با توجه به توضیحات، ادله روشن میشود.
دلیل اهل حدیث: این گروه معتقدند کلام ظهور لفظی دارد و حق تأویل وجود ندارد. قدیم بودن صفت کلام به دلیل آن است که دلیل بر حدوث آن نیست. به دلیل این که دلیلی بر حدوث این صفت وجود ندارد به قدیم بودن آن معتقد میشوند. کلام الله خالق لا مخلوق.
سوال: کلام الله خالق است به چه معنا میباشد؟
پاسخ: خالق یعنی عین ذات خداوند و ذاتی است. به ذات خداوند بر میگردد و مخلوق و فعل خداوند نیست.
دلیل اشاعره: این گروه میگویند چون صفت تکلم را قدیم و ذاتی میدانیم، به این جهت نمیتوان آن را لفظی دانست. به هیچ معنایی الفاظ نسبتی با ذات خدا و درون ذات خداوند ندارند. چون الفاظ مانند سایر مخلوقات میباشند. الفاظ همچون آسمان و زمین میباشند؛ اگر کسی بگوید الفاظ قدیم میباشند مانند آن است که بگوید آسمان و زمین قدیم میباشد. چون الفاظ ناظر به خلق و امر موجود (مخلوق) است، نمیتوان الفاظ را جزء صفات خداوند بدانیم. باید سراغ صفتی رفت که ریشه این الفاظ است اما در عین حال این صفت قدیم و ذاتی است.
دلیل عدلیه: چون میتوان کلمات را به خداوند نسبت دهیم، الفاظ به صورت صفت فعلی و حادث قابل استناد به خداوند هستند. چون میتوان صفت فعلی و حادث بدانیم، از این جهت هیچ محذوری در واژه کلام وجود ندارد و نیازمند تأویل نیست.
سوال: اهل حدیث زمانی که قدیم میدانند چگونه فعلی میدانند؟
پاسخ: این را نیز بفرمایید ذاتی. بحث فعلی و ذاتی در بین اشاعره و اهل حدیث، نکته دقیقی وجود دارد. فعلی اشاعره و اهل حدیث با فعلی عدلیه متفاوت است. ذیل بحث اراده مراجعه شود. به همین جهت است که اشاعره وقتی میگویند اراده صفت فعل است با این صفت فعلی که در عدلیه بیان میشود، تفاوت میکند.
اگر بخواهیم مقایسه بنماییم باید گفت، صفت ذات است. از این تفسیری که ما از ذاتی و فعلی داریم اینها صفت ذاتی است.
از نظر عدلیه، نظر اهل حدیث و اشاعره در نهایت به صفت ذاتی برگشت دارد.
تبیین نظر اشاعره و حنابله:
اصل تکلم به اجماع مسلمین و به تصریح کتاب و سنت امری ثابت است. در تفسیر کلام اختلاف است و کانون اختلاف در این مسئله است که حقیقت کلام را چه باید دانست؟
اگر پذیرفته شود که حقیقت کلام آن چیزی است که صادر میشود (الفاظ) باید گفت: این کلام به چه صفتی از صفات خداوند متعال بازگشت دارد؟ معتزله که قائلند صفات ذاتی همان علم و قدرت است، کلام را به علم و قدرت بر میگردانند.
حنابله و اشاعره که اعتقاد دارند هر صفتی که در کتاب و سنت بیان شده، باید آن را مستقل دانست و تأویل نبرد، باید کلام را یک صفت مستقل بدانند. حنابله میگویند: همین لفظ را صفت ذات و قدیم میدانیم.
اشاعره معتقدند: این الفاظ را نمیتوان به ذات خداوند نسبت داد به همین جهت مقصود از کلام آن صفتی است که در ذات اثر و منشأ کلام است.
بنابر این، اصل کلام به دلیل منصوص بودن، امری مقبول است. محل اختلاف در آن است که کلام را به چه معنایی مطرح نمود.
گروههایی که کلام را لفظی میدانند، باید کلام لفظی را به یک صفت ذاتی برگرداند و یا این که همچون کرامیه و اهل حدیث، کلام را داخل در ذات بداند.
یا باید قائل به نظر اشعریان باشیم و کلام را چیز دیگری و در ذات دانست و یا این که به نظر عدلیه قائل شد و معتقد بود که کلام فعل است اما ذاتش علم و قدرت است.
با توضیحات فوق دانسته شد که اشاعره نیز به نظر خود پایبند هستند و کلام را تأویل نمیبرند. زیرا از نظر آنان زمانی که گفته میشود خداوند متکلم است، غیر اشعریان متکلم بودن را به صدور کلام گرفتهاند اما در حقیقت متکلم بودن با صدور کلام متفاوت است. مثل آن است که وقتی شما میگویید خداوند خالق است، میتوان گفت خالق صرفا صدور خلق از خداوند است و هیچ چیز دیگری نیست؟! اشاعره، تکلم به معنای صدور کلام را نوعی تأویل میداند. این معنا از کلام خلاف ظاهر لفظ تکلم است. زمانی که خداوند میفرماید: خداوند با بشر سخن میگوید؛ واقعا سخن میگوید. این که در شجر یک صدایی ایجاد شود، ارتباطی با کلام من ندارد پس من با دیگری سخن نگفته ام و تنها صوتی را ایجاد کرده ام. پس علت مخالفت اشاعره با تکلم به معنای صدور کلام، آن است که معنای حقیقی تکلم، سخن گفتن واقعی است و معتزله که تکلم را به صدور کلام و وقوع صوت در سنگ معنا میکنید، خلاف معنا را بیان نمودهاید و به تأویل روی آوردهاید. بر این اساس، معتزله بر اساس مبنای خود که تأویل است عمل مینمایند. چون تکلم را به صدور الکلام معنا میکنند و اشاعره نیز بر اساس مبنای خود عمل مینمایند. آنان برای تکلم معنایی مستقل از علم و قدرت، قائل هستند. از منظر آنان، تکلم صفة کسائر التکلمات بلا کیف. در مورد خداوند کیفیت ندارد. همانگونه که در کلام و سخن گفتن ما، کلمات از ما صادر میشود در خداوند هم یک صفتی است که کلمات ظهور آن کمال نفسی است.
ابتدا بیان کردیم که خلاف مبنا عمل کردهاند اما زمانی که دقیق میشود دریافت میشود که هر دو گروه معتزله و اشاعره بر اساس مبنا رفتار نمودهاند.
سوال: در واقع اشاعره هم تأویل بردهاند. از این جهت که در خارج اتفاقی رخ داده است.
پاسخ: اشاعره منکر رخ دادن اتفاقات خارجی نیستند، آنان میگویند این که صوتی در شجر حاصل شود آیا تکلم است؟ آیا میتوان در این صورت بیان کرد که خداوند با موسی عليهالسلام سخن گفته است؟! درخت است که با موسی سخن گفته است.
اشکال: این خود نوعی تأویل گرایی نیست؟
پاسخ: اگر بخواهیم دچار تأویل گرایی نشویم باید قائل شد که خود خداوند سخن گفته است. خداوند همانگونه که قدرت و اراده دارد کمالی دارد که سخن میگوید. ظهور آن کمال اصوات و الفاظ است. بنابر این باز هم اشاعره بر اساس مبنا سخن میگویند. زیرا متکلم از نظر آنان عبارت است از یک صفتی همچون سایر تکلمات یعنی واقعا تکلم است اما بلا کیف.