درس کفایة الاصول - اصول عملیه و تعارض

جلسه ۶۹: استصحاب ۱۰

 
۱

خطبه

۲

مدعا و دلیل

مدعا: کلمه الیقین در قضیه لا ینقض الیقین بالشک، به نحو آلی لحاظ شده است.

یعنی روایت را یا امام باقر فرموده یا امام صادق، ایشان وقتی فرموده‌اند الیقین، نگاه آلی داشته‌اند، یعنی به عنوان اینکه الیقین، متیقن را نشان می‌دهد. به عبارت دیگر ایشان، یقین را به عنوان طریقی بودن در نظر گرفته‌اند و به عبارت سوم، نظر امام، نظر عبوری است نه نظر استقلالی، یعنی از الیقین عبور کنند و به متیقن برسند.

پس لا ینقض الیقین، لا ینقض المتیقن است.

دلیل: استصحاب بر دو نوع است:

۱. استصحاب حکم: مفاد آن این است که جعل حکم مماثل لحکم متیقن.

یعنی جعل حکم ظاهری باید انجام شود مثل حکمی که یقین به آن داشتید. مثلا نماز جمعه در زمان حضور واجب بود و الان شک است و استصحاب وجوب می‌شود و با این جعل حکم ظاهری برای نماز جمعه می‌شود که مماثل با حکمی است که یقین به آن داشتید و آن حکم، حکم واقعی بوده و الان حکم ظاهری است.

۲. استصحاب موضوع: مفاد آن این است که جعل حکم مماثل لحکم المتیقن.

یعنی جعل حکم ظاهری که مماثل با چیزی است که برای چیزی بوده که به آن یقین داشتید. مثلا یک مایع است که دو ساعت پیش خمر بود و حرام بود و الان شک دارم که خمر است یا خیر و استصحاب خمریت می‌کنیم و برای آن یک حکم ظاهری جعل می‌شود که این حکم مماثل با حکم خمر واقعی است.

با حفظ این نکته، دلیل بر آن مدعا فهم عرف است، عرف از لا ینقض الیقین بالشک این را می‌فهمد که عمل کردن به متیقن لازم است.

توضیح: اگر شما به مردم که به چیزی یقین داشتند و الان شک دارند، بگویید لا ینقض الشک، می‌فهمند که منظور متیقن است نه یقین، چون می‌گویند یقین که نقض شده است.

۳

اشکال و جواب

 اشکال: یقین بر دو نوع است:

۱. یقین مصداقی یا مصداق یقین: یقین خارجی که قائم به نفس متیقن است.

مثلا یقین دارید که مهتابی روشن است، به این یقین می‌گویند یقین مصداقی یا مصداق الیقین، چون از عالم معنا بیرون آمده است و در عالم خارج است.

یقین مصداقی گاهی استقلالی (یقین موضوعیت دارد) و گاهی طریقی (یقین موضوعیت ندارد و متیقن موضوعیت دارد) است.

۲. یقینی مفهومی یا مفهوم یقین: به معنای یقین گفته می‌شود که همیشه استقلالی است. چون معنای یقین، هیچوقت چیزی را نشان نمی‌دهد.

با حفظ این نکته اشکال این است:

صغری: یقین در روایت، یقین مفهومی است.

کبری: یقینی مفهومی، اولا استقلالی است و ثانیا منافی با مورد روایت است.

نتیجه: یقین در روایت اولا استقلالی است و ثانیا منافی با مورد روایت است. پس چگونه به نحو آلی لحاظ شده است؟!

توضیح: یقین در روایت، یقین مفهومی است، چون حضرت می‌خواهند ضرب القاعده کنند و باید یقین مفهومی منظور باشد نه یقین مصداقی و این یقین استقلالی است و این منافات با مورد روایت دارد که یقین مصداقی است.

جواب: صاحب کفایه مسلم گرفته است که نظر امام به الیقین، نظر آلی و عبوری است برای رسیدن به متیقن و این بحثی نیست اما چگونه این آلی بودن مجوز است. ایشان در جواب می‌فرمایند: یقینی مفهومی از افرادش و مصادیقش، کسب آلیت کرده است.

۴

عدم اختصاص روایت به شبهه حکمیه یا موضوعیه

عده‌ای در استصحاب تفصیل داده‌اند و گفته‌اند استصحاب در شبهات حکمیه حجت و در موضوعیه حجت نیست و بعضی برعکس گفته‌اند.

رد تفصیل: صغری: یقین در روایت، یقین مطلق است.

کبری: یقین مطلق شامل، یقین به حکم و یقین به موضوع هر دو می‌شود.

نتیجه: یقین در روایت، یقین به حکم و یقین به موضوع هر دو می‌شود. پس تفصیل صحیح نمی‌باشد.

۵

تطبیق مدعا و دلیل

كما هو (کونه ملحوظا بنحو المرآتیة) الظاهر في مثل قضيّة «لا تنقض اليقين»، (علت کما هو الظاهر:) حيث تكون (قضیه) ظاهرة عرفا في أنّها (قضیه) كناية عن لزوم البناء و (تفسیر بناء) العمل بالتزام (حال برای العمل است - التزام عملی) حكم مماثل للمتيقّن (حکم) تعبّدا إذا كان (متیقن) حكما، و لحكمه (متیقن) إذا كان (متیقن) موضوعا، لا (عطف بر ظاهرة عرفا است) عبارة عن لزوم العمل بآثار نفس اليقين بالالتزام (حال برای العمل است) بحكم مماثل لحكمه (نفس الیقین) شرعا، 

۶

تطبیق اشکال و جواب

(علت حیث تکون ظاهرة:) وذلك لسراية الآليّة والمرآتيّة من اليقين الخارجيّ إلى مفهومه (یقین) الكلّيّ، فيؤخذ (یقین) في موضوع الحكم (حرمت نقض) في مقام بيان حكمه (موضوع) مع عدم دخله (یقین) فيه (موضوع) أصلا (لحاظ طریقیت یقین به متیقن)، كما ربما يؤخذ (یقین) فيما (موضوعی که) له (یقین) دخل فيه («ما») أو تمام الدخل، فافهم.

۷

تطبیق عدم اختصاص روایت به شبهه حکمیه یا موضوعیه

ثمّ إنّه حيث كان كلّ من الحكم الشرعيّ وموضوعه (حکم شرعی) مع الشكّ قابلا للتنزيل (به منزله موضوع یا حکم متیقن قرار داده می‌شود) بلا تصرّف وتأويل، غاية الأمر تنزيل الموضوع بجعل مماثل حكمه (موضوع)، وتنزيل الحكم بجعل مثله (حکم) ـ كما اشير اليه آنفا ـ ، كانت قضيّة «لا تنقض [اليقين بالشك] » ظاهرة في اعتبار الاستصحاب في الشبهات الحكميّة والموضوعيّة. واختصاص المورد بالأخيرة (موضوعیه) لا يوجب تخصيصها (قضیه) بها (اخیره)، خصوصا بعد ملاحظة أنّها (قضیه) قضيّة كلّيّة ارتكازيّة قد اتي بها (قضیه) في غير مورد لأجل الاستدلال بها على حكم المورد، فتأمّل.

فإنّه يقال : إنّما يلزم لو كان اليقين ملحوظا بنفسه وبالنظر الاستقلاليّ ، لا ما إذا كان ملحوظا بنحو المرآتيّة وبالنظر الآليّ ، كما هو الظاهر في مثل قضيّة «لا تنقض اليقين» ، حيث تكون ظاهرة عرفا في أنّها كناية عن لزوم البناء والعمل بالتزام حكم مماثل للمتيقّن تعبّدا إذا كان حكما ، ولحكمه إذا كان موضوعا ، لا عبارة عن لزوم العمل بآثار نفس اليقين بالالتزام بحكم مماثل لحكمه شرعا ، وذلك لسراية الآليّة والمرآتيّة من اليقين الخارجيّ إلى مفهومه الكلّيّ ، فيؤخذ في موضوع الحكم في مقام بيان حكمه مع عدم دخله فيه أصلا ، كما ربما يؤخذ فيما له دخل فيه أو تمام الدخل ، فافهم (١).

__________________

ـ حاصل الإشكال : أنّه لا محيص عن التصرّف في اليقين الّذي تعلّق به النقض بحمله على إرادة المتيقّن ، لأنّ المنهي عنه وإن كان هو النقض عملا لكنّه لا يكاد يراد بالنسبة إلى اليقين وآثاره ، لمنافاته لمورد النصوص ، فلا بدّ من أن يحمل الحديث على نقض المتيقّن بحسب العمل.

(١) لعلّه إشارة إلى ما أفاد المحقّق العراقيّ إيرادا على جعل اليقين مرآة لمتعلّقه. وحاصل ما أفاده وجهان :

الأوّل : أنّه مخالف لأصالة ظهور كلّ عنوان في الحكاية عن إرادة مفهومه استقلالا ، فهو خلاف ما يقتضيه ظهور القضيّة في كون اليقين المأخوذ فيها ملحوظا في إضافة النقض إليه مستقلّا.

الثاني : أنّه مستلزم لعدم قيام الاستصحاب مقام العلم الموضوعيّ ، بداهة أنّ قيامه مقامه انّما هو من لوازم ثبوت العلم التنزيليّ بالواقع ، وهو متفرّع على كون نظر التنزيل في القضيّة إلى نفس اليقين مستقلّا ، لا مرآة إلى المتيقّن. نهاية الأفكار ٤ : ٧٩.

ثمّ إنّه أفاد ـ قبل ذلك ـ في تصحيح إسناد النقض إلى نفس اليقين وجها آخر ، وهو لا يخلو من الغموض ، فراجع نهاية الأفكار ٤ : ٧٨ و ٨٤.

وبالجملة : فالمصنّف قدس‌سره ذهب إلى دلالة الصحيحة الاولى على حجّيّة الاستصحاب مطلقا ، سواء كان الشكّ في البقاء لأجل الشكّ في المقتضي أو كان لأجل الشكّ في الرافع.

وتبعه المحقّقان الاصفهانيّ والعراقيّ والسيّدان العلمان الخمينيّ والخوئيّ. راجع نهاية الدراية ٣ : ٥٧ ، نهاية الأفكار ٤ : ٨٧ ، الرسائل (للإمام الخمينيّ) ١ : ٩٦ ، موسوعة الإمام الخوئيّ (مصباح الاصول) ٤٨ : ٣٥.

[عدم اختصاص الرواية بالشبهة الحكميّة أو الموضوعيّة]

ثمّ إنّه حيث كان كلّ من الحكم الشرعيّ وموضوعه مع الشكّ قابلا للتنزيل بلا تصرّف وتأويل ، غاية الأمر تنزيل الموضوع بجعل مماثل حكمه ، وتنزيل الحكم بجعل مثله ـ كما اشير اليه آنفا ـ ، كانت قضيّة (١) «لا تنقض [اليقين بالشك] (٢)» ظاهرة في اعتبار الاستصحاب في الشبهات الحكميّة والموضوعيّة. واختصاص المورد بالأخيرة لا يوجب تخصيصها بها ، خصوصا بعد ملاحظة أنّها قضيّة كلّيّة ارتكازيّة قد اتي بها في غير مورد لأجل الاستدلال بها على حكم المورد ، فتأمّل (٣).

__________________

(١) هذا جواب قوله : «حيث كان». وفي بعض النسخ : «كان قضيّة». والأولى ما أثبتناه.

(٢) ما بين المعقوفتين ليس في النسخ ، ولكن لا بدّ من إثباته.

(٣) توضيح ما أفاده ـ من دلالة الرواية على اعتبار الاستصحاب في الموضوعات والأحكام ـ أنّه تارة يستشكل في شمول الرواية للشبهة الموضوعيّة ، واخرى في شمولها للشبهة الحكميّة.

أمّا الأوّل : فبأنّه يعتبر في المجهول الشرعيّ أن يكون قابلا للجعل والتنزيل ، والموضوع الخارجيّ ـ كالعدالة ـ ليس قابلا له ، فلا معنى لأن يتعلّق به الجعل من الشارع بما هو شارع.

وأمّا الثاني : فبأنّ مورد الرواية هو الشبهة الموضوعيّة ، حيث أنّ الشكّ في انتقاض الطهارة نشأ من احتمال تحقّق النوم بالخفقة أو الخفقتين بعد العلم بأصل الحكم ـ أي ناقضيّة النوم لها ـ ، فلا تعمّ الشبهة الحكميّة.

أجاب المصنّف قدس‌سره عن الأوّل : بأنّ التعليل الوارد في الصحيحة ظاهر في كونه تعليلا بأمر ارتكازيّ عقلائيّ ، ومقتضاه إطلاق الرواية وإرادة كلّ يقين تعلّق بالموضوع أو بالحكم ؛ غاية الأمر أنّه إذا تعلّق بالموضوع يكون مقتضى «لا تنقض» جعل حكم مماثل لحكمه ، وإذا تعلّق بالحكم يكون مقتضاه جعل حكم مماثل لنفسه.

وأجاب عن الثاني : بأنّ العبرة بعموم الوارد ، لا بخصوصيّة المورد ، فإنّ مقتضى الاستدلال بكبرى ارتكازيّة هو التعميم.

ولا يخفى : أنّ المحقّق الاصفهانيّ ـ بعد التزامه بأنّ النهي عن نقض اليقين غير مراد جدّا ، بل قوله : «لا تنقض اليقين» قضيّة كنائيّة أمرها دائر بين أن يكون المراد بها النهي عن النقض العمليّ وبين أن يكون المراد بها النقض حقيقة ، وحينئذ تعيّن حملها على النهي عن النقض ـ