را می‌خوانم چون این عبارت آخوند به احتمال هشتاد در صد آن چیزی که در کفایه است اشتباه است ولی می‌شود این اشتباه را درست کرد ولی سخت است.

۱۲

(تطبیق دوباره) اشکال دیگر به وجه جمع شیخ انصاری

وأُخرى: بأنّه كيف يكون التوفيق (چگونه ممکن است توفیق دهید) بذلك؟ («بذلک» یعنی بگوییم حکم واقعی غیر فعلی است و انشایی محض است) مع احتمال أحكامٍ فعليّة - بعثيّة أو زجريّة - (با اینکه احتمال می‌دهیم یک احکام فعلیه بعثیه یا زجریه) في موارد الطرق والأُصول العمليّة المتكفّلة لأحكام فعليّة (در موارد طرق و اصول عملیه‌ای که متکفل احکام فعلیه است باشد. یعنی شما می‌گویید حکم واقعی انشایی غیر فعلی است. فقط این طرق و امارات اینها متکفل احکام فعلی هستند. می‌گوید شما احتمال می‌دهید یک احکام دیگری غیر از اینها در واقع باشد. یعنی اگر الان اماره قائم شد بر وجوب نماز جمعه شما می‌گویید این فعلی است احتمال هم می‌دهید یک حکم واقعی باشد مثلا حرمت باشد.)؛ ضرورة أنّه كما لا يمكن القطع بثبوت المتنافيين، كذلك لا يمكن احتماله.

فلا يصحّ التوفيق بين الحكمين بالتزام كون الحكم الواقعيّ - الّذي يكون في مورد الطرق والأُصول العمليّة - إنشائيّاً غيرَ فعليّ. (پس شما نمی‌توانید جمع کنید بین دو حکم به اینکه ملتزم شوید که حکم واقعی که در مورد طرق است انشایی غیر فعلی باشد. خوب دقت کنید. اشکال این است که شیخ فرمود اگر اماره قائم می‌شود بر وجوب ما ملتزم می‌شویم این وجوبی که الان اماره بر طبقش است با غمض عین از این اماره انشایی محض بوده است با اماره می‌شود فعلی. می‌گوید خیلی خب شما مشکل مؤدای اماره را حل کردید ولی ممکن است در همین مورد اماره یا اصول یک حکم فعلی دیگری باشد مانند حرمت. آن را چه می‌کنید؟ آخوند مشکل را حل کرد چون آخوند فرمود حکم فعلی هر چه باشد چه آنی که مؤدای اماره است و چه آنی که مؤدای اماراه نیست، فعلیت مطلقه ندارد. ولی شیخ فرمود مؤدای اماره انشایی محض است، خب می‌گوییم این مؤدای اماره انشایی محض، حال اماره آمده و شد این حکم انشایی ادّت الیه اماره و فعلی شد. مشکل را حل نکردید. چون شما احتمال یک حکم فعلی دیگر هم می‌دهید. احتمال می‌دهید یک حرمت فعلی باشد که آن حرمت فعلی مفاد این اماره نیست. آن را چه کردید؟ به مجرد اینکه بگوییم مؤدای اماره را من حمل می‌کنم بر حکم انشایی، گره گشا نیست. چون چه می‌دانید این اماره مطابق واقع باشد. شاید این اماره مخالف با واقع باشد. اگر مخالف واقع باشد آن حکم دیگری که فعلی است، پس شما الان احتمال دو حکم فعلی می‌دهید. یک حکم فعلی که مؤدای اماره است و با اماره فعلی شده است. یک حکم دیگر هم که مؤدای اماره نیست و حکم مخالف است.)

۱۳

(تطبیق سه‌باره) اشکال دیگر به وجه جمع شیخ انصاری

وأُخرى: بأنّه كيف يكون التوفيق بذلك؟ (چطور ممکن است حمل بر انشایی محض توفیق دهید) مع احتمال أحكامٍ فعليّة - بعثيّة أو زجريّة - في موارد الطرق والأُصول العمليّة المتكفّلة لأحكام فعليّة؛ (با اینکه احتمال احکام فعلی بعثیه و زجریه می‌دهید در موارد طرق و اصول. یعنی خود این طرق و اصول یک احکام فعلی متکفل هستند و حال آنکه احتمال دارد یک حکم واقعی خلاف این باشد آن هم می‌شود فعلی. نگویید که من قطع ندارم به حکم دیگری می‌گوید لازم نیست قطع داشته باشید احتمال هم دهید کافی است) ضرورة أنّه كما لا يمكن القطع بثبوت المتنافيين (همانطوری که قطع به متنافیین محال است)، كذلك لا يمكن احتماله. (کسی نمی‌تواند احتمال اجتماع ضدین و یا نقیضین دهد)

فلا يصحّ التوفيق بين الحكمين (صحیح نیست توفیق بدهیم بین حکمین) بالتزام كون الحكم الواقعيّ - الّذي يكون في مورد الطرق والأُصول العمليّة - إنشائيّاً غيرَ فعليّ. (به مجرد اینکه شما بگویید آن حکم واقعی که در مورد طرق است انشایی غیر فعلی است گره گشا نیست. چون خیلی خب آن حکم انشایی غیر فعلی ولی احکام دیگر چی؟ اگر اماره‌ای آمده است بر وجوب، وجوب انشایی خیلی خب؛ احتمال حرمت می‌دهید چی؟ احتمال حلیت می‌دهید چی؟)

۱۴

وجه سوم جمع بین حکم ظاهری و واقعی

آخوند در کفایه برای جمع بین حکم ظاهری و واقعی سه وجه ذکر می‌کند.

یک وجه خودش که این بود حکم واقعی فعلیتش، فعلیت مادام و مقیده است. این یک وجه.

یک وجه وجه شیخ بود که گفت حکمی که در مورد طرق و امارات هست حمل می‌کنیم بر حکم انشایی غیر فعلی. این را اشکال کرد.

وجه سومی که ذکر کرده‌اند این است که حکم واقعی و ظاهری با هم تنافی ندارند. چون در تنافی هشت وحدت شرط دان و یک وحدت هم ما اضافه می‌کنیم نه وحدت. یک وحدت دیگر هم اضافه کرده‌اند ده وحدت. یک از آنها وحدت در مرتبه است وقتی وجوب و حرمت حرمت و اباحه با هم متنافین هستند که در یک مرتبه باشند و حال آنکه حکم واقعی و ظاهری در دو مرتبه است. حکم واقعی مثلا خمر حرام است حکم ظاهری اگر شک دارید در حرمت خمر، خمر حلال است. حکم ظاهری مرتبه‌اش متأخر از مرتبه حکم ظاهری است. چون شک در حکم واقعی موضوع حکم ظاهری است. دو مرتبه حکم ظاهری متاخر است هر حکمی از موضوعش متأخر است موضوع حکم ظاهری شک در حکم واقعی است دوباره خود شک هم نسبت به حکم واقعی یک مرتبه متأخر است می‌شود دو مرتبه. یک مرتبه شک، یک مرتبه حکم، حکم ظاهری دو مرتبه از حکم واقعی متأخر است. وقتی دو مرتبه از حکم واقعی متأخر بود دیگر تنافی معنا ندارد. چون در تنافی وحدت مرتبه شرط است. آخوند می‌فرماید این درست نیست.

۱۵

تطبیق: وجه سوم جمع بین حکم ظاهری و واقعی

كما لا يصحّ (صحیح نیست توفیق) بأنّ الحكمين ليسا في مرتبة واحدة (گفتند اینها در یک متربه نیستند)، بل في مرتبتين (اینها در دو مرتبه هستند یعنی در واقع سه مرتبه ولی اصطلاحا سه مرتبه نمی‌گویند)؛ ضرورة تأخّر الحكم الظاهريّ عن الواقعيّ بمرتبتين (چون حکم ظاهری از حکم واقعی دو مرتبه متأخر است چون حکم ظاهری موضوعش شک در حکم واقعی است پس خود حکم از موضوع متأخر است، شک در حکم هم از حکم متأخر است می‌شود دو مرتبه.)

۱۶

اشکال وجه سوم جمع بین حکم ظاهری و واقعی

آخوند می‌فرماید این وجه درست نیست. یک کلمه است جوابش. درست است که حکم ظاهری در مرتبه حکم واقعی نیست. ولی حکم واقعی در مرتبه حکم ظاهری هست.

۱۷

تطبیق: اشکال وجه سوم جمع بین حکم واقعی و ظاهری

وذلك لا يكاد يُجدي؛ (این تأخر حکم ظاهری فایده‌ای ندارد) فإنّ الظاهريّ (چون حکم ظاهری) وإن لم يكن في تمام مراتب الواقعيّ (در تمام مراتب حکم واقعی نیست)، إلّا أنّه يكون في مرتبته أيضاً (الّا اینکه حکم واقعی که در مرتبه حکم ظاهری هست. «ایضا» یعنی همان طوری که حکم واقعی در مرتبه خودش هست، در مرتبه ظاهری هم هست. شما فرض کنید مرتبه حکم واقعی هشت باشد مرتبه حکم ظاهری ده باشد می‌گوید این حکم واقعی چطوری که در مرتبه هشت هست در مرتبه ده هم همچنین هست و در مرتبه هشت درست است تنافی ندارد ولی در مرتبه ده تنافی دارد. در مرحله حکم واقعی تنافی نیست چون حکم واقعی تنها است. در مرتبه حکم ظاهری هر دو هستند)، وعلى تقدير المنافاة (آیا این دو حکم با هم منافات دارند یا خیر؟ اگر منافات دارند مرتبه گره گشا نیست.) لزم اجتماع المتنافيين في هذه المرتبة.

فتأمّل في ما ذكرنا من التحقيق في التوفيق، فإنّه دقيق وبالتأمّل حقيق.

۱۸

تذکر اخلاقی

در این قسمت از بحث استاد به بیان ضرورت تلاش و جدیت در مطالعه دروس حوزوی پرداختند...

لكنّه لا يوجب الالتزام بعدم كون التكليف الواقعيّ بفعليّ، بمعنى كونه على صفةٍ ونحوٍ لو عَلم به المكلّف لتنجَّزَ عليه، كسائر التكاليف الفعليّة الّتي تتنجّز بسبب القطع بها. وكونُه فعليّاً إنّما يوجب البعث أو الزجر في النفس النبويّة أو الولويّة، في ما إذا لم ينقدح فيها الإذن لأجل مصلحة فيه.

الإشارة إلى الوجه الرابع وما يرد عليه

فانقدح بما ذكرنا: أنّه لا يلزم الالتزام بعدم كون الحكم الواقعيّ في مورد الأُصول والأمارات فعليّاً (١)، كي يشكل:

تارةً: بعدم لزوم الإتيان حينئذٍ بماقامت الأمارة على وجوبه ؛ ضرورة عدم لزوم امتثال الأحكام الإنشائيّة، ما لم تَصِر فعليّةً ولم تبلغ مرتبة البعث والزجر، ولزوم الإتيان به ممّا لا يحتاج إلى مزيد بيان أو إقامة برهان.

لا يقال: لا مجال لهذا الإشكال، لوقيل بأنّها كانت قبل أداء الأمارة إليها إنشائيّةً ؛ لأنّها بذلك تصير فعليّةً تبلغ تلك المرتبة.

فإنّه يقال: لا يكاد يُحرز بسبب قيام الأمارة المعتبرة على حكم إنشائيّ - لا حقيقةً ولا تعبّداً - إلّا حكمٌ إنشائيّ تعبّداً، لا حكمٌ إنشائيّ أدّت إليه الأمارة:

أمّا حقيقةً، فواضح. وأمّا تعبّداً، فلأنّ قصارى ما هو قضيّة حجيّة الأمارة:

كون مؤدّاها (٢) هو الواقع تعبّداً، لا الواقع الّذي أدّت إليه الأمارة، فافهم.

اللهمّ إلّا أن يقال: إنّ الدليل على تنزيل المؤدّى منزلة الواقع - الّذي صار مؤدّىً لها -، هو دليل الحجّيّة بدلالة الاقتضاء، لكنّه لا يكاد يتمّ إلّا إذا لم يكن للأحكام بمرتبتها الإنشائيّة أثرٌ أصلاً، وإلّا لم يكن لتلك الدلالة مجالٌ، كما لا يخفى.

__________________

(١) إشارة إلى ما يستفاد من ظاهر كلام الشيخ في الجمع بين الحكم الظاهري والواقعي، بالتزام كون الحكم الواقعي انشائياً غير فعلي. راجع فرائد الأُصول ١: ١١٤.

(٢) أثبتنا المصحّح من « ن »، وفي الأصل وبعض الطبعات: مؤدّاه.

وأُخرى: بأنّه كيف يكون التوفيق بذلك ؟ مع احتمال أحكامٍ فعليّة - بعثيّة أو زجريّة - في موارد الطرق والأُصول العمليّة المتكفّلة لأحكام فعليّة ؛ ضرورة أنّه كما لا يمكن القطع بثبوت المتنافيين، كذلك لا يمكن احتماله.

فلا يصحّ التوفيق بين الحكمين بالتزام كون الحكم الواقعيّ - الّذي يكون في مورد الطرق والأُصول العمليّة - إنشائيّاً (١) غيرَ فعليّ.

الإشارة إلى الوجه الخامس وما يرد عليه

كما لا يصحّ بأنّ الحكمين ليسا في مرتبة واحدة، بل في مرتبتين ؛ ضرورة تأخّر الحكم الظاهريّ عن الواقعيّ بمرتبتين (٢)، وذلك لا يكاد يُجدي ؛ فإنّ الظاهريّ وإن لم يكن في تمام مراتب الواقعيّ، إلّا أنّه يكون في مرتبته أيضاً، وعلى تقدير المنافاة لزم اجتماع المتنافيين في هذه المرتبة.

فتأمّل في ما ذكرنا من التحقيق في التوفيق، فإنّه دقيق وبالتأمّل حقيق.

٣ - الأصل في مشكوك الاعتبار هو عدم حجّيته جزماً

ثالثها: أنّ الأصل في ما لا يُعلم اعتباره بالخصوص شرعاً، ولا يُحرز التعبّد به واقعاً، عدَمُ حجّيّته جزماً، بمعنى عدم ترتّب الآثار المرغوبة من الحجّة عليه قطعاً ؛ فإنّها لا تكاد تترتّب إلّا على ما اتّصف بالحجّيّة فعلاً، ولا يكاد يكون الاتّصاف بها إلّا إذا أُحرز التعبّدُ به وجعلُه طريقاً متّبعاً ؛ ضرورة أنّه بدونه لا يصحّ المؤاخذة على مخالفة التكليف بمجرّد إصابته، ولا يكون عذراً لدى مخالفته مع عدمها، ولا يكون مخالفته تجرّياً، ولا يكون

__________________

(١) أثبتنا العبارة كما وردت في « ر ». وفي غيرها: الذي يكون مورد الطرق إنشائياً.

(٢) هذا هو الجمع المنقول عن السيّد محمد الإصفهاني قدس‌سره. ( كفاية الأُصول مع حاشية المشكيني ٣: ١٨٣ ). ويظهر أيضاً من كلمات الشيخ الأعظم في أوّل مبحث البراءة وأوّل مباحث التعادل والترجيح. انظر فرائد الأُصول ٢: ١١ و٤: ١١ - ١٢.