تبیین نظر مختار:
نظر مختار نفی مثلیت است. در مجموع سه پاسخ به نظریه قائلین به مثلیت است. چنانچه بیان شد، برهان قائلین به مثلیت، تبیین مفاهیم عامه است. به عبارت دیگر، مفهوم وجود و مفهوم ثبات بر خدا و خلق اطلاق میشود.
سه دلیل بر علیه قائلین بر مثلیت اقامه میشود. یک دلیل به صراحت در عبارت شرح تجرید بیان شده است و دو دلیل دیگر به صراحت بیان نشده است.
استدلال مرحوم علامه و خواجه در نفی مثلیت:
آنچه در عبارت شرح تجرید بیان شده است و ظاهر تجرید نیز مؤید آن است؛ عبارت است از این که وجوب ذاتی حق تعالی نفی مثلیت اثبات میشود. به دلیل وجوب ذاتی میتوان گفت که خداوند مثل ندارد. با یک برهان خلف میتوان این ادعا را ثابت نمود.
نکته: باید توجه داشت که در کتاب شرح تجرید، صفات سلبیه با استناد به وجوب ذاتی همه به برهان خلف بازگشت دارند. نزدیکترین صورت برهان خلف است. به این معنا که صفت فرض گرفته میشود (یعنی فرض گرفته میشود که خداوند مثل دارد) لوازم آن سنجیده میشود؛ مشخص میشود که لازمه آن امکان است و امکان با وجوب ذاتی منافات دارد. این یک صورت کلی استدلال است که در برخی موارد اضافاتی دارد و در برخی موارد اضافات ندارد.
در نفی مثلیت نیز چنین میفرمایند. میفرمایند: لازمه این که قائل به مثل برای خداوند باشیم، امکان است. زیرا اگر مثلی برای خداوند باشد، طبق قاعده «حکم الامثال فی ما یجوز و مالا یجوز واحد»؛ هم خداوند باید احکام آن مثل در حقش جاری باشد و هم آن مثل میتواند احکام خداوند را دارا باشد. اگر خداوند با ممکنات مثل باشد (پیش فرض این استدلال آن است که اثبات نفی شریک شده است و در جهان تنها یک واجب الوجود است و بقیه موجودات، امکانی هستند.) باید قائل شویم که ممکنات مثل خداوند هستند. چنانکه قائلین به مثلیت نیز چنین میگویند. از نظر آنان خداوند با خلق سنخیت دارد. اگر ممکنات مثل خداوند باشند، خداوند باید احکام ممکن باشد یعنی دارای ماهیت و امکان باشد که در این صورت محظور پیدا میکند. زمانی که ممکن باشد با وجوب ذاتی منافات دارد.
پس مثل فرض گرفته میشود و لازمه مثلیت را که وصف امکان برای خداوند است را اثبات میکنیم و به برهان خلف اثبات میکنیم که امکان با وجوب ذاتی منافات دارد.
به گونهای دیگر میتوان این برهان را بیان کنیم. البته این شیوه را ایشان متذکر نشدهاند.
میتوان چنین بیان کرد که خداوند وصف ممکن پیدا میکند. خداوند وصف حادث پیدا میکند. زیرا غیر خداوند حادث است. خداوند وصف محدودیت پیدا میکند. همچنین بالعکس نیز میتوان بیان نمود. به این بیان که لازمه مثل بودن ممکنات برای خداوند، سرایت وصف وجوب برای ممکنات است. باید گفت ممکن در عین حال که امکان دارد، وجوب ذاتی نیز دارد. در این صورت با نفی شریک منافات پیدا میکند و میتوان با تناقض بین امکان و وجوب نیز باطل کرد.
استدلالی دیگر در نفی مثلیت:
در آثار دیگر کلامی برای نفی مثلیت وجود دارد. مرحوم علامه و خواجه نیز در مقصد اول، فصل اول، مسئله تاسعه در باب نفی مثلیت بحث نمودهاند به همین شکل در مسئله ثامنه بحث نمودهاند.
(مسئله ثامنه، الوجود لا ضد له است. الوجود لا مثل له و الوجود مخالف لغیره. یعنی سه بحث که در اینجا مطرح میشود، مرحوم خواجه در مقصد اول {مفاهیم عامه} مطرح کردهاند.)
دو بیان دیگر برای محکوم نمودن قائلین مثلیت وجود دارد. یک استدلال، پاسخ حلی است و دیگر استدلال ایجابی است.
۱) استدلال حلی:
اشکال قائلین مثلیت آن است که بین مفهوم و مصداق خلط کردهاند. برخی از مفاهیم عامه مشترک بین واجب و ممکن وجود دارد اما ویژگی مفاهیم عامه آن است که در مفهومیت مشترک است اما در مصداق مختلف است. هیچ اشکالی ندارد که یک مفهوم عامی در باب دو چیزی استفاده شود که متباین بالذات باشند و هیچ گونه خصوصیت مشترک نداشته باشند. صدرا و دیگران این نکته را اشاره کردهاند. ابن سینا پایه گذار این استدلال است.
بنابر این از نگاه این گروه بایستی دقت داشت که میان مفهوم و مصداق خلط نشود. یک مفهوم وجود دارد که مصادیقی دارد. این مصادیق میتوانند متباین بالذات باشند هرچند مفهوم عام و مشترک باشند.
طرفداران مثلیت میگفتند چون مفهوم عام مشترک وجود دارد، پس مثلیت در خارج وجود دارد و حال این که با این استدلال ثابت شد، بین خارج و مفهوم نباید خلط شود.
سوال: مشترک معنوی میباشد، مشترک لفظی نیست. یک شئ به معنایی و شئ ای دیگر به معنایی دیگر وجود ندارد. اشیاء معنای واحدی دارند که مصادیق متباین دارند؟
پاسخ: بله، اما محل بحث است که امکان پذیر است یا خیر. در عین حالی که مشترک لفظی نباشند و مشترک معنوی باشند؛ میتوانند مصادیق متباین بالذات باشند؟ اولا مفاهیم حقیقی هستند و اعتباری نیستند. فرض این است که وجود، ثبات و شیئیت جزء مفاهیم اعتباری نیستند. دوما اشتراک معنوی بین مصادیق وجود دارد. به این معنا که در مورد همه مصادیق با یک معنا اطلاق میشود. در عین حال در بین مصادیق هیچ نقطه اشتراکی وجود ندارد. مصداق الف و ب و جیم به تمام ذات متباین هستند. این از جهاتی محل اشکال و بحث است. اما ملاصدرا و ابن سینا و معاصرین به محض این که سنخیت مطرح میشود این بیان را ارائه میکنند.
فلاسفه به خصوص و کسانی که مبانی فلسفی را قبول نمودهاند، در عین حال که مفاهیم عامه و اشتراک عامه را میپذیرند، اما قائل هستند که نبایستی میان مفهوم و مصداق خلط نمود.
۲) استدلال ایجابی:
بیانی دیگر از فرمایش مرحوم خواجه به عنوان برهان مستقیم، بدست آورد. به این بیان که از خود وجوب وجود، نفی مثلیت اثبات میشود. توضیح آن که: اگر ذاتی دارای وجوب وجود است، وجود برای آن ذاتی است. اگر وجود برای آن ذاتی باشد پس امکان در آن راه ندارد. امکان عبارت است از چیزی که احتمال عدم در آن راه دارد. ممکن چیزی است که هم احتمال وجوب و هم احتمال عدم دارد. ذاتی که وجوب ذاتی دارد و وجود جزء حقیقت ذاتی آن است، امکان فرض عدم ندارد. در هیچ مرحلهای نمیتوان آن را متصف به عدم نمود. زمانی که متصف به عدم نمیشود پس اتصاف به امکان نیز پیدا نمیکند. اگر اتصاف به امکان پیدا نمیکند به این معنا است که ماهیت ندارد. پس ذات واجب الوجود، ذاتی است که عاری از ماهیت است. از طرفی تمام ممکنات ماهیت دارند. ممکنات نه تنها ماهیت دارند بلکه ماهیت دار بودن بخشی از هویت ممکن است. ماهیت داشتن به این معنا است که عدم، محدودیت و ترکیب در آنها راه دارد. از اینجا میتوان نفی مثلیت نمود. در باب خداوند متعال چون وجوب ذاتی اصل است یعنی ذات وجود خداوند عین حقیقت او است، ماهیت ندارد اما در مورد سایر موجودات، ماهیت در آنها وجود دارد.
از اثبات عدم ماهیت و عدم امکان در خداوند متعال و وجود ماهیت و امکان برای ممکنات، عدم مثلیت ثابت میشود.
این بیان با برهان خلف متفاوت است. این بیان در حقیقت لازمه وجوب وجود است و برهان خلف نیست. در برهان خلف، مثلیت فرض میشد و بیان میشد که مثلیت با وجوب ذاتی منافات دارد و هذا خلف. اما در این بیان اصلا توجهی به مثلیت نداریم و میگوییم وجوب ذاتی اقتضای نفی امکان و نفی ماهیت دارد. زمانی که ماهیت نفی شود به معنای آن است که هیچ گونه مثلیت وجود ندارد.
سوال: آیا این سخن شیخ اشراق است؟
پاسخ: تقریبا به سخن شیخ اشراق میرسد.
سوال: اگر اصاله الوجود باشند، این استدلال به چه شکل میشود؟
پاسخ: اگر اصاله الوجودی باشند، ماهیت را به معنای محدودیت وجود اخذ میکنند. ماهیت از نظر اصاله الوجودی، محدودیت است. نه به معنای این که خودش چیزی است بلکه محدودیت وجود را ماهیت مینامند. اگر گفته میشود این میز است، میز بودن چیزی غیر از وجود آن نیست. زمانی که وجود این محدودیتها را دارد اسمش میز میشود. زمانی که محدودیتهای دیگر را دارد، اسمش کاغذ میشود. از نگاه اصاله الوجود هرچیزی که عنوان ماهیت دارد خودش اصالت ندارد بلکه به تبع وجود تحقق پیدا کرده است. با این تعبیر، برهان مذکور صادق است. باید ماهیت را به معنای اصاله الوجودی دانست. وجوب وجود به معنای آن است که حد امکانی و ماهوی ندارد؛ در حالی که تمام ممکنات دارای حد ماهوی و وجودی هستند. بین ذاتی که حد وجودی ندار و ذاتی که حد وجودی دارد؛ مماثلتی نیست.
سوال: تبیین اول که مبتنی بر حکم الامثال فی ما یجوز و ما لایجوز بود، آیا همه قبول دارند که غیر ممکنات نیز جاری میشود؟
پاسخ: قاعده عقلی است و استثنا پذیر نیست. اگر حقیقتا مثل باشد. اگر پذیرفته شود در ذات حق تعالی فرض مثلیت میتوان کرد، قاعده عقلی جاری میشود که حکم الامثال فی ما یجوز و فی ما لا یجوز. هم مواردی که صادق است و هم مواردی که صادق نیست. هرچند الان تحقق پیدا نکرده اما میتواند تحقق پیدا کند.