استدلال بر نفی تحیز در باب خداوند متعال:
اثبات میشود که تحیز مستلزم حدوث میباشد. در حقیقت در این مورد نیز از برهان خلف استفاده میکنند.
اثبات میشود که تحیز دار بودن، مستلزم امکان داشتن و ممکن بودن است و ممکن بودن با وجوب ذاتی، سازگاری ندارد.
نحوه اثبات آن که تحیز به امکان میانجامد:
مبنا در این مورد کلامی است، از دیدگاه فیلسوفان، از تحیز مستقیما امکان ثابت میشود. آنان معتقدند، تحیز مستلزم محدودیت است و محدودیت هم مستلزم امکان است.
از منظر متکلمان که تحیز را ویژگی جسم میدانند، به این شکل استدلال میکنند که تحیز مستلزم حدوث است و حدوث مستلزم امکان است. علت این که تحیز مستلزم حدوث است آن است که هر چیزی که متحیز است، دارای یک کون میباشد. این واژههای کلامی را باید آموخت که غیر از واژههای فلسفی است. در فلسفه زمانی که کون مطرح میشود به معنای وجود و تحقق و هستی میباشد اما کون در کلام به معنای تحقق در مکان و تقرب در مکان است. هر جا که متکلم، کون را مطرح میکند یعنی حالت تقرب در مکان. زمانی که میگوید: جسم دارای کون یا اکوان است. به این معنا است که جسم حالتهایی دارد که در مکان واقع میشود.
از دیدگاه متکلمان هر چیزی که تحیز داشته باشد از چهار کون خارج نیست. به عبارت دیگر، در مکان بودن اقتضای چهار ویژگی دارد. این چهار ویژگی حصر عقلی نیست بلکه به استقراء است.
یعنی با جستجوهای انجام شده، از نظر ذهنی و خارجی، هر چیزی که در مکان واقع میشود از این چهار (اکوان اربعه) مورد خارج نیست. امر متحیز که اجسام هستند از اکوان اربعه، خالی نیستند. اکوان اربعه عبارتند از:
سکون که در مقابل آن حرکت قرار دارد.
اجتماع که در مقابل آن افتراق قرار دارد.
هر شئ مکانمندی از این چهار ویژگی خارج نیست. زیرا شی ای که در مکان قرار دارد؛ اگر با غیر خودش سنجیده شود یا در همان مکانی است که شئ دیگر وجود دارد، اجتماع تحقق مییابد. اگر در مکان آن شئ نباشد، افتراق میباشد. این در صورتی است که شئ را با شئ دیگر سنجیده شود.
اگر شئ با خودش سنجیده شود، نسبت به حالت قبلش، یا شئ در حالت کنونی در همان مکانی است که قبلا بوده است؛ در این صورت سکون میباشد. کاغذ در اینجا میباشد، لحظه قبل هم در همین مکان بوده است؛ پس کاغذ ساکن میباشد. اگر شئ در لحظه قبل در مکانی باشد که الان در آن مکان نیست و از آن مکان منتقل شده است، حرکت اطلاق میشود.
اگر فردی عقلا و ذهنا توجه نماید، در مییابد که هر چیز متحیزِ مکانمندی چهار حالت مذکور را دارا است. بنابر این، امر متحیز خالی از اکوان اربعه نیست. زمانی که این موضوع ثابت شود، این نکته ثابت میشود که هر یک از این امور را بیان گردد، مستلزم حدوث است.
نمیتواند شئ ای حدوث نداشته باشد و حرکت و سکون داشته باشد. یعنی امر ازلی نمیتواند دارای سکون و حرکت باشد. در امر ازلی، اجتماع و افتراق بیمعنا است. علت این نکته را میتوان در مقصد ثانی دریافت. مفصلتر از ایشان در کتب کلامی دیگر مثل سعید الدین حمصی در المنقذ من الضلال و قاضی عبدالجبار به این نکته پرداختهاند.
این نکته برای متکلمان خیلی مهم است زیرا نزاع اصلی متکلمان و فیلسوفان بر سر این موضوع هستند که آیا اجسام حادث هستند یا حادث نیستند. آیا عالم طبیعت حادث است یا ازلی است؟
متکلمان با توجه به براهین مختلف اصرار داشتند که ثابت نمایند، عالم اجسام حادث حقیقی هستند. در مقابل حکما معتقد بودند، هر شئ در این عالم حادث است. مثلا این کتاب در زمانی نبوده و الان هست. در لحظه پیش حرکت داشته ولی اکنون ساکن است. در گذشته افتراق داشته اما الان اجتماع دارد. تمام این امور دلالت بر حدوث دارد اما حدوث این کتاب. ولی دلالت بر این ندارد که کل جهان اجسام حادث میباشند. از زمان ارسطو و قبل از او و حتی فیلسوفان اسلامی، قبول ندارند که جسم حادث میباشد. از دیدگاه آنان برهانی بر حادث بودن جهان اجسام، وجود ندارد.
متکلمان این مسئله جزء مسلمات فکر دینی اسلامی است که حتما عالم طبیعت حادث میباشد.
حتما به این قسمت مراجعه شود، که برخی میگویند کتاب تجرید و شرح تجرید یک کتاب فلسفی یا کلام فلسفی است. در جلسات ابتدایی بیان شد که از نظر اصطلاح، فلسفی است اما از نظر معتَقَد و مدعای کلامی، اینگونه نیست. مرحوم علامه در مقصد ثانی، فصل سوم، مسئله ششم میفرماید: فی أنّ الأجسام حادثه. مفصل بحث کردهاند که جسم حادث است. همین حدوثی که اصطلاحا حدوث زمانی گفته میشود. مرحوم خواجه میفرمایند: الاجسام کلها حادثه و استدلال که عین کلام متکلمان است را بیان میکنند. مرحوم علامه میفرمایند: هذه المسئله من اجلّ المسائل و اشرفها فی هذا الکتاب. (از مهمترین و شریفترین مسئله این کتاب، بحث حدوث اجسام است) و هی المعرکة العظیمة بین الاوائل و المتکلمین. (زمانی که در کتب کلامی "اوائل" بیان میشود، مقصود حکما هستند. ایشان میفرمایند: معرکه آراء بین فلاسفه و متکلمین وجود دارد.) و قد اضطربت انظار العقلاء فیها (اقوال عقلا در این مورد خیلی محل اختلاف واقع شده است) و علیها مبنی القواعد الاسلامیة. (از دیدگاه علامه، این که جسم حادث است یکی از قواعد اساسی اسلامی میباشد.) و قد اختلف الناس فیها فذهب المسلمون و النصاری و الیهود و المجوس إلی أنّ الاجسام محدثه و ذهب جمهور الحکاء الی انها قدیمه و تفصیل قولهم فی ذلک ذکرنا فی کتاب المناهج (در کتاب مناهج بصورت مفصل قول حکما را بحث کردهاند. در نسخهای که آقای حسن زاده از کشف المراد تصحیح کردهاند، به این جا که رسیدهاند و به تعبیر سنگین علامه برخورد نمودهاند میفرمایند: همین گونه است و حتما اجسام حادث میباشند زیرا هر جسمی در عالم علتی دارد و علت حادث است و تجدد حوادث را در ذیل این بحث توضیح دادهاند تا بیان کنند که مقصود علامه این موضوع بوده است. در صورتی که مقصود علامه چنین نیست. زیرا علامه میفرماید: و علیه جمهور الحکماء. یعنی جمهور حکما در مقابل قواعد اسلامی هستند. مقصود آن است که مسئله یک مسئله کوچک نمیباشد. بحث زیادی و ادله مختلفی بر حدوث جسم از ناحیه متکلمان اقامه شده است. مخالفان نقد کرده و سبب شده است که معرکه آراء گردد.)
اجمال که در این جا نیز بیان شده است که گفته شود جسم یا شئ متحیز (جسم چیزی است که دارای تحیز است) امری که متحیز باشد خالی از اکوان اربعه (حرکت، سکون، اجتماع و افتراق) نیست. ثابت میشود که وجود هر یک از این اکوان در شئ مستلزم حدوث آن شئ میباشد.
سکون یعنی وجود در محلی که سابقا در آن بوده است. حرکت، یعنی انتقال از وضعیتی که در سابق بوده است. خود سکون و حرکت بیانگر آن است که حالت سابقه لازم است. تا چیزی که حالت سابقه و وضع سابقه نداشته باشد نمیتوان گفت دارای حرکت و سکون است. وجود حالت سابقه با ازلی بودن، منافات دارد.
در هر صورت اثبات میشود که اکوان اربعه، مستلزم حادث بودن است و چیزی که دائما محل حوادث است، خودش حادث است. نمیتواند چیزی محل حوادث باشد اما خودش حادث نباشد.
این نکته نیز مورد بحث قرار گرفته است که محل حوادث بودن به چه معنا است و چرا محل حوادث خودش، حادث است.
حاصل و نتیجه این است که اگر کسی اعتقاد داشته باشد که خداوند متحیز است، تحیز مستلزم اکوان اربعه است و اکوان اربعه مستلزم حدوث است و حدوث مستلزم امکان میباشد و این با وجوب ذاتی منافات دارد.