اما مقدّمهٔ دوم این است که قیودی که در متعلَّقِ تکلیف أخذ میشوند بر دو قسم اند که یک قسم را به انقساماتِ ثانویه و قسم دیگر را به انقساماتِ اوّلیه نام گذاری کردهاند.
قیودِ اوّلیه یعنی آن قیودی که چه حکم باشد و چه حکم نباشد، این قیود، متصوِّر هستند؛ مثلاً نماز، یا با وضوء است و یا بدون وضوء، و این وضوء یا أخذ میشود و یا أخذ نمیشود و کاری با وجوب ندارد، یعنی اگر شارع بفرماید که من وجوبی جَعل نکردم، به او میگوییم اگر بخواهی جعل کنی آیا طهارت را أخذ میکنی یا أخذ نمیکنی؟؛ و نیز مثلِ رو به قبله بودن، یعنی نماز یا رو به قبله است و یا بدون رو به قبله و یا مثل ستر که نماز یا با ساتر است و یا بدون ساتر، پس این قیودی که با غمضِ عین از امر و حکمِ مولىٰ قابلِ تصوُّر و قابلِ لحاظ هستند را قیودِ اوّلیه میگویند.
امّا قسمِ دیگری از قیود هستند که اصلاً با غمضِ عین از امر و حکم مولا، قابل تصوُّر و لحاظ نمیباشند، مانند این که بگوییم این نماز یا واجب است و یا واجب نیست، در اینجا قیدِ وجوب از آن قیودی است که تا امر نیاید اصلاً وجوب، معنا ندارد، یا مثلاً بگوییم این نماز آیا قصد قربت در آن میشود یا نمیشود، قصد قربت یعنی ‹به قصدِ این امر، و چون مولا امر کرده لذا میآورم› در اینجا تا امری نباشد اصلاً قصدِ امر معنا ندارد، پس اگر مولا امری ندارد معنا ندارد که بگوید ‹چون مولا امر کرده لذا میآورم›، پس قصد امر و قصد قربت از آن قیودی هستند که لا یتصوّر و لا یلحَظ إلاّ بعد صدورِ الأمر، و این قیود را قیودِ ثانویه مینامند.
قیود اوّلیه أخذشان در متعلَّقِ تکلیف ممکن است، مثلاً مولا میتواند بفرماید که من نمازِ با وضوء را واجب کردم، و میتواند بفرماید من نمازِ صبح را واجب کردم زیرا نماز صبح ربطی به امر ندارد به خاطر این که نماز، یا صبح خوانده میشود و یا ظهر و یا شب، امّا قیود ثانویه را مولا نمیتواند در متعلَّق أخذ کند، یعنی مولا نمیتواند بفرماید که من نمازِ با قصد قربت یا نمازِ با قصدِ امر را واجب کردم، چرا نمیتواند؟
زیرا هرگاه انسان بخواهد حکمی جَعل کند، باید در رتبهٔ قبل از حکم، موضوع و متعلَّق را لحاظ کند، مثلاً به شما میگویند ‹به بچّهات بگو نان بخر› در اینجا شما نان خریدن را لحاظ میکنی و بچّه را لحاظ میکنی و بعد امر میکنی، بنا بر این تا متعلَّق و موضوع را لحاظ و تصوُّر نکنی، نمیتوانی امر کنی که ‹برو نان بخر› و محال است، زیرا حکم بدونِ موضوع نمیشود، مثل این میماند که کسی بگوید ‹من واجب کردم بر شما›، در اینجا به او میگوییم چه چیزی را واجب کردی؟، لذا اگر یک مولای عُرفی بخواهد حکمی را جَعل کند، باید موضوع داشته باشد.
حالا اگر خداوند سبحان بخواهد بفرماید که ‹من نمازِ با قصدِ امر را واجب میکنم›، چنین حکمی ممکن نمیباشد، زیرا باید در رتبهٔ قبل از وجوب، موضوع و متعلَّق را لحاظ فرماید، متعلَّق یعنی نمازِ با قصدِ امر و حال آن که رتبهٔ قصدِ امر متأخِّر از امر است زیرا باید امری باشد تا بتواند قصد کند، و رتبهٔ امر هم بعد از تصوُّرِ متعلَّق است و باید ابتدا متعلَّق را لحاظ کنی تا بتوانی قصدِ امر کنی و متعلَّقِ امر را قصد نمایی، پس چیزی که رتبهاش متأخِّر از طلب است، او نمیتواند در متعلَّقِ طلب أخذ شود و این خُلف است و لازم میآید چیزی که متأخِّر است مقدَّم شود، یعنی قصدِ امر که متأخِّر از امر است اگر بخواهد در متعلَّقِ امر أخذ شود باید مقدّم بر امر باشد زیرا مولا باید امر را لحاظ کند و قصد امر را لحاظ کند و بعد حکم را روی صلاة با قصد امر ببرد، پس چیزی که رتبهاش متأخِّر است، او نمیتواند در چیزی که رتبهاش متقدِّم است أخذ شود.
خلاصه این که قصدِ قربت، معانی مختلفی دارد، یک معنایش این است که انسان به قصد ملاک انجام دهد، و یک معنایش این است که به قصدِ این که این عمل، محبوبِ مولاست انجام دهد و...، اگر قصد قربت به این معانی باشد، اینها محلّ بحث نیست، امّا اگر قصد قربت به معنای قصدِ امتثالِ امرِ مولا باشد آن وقت أخذش در متعلَّقِ امر محال است، زیرا این قید از قیود ثانویه میباشد و قیود ثانویه به قیودی میگویند که ‹لا یعقَل ولا یتَصَوَّر ولا یلحَظ ولا یوجَد إلاّ بعدَ امرِ المولىٰ›، پس این قیود اگر بخواهند در متعلَّقِ تکلیف أخذ شوند، خُلف لازم میآید، زیرا چیزی که موجود نمیشود مگر بعد از امر، او میخواهد در متعلَّقِ امر أخذ شود قبل از امر، این یک اشکال.
اشکال دیگر این است که اگر شما قصد قربت را در متعلَّقِ امر (یعنی صلاة) أخذ کنید، آن وقت اصلاً ذاتِ صلاة امر ندارد و چون امر ندارد، پس مکلَّف نمیتواند آن را امتثال کند، زیرا مکلّف میخواهد آن را به قصدِ امرِ مولا امتثال کند و اینجا امری وجود ندارد که بخواهد به قصدِ آن امر امتثال کند.
به بیان دیگر: در ما نحن فیه دو محذور وجود دارد: یک محذور در ناحیهٔ جَعل و در ناحیهٔ مولاست و یک محذور هم در ناحیهٔ عبد است، گاهی مواقع که مولا نمیتواند تکلیف بکند به خاطر این است که محذور در ناحیهٔ جَعلِ مولاست و مولا نمیتواند امر کند.
مثلاً در بحث اجتماع امر و نهی اگر مولا بخواهد نماز را هم مباح کند و هم واجب، چنین قدرتی ندارد زیرا مباح و واجب با هم جمع نمیشوند، در اینجا از ناحیهٔ عبد مشکلی نیست و عبد نمازش را میخواند و وقتی که خواند واجب را امتثال کرده و مباح هم که اشکال ندارد، امّا محذور در ناحیهٔ جَعلِ مولاست و مولا مشکل دارد.
اما یک وقت هست که محذور در ناحیهٔ عبد است، مثلاً مولا اگر بخواهد امر بفرماید به عبدش که روزی هزار رکعت نماز بخوان، برای مولا اشکال ندارد ولی عبد نمیتواند امتثال کند و عجز در ناحیهٔ عبد است.
در جَعلِ تکلیف، چه مشکل در ناحیهٔ مولا باشد و چه در ناحیهٔ عبد باشد، جَعلِ چنین تکلیفی عقلاً محال است.
در ما نحن فیه اگر مولا بخواهد قصد قربت را در متعلَّقِ تکلیف أخذ کند، هم محذور در ناحیهٔ عبد است و هم محذور در ناحیهٔ مولاست، امّا مولا نمیتواند جَعل کند چون باید قصد قربت را در متعلَّقِ تکلیفش أخذ کند و نمیتواند، زیرا اگر مولا تکلیف را این گونه جَعل کرد و عبد بخواهد آن را امتثال کند، در اینجا نماز که امر ندارد، بلکه آنچه که امر دارد، نمازِ با قصد قربت است، مثلِ این میماند که مولا بفرماید که شما به قصدِ امرِ من برو مسجد ولی یادت باشد که من امر ندارم، به او میگوییم اگر امر نداری پس چطور من به قصدِ امرِ تو به مسجد بروم؟!! یا مثلِ این که شما میگویی من میخواهم به مسجد بروم به قصد این که سخنرانی گوش کنم، در اینجا کسی که میداند سخنرانی در مسجد بر قرار نیست، چطور میتواند به این قصد به مسجد برود؟!!
پس محذور یکی در ناحیهٔ عبد است و یکی در ناحیهٔ مولا.
مستشکل میگوید: ما محذور را حلّ میکنیم، میگوییم که شارع، امر را میبرد روی طبیعی صلاةِ با قصدِ امرِ به این فعل، اینجا اشکال این بود که قصد امر تحقُّق پیدا نمیکند مگر بعد از امر و چیزی که بعد از امر محقَّق میشود، این چطور میخواهد در متعلَّقِ تکلیف قبل از امر أخذ شود، امّا مستشکل میگوید که مولا وقتی بخواهد جَعل کند، آیا احتیاج دارد به قصدِ امر خارجی یا احتیاج دارد به تصوُّرِ این قصد امر؟ الآن بنده که میخواهم بگویم آب بیار و امر بکنم به آب آوردن، آیا احتیاج است که آب در خارج موجود باشد یا نه و فقط آب را لحاظ و تصوُّر کنم برای امر کردن به آن کافی است؟ در ما نحن فیه نیز قطعاً امر متوقِّف بر وجودِ خارجی قصدِ امر نیست، ممکن است که امری نباشد ولی مولا امر کند به صلاةِ با قصدِ امر، پس آنچه که امر بر او توقُّف دارد، تصوُّرِ قصدِ امر است، و تصوُّرِ قصدِ امر، متوقّف بر این نیست که امری در خارج موجود باشد.
الآن جنابعالی یک ساختمان ۶۰ طبقه را تصوُّر میکنی و حال آن که چنین ساختمانی در خارج وجود ندارد، در ما نحن فیه تصوُّر شما که متوقّف بر وجود خارجی امر نیست، بلکه آنچه که متوقّف بر وجود خارجی امر است، قصدِ خارجی امر است و قصدِ خارجی امر هم که در زمان جَعلِ تکلیف، لازم نیست، پس آنچه که جعلِ تکلیف متوقّف بر اوست، او تصوُّر قصدِ امر است و مولا نیز تصوُّر میکند قصدِ امر را، پس محذور در ناحیهٔ جَعل بر داشته شده است.
اشکال شما این بود که هر چیزی که از قِبلِ امر میآید، او محال است که در متعلّق تکلیف أخذ شود، میگوییم آنچه که از قِبل امر میآید و متوقّف بر امر است، او قصدِ خارجی امر است و تحقُّقِ قصدِ امر است، یعنی انسان چه موقع میتواند قصدِ امر بکند؟ وقتی که امر در خارج باشد ولی تصوُّرِ قصدِ امر که متوقِّف بر وجودِ امر در خارج نیست؛ مثلاً ممکن است مولا امری نداشته باشد و شما تصوُّر بکنید امرش را و تصوُّر بکنید قصدِ امر را؛ پس آنچه که تکلیف احتیاج به او دارد و در متعلَّق باید أخذ شود، او تصوُّر و لحاظِ قصدِ امر است و عنوان و طبیعتِ قصدِ امر است نه وجودِ خارجی قصدِ امر، و تصوُّر قصدِ امر و عنوان قصد امر که احتیاج به امر ندارد، پس محذور در ناحیهٔ جَعل بر طرف شد.
به بیان دیگر: مستشکل میگوید: آقای آخوند! ما دو نوع قصدِ امر داریم، یک قصدِ طبیعىِّ امر و یک قصدِ این امری که الآن مولا میخواهد این امر را در خارج صادر کند، اگر مولا بخواهد نوع دوم از قصدِ امر را در متعلَّق أخذ کند، آن وقت اشکالِ شما وارد است و قصدِ امر از قیود ثانویه است و خُلف لازم میآید به این که چیزی که متأخِّر است در متقدِّم أخذ شود؛ امّا اگر مولا قصدِ طبیعىِّ امر را أخذ کند، اشکالی به وجود نمیآید.
مثلاً فرض کنید فردی تازه رئیس شده و هنوز هیچ امری نکرده، در اینجا او میتواند طبیعی امر را تصوُّر کند، مثلاً الآن بنده سیمرغ را تصوُّر میکنم با این که در خارج موجود نیست، امّا اگر بخواهم آن امری که بعداً میخواهم بکنم، اگر آن را بخواهم تصوُّر کنم، امکان ندارد ولی طبیعی امر را اشکال ندارد تصوُّر کنم؛ پس در اینجا مولا قصدِ طبیعىِّ امر را در متعلَّق أخذ میکند که اشکالی ندارد زیرا طبیعی امر که متوقّف بر امری نیست، بلکه آنچه که متوقّف بر امر است، قصدِ این امری است که بعداً میآید نه طبیعىِّ امر.
حالا به مقام امتثال میرسیم، یعنی وقتی که مولا قصدِ طبیعىِّ امر را أخذ نمود و امر هم کرد، حالا در اینجا عبد میخواهد امتثال کند، الآن یک امری در خارج موجود شد و عبد هم قصدِ این امر را میکند، پس عبد در مقام امتثال به مشکلی بر نمیخورد زیرا میگوید ‹آقای مولا! تو از من چه میخواستی؟ ›، مولا میگوید ‹من از تو قصدِ امر را خواستم›، عبد میگوید ‹خوب این هم قصد امر›، مولا میگوید ‹نه، من قصدِ طبیعی امر را از تو میخواستم›، عبد میگوید: من هم قصدِ طبیعىِّ امر را آوردم، زیرا « الطبیعى یوجد بوجود أحد أفراده »، در اینجا مولا که به مشکلی بر نمیخورد زیرا میگوید: من قصدِ این امر را که أخذ نکردم بلکه قصدِ طبیعىِّ امر را أخذ کردم، و عبد هم به مشکلی بر نمیخورد زیرا میبیند که امر موجود شد و او نیز توانست آن امر را امتثال کند، پس آقای آخوند! در اینجا چه محالی وجود دارد؟
پس محذور در ناحیهٔ امتثال هم بر داشته شده است، یعنی مولا امر کرد به صلاةِ با قصدِ امر، پس موقعی که مولا بخواهد امر بکند، تصوُّرِ قصدِ امر کافیست، و اما موقعی که عبد بخواهد در خارج بیاورد که این امر هم در خارج موجود شده و تا یک ساعتِ دیگر هم این امر هست؛ میگوید که این امر را من قصد کردم.
ممکن است شما بگویید که در تکلیف، قدرت شرط است، میگوییم آیا قدرتِ در ظرفِ امتثال، شرط است یا قدرتِ در ظرفِ امر؟ قطعاً قدرتِ در ظرفِ امتثال، شرط است؛ مثلاً مولا به عبدش میگوید: من میخواهم که شما فردا شب رأسِ ساعت ۸ به مشهد بروی و ساعت ۹ هم فلان جا باشی، میگویی: من قدرت ندارم و جادّهها بسته است، میگوید: جادّهها تا چه موقع بسته است؟ میگویی: معلوم نیست ولی برای فردا شب پرواز هست، میگوید: من چه موقع به تو امر کردم؟ میگویی: الآن، میگوید: چه موقع فعل را از تو میخواهم؟ میگویی: فردا، میگوید: تو الآن قدرت نداری ولی فردا قدرت داری؛ پس قدرتِ در ظرفِ امتثال، شرط است و در ما نحن فیه نیز مولا میگوید: نمازِ با قصد امر بخوان، میگویی: من قدرت ندارم، میگوید: خوب وقتی که امر کردم، آن وقت قدرت پیدا میکنی، من چه موقع از تو نماز میخواهم؟ بعد از امر، و بعد از امر هم که قدرت پیدا میکنی؛ پس محذور در ناحیهٔ امتثال هم بر داشته شده است.
مرحوم آخوند میفرماید: اشکال در اینجاست که اگر مولا امر را روی صلاةِ با قصدِ طبیعىِّ امر ببرد یعنی صلاة را مقید به طبیعی امر کند، شما الآن میخواهی صلاة را بیاوری به داعی امر، اشکال این است که صلاة که امر ندارد، الآن آیا کسی میتواند بگوید که من میخواهم نمازِ بیوضوء بخوانم به قصدِ امرِ مولا؟! اگر چنین بگوید، آن وقت خداوند سبحان به ملائکهاش میفرماید ‹این بندهٔ نادان را نگاه کنید، اصلاً من به نمازِ بیوضوء امر نکرده ام›، در اینجا نیز شما میخواهی ذاتِ صلاة را به قصدِ امر بیاوری، امّا مولا که به ذاتِ صلاة امر نکرده، بلکه امر روی حصّه رفته است و صلاةِ مقید با قصدِ امر را مولا امر کرده است، و همان طور که نمازِ با وضوء امر دارد نه نمازِ بیوضوء، اینجا هم نمازِ با قصدِ قربت، امر دارد نه ذات صلاة.
بنا بر این محذور در ناحیهٔ جَعل بر داشته شده و مولا میتواند جَعل کند، ولی محذور در ناحیهٔ امتثال باقی است، زیرا الآن مولا امر کرد به نمازِ با قصدِ قربت و به شرطِ قربت و امرِ مولا روی حصّه رفته یعنی نمازِ با قصد قربت، امّا تو میخواهی چه چیزی را با قصدِ امر بیاوری؟ اگر بخواهی ذاتِ صلاة را با قصد امر بیاوری، ذات که امر ندارد؛ مانند این که خداوند سبحان امرِ به نماز را روی نمازِ با وضوء برده باشد و شما بگویی که من میخواهم نمازِ بیوضوء بخوانم، میگوییم نمازِ بیوضوء که امر ندارد، بلکه نمازِ به شرطِ وضوء امر دارد و حصّه امر دارد و نمازِ با قصدِ قربت امر دارد نه نمازِ خالی و نمازِ خالی که امر ندارد.