درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۱۰۶: ظن ۴

 
۱

خطبه

السلام علیک یا بنت رسول الله. السلام علیک یا فاطمة الزهرا. السلام علیک یا ام الائمة الانجباء النقباء.

۲

پرسش و پاسخ

پرسش و پاسخ: شاگرد: مراحل حکم را می‌شود یکبار بفرمائید و اینکه مصلحت و مفسده در خداوند ایجاد نمی‌شود. استاد: حکم فعلی که فعلیت حکم به اراده به فعل عبد است در ذات حضرت حق ایجاد نمی‌شود بلکه در نفس نبوی یا ولوی است. خداوند فقط علم دارد. شاگرد: این علم غیر از اراده است؟ استاد: فلاسفه می‌گویند اراده ندارد. اراده همان علم است.

شاگرد: اگر منشأ اراده همان مصلحت باشد، مصلحت در مکلف چگونه می‌خواهد در نفس نبی ایجاد شود؟ استاد: شما می‌بینید که مصلحت دارد و اراده می‌کنید و آب می‌خورید. شاگرد: اینجا من آب می‌خورم ولی مورد بحث نفس نبوی می‌خواهد حکم کند. استاد: اشکال ندارد. مصلحت هست که او اراده می‌کند شما آب بخورید. شاگرد: چطور می‌خواهد مصلحت در نفس نبی نسبت به فعل من ایجاد شود؟ استاد: مصلحت در نفس نبی ایجاد نمی‌شود. مصلحت که در فعل شما هست او اراده می‌کند که شما آب بخورید. شاگرد: اینجا فرمود «فی نفسه الشریفه». استاد: فی نفسه الشریفه اراده ایجاد می‌شود. مصلحت هست که در نفسه الشریفه اراده ایجاد شود. «من قبل تلک المصلحة» یعنی مصلحتی که در آن متعلق است.

شاگرد: بحث ولایت تشریعی ائمه که بعضی از روایات اثبات می‌کنند که حضرت این کار را کرد و بعد خدا این را اجازه داد. استاد: همچنین روایتی ما نداریم. خداوند سبحان این ولایت را به ائمه علیهم السلام اعطاء فرمود. ولایت تکوینی. شاگرد: در مورد هشتاد ضربه شلاق در شرب خمر. استاد: آن امر است. حکم را جعل کرده است و خداوند سبحان آن را امضاء کرده است. شاگرد: این علم که بعد ایجاد شده است. استاد: علم غیر از امضاء است. علم داشت که حضرت این کار را می‌کنند.

۳

خلاصه مباحث قبل

کلام در امکان تعبد به ظن بود که مرحوم آخوند فرمود هیچ مشکلی نیست.

اگر مسلک آخوند باشد که اصلا حکم ظاهری جعل نمی‌شود فقط یک معذریت و منجزیت است.

اگر مسلک شیخ باشد که حکم جعل می‌شود ولی این حکم اراده در آن نیست. مصلحت و مفسده در آن نیست، فقط به غرض تنجیز واقع است. وقتی به غرض تنجیز واقع بود، دو اراده نیست تا اجتماع مثلین شود. حکم واقعی در آن اراده وجود دارد ولی حکم ظاهری اراده ندارد. یک اراده و یک کراهت نیست تا اجتماع نقیضین شود. حکم واقعی اگر وجوب باشد اراده است و اگر حرمت باشد کراهت هست ولی حکم ظاهری اراده و کراهت نیست تا دو تا شود. و عرض کردیم که تضاد و تماثل و تناقض در مقام فعلیت است نه در مقام انشاء. چون احکام تا وقتی انشایی محض هستند شارع هیچ گونه اراده‌ای ندارد. احکام انشائیه اعتباری محض هستند. امور اعتباری یعنی امور فرضی. امور فرضی در آن تناقض معنا ندارد. الان من فرض می‌کنم که روز است و فرض می‌کنم که شب است لذا گفته‌اند که فرض محال محال نیست. باید حکم به مرحله فعلیت برسد که طبق مسلک آخوند رحمت الله علیه حکم در مرتبه فعلیت اراده بر طبقش است و کراهت بر طبقش است. اراده و کراهت چون امر تکوینی هستند اجتماعشان امکان ندارد چون تماثل و یا تضاد می‌شود. ولی بر مسلک شیخ اراده‌ای در کار نیست، کراهتی در کار نیست. نه اراده‌ای هست و نه کراهتی در حکم ظاهری و نه مصلحت و مفسده‌ای. حکم ظاهری مصلحتی در متعلق ندارد. چون فرمود حکم ظاهری مصلحت در خود جعل است. حکم واقعی هست که مصلحت در متعلق دارد. وقتی مصلحت در خود جعل است اشکالی ندارد. واقع مفسده دارد ولی جعل این حکم واقعی مصلحت دارد. دیگر اجتماع بین مصلحت و مفسده نمی‌شود. سپس مرحوم آخوند تضاد و تناقض بین حکم ظاهری و واقعی را حل کرد و مشکل را تمام کرد.

۴

اشکال جمع بین حکم ظاهری و واقعی نسبت به بعضی از اصول عملیه

الا اینکه می‌فرماید نسبت به بعضی از اصول عملیه کار مشکل می‌شود مانند «کل شیء لک مباح» یا مثل «کل شیء لک حلال». در «کل شیء لک حلال» شارع حلیت جعل کرده است. اگر حکم واقعی فی علم الله حرمت باشد اینها با هم نمی‌سازند. این دو حکم با هم تضاد دارند.

۵

حل اشکال جمع بین حکم ظاهری و واقعی در بعضی از اصول عملیه

اینجا می‌فرماید ما اینطور ملتزم می‌شویم: می‌گوییم حکم واقعی درصورتی فعلی است که شارع اذن برخلافش ندهد، اما اگر اذن بر خلافش داد، دیگر این حکم واقعی فعلی نیست مثلاً فی علم الله فقاع حرام است شک داریم که حلال است یا نه وقتی کل شیء حلال جعل شد کشف می‌شود که حکم واقعی فعلی نیست.

۶

اشکال مطرح شده در رسائل نسبت به انشایی بودن مؤدای امارات

مرحوم شیخ در رسائل اشکالی را نقل کرده است که اگر شما ملتزم شوید که احکام واقعیه انشایی هستند لازمه‌اش این است که اگر علم هم پیدا کردید وجوب امتثال نداشته باشد. چون علم به حکم انشایی منجز نیست و قبلاً گذشت که علم به حکم فعلی لازم است. اگر حکم واقعی انشایی است علم هم پیدا کنیم فایده ندارد. اماره هم بر طبقش قائم شود فایده ندارد. فرض کنید اماره آمد و مصادف با واقع هم بود. حرمت شرب فقاع انشایی است که ادّت الیه اماره و اماره بر طبقش رفته است این به چه درد می‌خورد؟ چون تا حکم فعلی نشود اثر ندارد.

۷

پاسخ به اشکال مطرح شده در رسائل نسبت به انشایی بودن مؤدای امارات

مرحوم آخوند جواب می‌دهد نه انشائی محض است که این محذور پیش آید که حکم انشایی اماره هم بر طبقش رود به درد نمی‌خورد. علم هم به آن پیدا کنیم به درد نمی‌خورد. و نه حکم فعلی مطلق است چون اگر فعلی مطلق باشد لازم می‌آید که با اصالة الحل نسازد. می‌فرماید ما ملتزم می‌شویم که حکم واقعی فعلیت مقیده دارد. فعلیت مادام دارد. یعنی حکم واقعی به حیثی است که لو علم به لتنجز. اگر علم پیدا کردیم منجز می‌شود. انشایی محض نیست فعلی مطلق هم نیست. علم پیدا کردیم منجز می‌شود. علم پیدا نکردیم فعلیت مطلقه ندارد. هم محذور اصالة الاباحه با حرمت واقعی حل شد و همان اشکالی که در رسائل شیخ انصاری مطرح کرد که اگر حکم انشایی اماره بر طبقش رود به درد نمی‌خورد. چون اماره بر حکم انشایی فایده‌ای ندارد.

۸

تطبیق: اشکال جمع بین حکم ظاهری و واقعی در بعضی از اصول عملیه

 نعم، يشكل الأمر في بعض الأُصول العمليّة (امر در بعضی از اصول عملیه مشکل می‌شود)، كأصالة الإباحة الشرعيّة (اباحه عقلی خیر چون اباحه عقلی حکم نیست)؛ (چرا مشکل می‌شود؟) فإنّ الإذن في الإقدام والاقتحام ينافي المنعَ فعلاً (چون شارع اذن دهد در اینکه تو اقدام کن و فعل را انجام بده، منافات با حرمت فعلی دارد. اگر حکم فی علم الله حرمت باشد حرمت فعلی یعنی مولا کراهت از فعل دارد زمانی که مولا کراهت دارد چطور ممکن است اذن در اقتحام دهد؟ این محال است.)، كما في ما صادف الحرام (اگر حکم واقعی حرمت باشد و حرمت فعلی باشد، کسی که از فعلی بدش می‌آید و مولا کراهت دارد چه طور ممکن است اذن در فعل دهد؟) وإن كان الإذنُ فيه لأجل عدم مصلحة فيه لا لأجل عدم مصلحة أو مفسدة ملزمة في المأذون فيه. (اگر گفته شود این اذن به خاطر این است که در خود اذن مصلحت وجود دارد. اباحه دو قسم است. یک اباحه اقتضایی داریم و یک اباحه لا اقتضایی داریم. اباحه لا اقتضایی یعنی مثلاً شارع که نگاه کردن به میز را مباح کرده است چون در نگاه کردن نه مصلحت ملزمه است و نه مفسده ملزمه. وقتی هیچ کدام نیست شارع آن را مباح می‌کند. این را می‌گویند اباحه لا اقتضاء. اباحه اقتضایی این است که در خود جعل اباحه اقتضا و مصلحت هست. مصلحت اقتضا می‌کند که آب خوردن مباح و حلال باشد. آخوند می‌فرماید مولایی که کراهت دارد و این فعل در واقع حرمت است، نمی‌شود که شارع اذن دهد. اگر بگویید این اذن اباحه اقتضایی است نه اباحه لا اقتضاء. وقتی اباحه اقتضائی اشکالی ندارد. حرام است یعنی مفسده در فعل وجود دارد مباح است یعنی مصلحت در خود جعل اباحه وجود دارد. اگراباحه، اباحه لا اقتضایی بود، با حرمت نمی‌ساخت چون حرام است مفسده دارد، اباحه لا اقتضایی یعنی مفسده ندارد. آخوند می‌فرماید: نه حتی اگر اباحه، اقتضایی هم باشد باز منافات دارد. چون وقتی حرمت فعلی بود و شارع منع کرد و کراهت داشت از فعل، کسی که کراهت دارد از فعلی معنا ندارد که اذن دهد در آن فعل ولو اذنش به خاطر مصلحت باشد. مثلا بگوید من از این کار بدم می‌آید، ولی در عین حال اجازه دهد. پس بدت نمی‌آید. نگویید که این اشکال منافات اصالة الاباحه با حرمت برای آن جایی است که اباحه لا اقتضاء باشد. خیر آنجا اشکال هست در لا اقتضایی هم اشکال هست.)

(پرسش و پاسخ: شاگرد: در بحث قبل هم همین گونه است. در انشاء حکم ظاهری مصلحت بود ولی می‌گفتیم در متعلق حکم واقعی مفسده است. اگر این اشکال را کنیم آنجا هم این اشکال وارد است. استاد: احسنت! این اشکال را به مرحوم آخوند کرده‌اند که چه فرقی هست بین اینکه اصالة الاباحه باشد یا اماره‌ای دال بر حلیت باشد؟ این اشکالی که در اصالة الاباحه کردید بعینه این اشکال در اماره بر حلیت است وارد می‌شود مخصوصا بنابر مسلک شیخ.)

۹

تطبیق: حل اشکال جمع بین حکم ظاهری و واقعی در بعضی از اصول عملیه

فلا محيص في مثله (در مثل این اصول عملیه هیچ چاره‌ای نیست) إلّا عن الالتزام (مگر اینکه ملتزم شویم. -این دو خط هر دو اشکال را جواب می‌دهد-) بعدم انقداح الإرادة أو الكراهة في بعض المبادئ العالية أيضاً، كما في المبدأ الأعلى (ملتزم شویم همان طوری که در مبدأ اعلی یعنی در ذات حضرت حق اراده و کراهت نیست، در نفس شریف نبوی و نفس شریف ولوی آنجا هم در صورتی که شارع اذن می‌دهد، اراده و کراهت نیست. در مبدأ اعلی مطلقا نیست. در نفس شریف نبوی و ولوی در صورتی که اذن دهد)

۱۰

تطبیق: پاسخ به اشکال مطرح شده در رسائل نسبت به انشایی بودن مؤدای امارات

(در صورتی که این کار را کردیم و گفتیم اراده نیست، کراهت نیست و حکم واقعی انشایی محض است، در چاه افتادی آقای آخوند. چون لازمه‌اش این است که اگر اماره مصادف با واقعاً باشد به درد نخورد. علم هم پیدا کردیم به درد نخورد. چون علم به حکم انشایی لزوم امتثال ندارد. این قسمت جواب آن اشکال است) لكنّه (اینکه منقدح نشود اراده و کراهت) لا يوجب الالتزام بعدم كون التكليف الواقعيّ بفعليّ (موجب نمی‌شود که ما ملتزم شویم به اینکه حکم واقعی اصلاً فعلی نیست و انشایی محض است. اگر این گونه باشد اشکال وارد است که علم به حکم انشایی به درد نمی‌خورد. بلکه فعلیت مقیده را ملتزم می‌شویم)، بمعنى كونه (بودن تکلیف واقعی) على صفةٍ ونحوٍ (فعلیتش از سایر جهات تمام است) لو عَلم به المكلّف لتنجَّزَ عليه (اگر علم پیدا کردیم منجز می‌شود. انشایی محض نیست فعلی مطلق هم نیست. فعلیت مقیده است)، كسائر التكاليف الفعليّة الّتي تتنجّز بسبب القطع بها (سایر تکالیف فعلیه چطور به سبب قطع منجز می‌شود، این تکلیف انشایی هم انشایی محض نیست. یک طوری است که به علم منجز می‌شود). وكونُه (بودن حکم واقعی) فعليّاً إنّما يوجب البعث أو الزجر في النفس النبويّة أو الولويّة، في ما إذا لم ينقدح فيها الإذن لأجل مصلحة فيه. (یعنی آخوند ملتزم می‌شود به اینکه حکم واقعی فعلیتش مقید به عدم اذن است. یعنی وقتی اذن نداد می‌شود حکم فعلی. اذن داد تنجز ندارد. پس عبارت را دو گونه آورده است. یکی اینکه بگوییم حکم واقعی فعلیتش به حیثی است که لو علم و یکی اینکه بگوییم حکم واقعی فعلیتش به حیثی است که لم ینقدح. فرق این دو این چیست؟ چرا عبارات را این گونه به دو صورت آورده است؟ اگر اولی باشد به آخوند نقض می‌شود در شبهه قبل از فحص و در اطراف علم اجمالی. مکلف علم ندارد پس باید بگوییم منجز نیست. ولی عبارت دوم اگر باشد نقض نمی‌شود. گاهی می‌گوییم فعلیت مقید به عدم اذن است در این صورت شبهه قبل از فحص اشکالی وارد نمی‌شود و حکم فعلی چون اذن نداده است. گاهی می‌گوییم فعلیت مقید به علم است در این صورت در شبهه قبل از فحص نقض می‌شود.)

فانقدح بما ذكرنا: (از این بیان ما روشن شد هر دو اشکال مندفع است. نه حکم واقعی فعلی مطلق است تا با اصول مشکل شود. نه حکم واقعی انشایی محض است که در صورت اماره و علم هم به درد نخورد.) أنّه لا يلزم الالتزام (لازم نیست که ما ملتزم شویم) بعدم كون الحكم الواقعيّ في مورد الأُصول والأمارات فعليّاً (که حکم واقعی اصلا فعلی نیست و انشایی محض است.)

۱۱

تطبیق: اشکال مطرح شده در رسائل نسبت به انشایی بودن مؤدای امارات

كي يشكل: (تا اشکال شود)

تارةً: بعدم لزوم الإتيان حينئذٍ بما قامت الأمارة على وجوبه (لازم نیست ملتزم شویم که حکم واقعی انشایی محض است که اگر این را ملتزم شویم اشکال می‌شود که اگر اماره قائم شد بر وجوب باید بگوییم لزوم اتیان ندارد چون حکم فعلی لزوم اتیان دارد. وقتی حکم فعلی نباشد و انشایی باشد، لزوم اتیان ندارد. ما ملتزم می‌شویم که حکم واقعی در امارات انشایی محض است)؛ ضرورة (از اینجا تعلیل اشکال است. ما ملتزم نمی‌شویم تا این اشکال شود. چرا این اشکال شود؟ چرا اگر حکم واقعی انشایی محض باشد و فعلی نباشد لزوم امتثال ندارد؟) عدم لزوم امتثال الأحكام الإنشائيّة (چون لازم نیست امتثال احکام انشاییه)، ما لم تَصِر فعليّةً (چون احکام انشایی تا فعلی نشود، لزوم امتثال ندارد) ولم تبلغ مرتبة البعث والزجر (اگر شما گفتید احکام در مورد امارات و اصول فعلی نیستند لازمه‌اش این است که این اماره به درد نخورد چون اماره قائم شده است بر یک حکم انشایی. حکم انشایی که عقلا لزوم امتثال ندارد. حکم تا مادامی که فعلی نشود و به مرتبه بعث و زجر نرسد وجوب امتثال ندارد)، ولزوم الإتيان به ممّا لا يحتاج إلى مزيد بيان أو إقامة برهان. (و حال آنکه قطعا می‌دانیم به مجرد اینکه اماره قائم شد بر حکم واقعی یقینا باید اتیان شود. از ما ذکرنا روشن شد که این اشکال وارد نیست. چون این اشکال در صورتی وارد است که ما ملتزم شویم حکم واقعی فعلیتی به هیچ شکلی ندارد و انشایی محض است و حال آنکه حکم واقعی انشایی محض نیست.)

۱۲

پاسخ دیگر به اشکال مطرح شده در رسائل نسبت به انشایی بودن مؤدای امارات

بعضی خواسته‌اند در مورد امارات و اصول اگر شما قائل شدید که حکم واقعی انشایی است لازمه‌اش این است که لزوم امتثال نداشته باشد حتی اگر اماره هم بر طبقش بیاید و مصادفش باشد و حال آنکه یقین داریم قطعاً لزوم امتثال دارد. یک جواب آخوند داد و فرمود خیر احکام واقعی انشایی محض نیستند یک نحوه فعلیت دارند. این قائل ظاهراً شیخ رحمت الله علیه باشد یک جواب دیگر می‌دهد. می‌فرماید درست است که این حکم واقعی انشایی است ولی به مجرد قیام اماره فعلی می‌شود. شما می‌گویید اگر اماره بر طبقش رفت، چون حکم انشایی است که ادت الیه اماره لزوم امتثال ندارد، می‌گوییم خیر، انشایی است با غمض عین از اماره ولی اگر اماره بر طبق آن رفت می‌شود فعلی.

۱۳

اشکال پاسخ دیگر به اشکال مطرح شده در رسائل

 می‌فرماید این جواب درست نیست. چون وقتی اماره بر طبق حکم انشایی می‌رود، می‌شود حکم انشایی که ادّت الیه اماره. دلیل نداریم و شارع نفرموده که حکم انشایی که ادّت الیه اماره را ما تنزیل کردیم به منزله حکم فعلی. نهایت قیام اماره این می‌شود که این حکم انشایی است که ادّت الیه اماره. ادّت الیه اماره غیر از این است که فعلی شود.

۱۴

تطبیق: پاسخ دیگر به اشکال مطرح شده در رسائل نسبت به انشایی بودن مؤدای امارات

لا يقال: لا مجال لهذا الإشكال (گفته نشود این اشکال درست نیست)، لوقيل بأ نّها كانت قبل أداء الأمارة إليها (به آن احکام انشائیه) إنشائيّةً (می‌گوید اگر ما ملتزم شویم که این احکام قبل از قیام اماره انشایی هستند اشکالی به وجود نمی‌آید)؛ لأنّها (چون این احکام انشائیه) بذلك (به ادای اماره به آنها) تصير فعليّةً (فعلی می‌شوند و وقتی فعلی شدند لزوم امتثال دارند) تبلغ تلك المرتبة (می‌رسد به مرتبه فعلیت. پس اشکال ندارد با غمض عین از اماره انشایی است ولی با اماره فعلی می‌شود)

۱۵

تطبیق: اشکال پاسخ دیگر به اشکال مطرح شده در رسائل

فإنّه يقال: لا يكاد يُحرز بسبب قيام الأمارة المعتبرة على حكم إنشائيّ - لا حقيقةً ولا تعبّداً - إلّاحكمٌ إنشائيّ تعبّداً (چون وقتی اماره‌ای بر حکم انشایی قائم شد، احراز نمی‌شود نه تعبدا و نه حقیقتا الا حکم انشایی. اگر اماره قائم نشد اصل خود حکم انشایی هم معلوم نیست. اماره که قائم شد حکم انشایی تعبدا احراز می‌شود)، لا حكمٌ إنشائيّ أدّت إليه الأمارة (شیخ این را فرموده است که اگر حکم واقعی انشایی باشد به مجرد قیام اماره فعلی می‌شود. مرحوم آخوند می‌فرماید این مطلب اشتباه است چون این حکم انشایی وقتی اماره بر آن قائم می‌شود ما احراز می‌کنیم حکم انشایی را نه اینکه احراز کنیم حکم انشایی که ادّت الیه اماره. بله حکم انشایی که ادّت الیه اماره می‌شود حکم فعلی ولی اگر کسی آمد مثلا خبر داد که این کتاب کفایه است احراز می‌شود به خبر او کتاب کفایه نه کتاب کفایه‌ای که ادّت الیه اماره و باید احراز کنیم حکم انشایی که ادّت الیه اماره)

أمّا حقيقةً، فواضح. (اما حقیقتاً که واضح است چون ما علم نداریم که حکم انشایی هست و علم نداریم که اماره مطابق با واقع است) وأمّا تعبّداً (تعبدا احراز نمی‌شود که این حکم انشایی است که ادّت الیه اماره. نهایت دلیل تعبد این است که بگوییم این واقع است. نهایت دلیل تعبد این است که اگر خبر واحدی آمد گفت این مایع خمر است، بگو خمر است نه اینکه بگو خمری است که ادّت الیه اماره. مدلول ادله حجیت بیشتر از این نیست که آن چیزی که خبر می‌دهد بگو واقع است)، فلأنّ قصارى ما هو قضيّة حجيّة الأمارة:

كون مؤدّاها هو الواقع تعبّداً، لا الواقع الّذي أدّت إليه الأمارة، (پرسش و پاسخ: شاگرد: انشایی بودنش تعبدی است ادای اماره به سوی آن وجدانی است. استاد: این اشکال خیلی خوب است ولی جوابش این است که شما مباحث قطع را فراموش کردید. در مباحث قطع این بحث گذشت در بحث قیام اماره مقام علم موضوعی. آخوند فرمود اماره قائم مقام علم موضوعی نمی‌شود سپس فرمود و ما ذکرنا فی الحاشیه صحیح نیست. ما ذکرنا فی الحاشیه این بود که شارع مؤدی را که تنزیل کرده به منزله واقع، ما علم به واقع داریم. در جواب فرمود خیر ما علم به واقع تنزیلی داریم نعلم به واقع حقیقی. اینجا هم مثلاً اماره آمده است که این کتاب کفایه است ما که نمی‌دانیم. وقتی شارع تنزیل کرد این مودی را به منزله واقع من علم به کفایه واقعی که ادّت الیه اماره ندارم چون مثبت است و لازمه عقلی است. مثلاً بنده علم دارم که این ساعت است و شارع این ساعت را تنزیل کرد به منزله پتو، من علم به پتوی حقیقی ندارم حتی تعبدا چون این علم لازمه تکوینی اش نیست، امور اعتباری است. بله من علم دارم به پتوی تنزیلی نه علم به پتوی حقیقی. باید من بگویم این حکم انشایی است واقعاً که ادّت الیه اماره و حال آن که معلوم نیست. چون آن چیزی که اماره به آن قائم شده است حقیقتا حکم انشایی نبوده است) فافهم. («فافهم» اشاره به همین جهت دارد که گذشت در بحث قیام امارات مقام قطع موضوعی که اینکه وقتی بگوییم شارع فرمود مؤدی واقع است، پس این می‌شود واقعی که ادّت الیه اماره این درست نیست)

- بسببهما (١) - الإرادةُ أو الكراهة، الموجبةُ للإنشاء بعثاً أو زجراً، بخلاف ما ليس هناك مصلحةٌ أو مفسدة في المتعلّق، بل إنّما كانت في نفس إنشاء الأمر به (٢) طريقيّاً.

والآخر واقعيٌّ حقيقيٌّ عن مصلحة أو مفسدة في متعلّقه، موجبةٍ لإرادته أو كراهته، الموجبة لإنشائه بعثاً أو زجراً في بعض المبادئ العالية، وإن لم يكن في المبدأ الأعلى إلّا العلم بالمصلحة أو المفسدة - كما أشرنا -. فلا يلزم أيضاً اجتماع إرادة وكراهة، وإنّما لزم إنشاء حكم واقعيّ حقيقيّ - بعثاً أو زجراً - وإنشاء حكم آخر طريقيّ، ولا مضادّة بين الإنشائين في ما إذا اختلفا، ولا يكون من اجتماع المثلين (٣) في ما اتّفقا، ولا إرادة ولا كراهة أصلاً إلّا بالنسبة إلى متعلّق الحكم الواقعيّ، فافهم.

عدم كفاية الوجه الثاني بالنسبة إلى بعض الأُصول العمليّة

نعم، يشكل الأمر في بعض الأُصول العمليّة، كأصالة الإباحة الشرعيّة ؛ فإنّ الإذن في الإقدام والاقتحام ينافي المنعَ فعلاً، كما في ما صادف الحرام، وإن كان الإذنُ فيه لأجل عدم مصلحة فيه، لا لأجل عدم مصلحة أو مفسدة (٤) ملزمة في المأذون فيه.

الوجه الثالث

فلا محيص في مثله إلّا عن (٥) الالتزام بعدم انقداح الإرادة أو الكراهة في بعض المبادئ العالية أيضاً، كما في المبدأ الأعلى.

__________________

(١) في « ن » وبعض الطبعات: بسببها.

(٢) لا يخفى: أن مراده من « الأمر » هو الحكم، وإلّا فالأمر ليس قابلاً للإنشاء. وفي العبارة مسامحة. ( كفاية الأُصول مع حاشية المشكيني ٣: ١٧٠ ).

(٣) في « ر » زيادة: المستحيل.

(٤) في مصحّح « ن »: ومفسدة.

(٥) الصواب: إسقاط « إلّا » أو « عن ». ( منتهى الدراية ٤: ٢٣٢ ).

لكنّه لا يوجب الالتزام بعدم كون التكليف الواقعيّ بفعليّ، بمعنى كونه على صفةٍ ونحوٍ لو عَلم به المكلّف لتنجَّزَ عليه، كسائر التكاليف الفعليّة الّتي تتنجّز بسبب القطع بها. وكونُه فعليّاً إنّما يوجب البعث أو الزجر في النفس النبويّة أو الولويّة، في ما إذا لم ينقدح فيها الإذن لأجل مصلحة فيه.

الإشارة إلى الوجه الرابع وما يرد عليه

فانقدح بما ذكرنا: أنّه لا يلزم الالتزام بعدم كون الحكم الواقعيّ في مورد الأُصول والأمارات فعليّاً (١)، كي يشكل:

تارةً: بعدم لزوم الإتيان حينئذٍ بماقامت الأمارة على وجوبه ؛ ضرورة عدم لزوم امتثال الأحكام الإنشائيّة، ما لم تَصِر فعليّةً ولم تبلغ مرتبة البعث والزجر، ولزوم الإتيان به ممّا لا يحتاج إلى مزيد بيان أو إقامة برهان.

لا يقال: لا مجال لهذا الإشكال، لوقيل بأنّها كانت قبل أداء الأمارة إليها إنشائيّةً ؛ لأنّها بذلك تصير فعليّةً تبلغ تلك المرتبة.

فإنّه يقال: لا يكاد يُحرز بسبب قيام الأمارة المعتبرة على حكم إنشائيّ - لا حقيقةً ولا تعبّداً - إلّا حكمٌ إنشائيّ تعبّداً، لا حكمٌ إنشائيّ أدّت إليه الأمارة:

أمّا حقيقةً، فواضح. وأمّا تعبّداً، فلأنّ قصارى ما هو قضيّة حجيّة الأمارة:

كون مؤدّاها (٢) هو الواقع تعبّداً، لا الواقع الّذي أدّت إليه الأمارة، فافهم.

اللهمّ إلّا أن يقال: إنّ الدليل على تنزيل المؤدّى منزلة الواقع - الّذي صار مؤدّىً لها -، هو دليل الحجّيّة بدلالة الاقتضاء، لكنّه لا يكاد يتمّ إلّا إذا لم يكن للأحكام بمرتبتها الإنشائيّة أثرٌ أصلاً، وإلّا لم يكن لتلك الدلالة مجالٌ، كما لا يخفى.

__________________

(١) إشارة إلى ما يستفاد من ظاهر كلام الشيخ في الجمع بين الحكم الظاهري والواقعي، بالتزام كون الحكم الواقعي انشائياً غير فعلي. راجع فرائد الأُصول ١: ١١٤.

(٢) أثبتنا المصحّح من « ن »، وفي الأصل وبعض الطبعات: مؤدّاه.