درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۶۰: عام و خاص ۵

 
۱

خلاصه مباحث قبل

کلام در این بود که اگر یک عامی تخصیص خورد مثل اینکه یک «اکرم العلماء» داریم و یک «لاتکرم الفساق من العلماء» داریم. حالا این تخصیص منفصل باشد مثل «اکرم العلماء» بعد در مجلسی دیگر بفرماید «لاتکرم الفساق من العلماء» یا این تخصیص متصل باشد مثل «اکرم العلماء العدول».

۲

حجیت عام مخصَّص

اینجا ما در دو مقام انشاء الله بحث می‌کنیم:

مقام اول: یک فردی است که یقین داریم داخل در مخصص نیست، یعنی یک عالمی را یقین داریم که فاسق نیست، ولی احتمال می‌دهیم این عالم یک تخصیص دیگر هم خورده باشد. مثلاً نحویین هم اکرامشان واجب نباشد، اگر شک کردیم در اکرام نحویینی که قطعاً داخل در مخصص نیست، آیا عام در آنها حجت است و می‌توانیم به عموم عام تمسک کنیم و بگوییم نحویین عدول اکرامشان واجب است؟ این یک مقام.

مقام دوم: یک فردی است که احتمال می‌دهیم داخل در مخصص باشد. مثل اینکه عالمی هست که احتمال می‌دهیم فاسق باشد. آیا اینجا می‌توانیم به عموم عام تمسک کنیم یا نمی‌توانیم؟

ما فعلاً در مقام اول بحث می‌کنیم. مقام اول کجاست؟ في ما علم بعدم دخول این فرد در خاص. یعنی مثلا نحوی عادل.

۳

دلیل نافین حجیت عام مخصَّص

بعضی‌ها خواسته‌اند بگویند که نمی‌شود. چون گفته‌اند ما باشیم و اصالة العموم شک می‌کنیم که این لفظ در عموم استعمال شده است یا نه، اصل این است که در عموم استعمال شده باشد. ولی اگر یک تخصیصی خورد، یقین داریم این لفظ در عموم استعمال نشده است و در غیر عموم استعمال شده است و غیر عموم مجاز است. مجاز مراتب دارد همه علمای غیر فاسق یک مرتبه از مجاز است. همه علمای هاشمی غیر فاسق یک مرتبه از مجاز است. همه فقهای غیر فاسق یک مرتبه از مجاز است. آن چیزی که در سیره‌ی عقلا داریم این است که اگر شک کنیم معنای حقیقی مراد است یا معنای مجازی، می‌گوییم اصل این است که معنای حقیقی مراد است. اما اگر یقین داریم معنای حقیقی مراد نیست، از میان معانی مجازی شک داریم کدام یک مراد است دلیلی بر تعیین نداریم.

پرسش و پاسخ: شاگرد: پس اینکه می‌گویند «اذا تعذر المجازات فاقرب المجازات اولی» چه می‌شود؟ استاد: این «اذا تعذر المجازات فاقرب المجازات اولی» روایت امام صادق علیه السلام که نیست. این قاعده از عامه است. قاعده دلیل می‌خواهد. این «اذا تعذر المجازات فاقرب المجازات اولی» دلیل می‌خواهد دلیلش چیست؟ شاگرد: دلیلش عرف است که وقتی مجاز می‌شود به آن چیزی اخذ می‌شود که نزدیکتر به حقیقت باشد. استاد: یعنی تعدادش؟ شاگرد: نحوه استعمالش نزدیکتر به حقیقت باشد. استاد: احسنت استعمالش نزدیک‌تر باشد یعنی چه؟ شاگرد: یعنی عرف آن را نزدیکتر به حقیقت بداند. استاد: می‌دانم. مراد از اقرب یعنی چه؟ یعنی اینکه استعمال در آن معنا بیشتر می‌شود؟ شاگرد: انسش بیشتر باشد. استاد: احسنت. انسش. انس «اکرم العلماء» وقتی که فساق خارج می‌شوند با کدام یک بیشتر است؟ انس به جهت کثرت استعمال است. اگر کثرت استعمال زیاد نباشد، انس ایجاد نمی‌شود.

۴

پاسخ دلیل نافین حجیت عام مخصَّص در مخصص متصل

 مرحوم آقای آخوند رحمت الله علیه جواب می‌دهد: این که می‌گویند تخصیص موجب مجازیت است، این یک حرف بیخود است چون ما یک تخصیص متصل داریم و یک تخصیص منفصل داریم. تخصیص متصل مثل «اکرم العلماء العدول». اینجا بگوییم مستلزم مجاز است بیخود است. چون گفتیم عام دلالت می‌کند بر شمول ما یراد من المدخول. ما یراد من المدخول ممکن است ضیق باشد دو تا یا سه تا یا چهار تا قید داشته باشد ولی «کل» در عموم استعمال شده است مدخول است که قید دارد. بله اگر «کل» استعمال شود و بعضی از افراد مدخول اراده شود می‌شود مجاز. ولی اگر «کل» استعمال شود ولی همه افراد مدخول اراده شود منتها مدخول ضیق است این معارضه‌ای ندارد. در موضوع له خودش استعمال شده است.

بله یک مطلب هست دایره عموم «اکرم کل عالم عادل» از دایره عموم «اکرم کل عالم» اضیق و ضیق‌تر است. اگر قرار باشد ضیق‌تر به عموم ضرر بزند و مجاز شود پس «اکرم کل عالم» هم مجاز است، به خاطر اینکه غیر عالم را شامل نمی‌شود. «اکرم کل انسان» هم مجاز است. به خاطر اینکه ملائکه را شامل نمی‌شود این طور که نیست. پس در استعمال عام در مخصص متصل صیغه عام در عموم استعمال شده است. غایة الامر مدخولش کوچک است.

پرسش و پاسخ: شاگرد: آنجایی که با «الّا» تخصیص می‌زند، آنجا چطور؟ استاد: آنجا هم همین طور است. شاگرد: آنجا که «الّا» وصفیه نیست چطور؟ استاد: فرقی نمی‌کند «الّا» استثنائیه و «الّا» وصفیه هر دو یکی است فرقی نمی‌کند. یک حرفی مرحوم آقا ضیاء عراقی رحمت الله علیه دارد که اگر آن هم بر فرض درست باشد، این جواب ذیل جواب آن هم را می‌دهد. این نسبت به مخصص متصل.

۵

پاسخ دلیل نافین حجیت عام مخصَّص در مخصص منفصل

اما مخصص منفصل: مولا فرموده «اکرم العلماء» یک خاصی آمده است: «لاتکرم الفساق من العلماء» چه کسی می‌گوید که آن خاص قرینه می‌شود که آن عام در خصوص استعمال شده است؟! الان یک دلیل بود «اکرم العلماء» یا «اکرم کل عالم» یک دلیل هم بعد از ۱۰ روز آمد «لاتکرم الفساق من العلماء» چه کسی می‌گوید «لاتکرم الفساق من العلماء» قرینه می‌شود که این «اکرم کل عالم» استعمال شده باشد در عالم فاسق. بله اگر قرینه شود که «اکرم کل عالم» استعمال شده باشد در عالم فاسق، در آن صورت می‌شود مجاز. چون لفظ «کل» استعمال شده است در بعضی از افراد. اما خاص منفصل قرینه نمی‌شود که عام در عموم استعمال نشده است. خاصِ منفصل جلوی حجیت عام را می‌گیرد. این مطلب را عرض می‌کنم به درد ۴۰ سال دیگر شما هم انشاء الله خواهد خورد. خیلی‌ها ممکن است هنوز مراد استعمالی ندانند یعنی چه. ما در هر کلامی یک مراد استعمالی داریم و یک مراد جدی داریم. مثلاً یک آقایی می‌گوید برو پسر جان هندوانه بیار. می‌گویید: چی گفت؟ می‌گوییم: گفت برو هندوانه بیار. می‌گویید یعنی چی؟ مقصود چه بود؟ ظاهرا یک حرف خصوصی می‌خواست بزند، فرستادش دنبال نخود سیاه. مراد جدی‌اش این نبود که هندوانه بیار.

حجیت یعنی مطابق مراد جدی. می‌گویید آقا! چه کسی را گفت اکرام کنیم؟ می‌گوییم اکرم کل عالم. ممکن است گفته شود یک روز دیگر گفت «لا تکرم الفساق من العلماء». می‌گوییم درست گفت، مراد جدی اش غیر فاسق است. حجیت یعنی مطابق مراد جدی. خاص حجیت عام را قیچی می‌کند. عام، عام است بلکه مراد جدی اش را قیچی می‌کند. خوب آقای آخوند متکلم کلّه‌اش خراب است؟! نه. حکیم نیست؟! چرا. عاقل نیست؟! چرا. اگر مراد جدی خاص است مگر کله‌اش خراب است که عام بگوید؟! آخوند می‌فرماید این را از باب ضرب قاعده گفته است. ضرب قاعده یعنی اگر مثلاً می‌گفت «اکرم عالما غیر فاسق» اگر ما شک می‌کردیم فاسق مرتکب کبیره است یا اعم از مرتکب کبیره و صغیره نمی‌توانستیم تمسک کنیم. چون مجمل می‌شد. ولی اگر در عموم استعمال کند و خاص مراد جدی باشد، در شبهات مفهومیه مخصِّص می‌توانیم به عام تمسک کنیم. این را می‌گویند ضرب قاعده. ضرب قاعده یعنی یک چیزی درست کنیم که اگر شک کردیم به آن تمسک کنیم.

۶

اشکال

آقای آخوند شما هنوز از چاه در نیامدی. چون یک «اکرم العلماء» داری یک «لا تکرم الفساق من العلماء». تا اینجا زور زدی و اثبات کردی قرینه بر مجازایت نمی‌شود. خب فوقش می‌شود محتمل. یعنی «اکرم العلماء» محتمل است در مجاز استعمال شده باشد یعنی در علماء غیر فاسق و بعض و محتمل است در عموم استعمال شده باشد. این دو احتمال است. مگر اینکه در عموم استعمال شود پسر خاله‌ات است که به این احتمال اخذ کردی؟! چه فرقی می‌کند با احتمال دیگر؟ اینجا دو احتمال است.

۷

پاسخ اشکال

 آخوند می‌فرماید: صحبت پسر خالگی نیست! ما در اصول خوانده‌ایم هر لفظی تا وقتی که قرینه‌ای بر مجازیت نیامده است شک کردیم که در معنای حقیقی استعمال شده یا در معنای مجازی، اصل این است که در معنای حقیقی استعمال شده است. وقتی که خاص قرینه نشد فوقش می‌شود احتمال. احتمال هم که گفته‌اند هر وقت شک کردیم در معنای حقیقی استعمال شده یا در معنای مجازی اصل این است که در معنای حقیقی استعمال شده است

 پرسش و پاسخ: شاگرد: مگر نمی‌گویند اصالة الحقیقه فقط در مراد متکلم جاری می‌شود؟ اینجا مراد متکلم معلوم است. استاد: احسنت. یعنی ما اینجا مراد جدی متکلم را که شک نداریم و لکن این حرف را جوابش را می‌دهیم و می‌گوییم این حرف را که گفته‌اند اصالة الحقیقة در جایی جاری می‌شود که مراد جدی معلوم نباشد، این حرف غلط است. هر جایی که اصالة الحقیقه اثر داشته باشد، جاری می‌شود. اینجا الان اثر دارد. اثرش این بود که عند الشک به آن اخذ می‌کردیم. بله اگر یک جایی این اثر نباشد مثل اینکه در «رایت اسدا یرمی» می‌دانیم مقصود رجل شجاع است ولی نمی‌دانیم اسد در رجل شجاع استعمال شده است یانه اسد در معنای حقیقی استعمال شده است، اینجا اثر ندارد. در ما نه نحن فیه چون اثر دارد در سیره عقلا اصالة الحقیقه جاری می‌شود.

۸

تطبیق: حجیت عام مخصَّص

 بل لا ينسب الخلاف إلّا (خلافی که عام حجت است. نسبت داده نشده است خلاف مگر) إلى بعض أهل الخلاف (به بعضی از عامه) 

وربما فصّل بين المخصّص المتّصل (تفصیل داده‌اند بین مخصص متصل) فقيل بحجّيّته فيه (گفته‌اند حجت است این عام در ما بقی. ضمیر «حجیته» به عام می‌خورد. «فیه» به ما بَقِی که علم داریم بعدم دخولش می‌خورد) وبين المنفصل، فقيل بعدم حجّيّته فيه.

۹

تطبیق: دلیل نافین حجیت عام مخصَّص

واحتجّ النافي (نافی یعنی آنهایی که می‌گویند اصلا عام حجت نیست) بالإجمال (احتجاج کرده‌اند که عام مجمل می‌شود. چرا مجمل می‌شود؟) لتعدُّدِ المجازات حَسَبَ تعدّد مراتب الخصوصيّات (چون ما یک «اکرم العلماء» داریم و یک «لا تکرم الفساق من العلماء» داریم. این «اکرم العلماء» در عموم استعمال نشده بلکه در خصوص استعمال شده است. وقتی در خصوص استعمال شود می‌شود استعمال مجازی. استعمال مجازی متعدد است. همه‌ی علماء غیر فاسق یک استعمال مجازی است. همه‌ی فقهای غیر فاسق یک استعمال مجازی است. همه‌ی هاشمیین غیر فاسق یک استعمال مجازی است. همه‌ی فقهای هاشمی غیر فاسق یک استعمال مجازی است. «خصوصیات» یعنی مثل خصوص غیر فاسق، خصوص فقیه، خصوص هاشمی، خصوص مدرس، خصوص ایرانی و هکذا... اینها می‌شود تعدد. خب بگویید ما از میان این ده استعمال مجازی می‌گوییم استعمال شده در آن مجازی که همه‌ی غیر مخصِّص را در بر می‌گیرد.) وتعيينُ الباقي (باقی یعنی کل غیر فاسق‌ها) من بينها (از بین این مجازات) بلا معيِّن، ترجيحٌ بلا مرجّح (اگر ده استعمال مجازی است، شما بگویید در آن استعمال اولی که همه‌ی افراد غیر فاسق است بدون هیچ دلیل، این ترجیح بلا مرجح است)

۱۰

تطبیق: پاسخ دلیل نافین حجیت عام مخصَّص در مخصص متصل

والتحقيق في الجواب (جواب این است که) أن يقال (گفته شود) إنّه لا يلزم من التخصيص (لازم نمی‌آید از تخصیص) كون العامّ مجازاً (اصلا ما قبول نداریم که تخصیص باعث شود عام استعمالش مجازی شود. چرا؟) 

أمّا في التخصيص بالمتّصل (اما در مخصص متصل) فلما عرفت (بخاطر اینکه شناختی. کجا شناختی؟ بحث قبل. گفت ادات عموم دلالت می‌کند علی شمول ما یراد من المدخول نه شمول ما یصلح ان ینطبق علیه المدخول) من أنّه لا تخصيص أصلاً («اصلا» در «لا تخصیص اصلا» یعنی وقتی می‌گوییم «اکرم کل عالم عادل» یعنی نه «کل» استعمال مجازی شده نه «عالم». همه در معنای خودشان استعمال شده‌اند. اصلا تخصیص نیست. چون تخصیص یعنی عامی باشد و جدا کنیم. این از قبیل ضیِّق فم الرکیه است. از هم اول خاص است. تخصیص یعنی کوچک کردن. قبلا گذشت که اصلا در مخصص متصل، عام منعقد نمی‌شود تا تخصیص باشد) وأنّ أدوات العموم قد استعملت فيه («فیه» یعنی در این عموم) وإن كان دائرته (یعنی دائره‌ی این عام) سعةً وضيقاً - يختلف باختلاف ذوي الأدوات (ادات عموم در عمومیت استعمال شده است. بله دائره این عموم سعة و ضیقا مختلف می‌شود به اختلاف ذوی الادوات. «ذوی الادوات» یعنی مدخول ادوات. یعنی آنهایی که ادوات در آنها وارد شده است. کل رجل اوسع از کل رجل عالم است. کل رجل عالم اوسع از کل رجل عالم هاشمی است) فلفظة « كلّ » في مثل « كلّ رجل » و « كلّ رجل عالم » قد استعملت في العموم (در جمیع افراد ما یراد من المدخول) وإن كان أفراد أحدهما (افراد یکی از این دو عموم یعنی « كلّ رجل » و « كلّ رجل عالم ». «هما» به این دو عام می‌خورد) بالإضافة إلى الآخر (یعنی رجل عالم از رجل دائره‌اش کمتر است) بل -في نفسها- في غاية القلّة. (معلوم می‌شود مرحوم آخوند رحمة الله علیه هم می‌دانسته رجل عالم پیدا نمی‌شود. یعنی ممکن است کل رجل‌های عالم را از صدر خلقت تا ذیل خلقت بگردید پیدا کنید به پنج هزار نفر نرسند غیر از انبیاء. ولی در عین حال عام است. مثل کسی می‌ماند که بگوید برو همه‌ی ماشین‌های پیکان تولید ۱۳۳۷ را جمع کن بیاور. مامور سه عدد جمع کرد و آورد و بیشتر از آن نبود. عام در عموم استعمال شده منتها تعدادش کم است. خب کم باشد اهمیتی ندارد. این نسبت به متصل)

۱۱

تطبیق: پاسخ دلیل نافین حجیت عام مخصَّص در مخصص منفصل

وأمّا في المنفصل: فلأنّ إرادة الخصوص واقعاً (یعنی مراد جدی خاص باشد وقتی می‌گوید «اکرم العلماء» بعد می‌گوید «لاتکرم الفساق من العلماء» مراد جدی خاص باشد) لا تستلزم استعمالَه (معنی استعمال عام را) فيه (یعنی در این خصوص. اگر یک خطابی گفت: «اکرم کل عالم» بعد در یک خطاب منفصل حقیقی آمد گفت: «لاتکرم الفساق من العلماء»، این دلیل نمی‌شود که «کل» استعمال شده باشد در خاص.

پرسش و پاسخ: شاگرد: استعمال نشده است، یعنی هیچ مرادی به آن تعلق نگرفته است نه استعمالی نه جدی استاد: چرا. مراد جدی خاص است استعمال در عام شده است ولی در خاص نشده است ولی مراد جدی خاص است. مراد استعمالی عام است ولی مطابق مراد جدی نیست. اراده‌ی جدی خاص است. عرض کردیم خاص مراد جدی را قیچی می‌کند. کأنّ مثل یک کتابی است که ۴۰ صفحه دارد، ولی ۳۰ صفحه‌اش الکی است و بقیه‌اش درست است)

وكَوْنَ الخاصّ قرينةً عليه («کون» عطف به «استعمال» است. اراده‌ی خصوص استلزام ندارد که خاص قرینه باشد. «علیه» به استعمال عام در خاص می‌خورد) بل من الممكن - قطعاً - (بلکه قطعاً ممکن است) استعمالُه معه في العموم (این عام استعمال شده باشد با این خاص باز هم در عموم. یعنی اگرچه خاص هم هست باز هم در عموم استعمال شده باشد. «معه» به خاص می‌خورد. خب آقای آخوند! کله‌اش خراب است مراد جدی که خاص است. می‌فرماید نه خیلی هم حکیم است:) قاعدةً (می‌خواهد ضرب قاعده بکند که هر وقت شک کرد مکلف تمسک کند. پس خاص چه کاره است؟ در جواب می‌گوید:) وكوْنُ الخاصّ مانعاً عن حجيّة ظهوره (خاص مانع می‌شود از حجیت ظهور عام. حجیت یعنی این ظهور مطابق با مراد جدی است. خاص مانع می‌شود و قیچی می‌کند. یعنی این خاص باعث می‌شود عام مطابق مراد جدی نباشد. چطور مانع می‌شود آقای آخوند؟) تحكيماً للنصّ - أو الأظهر - على الظاهر (از باب اینکه خاص نص است و نص قرینه بر ظاهر است یا خاص نص نیست بلکه اظهر است. در تعارض اظهر مقدم است. چرا اظهر است و نص نیست؟ یک دلیل این است که خود خاص در فاسق عام است و ممکن است تخصیص بخورد پس نص نیست و دلیل دیگر این است که ممکن است خاص کراهت باشد یعنی ثوابش کمتر باشد. پس هر دو، هم خاص عام است و هم اصلش ممکن است کراهت باشد بنابراین نص نیست ولی اظهر است و به همین خاطر مانع از حجیت عام می‌شود) لا مصادماً لأصل ظهوره (خاص با حجیت عام می‌جنگد نه با اصل ظهور عام. چرا؟ چون محال است که هم عام حجت باشد و هم خاص. چون عام حجت است. یعنی مراد جدی من این است که همه‌ی علماء اکرام شوند ولو فاسق. خاص حجت است یعنی مراد جدی من این است که فاسق اکرام نشود. اینها با هم جمع نمی‌شود. کسی نمی‌تواند بگوید هم مراد جدی من هندوانه است و هم مراد جدی من هندوانه نیست. نمی‌شود. ولی در مراد استعمالی اشکالی ندارد. چون مراد استعمالی یعنی می‌گوییم فردی این سخن را گفت. خیلی خب. ولی ممکن است سخن دیگری بگوید که در ظاهر با آن سخن در تناقض باشد. مثلا می‌گویید یک بار می‌گویید نرفتم یک دفعه می‌گویید رفتم. ضد نقیض نیست. مقصود از نرفتن یعنی به تهران نرفتم. مقصود از رفتن یعنی به درس رفتم. یا اصلا می‌توانید بگویید امروز به درس رفتم و به درس نرفتم. ساعت ۸ به درس رفتم و ساعت ۸ به درس نرفتم. چون ممکن است یکی را از روی تقیه گفته باشید) ومعه (یعنی با اینکه این خاص با اصل ظهور عام نمی‌جنگد) لامجال للمصير (وجهی نیست که شما بروید به این سمت که بگویید) إلى أنّه (که این عام) قد استعمل فيه (یعنی در این خاص) مجازاً (وجهی ندارد که قائل به مجازیت بشوید که بعد:) كي يلزم الإجمال (اجمال لازم بیاید. وجهی ندارد که بگویید در خاص استعمال شده است.

پرسش و پاسخ: شاگرد: این تقریر در متصل هم می‌تواند بیاید؟ استاد: نه. چون اصلا ظهور منعقد نمی‌شود. چون ظهور مراد از مدخول است. قرینه متصل جلوی ظهور را می‌گیرد.)

۱۲

تطبیق: اشکال

لا يقال (این همان چاهی بود که عرض کردیم آقای آخوند هنوز در چاه هستی. فوقش با این زحمات شما می‌گوییم مصادم نیست. خب بله می‌گوییم مصادم نیست. یعنی محتمل است عام در عموم استعمال شده باشد. و محتمل است در خصوص استعمال شده باشد. چه وجهی دارد که شما یکی را مقدم می‌دارید؟) هذا مجرّد احتمالٍ ولا يرتفع به الإجمال (به مجرد احتمال اجمال برداشته نمی‌شود. چرا؟) لاحتمال الاستعمال في خصوص (چون احتمال دارد این ادات استعمال شده باشد) مرتبةٍ من مراتبه. (در مرتبه‌ای از مراتب مجاز. مرتبه‌ای از مراتب این خاص. احتمال دارد استعمال شده باشد در عالم غیر فاسق. احتمال دارد استعمال شده باشد در عالم غیر فاسق هاشمی. احتمال دارد استعمال شده باشد در عالم غیر فاسق هاشمی فقیه.)

۱۳

تطبیق: پاسخ اشکال

فإنّه يقال: مجرّد احتمال استعماله (استعمال عام) فيه (در خصوص مرتبه‌ای) لايوجب إجماله (موجب نمی‌شود عام مجمل شود) بعد استقرار ظهوره في العموم (ظهور این عام در عموم. ظهور عام در عموم منعقد شده و مجرد احتمال آنرا از بین نمی‌برد.)

(پرسش و پاسخ: شاگرد: شما فرمودید آخوند به اصالة الحقیقه تمسک کرده‌اند ولی ظاهر کلام آخوند این نیست. ظاهرش این است که شما اصلا در ظهور عام شک ندارید که بخواهید به اصالة الحقیقه تمسک کنید. استاد: نگفت احتمال نمی‌دهیم احتمال را قبول دارد. خودش می‌گوید که «مجرد احتماله». شاگرد: در حقیقت جواب مرحوم آخوند همین است که اصلا در ظهور عام شک نداریم. استاد: چرا شک نداریم با اینکه احتمال می‌دهیم؟ عزیز من وقتی احتمال استعمال در خصوص می‌دهد، پس در عام شک داریم دیگر. آخوند که احتمال را رد نکرد. آخوند نفرمود ما احتمال نمی‌دهیم. گفت «مجرد احتماله لا یوجب اجمالش». شاگرد: می‌فرماید بعد از استقرار ظهور. استاد: بله بعد از استقرارش. استقرارش به همان اصالة الحقیقه است. چون می‌گوید در عام اصل این است که قرینه‌ای نیامده است شاید خاص قرینه باشد. می‌فرماید این مطلب که شاید خاص قرینه باشد منافات ندارد چون باید قرینه احراز شود و قرینه احراز نشده است ولو احتمال می‌دهیم که آن قرینه باشد. شاگرد: عقلا قرائن منفصل را احتمال می‌دهند قرینه بر مجاز باشند؟ استاد: احتمال را که می‌دهند لذا می‌گویند اصل حقیقت است.)

(پس بگویید خاص کاره‌ای نیست؟ می‌گوید: نه! بلکه:) والثابتُ من مزاحمته (یعنی مزاحمت این عام) بالخاصّ إنّما هو بحسب الحجّيّة (فقط در حجیت مزاحم است) تحكيماً لما هو الأقوى (آنی که اقوی است مقدم می‌شود) كما أشرنا إليه آنفاً (که الان گفتیم این خاص یا نص است یا ظاهر است. تحکیما للنص او الاظهر حجیت عام را قیچی می‌کنیم.)

فصل
[ حجّيّة العامّ المخصَّص في الباقي ]

لا شبهة في أنّ العام المخصَّص - بالمتّصل أو المنفصل - حجّةٌ في ما بقي، ممّا (١) عُلم عدم دخوله في المخصِّص مطلقاً ولو كان متّصلاً، وما احتمل دخوله فيه أيضاً إذا كان منفصلاً، كما هو المشهور بين الأصحاب، بل لا ينسب الخلاف إلّا إلى بعض أهل الخلاف (٢).

وربما فصّل بين المخصّص المتّصل، فقيل بحجّيّته فيه، وبين المنفصل، فقيل بعدم حجّيّته فيه (٣)(٤).

احتجاج النافين والجواب عنه

واحتجّ النافي بالإجمال ؛ لتعدُّدِ المجازات حَسَبَ تعدّد (٥) مراتب الخصوصيّات، وتعيينُ (٦) الباقي من بينها بلا معيِّن، ترجيحٌ بلا مرجّح (٧).

والتحقيق في الجواب أن يقال: إنّه لا يلزم من التخصيص كون العامّ مجازاً:

أمّا في التخصيص بالمتّصل: فلما عرفت من أنّه لا تخصيص أصلاً، وأنّ

__________________

(١) في غير « ر »: في ما.

(٢) وإليه ميل الغزالي وكثير من المعتزلة وأصحاب أبي حنيفة، كعيسى بن أبان وغيره. راجع الإحكام ( للآمدي ) ٢: ٢٢٧.

(٣) لا توجد « فيه » في غير « ر ».

(٤) وهو اختيار القاضي أبي بكر، كما في المصدر المتقدم.

(٥) لا توجد « تعدّد » في غير « ر ».

(٦) أثبتنا الكلمة من حقائق الأُصول ومنتهى الدراية، وفي غيرهما: تعيّن.

(٧) ذكره في الفصول: ١٩٩.

أدوات العموم قد استعملت فيه، وإن كان دائرته - سعةً وضيقاً - يختلف (١) باختلاف ذوي الأدوات، فلفظة « كلّ » في مثل « كلّ رجل » و « كلّ رجل عالم » قد استعملت في العموم، وإن كان أفراد أحدهما بالإضافة إلى الآخر، - بل في نفسها - في غاية القلّة.

وأمّا في المنفصل: فلأنّ إرادة الخصوص واقعاً لا تستلزم استعمالَه فيه، وكَوْنَ الخاصّ قرينةً عليه، بل من الممكن - قطعاً - استعمالُه معه في العموم قاعدةً، وكوْنُ الخاصّ مانعاً عن حجيّة ظهوره، تحكيماً للنصّ - أو الأظهر - على الظاهر، لا مصادماً لأصل ظهوره، ومعه لامجال للمصير إلى أنّه قد استعمل فيه مجازاً، كي يلزم الإجمال.

لا يقال: هذا مجرّد احتمالٍ ولا يرتفع به الإجمال ؛ لاحتمال الاستعمال في خصوص مرتبةٍ من مراتبه.

فإنّه يقال: مجرّد احتمال استعماله فيه لايوجب إجماله بعد استقرار ظهوره في العموم، والثابتُ من مزاحمته بالخاصّ إنّما هو بحسب الحجّيّة، تحكيماً لما هو الأقوى، كما أشرنا إليه آنفاً (٢).

وبالجملة: الفرق بين المتّصل والمنفصل وإن كان بعدم انعقاد الظهور في الأوّل إلّا في الخصوص، وفي الثاني إلّا في العموم، إلّا أنّه لا وجه لتوهّم استعماله مجازاً في واحدٍ منهما أصلاً، وإنّما اللازم الالتزام بحجّيّة الظهور في الخصوص في الأوّل، وعدمِ حجّيّة ظهوره في خصوص ما كان الخاصّ حجّةً فيه في الثاني، فتفطّن.

__________________

(١) في « ق »، « ر » و « ش »: تختلف. والأولى أن يقال: وإن كانت دائرته.. تختلف.

(٢) قبل أسطر، حيث قال: تحكيماً للنص أو الأظهر على الظاهر.