درس کفایه الاصول - جلد اول

جلسه ۹۱: مقدمه واجب ۱۱

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

۲

قلت

قلتُ: مرحوم آخوند از این اشکال دو جواب می‌دهد: جواب اوّل این است که، آن جاهایی که در طبیعی شئ مصلحت وجود دارد و افراد با یکدیگر فرقی نمی‌کنند مانند این که الآن من مهمانی دارم و باید نان بخرم، در اینجا اصلِ نان خریدن، مصلحت دارد، حالا اگر من بخواهم این نان را بخرم باید یکی از چهار نانوایی محلّه این نان را بخرم، و این نانوایی‌ها نیز با هم فرقی نمی‌کنند، پس در جاهایی که اصل فعل، مصلحت دارد و مواردش هم یکسان است، در اینجا لازم نیست اگر من مثلاً نانوایی فلان کوچه را انتخاب کردم، این نانوایی مصلحت داشته باشد، بلکه اگر این نانوایی هم مصلحت نداشته باشد، همین که اصلِ نان خریدن مصلحت دارد، همین کفایت می‌کند، می‌گوید که اگر من از این فلان کوچه نخرم پس باید از نانوایی کوچهٔ یگر بخرم و فرقی نمی‌کند، پس از این جهت که این‌ها با هم فرقی ندارند، این که می‌گویند ترجیحِ بلا مرجّح عقلاً قبیح است، مقصود در این موارد نیست، بلکه مقصود در آن جاهایی است که اصلِ فعل، مصلحت نداشته باشد و آن اطراف هم یکسان نباشند.

در ما نحن فیه مرحوم آخوند می‌فرماید: اصلِ إنشاء وجوب مصلحت دارد، حالا یا صبر کند و این وجوب را در ظهر إنشاء کند و یا این که ساعت ۹ صبح إنشاء کند و فرقی هم بین ساعت ۹ صبح و ظهر نیست و این طور نیست که ساعت ۹ صبح زحمتش بیشتر باشد یا خرجش بیشتر باشد، پس در این نوع موارد، همین مقدار فائده کافی است، پس می‌پرسیم که چرا ساعت ۹ صبح جَعل می‌کنی؟ می‌گوید به خاطر این که در ظهر، فعلی شود، می‌پرسیم که چرا در ظهر جَعل نمی‌کنی؟ می‌گوید فرقش چه است، اگر در ظهر هم بخواهم جَعل کنم باز اشکال می‌کنی که چرا ساعت ۹ صبح جَعل نکردی، پس در عُقلائی بودنِ فعل کفایت می‌کند که ساعت ۹ صبح جَعل بکند و فائده‌اش همین باشد که ظهر، آن حکم فعلی شود.

الآن مثلاً شما این کتاب را در اینجا می‌گذارید، به شما می‌گویند برای چه این کتاب را در اینجا می‌گذاری؟ می‌گویی به خاطر این که یک ساعتِ دیگر در این مکان درس دارم، به شما می‌گویند که چرا الآن کتابت را در اینجا می‌گذاری و چرا در یک ساعتِ دیگر نمی‌گذاری؟ می‌گویی بالاخره من باید کتابم را در اینجا بگذارم، چه الآن و چه در یک ساعتِ دیگر (به قولِ عوام، گورِ کندنی را باید کند)، در ما نحن فیه نیز خداوند سبحان می‌فرماید که این حکم را من بالاخره باید انشاء بکنم حالا چه در این زمان و چه در آن زمان، این بود جواب اوّل.

امّا جواب دوّم این است که: فعلیتِ حکم نسبت به همهٔ عباد یکسان نیست، این طور نیست که رأس ساعتِ ۹ صبحِ روز اوّل فروردین مثلاً خطاب بیاید که « لله علیٰ الناس حِجُّ البیت مَن استطاع إلیه سبیلاً »، و این حکم بر همه فعلی شود، بلکه در اینجا ممکن است فردی در خرداد مستطیع شود و فردی در اردیبهشت و... پس در این صورت اگر شارع صبر کند و حکم را برای هر کسی در زمان فعلیتش جَعل کند، پس باید خداوند یک وزارتِ مجعولات راه بیندازد و ۵۰۰ میلیارد از ملائکه را استخدام کند و همگی قلم به دست و مانند ۱۱۸ باید حدّ اقل ۳۰۰ میلیارد هم خط تلفن باشد و تمام دستگاه خلقت، معطَّلِ همین جَعل شوند، لذا شارع این حکم را جَعل می‌کند و برای هر کسی که مستطیع شود، این حکم خود به خود در زمان خودش فعلی می‌شود، بنا بر این اشکالی ندارد که إنشاء در الآن باشد ولی مُنشأ در بعد باشد.

۳

تطبیق ان قلت و قلت

(فإن قلت: فما فائدةُ الإنشاء إذا لم یکن المُنشَأ به طلباً فعلیاً وبعثاً حالیاً؟)، اگر گفته شود: پس فایدهٔ انشاء چیست زمانی که مُنشأ، طلبِ فعلی و بعثِ حالی نباشد؟؛ پس خدایا این احکامی که تو جعل کردی و تا زمان ظهور امام زمان هم فعلی نمی‌شوند، فایدهٔ جعلشان در این زمان چیست؟

پس ایشان دو تا جواب می‌دهد (قلتُ: کفیٰ فائدةً له) أى للإنشاء (أنّه) أى أنّ الإنشاء (یصیرُ بعثاً فعلیاً بعد حصول الشرط، بلا حاجةٍ إلیٰ خطابٍ آخر، بحیث لولاه) أى لولا هذا الخطاب، (لما کان ـ فعلاً ـ متمکناً مِن الخطاب)، می‌فرماید: همین مقدار فائده برای إنشاء در الآن کفایت می‌کند که بعد از حصول شرط، آن حکم بدون نیاز به خطابی دیگر، فعلی می‌شود، به گونه‌ای که اگر الآن این خطاب نباشد، در آن زمان ـ که حکم می‌خواهد فعلی شود ـ متمکن از این خطاب نمی‌شود (مانند این که الآن برای دوم فروردین بخشنامه می‌کنند به خاطر این که در آن زمان ادارات تعطیل است و نمی‌توان چنین بخشنامه‌ای ترتیب داد).

جواب دوم: (هذا مع شمولِ الخطاب کذلک للإیجاب فعلاً بالنسبة إلیٰ الواجد للشرط، فیکون بعثاً فعلیاً بالإضافةِ إلیه، وتقدیریاً بالنسبةِ إلیٰ الفاقد)، با این که خطابِ این چنینی که به نحو مشروط جَعل شده باشد این خطاب الآن شاملِ إیجابِ فعلی می‌شود نسبت به کسی که الآن واجد شرایط باشد که در این صورت به اضافه به آن شخص، این بعث الآن فعلی می‌شود، مثلاً اولین مستطیعی که در عالَم موجود شد، در همان زمان به نحو واجب مشروط جَعل می‌کند که حکم نسبت به آن فرد، فعلی می‌شود و این حکم در حقّ سائرِ افراد که بعدها مستطیع می‌شوند، تقدیری می‌شود، (فافهم و تأمَّل جیداً)، بنا بر این اگر واجبِ مشروط وجود نداشته نباشد و شارع بخواهد احکام را به نحو واجبِ مطلق جَعل کند، پس جنابِ شارع از اوّلِ بعثت تا قیامت، باید چندین دفعه واجب جَعل کند ولی اگر به نحو واجب مشروط جَعل کند، فقط یک بار جَعل می‌کند و بعد از آن هر فردی که مستطیع شود، این حکم خود به خود در حقِّ او فعلی می‌شود.

پس بنا بر جواب اوّل، جناب شارع، قبل از این که فردی در عالَم مستطیع شود، حکم را جَعل می‌کند ولی بنا بر جواب دوم، بعد از این که اولین نفر مستطیع شد، آن وقت حکم را جَعل می‌کند و فائده‌اش در این است که خود به خود این حکم در حقِّ سایر افراد که بعدها مستطیع می‌شوند، فعلی شود.

۴

دخول و عدم دخول مقدمات وجودیه و وجوبیه

سپس مرحوم آخوند می‌فرماید: بعضی‌ها توهُّم کرده‌اند که فقط مقدّماتِ واجبِ مطلق، دخیل در محلّ نزاع است، یعنی هر واجبی که مطلق شد، او دخیل در محلّ نزاع است، امّا اگر یک واجبی مشروط شد، مقدّماتش دخیل در محلّ نزاع نیست.

ایشان در جواب می‌فرماید: این واجبِ مشروط، دو سنخ مقدّمه دارد: یک سنخ مقدّماتِ وجوبیه هستند مانند وقت و مانند استطاعت، و یک سنخ هم مقدّماتِ غیرِ وجوبیه بلکه مقدّمات وجودیه هستند، مانند وضوء گرفتن و تطهیرِ ثوب نمودن و مانند این که برای حجّ ویزا بگیری یا واکسن بزنی، مرحوم آخوند می‌فرماید: مقدّمات وجودیه یعنی این که درست است که واجب، مشروط است ولی نسبت به این مقدّمات، مشروط نیست، مثلاً درست است که حجّ، مشروط است ولی مشروط به استطاعت است نه مشروط به ویزا گرفتن، پس مقدّمات وجودیه یعنی آن مقدّماتی که واجب، بر آن‌ها معلَّق نمی‌باشد که بنا بر فرمایش مرحوم آخوند، این مقدّمات، داخل در محلّ نزاع می‌باشند، یعنی همان طوری که مقدّمهٔ واجبِ مطلق، واجب است، مقدّمهٔ وجودیهٔ واجبِ مشروط هم واجب است.

غایةُ الأمر، مقدّمهٔ واجب مطلق، وجوبش هم مطلق است، ولی مقدّمهٔ واجب مشروط، وجوبش هم مشروط است همانِ طوری که وجوبِ ذى المقدّمه مشروط است، یعنی همان طوری که وجوبِ صلاة در ظهر می‌آید، وجوبِ وضوء گرفتن هم در ظهر می‌آید، (پس این مسئله که می‌گویند اگر قبل از دخول وقت برای نماز وضوء بگیری باطل است، سرّش در این است که قبل از دخول وقت، مقدّمهٔ واجب، واجب نیست).

امّا آن مقدّمهٔ خاص، یعنی آن مقدّمه‌ای که وجوب بر او معلَّق است مثلِ استطاعت، مرحوم آخوند می‌فرماید که آن استطاعت از محلّ نزاع خارج است و وجوب ندارد، زیرا بنا بر مسلک مرحوم آخوند، قبل از حصولِ استطاعت، وجوبی برای ذى المقدّمه نیست که به مقدّمه (یعنی استطاعت) ترشُّح کند و وقتی که استطاعت حاصل شد، اگر بخواهد وجوبِ ذى المقدّمه به آن ترشُّح کند، تحصیلِ حاصل لازم می‌آید یعنی وجوب به چیزی تعلُّق می‌گیرد که خودش واجب است، امّا بنا بر مسلک مرحوم شیخ انصاری نیز، امثال استطاعت از محلّ بحث خارج می‌باشد.

ممکن است کسی توهُّم کند که وقتی مرحوم شیخ می‌فرماید استطاعت به مادّه بر می‌گردد و قیودِ مادّه را باید تحصیل کرد، پس به نظرِ ایشان بر همه لازم است که بروند و مستطیع شوند، مرحوم آخوند می‌فرماید: مرحوم شیخ هم می‌فرماید که تحصیلِ استطاعت، واجب نیست، زیرا مرحوم شیخ، هر استطاعتی را در متعلَّقِ تکلیف أخذ نکرده، بلکه استطاعتِ حاصلهٔ خود به خود را أخذ کرده، مثل این می‌ماند که مثلاً شما به رفیقت می‌گویی ‹من از تو نان می‌خواهم از فلان نانوایی اگر خود به خود از فلان نانوایی گذر کردی›.

حالا می‌گوییم که آقای شیخ انصاری! اگر کسی رفت و تحصیلِ استطاعت کرد و به مکه رفت، باید بگویید که حجّ او به درد نمی‌خورد، زیرا این حجّ، فاقدِ شرط است، و مثلِ نمازِ بی‌وضوء می‌ماند، زیرا شارع می‌گوید که من از تو حجِّ عن الإستطاعةِ الحاصلةِ بلا تحصیلٍ خواستم ولی شما زحمت کشیدی و من که این را از تو نخواستم، پس این حجّ باطل است؛ پس اشکال این است که اگر این حجّ با استطاعةِ کسبی شد، بنا بر مسلکِ مرحوم شیخ باید مُجزی نباشد.

۵

تطبیق دخول و عدم دخول مقدمات وجودیه و وجوبیه

(ثمّ الظاهر دخولُ المقدّماتِ الوجودیة للواجب المشروط، فى محلّ النزاع أیضاً)، ظاهر این است که مقدّماتِ وجودیهٔ واجبِ مشروط نیز داخل در محلّ نزاع می‌باشد، (مقدّمات وجودیه یعنی غیر از آن مقدّمه‌ای که وجوب بر او متوقّف است مثلاً در حجّ، امثالِ ویزا گرفتن و ثبت نام کردن و واکسن زدن و... را مقدّمات وجودیه می‌نامند)، (فلا وجهَ لتخصیصه) أى لتخصیص النزاع (بمقدّمات الواجب المطلق)، پس وجهی ندارد که بگوییم فقط مقدّمات واجبِ مطلق، داخل در محلّ نزاع می‌باشند، (غایةُ الأمر تکون) مقدّماتُ الواجب (فى الإطلاق والإشتراط تابعةً لذى المقدّمة، کأصلِ الوجوب)، نهایت چیزی که می‌توان گفت این است که اگر وجوب ذى المقدّمه، مشروط بود، وجوبِ مقدّمه هم مشروط می‌شود و اگر وجوبِ ذى المقدّمة، مطلق بود، وجوبِ مقدّمه هم مطلق می‌شود، مانند اصلِ وجوب که همان طوری که اصلِ وجوب در واجب مشروط، مشروط است، در مقدّمه هم مشروط است و همین طور در جانب إطلاق، (بناءً علیٰ وجوبها مِن باب الملازمة) بنا بر این که این مقدمه از باب ملازمه واجب شود؛ زیرا معنای ملازمه این است که وجوب می‌خواهد از ذى المقدّمه به مقدّمه ترشُّح کند و معنا ندارد که وقتی وجوبِ مشروط نیامده، بخواهد وجوبِ مقدّمه‌اش بیاید، (لذا در رساله‌ها نوشته‌اند که اگر کسی قبل از ظهر به قصدِ نماز واجب وضوء بگیرد، وضویش محلّ اشکال است).

(وأمّا الشرطُ المعلَّقُ علیه الإیجاب فى ظاهر الخطاب، فخروجُهُ ممّا لا شُبهة فیه ولا ارتیاب:) امّا آن شرطی که در ظاهر خطاب، وجوب بر آن معلَّق شده (مثلِ استطاعت در خطابِ ‹لله علیٰ الناس... ›) چنین شرطی بدون شبهه از محلّ نزاع خارج است؛ یعنی هرکس که می‌گوید مقدّمهٔ واجب، واجب است، مرادش این نوع مقدّمه نمی‌باشد یعنی کسی قائل به وجوبِ تحصیلِ استطاعت نیست؛ امّا چگونه شبهه‌ای در خروج این نوع مقدّمه از محلّ نزاع نیست؟

(أمّا علیٰ ما هو ظاهرُ المشهور والمنصور، لکونه مقدّمةً وجوبیة)، امّا بنا بر مسلکی که مشهور است و ما هم آن را قبول کردیم، خروج این نوع مقدّمه به خاطر این است که این شرط، مقدّمهٔ وجوبیه است و در ابتدای بحثِ مقدّمه واجب گفتیم که مقدّماتِ وجوبیه از محلّ نزاع خارج می‌باشند، زیرا تحصیلِ حاصل لازم می‌آید، (وأمّا علیٰ المختار لشیخِنا العلّامة أعلیٰ الله مقامه، فلأنّه وإن کان مِن المقدّمات الوجودیة للواجب، إلّا أنّه اُخذ) فى الواجب (علیٰ نحوٍ لا یکادُ یترشَّحُ علیه الوجوب منه) أى مِن الواجب؛ امّا بنا بر قولِ مرحوم شیخ انصاری، پس به خاطر این که این شرط اگرچه از مقدّمات وجودیه است (زیرا بنا بر مسلک ایشان، وجوب، هیچ مقدّمه‌ای ندارد) إلّا این که این شرط به نحوی در واجب أخذ شده که وجوب از واجب به او ترشُّح نمی‌کند (یعنی استطاعتِ حاصلهٔ خود به خود، طوری أخذ شده که محال است که وجوب از واجب به آن ترشُّح کند و آن را نیز واجب کند)؛ چرا؟ (فإنّه جُعِل الشىء) کالحجّ (واجباً علیٰ تقدیرِ حصولِ ذاک الشرط) کالإستطاعة؛ زیرا شارع مثلاً حجّ را واجب قرار داده منتهیٰ حجِّ با شرطِ استطاعتِ حاصله را (یعنی حجّی که در او استطاعت هست را واجب قرار داده)، (فمعه) أى مع هذا الحصول (کیف یتَرشَّحُ علیه الوجوب ویتَعلَّقُ به الطلب؟! وهل هو إلّا طلبُ الحاصِل؟!)، پس وقتی که این استطاعت خودش حاصل است، چطور ممکن است که دوباره وجوب به این شرط ترشُّح کند؟! و آیا این چیزی جز تحصیلِ حاصل نیست؟!، (پس آنچه که واجب است، حجِّ با استطاعتِ حاصلهٔ خود به خود می‌باشد، و این متوقّف بر تحصیلِ استطاعت نیست و إلّا اگر دوباره متوقّف بر استطاعت باشد، تحصیل حاصل لازم می‌آید یعنی بگوییم استطاعتی که هست را حاصل بکن، و امّا آنچه که متوقّف بر استطاعت هست یعنی مطلقِ حجّ، او واجب نیست).

بله یک فرقی بین مسلک مرحوم آخوند و مسلک مرحوم شیخ وجود دارد: بنا بر مسلک مرحوم آخوند، همان طوری که اصلِ وجوب، مشروط است، وجوبِ مقدّمه هم مشروط است ولی بنا بر مسلک مرحوم شیخ، همان طوری که اصل وجوب، مطلق است، وجوبِ مقدّماتِ وجودیه هم مطلق است، مثلاً بر مسلک مرحوم آخوند الآن که من مستطیع نشده ام، الآن ویزا گرفتن لزومی ندارد زیرا وجوبی نیست، ولی بنا بر مسلک مرحوم شیخ، الآن ویزا گرفتن واجب است.

(نعم علیٰ مختاره قدّس سرُّه، لو کانت له) أى للواجب المشروط (مقدّماتٌ وجودیة غیرُ معلَّقٍ علیها وجوبُه، لَتعلَّقَ بها الطلب فى الحال علیٰ تقدیرِ اتّفاق وجودِ الشرط فى الإستقبال)، بله بنا بر مختار مرحوم شیخ، اگر برای واجب مشروط، مقدّماتِ وجودیه‌ای باشد که غیر از مقدماتی باشند که وجوبِ واجب بر آن مقدّمات معلَّق می‌شود، پس بنا بر مسلک مرحوم شیخ، الآن به آن مقدّمات وجودیه، طلب تعلُّق می‌گیرد (یعنی الآن ویزا گرفتن واجب می‌شود) البته بنا بر تقدیرِ این که در آینده، آن شرط حاصل شود (یعنی در آینده مستطیع شود، پس اگر فلان شخص در شش ماه دیگر مستطیع می‌شود، از الآن ویزا گرفتن بر او واجب می‌شود، بر خلافِ مسلک مرحوم آخوند که حتّی اگر کسی یقین داشته باشد که یک ماه دیگر مستطیع می‌شود، وجوبِ ویزا گرفتن هم از یک ماه دیگر می‌آید)؛ امّا چرا بنا بر مسلک مرحوم شیخ مقدّمات وجودیه الآن واجب می‌شوند بنا بر تقدیر وجودِ شرط در آینده؟ (وذلک لأنّ إیجاب ذى المقدّمة علیٰ ذلک) التقدیر (حالىٌّ، والواجب إنّما هو إستقبالىٌّ)، زیرا وجوبِ ذى المقدّمه بر تقدیرِ وجودِ شرط در آینده، این وجوب در الآن است، و فقط واجب است که در آینده می‌باشد، (کما یأتى فى الواجب المعلَّق، فإنّ الواجب المشروط علیٰ مختاره، هو بعینه ما اصطلح علیه صاحب الفصول مِن المعلَّق، فلا تَغفُل)، (مثلاً در رساله می‌نویسند که اگر کسی می‌داند که در شب اگر سحری آبگوشت بخورد در فردا که روزه می‌گیرد، قی می‌کند، می‌گویند که نباید بخورد و حرام است ولی گفته‌اند که ۲۰ دقیقه مانده به اذان صبح اگر کسی می‌داند که اگر بخوابد نمازش قضا می‌شود، گفته‌اند که اشکالی ندارد زیرا وجوبِ صومِ فردا از امشب آمده و لذا مقدّمه‌اش هم می‌آید ولی وجوبِ نماز صبح بعد از اذان می‌آید که در آن هنگام هم خواب است)، پس آنچه مرحوم شیخ اسمش را واجب مشروط گذاشته، همان چیزی است که مرحوم صاحب فصول، اسمش را واجبِ معلَّق گذاشته، پس غافل مشو.

(هذا فى غیر المعرفة والتعلُّم مِن المقدّمات)، این نسبت به غیرِ موارد تعلُّم بود امّا نسبت به تعلُّم فرق می‌کند.

يوم القيامة، وحرامه حرامٌ إلى يوم القيامة (١). ومع ذلك ربما يكون المانع عن فعليّة بعض الأحكام باقياً مرّ الليالي والأيّام، إلى أن تطلع شمس الهداية ويرتفع الظلام، كما يظهر من الأخبار المرويّة عن الأئمّة عليهم‌السلام (٢).

فائدة إنشاء الوجوب المشروط

فإن قلت: فما فائدة الإنشاء إذا لم يكن المُنشأ به طلباً فعليّاً وبعثاً حاليّاً ؟

قلت: كفى فائدةً له أنّه يصير بعثاً فعليّاً بعد حصول الشرط، بلا حاجةٍ إلى خطابٍ آخر، بحيث لولاه لما كان فعلاً متمكّناً من الخطاب، هذا.

مع شمول الخطاب كذلك للإيجاب فعلاً بالنسبة إلى الواجد للشرط، فيكون بعثاً فعليّاً بالإضافة إليه، وتقديريّاً بالنسبة إلى الفاقد له، فافهم وتأمّل جيّداً.

دخول المقدّمات الوجوديّة في النزاع

ثمّ الظاهر دخول المقدّمات الوجوديّة للواجب المشروط في محلّ النزاع أيضاً، فلا وجه لتخصيصه بمقدّمات الواجب المطلق، غاية الأمر تكون في الإطلاق والاشتراط تابعةً لذي المقدّمة، كأصل الوجوب، بناءً على وجوبها من باب الملازمة.

خروج مقدّمات الوجوب عن النزاع

وأمّا الشرط المعلّق عليه الإيجاب في ظاهر الخطاب، فخروجه ممّا لا شبهة فيه ولا ارتياب:

أمّا على ما هو ظاهر المشهور والمنصور (٣)، فلكونه (٤) مقدّمة وجوبيّة.

وأمّا على المختار لشيخنا العلّامة - أعلى الله مقامه - فلأنّه وإن كان من المقدّمات الوجوديّة للواجب، إلّا أنّه أُخذ على نحوٍ لا يكاد يترشّح عليه

__________________

(١) راجع الكافي ١: ٥٨.

(٢) راجع بحار الأنوار ٥٢: ٣٢٥.

(٣) في « ق » و « ش »: المشهور المنصور.

(٤) أثبتناها من « ق »، « ش »، حقائق الأُصول ومنتهى الدراية. وفي الأصل، « ن » و « ر »: لكونه.

الوجوب منه ؛ فإنّه جعل الشيء واجباً على تقدير حصول ذاك الشرط، فمعه كيف يترشّح عليه الوجوب ويتعلّق به الطلب ؟ وهل هو إلّا طلب الحاصل ؟

نعم، على مختاره قدس‌سره لو كانت له مقدّمات وجوديّة غير معلّق عليها وجوبُه لتعلَّقَ بها الطلب في الحال، على تقدير اتّفاق وجود الشرط في الاستقبال ؛ وذلك لأنّ إيجاب ذي المقدّمة على ذلك حاليٌّ، والواجب إنّما هو استقباليٌّ - كما يأتي في الواجب المعلّق - ؛ فإنّ الواجب المشروط على مختاره هو بعينه ما اصطلح عليه صاحب الفصول رحمه‌الله من المعلّق (١)، فلا تغفل.

هذا في غير المعرفة والتعلّم من المقدّمات.

وجوب التعلّم

وأمّا المعرفة فلا يبعد القول بوجوبها، حتّى في الواجب المشروط - بالمعنى المختار - قبل حصول شرطه، لكنّه لا بالملازمة، بل من باب استقلال العقل بتنجّز الأحكام على الأنام بمجرّد قيام احتمالها، إلّا مع الفحص واليأس عن الظفر بالدليل على التكليف، فيستقلّ بعده بالبراءة، وأنّ العقوبة على المخالفة بلا حجّة وبيان، والمؤاخذةَ عليها بلا برهان، فافهم.

هل إطلاق الواجب على الواجب المشروط على نحو الحقيقة أم المجاز ؟

تذنيبٌ:

لا يخفى: أنّ إطلاق الواجب على الواجب المشروط بلحاظ حال حصول الشرط على الحقيقة مطلقاً.

وأمّا بلحاظ حال قبل حصوله فكذلك - على الحقيقة (٢) - على مختاره قدس‌سره في الواجب المشروط ؛ لأنّ الواجب وإن كان أمراً استقباليّاً عليه، إلّا أنّ تلبّسه

__________________

(١) الفصول: ٧٩.

(٢) لا يخفى استدراك هذه اللفظة ( على الحقيقة ) ومنافاتها للإيجاز الذي بنى عليه المصنف ؛ للاستغناء عنها بقوله: « فكذلك ». ( منتهى الدراية ٢: ١٨٣ ).