خلاصه اشکال محقق بر شیخ طوسی
مقداری با مرحوم محقق بحث میکنیم.
در اول مبحث عبارتی از شیخ طوسی نقل شد و بعد از آن عبارتی از محقق نقل شد.
شیخ طوسی فرموده بود در دو خبر معارض اگر دیدیم یکی موافق عامه است و یکی مخالف عامه است، مخالف عامه را أخذ میکنیم و موافق عامه را طرح میکنیم.
محقق ایشان را استیضاح کردند، با این بیان که مخالف را مقدم میداریم تعبداً؟ یا لعدم احتمال التقیة؟ اگر تعبداً است، میگوییم در مسئله اصولیه تعبد یعنی خبر واحد فایده ندارد. اما اگر بخاطر تقیه است، همانطور که در خبر مطابق احتمال التقیة است و این موجب ضعف است، در خبر مخالف هم احتمال التأویل است، این هم از اینطرف موجب ضعف است، اگر آن یک ضعف دارد، این هم یک نقطه ضعفی دارد.
کلام مصنف نسبت به اشکال محقق
شیخ انصاری میفرمایند واقعا استیضاح شیخ، محقق را دقیقتر از استیضاح محقق است شیخ طوسی را.
شیخنا میفرمایند این که محقق میفرماید در خبر مخالف احتمال تأویل است، جا دارد که از محقق بپرسیم که کلیه متعارضین به چند گروه تقسیم میشوند؟ چهار گروه، متعارضین به چهار گروه تقسیم میشوند:
- متعارضینی هستند به نام متباینین که اگر بینهما را جمع کنیم هر دو احتیاج به تأویل دارند، مثل ثمن العذرة سحتٌ و لابأس ببیع العذرة، در صورت جمع بینهما باید هر دو را تأویل کنیم، تعارض تباینی.
- تعارض نص و ظاهر، اگر بینهما جمع کنیم در ظاهر باید تصرف کنیم.
- تعارض أظهر و ظاهر، اگر بینهما جمع کنیم در ظاهر باید تصرف کنیم.
- تعارض ظاهرین، یصلح کل منهما صارفةً للآخر.
برای گروه اول ثمن العذرة را مثال میزدیم، برای گروه دوم أکرم العلماء، لاتکرم النحاة را مثال میزدیم، برای گروه سوم یجب غسل الجمعة، ینبغی غسل الجمعة را مثال میزدیم که یجب أظهر است و ینبغی ظاهر است، برای گروه چهارم گاهی مثال میزدیم به إغتسل للجمعة، ینبغی غسل الجمعة، گاهی مثال میزدیم از عامین من وجه مثل أکرم العلماء، لاتکرم الشعراء که در ماده اجتماع تعارض دارند و هرکدام میتواند مخصص دیگری باشد.
برای شق چهارم مثال تازهای میزنیم، مثلا در یک حدیثی داریم هر حیوانی که مأکول اللحم نیست بول آن نجس است، در حدیث دیگری داریم که بول و عذره طیور پاک است، خب این دو چه نسبتی دارند؟ بول مالایأکل لحمه نجس است، الطیر خورئش پاک است، مالایأکل با الطیر نسبت أعم و أخص من وجه دارند، لایأکل أعم است طیر باشد یا غیر طیر باشد، الطیر أعم است مایأکل باشد ما لایأکل باشد، چون در میان طیور هم طیری است که لایأکل لحمه، پس نسبت آنها عامین من وجه میشود، مثل عالم با شاعر، لایأکل هم با طیر همینطور است. دو ماده افتراق دارند که در آنها تعارض نیست، حیواناتی که طیر نیستند و لایأکل لحمه بول آنها نجس است، حیوانی که طیر است و یأکل لحمه بول آن پاک است، بحث در حیوانی است که طیر است و لایأکل لحمه، یک حدیث میگوید بول آن نجس است و یک حدیث میگوید بول آن پاک است، در این ماده اجتماع تعارض میکنند، نمیدانیم کدام مخصص دیگری است، چنانچه در أکرم العلماء و لاتکرم الشعراء گفتیم کل منهما یصلح مخصصاً للآخر.
از محقق سؤال میکنیم کلیه متعارضین چهار گروه هستند، در تمام این چهار گروه متصور است که یکی مطابق عامه باشد و یکی مخالف عامه، آیا شما در مورد گروه اول این مطلب را میفرمایید که مطابق عامه فیه احتمال التقیه، مخالف عامه فیه احتمال التأویل، مثلا لابأس ببیع العذرة مطابق با عامه است، فتوای عامه همین است که لابأس ببیع العذرة، اما ثمن العذرة سحتٌ مخالف با عامه است، اینجا را فرمودید که فیه احتمال التأویل؟ اگر منظور شما اینجاست، در اینجا هر دو احتیاج به تأویل دارند، اگر بینهما جمع کنیم در هر دو باید تصرف کنیم، پس هر دو جای تأویل دارند، در هر دو احتمال تأویل است، نتیجه این است که از این جهت مساوی هستند، احتمال تأویل در هر دو است، پس شما این احتمال را کنار بگذارید چون در هر دو است، از این جهت هر دو مساوی هستند پس این را کنار بگذار و آن جهتی را حساب کن که در یکی است و در یکی نیست و آن این است که در موافق احتمال تقیه است اما در مخالف احتمال تقیه نیست، این چه مطلبی است که شما احتمال تأویل در مخالف را معارض قرار میدهید با احتمال تقیه در موافق و حال آن که احتمال تأویل در هر دو است و چون در هر دو است بایستی اسم آن را نبرید، این در هر دو است، صحبت از آن چیزی کنید که در یکی هست و در یکی نیست، در موافق احتمال تقیه است و در مخالف لیس فیه التقیة، مطلب روشن است.
اگر چنانچه گروه دوم یا گروه سوم را محقق در نظر گرفته باشد، یعنی نص و ظاهر و أظهر و ظاهر، آن که نص یا أظهر است مطابق با عامه است و آن که ظاهر است مخالف با عامه است، محقق اینجا را فرمودند؟ بله قبول داریم احتمال تأویل در این ظاهر است اما آنطرف که نص و یا أظهر است، احتمال تأویل نیست، این که مخالف با عامه است و اسم آن هم ظاهر است، بله احتمال تأویل فقط در این یکی است، احتمال تقیه در آن یکی است و احتمال تأویل در این یکی است، اینجا را در نظر دارد؟ متأسفانه نص و ظاهر و أظهر و ظاهر جای جمع دلالی است نه جای استفاده از سایر مرجحات، در صورتی نوبت به سایر مرجحات میرسد که جای جمع عرفی نباشد، وقتی نص با ظاهر تعارض کردند، مثلا أکرم العلماء، لاتکرم النحاة، بگویید لاتکرم النحاة مطابق عامه است و أکرم العلماء مخالف عامه است، در اینجا چکار میکنند؟ نص را قرینه صارفه در نظر میگیرند برای ظاهر، یعنی أکرم العلماء را با لاتکرم النحاة تخصیص میزنند، در اینجا اصلا سراغ سایر مرجحات نمیشود برویم، این که این أعدل است، آن عادل است، این أفصح است، آن مسند است، این مرسل است، این مطابق عامه است، آن مخالف عامه است، اصلا این بحثها معنا ندارد، در نص و ظاهر جای جمع دلالی است، در أظهر و ظاهر جای جمع دلالی است، یعنی چه احتمال تقیه در آن تعارض میکند با احتمال تقیه در این، سایر مرجحات در اینجا غدغن است و نمیشود به کار ببریم.
اگر محقق بر این فرمایشات گروه چهارم را در نظر گرفته باشند یعنی عامین من وجه که أحد العامین مطابق عامه است و دیگری مطابق عامه است، اینجا را میفرمایند که احتمال تقیه در موافق مثل لاتکرم الشعراء که با عامه موافق است مثلا و فرضاً، احتمال تقیه در آن تعارض میکند با احتمال تأویل در أکرم العلماء که مخالف با عامه است، آیا منظور ایشان این است؟ اگر منظور ایشان این است حساب گروه چهارم به چه صورت بود؟ بفرمائید این گروه چهارم دو دفعه در باب تعادل و ترجیح مطرح شد و شیخ انصاری روی این مطلب دو مرتبه اشباع بحث کردند و در هر دو مرتبه دو احتمال دادند و در آخر فرمودند المسئلة محل الاشکال، دو احتمال:
- یکی این بود که اینها را به منزله جمع دلالی بگیریم، یعنی سند هر دو را أخذ کنیم و در دلالت آنها اجمال حاصل شود و هر دو را به بوته اجمال بگذاریم و برگردیم سراغ اصول.
خب جناب آقای محقق وقتی دو عامین تعارض کردند یکی مطابق عامه و یکی مخالف عامه، اینجا جای جمع دلالی است نه جای مراجع به سایر مرجحات و جمع دلالی هم به این صورت است که به هر دو أخذ میکنیم، در ماده افتراق به هر دو عمل میکنیم و در ماده اجتماع هر دو را به حالت اجمال درمی آوریم، کنار میگذاریم و سپس به اصول عملیه مراجعه میکنیم، اصلا دنبال سایر مرجحات نمیرویم، مثل نص و ظاهر و أظهر و ظاهر که جای جمع دلالی است، این هم جای جمع دلالی است.
- قول دیگر در عامین من وجه این بود که عامین من وجه کالمتباینین است، یعنی باید به حساب اخبار علاجیه باشد، راجح را أخذ و مرجوح را طرح میکنیم و اگر مساوی بودند إذاً فتخیر.
در عامین من وجه که یکی مطابق عامه است و یکی مخالف عامه است چکار باید بکنیم؟ راجح را أخذا کنیم و مرجوح را طرح کنیم، مخالف عامه راجح است و مطابق عامه مرجوح است. محقق فرمود احتمال تقیه تعارض میکند با احتمال تأویل، این را چه کنیم؟ میگوییم احتمال تأویل در أحدهما است یا فی کلیهما است؟ کل منهما یصلح قرینة صارفة للآخر، میشود این مخصص آن باشد و میشود آن مخصص این باشد، کل منهما یصلح قرینة صارفة للآخر و چون کل منهما یصلح صارفاً للآخر در احتمال تأویل با یکدیگر مساوی میشوند و آن را که مساوی نیستند پیدا کن، در آن احتمال تقیه است و در این یکی احتمال تقیه نیست. علی کل حال خیلی جای تعجب است که محقق احتمال تقیه در موافق را معارض قرار داد با احتمال تأویل در مخالف و حال آن که در هیچ یک از گروه چهارگانه این مطلب صحت ندارد.
استیضاح شیخنا مهمتر است یا استیضاح محقق بر شیخ طوسی؟ اینجاست که واقعا شیخ متأخر، شیخ انصاری نبوغ عجیبی دارد.
جواب صاحب معالم از محقق و مناقشه در آن
صاحب معالم هم به محقق یک جوابی دادهاند ولی ایشان اینطور جواب دادهاند که جناب آقای محقق درست است که در موافق عامه احتمال تقیه است و در مخالف عامه هم احتمال تأویل است، پس آن از یک جهت مرجوح است و این هم از یک جهت مرجوح است، درست است و لکن احتمال تقیه غلبه دارد بر احتمال تأویل، یعنی احتمال تأویل یک سیر وزن آن است اما احتمال تقیه دو سیر وزن آن است، چون تقیه زیادتر است تا تأویل ولذا مرجوحیت آن زیادتر است از مرجوحیت این یکی فلذا موافق عامه را طرح میکنیم چون دو سیر عیب دارد، اما دیگری را أخذ میکنیم چون عیب آن یک سیر بیشتر نیست. صاحب معالم چنین جوابی داده است.
شیخ انصاری میفرماید صاحب معالم در مقام جوابگویی مثل این که گرفتار دو کم لطفی شده است:
اول این که ایشان حرف محقق را پذیرفتند که بله قبول داریم فیه احتمال تقیه و فیه احتمال تأویل و حال آن که میبایستی قبول نکند چون متعارضین چهار گروه هستند و در هیچیکاز این چهار گروه ندیدیم احتمال تأویل این با احتمال تقیه آن با یکدیگر تعارض کنند، صاحب معالم میبایست قبول نکند.
ثانیاً معالم فرمود که احتمال تقیه قویتر است، احتمال اراده خلاف ظاهر در آیات و روایات زیادتر بوده است تا تقیه، اگر ائمه در صد مورد مثلا حرف تقیهای زدند، شاید در هزار مورد اراده خلاف ظاهر فرمودهاند، یعنی چه تقیه غلبه دارد مرجوحیت آن، لذا صاحب معالم مرتکب دو کم لطفی شدهاند.